سندیکا، بیمه بیکاری و کارگران کردستان در استانه قدرت

 

 

 

 

 

مصطفی اسدپور

 

 

مقدمه

باز هم در مورد مبارزه اقتصادی و تز اصلی نوشته

چرا کردستان، چرا سندیکا و چرا بیمه بیکاری؟

کردستان، توقعات و افق طبقه کارگر در آینه واقعیت

کردستان: کولبری و  سرزمین خفت

انجمن صنفی، سندیکا و دیگر هیچ!

مواضع "صادقانه" و ضد کارگری اداره کار کردستان

سندیکا: انتخاب یا اجبار برای  کارگران در کردستان!

کردستان: تجربه های ویژه از  سندیکا

کردستان: مهد آزمایش وسیع سندیکاهای کارگری

کردستان: بایگانی  و ابطال همیشگی پرونده سندیکا

کردستان و پرچم ناگزیر بیمه بیکاری

 

مقدمه

بعد از بسته شدن پرونده شوراهای اسلامی حالا ظاهرا نوبت آنست که طبقه کارگر در ایران همان تجربه را یکبار دیگر اینبار با سازمان مهندسی شده دولتی انجمنهای صنفی از سر بگذراند. تمام فرق مسئولان و باصطلاح نمایندگان انجمنهای صنفی در آنستکه کمتر صلوات میفرستند و کمتر امام امام میکنند! بعد از آن تازه نوبت سندیکا میرسد. بعد هم اگر خدا بخواهد و در و تخته بودجه مملکت در مجمع مصلحت جور در بیاید،  شاید نوبت به بیمه بیکاری برسد. اگر این داستان بغایت مسخره است، اگر به معنای تباهی یک نسل و سی سال آزگار از عمر تک تک اعضای طبقه کارگر در سراسر ایران تمام شده است، فریبی در کار نبوده است. جمهوری اسلامی هارترین دستگاه سرکوب را مستقیما به جان کارگر جامعه انداخته است، اما هرگز تحمیق تکیه گاه اصلی او در تقابل با طبقه کارگر نبوده است. تاکید بر این واقعیت از این لحاظ اهمیت دارد که چگونه نیروهای رنگارنگ بورژوایی در جامعه همچون کفتار روی دوش طبقه کارگر عقب رانده شده، برای دکان سیاسی خود اعتبار و داستان مبارزاتی خریده اند. بررسی این دمل چرکین و مشخصا از زاویه کارگران  در کردستان موضوع این نوشته است. تز اصلی نوشته در این خلاصه میشود که کارگران  در کردستان نه تنها نباید به انجمنهای صنفی تن بدهد، بلکه باید از همین امروز سندیکاهای مستقل و غیر دولتی خود را بگونه ای سازمان دهد که با خواست بیمه بیکاری سیکل خرمرد رندی جمهوری اسلامی و کل بورژوازی در ایران را در هم بپیچد.

 

باز هم در مورد مبارزه اقتصادی   

مبحث مبارزه اقتصادی طبقه کارگر در دستگاه فکری مارکسیستی به بختک تمام و کمال طبقه کارگر تبدیل شده است. فلسفه این مبحث بسادگی در آماده ساختن توانایی ذهنی و مادی (سازمانی) طبقه کارگر برای یک انقلاب فوری کارگری نهفته است. در این مبحث چندین فرض پایه ای مبارزه طبقاتی بدوا پذیرفته شده است:

اول: بوررژوازی نمیتواند و نمیخواهد موقعیت اقتصادی طبقه کارگر را بهبود دهد. آیا واقعا نیازی  در مورد مشخص ایران اقتصاد متکی به نیروی کار ارزان وجود دارد؟

دوم: دستاوردهای  طبقه کارگر در عرصه اقتصادی در مقابل بورژوازی بناگزیر گذرا و به قیمت سنگین خواهد بود. تمام این پروسه باید بگونه ای سازمان یابد که کل طبقه کارگر را از نظر ذهنی هر چه سریعتر قانع سازد و از نظر سازمانی بگونه ای باشد که طبقه کارگر را عملا برای انقلاب کارگری آماده سازد.

سوم: محرومیت های اقتصادی در میان صفوف طبقه کارگر تفرقه میافکند، امید را کور میکند. مبارزه اقتصادی مستلزم راه و روشهایی است که این آفت ها را خنثی سازد و صفوف طبقه را متحد و رزمنده بار بیاورد.

در بحث مبارزه اقتصادی توجه اصلی به اکونومیسم  از اهمیت اساسی برخوردار است؛ نه به این خاطر که احتمالا یک اکونومیست دستاوردهای  بیشتری را  دوره مبارزه اقتصادی طولانی تری  مدنظر دارد. "اکونومیسم" نقد بلشویکها یک نقد به صف درونی حزب، یک نقد و هشدار به بخشی از حزب است که نباید در اثرات حاصل از مبارزه اقتصادی مبالغه کرد. بحث در میان رگه هایی از فعالین کارگری است که بدوا بر سر مبارزه و سازماندهی صفوف طبقه بر علیه بورژوازی شریک و متفق القول هستند. بحث بر سر درجه توانایی طبقه کارگر در یک انقلاب فوری است.

ایجاد سر پل میان انجمنهای صنفی و مبارزه اقتصادی طبقه کارگر بطریق اولی نامربوط است، این نه یک توهم بلکه حد اعلای ناآگاهی در میان طبقه کارگر است. اینرا باید به حساب عمق حماقت در میان طبقه کارگر نوشت. انجمنهای صنفی دنباله و تداوم برنامه ریزی شده اجرای سیاستهای جمهوری اسلامی در میان طبقه کارگر است. هیچ کجا و به اعتبار خود انجمنهای صنفی منشاء خیر برای کارگر نبوده اند. انجمن صنفی درست در تشابه با سلف خود شوراهای اسلامی، آنچه را که دولت و مجلس در حال حاضر در چهارچوب قانون اساسی در محرومیت طبقه کارگر ممکن و مصلحت میدانند را؛ بعنوان دستاورد به تخم چشم هر  تک کارگری فرو میکند. انجمن صنفی از کارگر میخواهد حتی برای میل هر صدقه تحقیر آمیز صف ببندد، کت و شلوار بر تن کند، جلسه بگیرد، از همهمه بپرهیزد و با انتخاب بهترین نمایندگان تضمین بدهد که به سهم خود راضی است!  

اگر این یک ورد و یک نسخه سحر آمیز نیست  که نه فقط منطق بلکه روح  انقلاب و حکومت فوری کارگری  را  از جامعه فراری میدهد پس چیست که حتی  مفاهیم ساده و پیش پا افتاده همچون تشکل و مبارزه و حق و شایستگی و احترام  و عزت نفس  را هر چه بیشتر از دسترس کارگران دورتر میسازد؟ برای پاسخ به این سوال، بجای کنکاش در آسمانها و فلسفه بافی قازورات  متداول اندر کشف مردم شناسانه، این نوشته به کارگران  در کردستان پرداخته است. سرنخ اصلی نوشته آنجاست که اولا،  کردستان به اعتبار وزن آگاهی و مبارزاتی طبقه کارگر امید و به اعتباری،  دروازه قدرت کارگری در کل جامعه ایران به حساب آمده است؛  هنوز بسیاری در قالب نیروهای ناسیونالیستی کرد  همه موقعیت سیاسی کردستان را مربوط به مبارزه مسلحانه پیشمرگه ها ارزیابی میکردند. امروز در حالیکه جملگی این ناسیونالیستها در فرسنگها دورتر از مرزها، سختی های روزگار را با  قهر و آشتی نوبتی با هم پشت سر میگذارند؛ طبقه کارگر کردستان و نسل جدیدی از کارگران جوان در وسیعترین مبارزه اساسا در زمینه اقتصادی راه را برای یک  زندگی بهتر هموار میسازند. تز اصلی نوشته بر این استوار است که جنبش سندیکاهای کارگری در کردستان  با خواست بیمه بیکاری میتوانند دروازه قدرت طبقه کارگر ایران در مصافهای طبقاتی شود.

 

چرا کردستان، چرا سندیکا و چرا بیمه بیکاری؟

موقعیت کارگران  در کردستان در جنبه های اصلی فرق مهمی را نسبت به کل طبقه کارگر در ایران در بر ندارد. ابدا غیر منتظره نیست که دامنه بحران اقتصادی در جامعه کردستان نیز بصورت بیکاری گسترده بروز داده و سیاستهای سرکوبگرانه جمهوری اسلامی راه بر تحرکات کارگری بسته باشد. اما دلایل مهم سیاسی دیگری در مورد وضعیت سیاسی و توازن قوای میان مردم (به مفهوم دقیقتری از این کلمه باز میگردم) و جمهوری اسلامی (به این پدیده نیز بطریق اولی باید باز خواهم گشت) که به مفاهیمی مثل بیکاری و معیشت و امثال آن تفاوتهای جدی را بدست دهد. پر واضح است که  شکافهای عمیق طبقاتی مهر خود را بر همه جنبه های زندگی در جامعه نیز کوبیده است، اما در عین حال باید در بررسی موقعیت طبقه کارگر یک بُعد دیگر را در محاسبات خود وارد کرد. در مقایسه با مردم سایر نقاط ایران بخش بزرگی از کردستان و بخصوص شهر سنندج در راس آن یک دوره ده ساله از کشمکش با جمهوری اسلامی بر سر نفس حاکمیت را پشت سر دارند که سایه خود را کماکان بر زندگی، سرنوشت و مبارزه طبقه کارگر، و از این زاویه بر سر کل جامعه تحمیل میکند. در بیان خیلی ساده، در جامعه فرودستی و فقر و بیکاری، در مقایسه  مثلا با تهران، به همان اندازه "محتوم" نبود، برای طبقه کارگر اوضاع میتوانست و هنوز میتواند کاملا دگرگون باشد. در بیان ساده در بررسی وضعیت اقتصادی و اجتماعی و سیاسی کارگران  در کردستان و به تبع آن کل این جامعه، همواره باید در سایه تجربه زندگی نسل معاصر، باید به خاطر آورد که با نیروی همین طبقه "اوضاع میتوانست و هنوز میتواند کاملا دگرگون باشد"!

در یک مقایسه ساده میتوان دید که کشمکش طبقه کارگر کردستان با دولت   دائما ادامه داشته است و امروز وسیع تر از هر موقع دیگر است. عطش این کشمکش  در بسیاری موارد مهر سندیکای مستقل کارگری را بر خود دارد. هر چند این مبارزات به مرور زمان از انجنمهای صنفی فاصله میگیرد اما بند ناف خود را از انجمهای صنفی قطع نکرده و به همین دلیل هر چقدر هم این سندیکاها مستقل بوده  باشد، ولی دستاورد مهمی  برای کارگران بهمراه نداشته است.

در متن فاکتورهای ذکر شده، تز اصلی نوشته بر دو استنتاج زیر از تجربه مبارزاتی خود کارگران استوار  است:

اول: با بیکاری عظیم ناشی از وضعیت اقتصادی کلی در ایران و ساختار ضعیف اقتصادی در کردستان خواست اقتصادی کارگران تنها در مطالبه بیمه بیکاری قابل پیگیری است.

دوم: بیمه بیکاری ابزار واقعی و پایدار مبارزه طبقه کارگر در دفاع از زندگی خود است. این خواست بر متن اقتصاد متکی بر نیروی کار ارزان در ایران مستلزم  حق طلبی بی چون و چرای یک طبقه کارگر است که حتی در مقابل ورشکستگی کارخانه ها شانه بالا میاندازد و برای خود حقانیت اداره جاکعه را قائل میباشد. این واقعیت نوع دیگری از مبارزه و سازماندهی را از طبقه کارگر میطلبد. فعالیت سندیکایی باید خصوصیات دیگری بخود بگیرد. کردستان با سابقه و زمینه های سیاسی  خود از هر جای دیگری برای این هدف آماده تر است. مبارزات کارگری در کردستان میتواند دروازه گذار طبقه کارگر ایران در راه یک جنبش سراسری قدرتمند علیه بیکاری شود. این راه نجات خود این طبقه نیز هست.

 

کردستان، توقعات و افق طبقه کارگر در آینه واقعیت

پیشتر از یک بُعد زمانی گفته شد. در سایه این مولفه بخصوص آمار و ارقام جان میگیرند، از صفحه کامپیوتر و خطوط مندرج در نشریات خارج شده و بیرحمانه  به ذهن و اعماق فکری خواننده هجوم میبرند.

بیکاری و بیمه بیکاری: در یک عنوان مربوط به "خدمات اجتماعی دولت به شهروندان استان کردستان"  که در یازده سایت خبری در چهل و هفت مناسبت گوناگون تکرار شده است، به آگاهی رسانده شده است: تعداد مشمولین بیمه بیکاری دو هزار سیصد نفر است.(1)  هیچ توضیحی در مورد جزئیات مشمولین و تعداد دقیق کارگران در میان آنها دردست نیست. در همین خبر بقول آقای خدابنده لو مدیر کل اداره امور اجتماعی استان این تعداد حاصل هجده درصد افزایش دریافت کنندگان بیمه بیکاری از سال گذشته است. آقای بیگلری نماینده مجلس از استان کردستان دریافت کنندگان بیمه تا پایان سال به مرز سه هزار نفر خواهد رسید.  مطابق آمار دولتی کردستان بعد از لرستان،  مقام دوم در سراسر ایران در کثرت تعداد بیکاران را یدک میکشد. بیش از هر کس نماینده سنندج در مجلس شورای اسلامی اصرار دارد که آمارهای دولتی سراسر دروغ بوده و نرخ واقعی بیکاری در کردستان بالغ بر چهل درصد میباشد.

کار کودکان: کردستان بعنوان یک مرکز سنتی قالیبافی در ایران در بر گیرنده بخش بزرگی از کودکان کار نیز هست. اما تقریبا هیج  اثری از مبارزه علیه کار کودکان را در آن نمیتوان سراغ گرفت.

فقر: کردستان که زمانی از مراکز پرشور مبارزه علیه خرافات اسلامی بود در چند سال اخیر شاهد شکل گیری مرتجع ترین دستجات ارتجاعی سلفی بوده است. فقر  مهمترین زمینه رشد این دستجات بوده است.

 

کردستان: کولبری و  سرزمین خفت

وطن  ناظر بر یک  سرزمین است. همه تقدس میهن در آن زمین سفتی نهفته است  که روی آن میشود کارخانه ساخت،  دهانه ای  به سمت قعر زمین بر پا کرد، میتوان دور آن سیم خاردار کشید، کارگران متعلق به این وطن را کاملا  آزاد گذاشت که در داخل مرزهای مقدس تا جان در بدن دارند کاخ بسازند و رفاه و تجمل بیافرینند. منت بزرگ وطن بر سر طبقه کارگر بخصوص آنجاست که حق بی چون و چرای فروش نیروی کار را به او، و نه فقط به او، بلکه به فرزندانش و نسل پس از نسل او اعطا می سازد. او صاحب وطن است، و شهروندان عزیز کارگر صد البته حق دارند هر کجا در زیر آسمان پر ستاره این پهناور و پر برکت در جستجوی نان هر طور و هر قدر که دلشان میخواهد و آنقدر که عقلشان میرسد، یا آنقدر که جسم و جانشان اجازه میدهد، و یا دست کم تا جاییکه پست فطرتی برای بکارگیری طفل معصوم و یا برای بستر عزیزانم دندان تیز کرده باشد؛ جد و جهد بخرج دهند و بهره ببرند.  وطن در عین حال کوهها، رودخانه ها و جنگلها را در بر میگیرد. اگر کارگر در زندگی واقعی از اختیار و مالکیت  هیچ و مطلقا هیچ چیز برخوردار نیست، اگر افسار تمام وجوه زندگی از خانه، محل کار، ساعت کار، دستمزد و تا قبرش بتمامی و بدقت بر اساس متافع دیگران  تنظیم شده است، اما او میتواند در "مالکیت" این کوهها به عالم و آدم فخر بفروشد، تا سر حد جنون عاشق سخره ها شود، با شعر و غزل سرمست شود، در جبران همه توسری ها و محرومیت ها، به یکباره عقاب و شیر و پلنگ شود و قله ها را به اعماق جنگلها بهم بدوزد... اما کردستان بیش از یک وطن،  و "برکات" آن بیش از یک سرزمین است. مگر میشود از یک نسل از کارگران  در کردستان حرفی زد و پای کولبرها را بمیان نکشید؟

چه بسا مقاطعی را در زندگی اهالی کشورهای گوناگون میشود سراغ گرفت که قحطی و جنگ یا مصائب مختلف مردمان را به  شیوه زندگی صد سال قبلتر سوق داده است. کم نیستند زحمتکشانی که برای تامین زندگی به شرایط برده وار تن داده اند. کارگران افغانستانی در ایران گواه این واقعیت هستند. اما پدیده کولبری (اداره کار استان کردستان انرا همانطور که واقعا هست، بارکشی مینامد)  یک سر سوزن به  چاره جویی ناچارانه انسانها در مقابل مصائب ربطی ندارد. این خودٍ مصیبت است. ابعاد آن دیگر از حد یک مصیبت ملی فراتر رفته است. زمانی نه چندان دور حمل مقداری بار برای یک مرد جوان قوی هیکل در یک مسیر دشوار میتوانست یک درآمد شاید حتی مسرت بخش باشد، اکنون یک پدیده توده ای است، زن و مرد و کودک همسایه زیر انبوه بار با کمرهای خمیده، بدون وقفه در تمام طول سال آرامش را بر گرگ های وحشی حرام کرده اند. در همهمه میدان تقسیم بار واقعا فریاد و شرط و شروط دلال صاحب بار نوبر است، مگر دستمزد مربوطه چقدر است؟ از آن غیر قابل فهم تر مسابقه، فردگرایی، و تنهایی بارکش بینوا با باری است که قطعا به گرده هیچ اسبی نمیتوان بست. بارکشی  جمعیت بزرگی از کارگران  در کردستان را بخود اختصاص داده است. کولبری به منبع اصلی درآمد و تامین معاش خانواده های زحمتکش  تبدیل شده است.  بارکشی به معنای عقب نشستن دست جمعی یک طبقه از شایستگی و نرم های زندگی برای تمامی یک نسل در آن جامعه  است.

مساله اساسی آنجاست که از خود بپرسیم چرا طبقه کارگر در صف بندی یک  مبارزه قدرتمند بر سر بیمه بیکاری دودلی بخرج میدهد؟  نیش تا بناگوش باز اداره تامین اجتماعی کردستان تا زمانی که هر یک تک کارگر بجای کریدورهای این سازمان، راه کوههای سر به فلک کشیده را در پیش میگیرد؛ لب و لوچه آویزان  بورژوازی کرد از جمله برای تکله کولبران در سر مزرها؛ هیچکدام پر بیراه نیست. مهم اینستکه طبقه کارگر، هر تک زحمتکش کولبر کرد، هر فعال کارگری از خود بپرسد چرا باید تن داد؟ تا کی باید تن داد؟ در دل نداری و تکاپوی نیازهای فوری، دردل تنهایی شاید مجال کافی بدست نیاید، ولی در تجمعات چاره جویی کارگری آیا وقت اتمام حجت نرسیده است؟ آیا برای نجات حرمت و زندگی هزاران  عضو این طبقه دیر نیست؟ هفته گذشته چهار زحمتکش  کولبر زیر سنگینی بار عظیم و تلنباری از برف جان خود را از دست دادند. آیا حق نبود جنازه ها بجای سردخانه سر از اداره کار و تامین اجتماعی در میاورد؟ راستی آیا یک اعتراض کارگری بر سر تحقق بیمه بیکاری برای پیروزی خود به این تعداد از کشته های کارگر نیاز داشت؟ سی سال پیشتر، همین حادثه دست کم با تعطیلی یکپارچه و یک اعتراض همگانی پاسخ میگرفت.     

 

انجمن صنفی، سندیکا و دیگر هیچ!

بیش از دو دهه از کشمکش میان کارگران و اداره کار جمهوری اسلامی  میگذرد، همه پیشرفت حاصله را میتوان در دو راهی انجمنهای صنفی مد نظر دولت و یا سندیکاهای مستقل کارگران خلاصه کرد. دعوا بر سر تحمیل نمایندگان واقعی و منتخب کارگران در مقابل لیست دلخواه اداره کار است. اداره کار از یک طرف وجود سندیکا را برسمیت میشناسد و از طرف دیگر قلدرانه  رسمیت یافتن عملی سندیکا  را به میل خود به ناکجا آباد موکول ساخته است. این نقطه تعادل طلایی برای بورژوازی ایران و حکومت جمهوری اسلامی است و در عین حل این ایستگاه آخر و این بن بست غیر قابل عبور  طبقه کارگر کردستان را شکل داده است. مساله اینست که سندیکاهای کاملا مستقل نیز با بر گزیدن مبارزه اقتصادی در چهارچوب مجاز و روشهای مبارزاتی معطوف به خواستهای کوچک عملا راه هر گونه دستاوردی را بر روی خود بسته است. برای شکستن بن بست باید مولفه های این موقعیت را شکافت.

 

مواضع "صادقانه" و ضد کارگری اداره کار کردستان

سیاست اداره کار کردستان (به مفهوم کل دستگاه حکومتی جمهوری اسلامی در مواجهه با طبقه کارگر در کردستان) بر دو پایه استوار است:

اولا، این اداره هیچ توهمی به طبقه کارگر کردستان ندارد. به عمق بد بینی و عدم اعتماد توده کارگر و فضای ضدیت با رژیم در کردستان آگاهی دارد. این حکومت با علم بر برد کوتاه مدت اسلحه سرکوب مستقیم برای پیشبرد سیاستهای خود،  اساسا بر وقت خریدن و فرسودگی نیروی کارگران متکی است.

ثانیا، اداره کار کردستان بخوبی بر ضعف صف کارگران، عدم تشکل، سستی پیوندها و عدم اتحاد میان کارگران واقف است.

سندیکای کارگری، به عبارت دقیق تر صرفا تابلوی سندیکا، در کردستان نقطه سازش جمهوری اسلامی در مقابل فشار اعتراض  کارگری است و از طرف دیگر ظرفی است که میتواند کارگران را در دالانهای مقررات و قوانین سالهای سال سر بدواند.

 

سندیکا: انتخاب یا اجبار برای  کارگران در کردستان!

بهر دلیل سندیکا بعنوان راه معتبر تشکل یابی کارگر در کردستان شناخته شده است.  اگر نه همه، اما قطعا رگه اصلی سندیکاها در کردستان منشاء سرگردانی کارگر بوده اند. این سندیکاها  در خدمت هر هدف آشغال دیگری بکار گرفته شده اند بجز اینکه اولا  قدمی در راه مطالبات اقتصادی کارگران بردارند و ثانیا قدمی در راه اتحاد و تشکل یابی کارگران برداشته باشند. سندیکا و کارگران  در کردستان جولانگاه فضا و نیروهای اپوزسیون ضد رژیمی و شرکای ناسیونالیست کرد عمل کرده است. سندیکا بخودی خود در این میان بیگناه است. این جریانات حتی از نمایشات تفریحی برف بازی تعطیلات بخشداریهای دولتی و یا فرجه بخشش طلبی از اولیای دم  در میدان ارتجاعی قصاص نیز امر "سوسیالیستی" مد نظر خود در راه نجات کردستان را هم تعقیب کرده اند! در پایان این بیلان امروز کارگران  در کردستان اسیر توهم به سندیکا، در موقعیت بسیار ضعیف در مطالبات اقتصادی و با توشه اندک در اتحاد صفوف خود در تقابل با بورژوازی بجا مانده است.

 

کردستان: مهد آزمایش وسیع سندیکاهای کارگری

سندیکا نمیتوانست و نمیتواند انتخاب کارگر کمونیست برای تشکل یابی کارگران  در کردستان باشد. اما رهبران کارگری بر متن شرایط عینی و زمینه های عینی مبارزه خود را پیش میبرند. سندیکا نه یک آلترناتیو صرف سازمانی بلکه سنبل بارز یک افق مبارزاتی معین در میان کارگران کردستان را تشکیل میدهد. این افق و سندیکای منبعث از آن گویای یک عقب نشینی بزرگ طبقه کارگری است که اکنون پیگیری مطالبات اقتصادی محدود و در چهارچوب قوانین جمهوری اسلامی را در وسع خود میبیند. به همین دلیل رهبر کمونیستی کارگری چاره ای جز این ندارد که سندیکا و مطالبات اقتصادی از کانال سندیکا را نقطه عزیمت بسیج کارگران  در کردستان قرار دهد. بر متن این زمینه سندیکاهای کارگری به امر حیاتی کارگران و حزب کارگری و کمونیستی طبقه کارگر تبدیل میشود. هیچ حقه و هیچ راه میان بری در کار نیست.

اولا، میدان بازی سندیکا به معنای ابزار چانه زنی طبقه کارگر بر سر خواستهای اقتصادی را نمیتوان بدلخواه تعیین کرد. یک فعال سندیکایی برای به کرسی نشاندن خواست های اقتصادی مدنظر خود باید توانسته باشد تعداد قابل ملاحظه ای از کارگران شاغل حرفه مربوطه را حول ممکن و مطلوب بودن مطالبات سندیکایی مد نظر بسیج کرده باشد.

ثانیا، یک سندیکای کارگری بخودی خود، و با هر تکه نانی که در دستاورد خود به کارفرما و دولت تحمیل کند، برای طبقه کارگر یک سنگر "مقدس" است. این سندیکا نه نیاز دارد و نه میتواند سنگر مبارزات سیاسی ضد رژیمی کارگران گردد. مشکل طبقه کارگر با انجمنهای صنفی در آنست که قبل از هر گونه بهبودی، و در ازای بهبودهای پوچ و بی ارزش از کارگران سند مطلوبیت حکومت سرمایه را مطالبه میکند. جریانات ضد رژیمی در طرف دیگر همان سکه، با پرچم سندیکا و مبارزه اقتصادی بر افق و مبارزه و تشکل طبقه کارگر بر علیه نظم موجود خاک میپاشند.

 

کردستان: تجربه های ویژه از  سندیکا

کمتر پدیده ای را در ادبیات کارگری و تاریخ مبارزات طبقاتی کارگران میتوان یافت کخ باندازه سندیکا منشاء اختلاف نظرهای عظیم شده باشد. خود تجربه ایران از سندیکاهای اساسا معطوف به قدرت حزب سوسیال دمکرات سالهای 1300 و سندیکای معاصر شرکت واحد دنیایی از تفاوت در ساختار و اهداف را نشان می دهد. به این معنا فعال کمونیست برای درهم شکستن توهم به سندیکا باید از طرفی امکان تجربه عملی آنرا برای توده کارگر فراهم بیاورد و از طرف دیگر همزمان بنیادهای توهم به این پدیده را مداوما نقد کند. آنچه که یک فعال کارگری را از یک موعظه گر پیش گو تفکیک میکند خصوصیات نوع فعالیت های "سندیکایی" اوست:

اول: نباید  به محدودیتهای سندیکا تن داد. از همین امروز و در دل تجربه سندیکایی طبقه کارگر را در ساختاری به مراتب فراتر از صرف سندیکاهای حرفه ای سنتی متشکل ساخت. آیا واقعا نشدنی است سندیکای زنان خانه دار، سندیکای زنان قالی باف، سندیکای دانش آموزان، سندیکای همسران کارگران ساختمانی، سندیکای بقالان، میوه فروشان و غیره  را تشکیل داد؟ چرا نباید تشکل و حتی مستقیما سندیکای مستاجران را تشکیل داد؟ بلاخره چه کسی باید بداد مبتلایان به سرطان برسد؟

دوم: این سندیکاها باید بدوا خصلت محلی داشته باشند. نباید اصل تشکل را فدای تشریفات و ملزومات تشکل سراسری کرد.  هدف بهم بافتن کارگران بر پایه جلسات حضوری و تصمیم گیری جمعی یا همان مجمع عمومی کارگران باید باشد.

سوم: در درجه اول باید تشکل را با جمع کارگران تشکیل داد و سپس رسمیت یافتن آنرا به یک کشمکش طولانی با مقامات رژیم سپرد. تشکیل سازمانهای کارگری امر خود کارگران است. یک تشکل کارگری میتواند بنا به مصلحت یک هیئت مدیره نمایشی برای بستن دهان مقامات اداره کار داشته و اصل فعالیت خود را به میل اعضا به پیش ببرد.

چهارم: باید اصل را بر اعتراض قرار داد. تجمعات دائمی کارگران طلبکار و شاکی باید مقامات و ادارات را کلافه کرده و امر حکومت را عملا مختل کند.

پنجم: باید آگاهانه سنت مبتنی بر اتحاد طبقاتی کارگری را دامن زد. باید عالم و آدم بداند در کردستان کارگران بنا به تعلق سیاسی و حزبی و مذهبی پشت همدیگر را خالی نمیکنند. تعلق به جریانات سیاسی را باید رسمیت داد و محترم شمارد ولی روشهای فرصت طلبانه و فرقه گرایی را باید منزوی کرد.

ششم، یک فعال  طبقاتی کارگری بنا به تعریف قبل از اینکه یک فعال سندیکایی باشد در درجه اول متحد کننده صفوف کارگری در محل کار و زندگی خود است. این فعال کارگری فقر کارگر، کار کودک، کارگر مذهبی، فرودستی زن و یا نفوذ آراء ناسیونالیستی را میان کارگران امر بلافاصله خود دانسته و هر مورد از موارد ذکر شده و برای هر مورد همیاری جمع کارگران در دستور کار او قرار میگیرد.

 

کردستان و پرچم ناگزیر بیمه بیکاری

موقعیت ضعیف امروز جنبش کارگری بطور خاص و کارگران  در کردستان بطور عام، بر خلاف موقعیت طبقه کارگر در سراسر ایران، حاصل حمله و یورش جمهوری اسلامی نیست. جوشش کارگران  در کردستان همواره توسط ناسیونالیسم مورد تعرض قرار گرفته و اساسا موجودیت و دینامیسم و هویت مستقل خود را مورد انکار یافته است. ناسیونالیسم کرد درست همانند عکس برگردان سیاسی خود، اپوزسیون ضد رژیمی، تمام سرمایه سیاسی خود را بر تغییر رژیم از بالا قرار داده و منتظرند تا با دخالت امریکا یک حکومت دست نخورده بورژوایی را به ارث ببرند. جمهوری اسلامی منشاء نعمت آنهاست چرا که یک طبقه کارگر بدون تشکل و تسلیم و کم توقع را برای آنها به ارث خواهد گذاشت. کارگر محروم و کارگر متفرق و کارگر مبهوت در زمین مبارزه اقتصادی بی حاصل کل سیاستی است که این نیروها در دامن طبقه کارگر قرار میدهد. بیمه بیکاری برای همه کارگران بیکار دریچه شکستن این حصار است و کارگر را مستقیما با دولت، مجلس، سیاست اقتصادی و بودجه درگیر میسازد.

این جایی است که طبقه کارگر باید برای آن خیز بردارد.

 

٨ فوریه ۲۰۱٧