جمهوری اسلامی و معضل انتخابات

 

سخنرانی آذر مدرسی در جلسه گفت و شنود شهر گوتنبرگ ۲۱ آوریل ۲۰۱۷

  

با تشکر از شرکت شما در جلسه امروز.

 فکر میکنم موضع حزب حکمتیست در قبال با انتخاباتهای جمهوری اسلامی، به رسمیت نشناختن این نمایش بعنوان انتخابات در جامعه ای که در آن خفقان کامل حاکم است، برای همه روشن است. ما همیشه گفته ایم در جامعه ای که در آن از آزادی های سیاسی و فعالیت احزاب سیاسی خبری نیست و ممنوع است و فیلتری که برای مجوز دادن به خودی ترین خودی هایشان برای شرکت در این "انتخابات" درست کرده اند از انتخابات آزاد خبری نیست.

 تا جائیکه به موضع حزب حکمتیست در این مورد برمیگردد جنبش ما سنتا، تاریخا اعلام کرده است که انتخابات تحت حاکمیت جمهوری اسلامی نه مشروعیتی دارد و نه به هیچ عنوان میتوان به آن انتخابات گفت. این مراسم، مراسم اعلام رسمی بیحقوقی مردم است. گفتیه ایم که کشاندن مردم پای صندوق رای فقط و فقط قرار است توازن قوا و رابطه جناح های مختلف جمهوری اسلامی را تعیین کند. ما همیشه گفته ایم نباید به این نمایش تن داد و در آن شرکت کرد. تلاش کرده ایم علاوه بر اینکه نشان دهیم چرا این مراسم انتخابات نیست، در هر دوره ای نشان دهیم این "انتخابات" در چه شرایطی برگزار میشود، چه معنایی دارد و قرار است در نتیجه آن چه اتفاقی بیفتد را نشان دهیم.

 در نتیجه سیاست، موضع ما و فراخوان ما به مردم چه در ایران و چه در خارج ایران روشن است. نباید در این "انتخابات" شرکت کرد، نباید قبول کرد زورآزمایی بین جناح های جمهوری اسلامی، جابجایی مهره ها، تغییر توازن قوای درونی خودشان را بعنوان انتخابات به ما حقنه کنند و این تصویر را بدهند که گویا این انتخاب جامعه است و جامعه در شرایطی آزاد حق و شانس بهترین انتخاب موجود را برای آینده خود داشته است.

 مسئله ای که امروز اساسا در مورد آن صحبت میکنیم شرایطی است که انتخابات در آن برگزار میشود، تلاشهایی که جمهوری اسلامی برای کشاندن مردم پای صندوقهای رای میکند، تلاشهایی که نیروها و شخصیتهای سیاسی خارج حکومت، به نام اپوزیسیون، میکنند تا مردم را پای صندوقهای رای بکشانند و تغییر در توازن قوای درونی جمهوری اسلامی و تقویت جناح مورد حمایت خودشان مهر انتخاب و حق انتخاب مردم را بخورد. در نتیجه تمرکز بحث اساسا بر سر شرایط امروز است. اینکه امروز قرار است با کدام ترفند، علم کردن کدام "هیولا" و ترساندن مردم از کدام "خطر"، آنها را قانع کنند پای صندوق رای بروند.

 امسال بیشتر از سالهای قبل خودشان اعتراف میکنند که بازار انتخابات سوت و کور است. مصاحبه هایی که حتی میدیای راستی جون بی بی سی و رادیو فردا هم آنرا پخش میکنند، برخلاف دوره های قبل که تلاش میکردند نشان بدهند که جامعه به استقبال انتخابات میرود و مردم تلاش میکنند نماینده خودشان که ظاهرا روزی خاتمی روزی رفسنجانی و موسوی و .. بود، را انتخاب کنند، همگی حاکی از سوت و کور بودن انتخابات و عدم تمایل مردم به شرکت در این نمایش است. مردم در این مصاحبه ها از پوچی انتخابات، از اینکه نماینده هر جناحی به قدرت رسید تغییری در زندگی ما ایحاد نشد و اوضاع فرقی نکرده حرف میزنند. از اینکه همه جناح ها را تست کردیم و نهایت سهم ما همان است که از روز اول بود. تا جائیکه به معیشت برمیگردد، تغییری و بهبودی در زندگی ما بوجود نیامده و تا جائیکه به آزادی سیاسی برمیگردد، وضع همان است که بود و خفقان و استبداد ادامه دارد. اینکه اگر هم در این سالها تغییری به نفع مردم بوجود آمده، نتیجه جدال ما، فشار ما از پائین و عقب راندن آنها در بالا بوده نه در اثر سیاستهای دولتهای مختلف از جناح های مختلف.

انتخابات امسال در شرایط پسا برجام برگزار میشود. چهار سال پیش وعده خاتمه دادن به کشمکش با غرب و در راس آن امریکا، لغو تحریمهای اقتصادی و بالاخره وعده گشایش اقتصادی و سیاسی را به مردم دادند. بعد از چهار سال زمانیکه به درجه و میزان متحقق شدن این وعده ها نگاه میکند شاهد این هستید که بخش اعظم تحریمها لغو شد، چند صد میلیارد دلار سرمایه های بلوکه شده آزاد شد، کشمکش با غرب و امریکا تخفیف و به این معنی "بحران هسته ای" پایان پیدا کرد، موقعیت ایران در خاورمیانه، اینبار نه بعنوان منشا ترور بلکه بعنوان منشا ثبات، به رسمیت شناخته شد و از این زوایه دولت روحانی میتواند بخود ببالد که وعده های خود را عملی کرده است. در دنیای واقعی هم جمهوری اسلامی خود را از زیر فشار سیاسی و اقتصادی که غرب به آن میاورد بیرون کشید. این کارنامه "سفیدی" است که روحانی دائما آنرا در مقابل مردم قرار میدهد. اما زمانیکه مردم به زندگی خود و تاثیرات این "موفقیتها" روی زندگی خود نگاه میکنند، لغو تحریمها، آزاد شدن سرمایه های بلوکه شده، قولهای مبنی بر شروع سرمایه گذاری در ایران، که اساسا فعلا در سطح قول مانده است، بهبود موقعیت جمهوری اسلامی در خاورمیانه، تخفیف کشمکش با غرب و .... به معنی ، تخفیف بیکاری و رشد اشتغال، تخفیف تورم و گرانی، بالا رفتن بیمه های اجتماعی و در یک کلام رفاه، بهبود در زندگی خود نمیبیند. از این زوایه وعده چهار سال پیش جمهوری اسلامی که در اثر تخفیف کشمکش با غرب گشایش اقتصادی، به معنی بهبود در زندگی اکثریت مردم، بوجود میاید پوچ از آب در آمد. طی چهار سال گذشته وضعیت طبقه کارگر و اکثریت کارکن آن جامعه نه فقط بهبودی پیدا نکره بلکه روز به روز بدتر میشود.

 از نظر سیاسی هم تا جائیکه به جمهوری اسلامی و سیاست سرکوب و خفقان آن برمیگردد اوضاع بهبودی پیدا نکرده است. جمهوری اسلامی عقب نشینی که از دو جبهه به او تحمیل شد را بعنوان دستاورد خود در مقابل مردم قرار میدهد. اما همین عقب نشینی به هیچ عنوان به معنای باز شدن فضای سیاسی، به معنای امکان ابراز وجود سیاسی جامعه نبود.

 عقب نشینی که ما از آن بعنوان شکست ایدئولوژیک جمهوری اسلامی نام بردیم. جمهوری اسلامی امکان نداشت بتواند کشمکش خود غرب را با پرچم اسلام سیاسی، با پرچم پان اسلامیستی و ضد امریکایی تخفیف بدهد. باید  کوتاه می آمد، باید ضد امریکایی گری را به درجه زیادی تخفیف میداد. به همین دلیل جمهوری اسلامی قبل از برجام درجه اسلامیگری و ضد امریکایی گری خود را تعدیل داد. اما مولفه دیگری که جمهوری اسلامی را به این عقب نشینی وادار کرد شکست او در اسلامی کردن جامعه به زور سرکوب و تحمیق بود. به همین دلیل باید از اسلامیت جمهوری اسلامی هرچند کم، ظاهری و سطحی کوتاه می آمد.  فشار پائین و زیر پا گذاشتن مقررات و قوانین اسلامی و ناتوانی جمهوری اسلامی با این فشار و نه دائم و عمیق اکثریت مردم، ناتوانی در سرکوب به روش سالهای ۵۸ تا ۶۱ مولفه جدی در تحمیل این عقب نشینی به جمهوری اسلامی بود. طبق معمول جمهوری اسلامی نام این عقب نشینی را پیشروی، تعدیل، لیبرال شدن خود گذاشت. تلاش کردند این عقب نشینی را بعنوان برنامه آگاهانه و سیاست و چرخش جمهوری اسلامی به لیبرال شدن، به خورد جامعه بدهند. اما این واقعیت که جمهوری اسلامی از طرفی برای نشان دادن ظرفیت عضویت در "جامعه جهانی" باید در شکل و شمایل و ظاهر اسلامی و ضد غربی خود تجدید نظر کند، و از طرف دیگر در مقابل اسلامی کردن جامعه به زور سرنیزه و چماقداران خود شکست خورده بود را همه میدیدند.

 این چرخش تنها راه بورژوازی ایران برای بیرون آمدن از وضعیت نابسامان اقتصادی و سیاسی و ادامه حیات خود داشت. روحانی آس بخش اعظم بورژوازی ایران برای متحقق کردن این چرخش بود. چرخشی که مهر تائید و رهبری خامنه ای را با خود داشت. همان دوره ما شاهد تغییر صفبندی درون هیئت حاکمه بودیم. طیفی از اصولگرایان طرفدار روحانی بودند، طیفی از اصلاح طلبان طرفدار روحانی شدند. جبهه اعتدال بعنوان ائتلاف اصولگرایان و اصلاح طلبان "میانه"، نماینده این چرخش برای نجات جمهوری اسلامی شد. چرخشی که هارد کورهای "اصولگرایی" را حاشیه ای کرد. زمانیکه آقا معتدل شده بود طبیعی بود که "بیت امامی" سرسخت حاشیه ای میشوند. برگ اعتدال تنها برگی بود که جمهوری اسلامی میتوانست با آن بازی کند.

چهار سال از آن بازی گذشت. در این چهار سال جبهه اعتدال مهر خود را بر جامعه زد. بحران هسته ای حل شد، جمهوری اسلامی بعنوان منشا ثبات در مذاکران سوریه، عراق، یمن شرکت میکند، تحریمها به درچه زیادی لغو شده است، درآمد نفت بالا رفته، سرمایه های بلوک شده آزاد شد اما سهم اکثریت همان است که بود.

 از نظر سیاسی رو به دنیای غرب جمهوری اسلامی کمتر اسلامی است، از تروریسم حمایت علنی نمیکند، تبلیغات پان اسلامیتسی خود را کنار گذاشت. پرچم "مرگ بر امریکا" پائین کشیده شد اما تا جایئکه به مردم برمیگردد استبداد کماکان ادامه دارد و از "گشایش سیاسی" خبری نشد. طبق آمار خودشان اعدامها در دوره روحانی بالاتر از دوره قبل است، آمار سرکوب و دستگیری فعالین سیاسی و اجتماعی پائین نیامده است، وضع چنان بد است که این روزها و در آستانه انتخابات، تشکلهای اصلاح طلبان در دانشگاهها به سرکوب و نبود آزادی در دانشگاهها اعتراض کرده اند. دیروز در کانون دفاع از حقوق کودکان در تهران را پلمپ کردند. هنوز هم از برابری زن و مرد حرف بزنید جایتان زندان است، هنوز هم از حق کارگر دفاع کنید جایتان زندان است. یک تشکل کارگری، یک حزب سیاسی حق فعالیت ندارد. یک تشکل غیر دولتی با هزاران تهدید و خطر روبرو است و هنوز بساط استبداد و خفقان در آن جامعه برپا است. اینکه جمهوری اسلامی فشار به ناراضیان درون حکومتی را کم کند هیچوقت به معنای کم کردن فشار به مردم نبوده.

 امروز مردم همین را میگویند که سهم ما از اعتدال هیچ نبوده. این آن خطری است که جمهوری اسلامی به آن کسادی بازار انتخابات میگوید. امروز مردم همین را میگویند. دوره خاتمی که دوره "جامعه مدنی" و "گفتگوی تمدنها" بود ما ۱۸ تیر را داشتیم. دانشجویان به خفقان اعتراض کردند و سرکوب شدند و بگیر و ببندهای وسیع شروع شد. دوره احمدی نژاد همین وضع بود، دوره سرکوب دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب در دانشگاهها و دستگیری فعالین کارگری و اجتماعی در ابعاد وسیع، دوره روحانی هم ادامه سرکوبها را شاهد هستیم. 

 جامعه امروز راه حل اعتدال و دولت نماینده آنرا در همین قامت و بعنوان ادامه جمهوری اسلامی که در تقابل با رفاه و سعادت و آزادی اش است میبیند.

 دوره ای رفسنجانی را بعنوان "سردار سازندگی" که قرار بود اقتصاد ایران را بعد از جنگ هشت ساله با عراق نجات دهد و بازسازی کند در مقابل جامعه قرار دادند و مردم را به امید اینکه بازسازی اقتصاد فلج شده میتواند بهبودی در زندگی اش ایجاد کند پای صندوقهای رای بردند. اما بعد از هشت سال و "بهبود" وضعیت اقتصادی تغییری در زندگی مردم، ایجاد نکرد. بورژوازی خود را از زیر آوار جنگ بیرون کشید اما  در زندگی طبقه کارگر و مردم کارکن در آن جامعه بهبودی ایجاد نشد.

 دوره  دو خرداد مردم با این هدف که با رای دادن به خاتمی شکاف بالا را تشدید میکند و امکان نفس کشیدنی برای خودش فراهم میکند، پای صندوق رای رفت و به خاتمی رای داد. در هشت سال ریاست جمهوری خاتمی دید علیرغم هر اختلافی در هیئت حاکمه بر سر چگونگی بیرون آمدن از بحران، بر سر رابطه با غرب، بر سر چگونگی تقویت موقعیت ایران در خاورمیانه، بر سر دامنه گسترش اسلام سیاسی و تروریسم اسلامی، زمانیکه پائین دست به اعتراض میزند یک صف متحد را تشکیل میدهند. از خاتمی تا روحانی و خامنه ای و ..... جامعه این را هم تجربه کرد که شکاف بالا هرچه باشد دامنه استفاده از این شکاف بسیار محدود و ناچیز است. در نهایت این شکاف در مقابل تعرض جامعه به سرعت سرهم می آورد و بسته میشود.

 دوره احمدی نژاد که بخشی از مردم محروم جامعه را به خود متوهم و امیدوار کرد، تجربه دیگری است. درجه ای از بهبود اقتصادی ممکن است اما فشار سیاسی، تندس به گسترش تروریسم اسلامی، تشدید کشمکش با غرب نتیجه ای جز فقر و استبداد بیشتر برای مردم نداشت.

 مورد بعدی "انقلاب سبز" بود که مردم آنرا هم تجربه کردند. جنبش سبزی که به نام "انقلاب درونی" رژیم و این توهم که گویا انقلاب از درون و به رهبری یکی از جناح های حاکمیت و تبدیل جمهوری اسلامی به حکومتی مردمی از راه تقابل جناح ها، ممکن است. روی چنین توهمی مردم را پای صندوق های رای بردند. تجربه ای که نشان داد زمانیکه مردم در اعتراض به نتیجه انتخابات به خیابانها آمدند و خطر از کنترل شدن اعتراضاتشان کل نظام را تهدید کرد رهبران سبز بلافاصله به "امام" و نظام لبیک گفتند و باز نقطه اشتراک خود کل حاکمیت را نشان دادند.

 و بالاخره راه حل اعتدال و دولت اعتدال بعنوان راه حل مشترک بخش اعظم بورژوازی حاکم را تجربه کردند و نتیجه آنرا دیدند.

 این تجربه ها بعنوان بخشی از تاریخ زندگی و مبارزه مردم علیه جمهوری اسلامی، در ذهن جامعه همیشه زنده است. به همین دلیل است که مردم از اینکه ما همه جناح ها، از سازندگی تا اصولگرایی، از اصلاح طلبی تا سبز و اعتدال، را تجربه کردیم و دیدم که در مقابل ما همه اینها یک جواب دارند. این منشا بی اعتمادی است که امروز سران جمهوری اسلامی آنرا به هم گوشزد میکنند و هشدار میدهند. بی اعتمادی که میتواند از کسادی بازار انتخابات فراتر برود و جمهوری اسلامی را با تهدیدات بزرگتر و مهمتری روبرو کند. 

 اما آیا علیرغم این همه آزمون و خطای مردم، جمهوری اسلامی و طرفدران آن نمیتوانند باز مردم را پای صندوق ببرند؟ آیا باز نمیتوانند با ترساندن مردم از "خطری" آنها را پای صندوقهای رای ببرند؟ امروز از روحانی تا شاخه خارج از حکومتشان مانند سازمان اکثریت و انواع جریانات لیبرال و جمهوریخواه، با شعار ثبات و امنیت تلاش میکنند مردم را پای صندوق رای ببرند. ترساندن مردم از اینکه اگر رئیسی به قدرت برسد ثبات و امنیت جامعه به خطرمی افتد سیاست امروز این طیف است. یکباره طیفی از نیروها یادشان افتاده رئیسی مسئول کشتارسالهای ۶۰ تا ۶۷ بوده و همگی فراموش میکنند روحانی رئیس شورای امنیت ملی و موسوی نخست وزیر دوره جنگ بودند. این تصویر که اگر روحانی و دولتش سرکار نماند ثبات و امنیت نه فقط در ایران که در خاورمیانه هم به خطر می افتد تصویری است که قرار است مردم را بترساند و قانع کند در انتخابات شرکت کنند و به روحانی رای دهند.  این آن "هیولایی" است که قرار است مردم از ترس آن در انتخابات شرکت کنند و "ثبات و امنیت" مولفه کلیدی در این سیاست و تلاش است.

 بطور واقعی همه افقهای بهبود در چارچوب جمهوری اسلامی شکست خوردند. افق اصلاحات در چارچوب جمهوری اسلامی و اصلاح پذیر بودن آن، افق "انقلاب درونی" در جمهوری اسلامی، افق بهبود بعد از حل بحران هسته ای و تحت حاکمیت جمهوری اسلامی آس "اعتدال" همه و همه شکست خورد. هیچ جناحی با وعده و پرچم بهبود در این انتخابات شرکت نکرده اند. برعکس پرچم قانع شدن به این وضعیت از ترس بدتر نشدن، از ترس بی ثباتی و نا امنی بیشتر پرچم ایندوره اینها برای کشاندن مردم به انتخابات است. به همین دلیل عر وتیزهای ترامپ را تکرار و بزرگ میکنند، امکان تشدید کشمکش و بازگشت به دوره قبل از برجام را در بوق و کرنا میکنند، و از طرف دیگر این تبلیغات که رئیسی دوباره سیاستهای "تشنج آمیز" را دنبال میکند را تبلیغ میکنند.

 زمانیکه پرونده بهبود و اصلاح در چارچوب جمهوری اسلامی، نه فقط از طرف مردم که مدتها است بسته شده، بلکه حتی پرونده وعده آن، کاملا بسته شده، ترس و هراس از آینده نا امن تنها ابزار بردن مردم پای صندوق رای است. هراس از بدتر نشدن اوضاع آنهم برمتن خاورمیانه جنگ زده و نا امن برگ امروز جمهوری اسلامی و جناح اعتدال برای بردن مردم در بازی انتخابات است.

 نیروهای همین جنبش در خارج حکومت به نام اپوزیسیون، کاسه های داغ تر از آش، میز گرد و اجلاس برگزار میکنند و با برگ "خطر نابودی"، خطرنا امنی" مردم را به شرکت در این مضحکه دعوت میکنند. حاکمیتی که منشا بی ثباتی و تروریسم است، حاکمیتی که یکی از بازیگران اصلی جنگ، تررویسم و نا امنی در خاورمیانه است، حاکمیتی که منشا ناامنی در خود جامعه و در ایران است امروز تلاش میکند با پرچم "ثبات و امنیت" مردم را پای صندوق رای ببرد.

 امروز روحانی نه با افق "گشایش" که با افق "بدتر نشدن" و "ثبات" تداعی میشود. شارلاتهای سیاسی هم به نام اپوزیسیون با کوبیدن بر طبل بی ثباتی و جنگ در خاورمیانه و جنایتکار بودن رئیسی آتش بیاران معرکه انتخابات امسال اند.

 ما کمونیستها، ما حکمتیستها همیشه گفته ایم ثبات، امنیت و آزادی مهم است و اتفاقا جمهوری اسلامی با ثبات، امنیت، رفاه و آزادی در این جامعه در تناقض است و خود منشا نا امنی، فقر، استبداد، سرکوب در این جامعه است. پیش شرط همه اینها از سر راه برداشتن جمهوری اسلامی، قوی شدن جنبش ما، جنبش کمونیستی و طبقه کارگر علیه حاکمیت سیاه جمهوری اسلامی است. در دروه سبز گفتیم نه سبز، نه سیاه، زنده باد آزای و برابری"، گفتیم امید بستن به هر جناحی پوچ است، گفتیم آزادی و رفاه در چارچوب جمهوری اسلامی ممکن نیست. امروز هم باید گفت تحت حاکمیت جمهوری اسلامی ثبات و امنیتی موجود نیست. بازی با این کارت سوخته را نباید قبول کرد.

 باید در مقابل این پرچم ترس ایستاد و آنرا شکست داد. نباید اجازه داد جمهوری اسلامی با کمپین ترس مردم را به شرکت در انتخابات بکشاند. نباید اجازه داد جامعه و مردم مستاصل و در هراس از آینده سیاه در انتخابات شرکت کند و از آن بیرون بیاید. باید شارلاتانهای سیاسی که به نام اپوزیسیون که مردم را میترسانند و به انتخابات میکشانند را افشا کرد.

 نه فقط نباید در این انتخابات شرکت نکرد، نه فقط باید در مقابل شعار ثبات و امنیت آنها اعلام کرد ثبات و امنیت تحت حاکمیت جمهوری اسلامی ممکن نیست، بلکه باید اعتراضی که امروز مردم با کاندید شدن و مطالباتی که طرح کردند، از نشان دادن مسخره بودن کل بساط انتخابات، را به تعرضی علیه جمهوری اسلامی تبدیل کرد. باید این اعلام نارضایتی و مسخره کردن کل بساط انتخابات و وعده های پوچ جناح ها را به تعرضی جدی تبدیل کرد. باید به جنگ دروغین  جناح منشا "ثبات و امنیت" با جناح منشا "بی ثباتی و ناامنی" رفت.

 

جواب به چند سوال:

 سوال: شما اشاره کردید که حزب حکمتیست تنها جریانی است که میگوید نباید در انتخابات شرکت کرد. در صورتیکه امروز رضا پهلوی و مجاهد هم میگویند باید انتخابات را تحریم کرد.

 جواب: نکته ای که من اشاره کردم این بود که ما تنها جریانی هستیم که میگوئیم بازی با کارت "ثبات و امنیت" پوچ است. اما مهمتر این است که بین تحریم و عدم شرکت تفاوتی جدی وجود دارد. امروز رضا پهلوی هم میگوید مردم همه جناح ها را امتحان کرده اند و نباید در انتخابات شرکت کرد.

 تحریم انتخابات یک تاکتیک است، جریان و نیرویی میتواند امروز در اعتراض به مسئله ای انتخابات را تحریم کند و در دوره دیگری در آن شرکت کند. همانطور که بعضی از نیروها و احزاب سیاسی دوره ای در انتخاباتهای مختلف جمهوری اسلامی شرکت کردند و در دوره ای آنرا در اعتراض به مسئله ای تحریم کردند. احزاب ناسیونالیست کرد نمونه بارز این مسئله هستند. بسته به اینکه در هر انتخاباتی چه درجه میدان مانور دارند یا جناح مورد حمایتشان در انتخابات کاندید دارد در انتخاباتی شرکت میکنند یا آنرا تحریم میکنند. تحریم انتخابات یک تاکتیک است در صورتیکه عدم شرکت در انتخابات کل سیستم انتخاباتی، کل بازی انتخابات را از بنیاد قبول ندارد. حزب حکمتیست انتخابات تحت حاکمیت جمهوری اسلامی را به رسمیت نمی شانسد و به همین دلیل سیاست اش عدم شرکت در هیچ انتخاباتی در جمهوری اسلامی است.

 در مورد رضا پهلوی و طیفی از جریاناتی که امسال تاکتیک تحریم را اتخاذ کرده اند. من اشاره کردم افق اصلاح رژیم شکست خورده است و فقط رضا پهلوی نیست اینرا میگوید امروز طیفی از جریانات و شخصیتهایی که در دوره ای به خاتمی و دوره ای به روحانی با شعار اصلاح و اعتدال رژیم رای دادند امروز از بی ثمر بودن این سیاست و بسته شدن افق اصلاح رژیم حرف میزنند. این را مدتها است مردم در پائین جامعه کفته اند، امروز به صراحت میگویند در انتخابات شرکت نمیکنم چون بیفایده است و بعضی از جریانات سیاسی و شخصیتهایی مثل رضا پهلوی، مهرانگیز کار و طیفی از طرفداران اصلاحات رژیم خود را با این موج همراه میکنند. تفاوت هست بین نیرویی یا حزبی که از ابتدا گفت این انتخابات مسخره است، پوچ است، انتخابات در حاکمیت جمهوری اسلامی و خفقان حاکم بی معنی است، گفت جمهوری اسلامی اصلاح پذیر نیست و نباید به امید اصلاحات در انتخاباتها شرکت کرد و امیدی به جناحی بست، با نیروهایی که اتفاقا وارد بازی میشود، قوانین بازی را قبول میکند، آزاد بودن انتخابات را قبول میکند، در دوره ای در این بازی شرکت میکند و دوره ای در اعتراض شرکت نمیکند. دوره اخیر اصلاح طلبانی که از همیشه به نظرات استصوابی به آن بعنوان اهرم فشار بیت امام برای حذف خود اعتراض داشتند، طیفی از آنها به همین دلیل دوره هایی حرف از تحریم انتخابات میزدند، امروز امیدوار بودند و از شورای نگهبان خواستند احمدی نژاد را سلب صلاحیت کند.

 همانطور که گفتم سیاست ما این بوده که در جامعه ای که آزادی فعالیت سیاسی و آزادی احزاب، از چپ تا راست، موجود نیست انتخابات پوچ است. نه ما بی قید و شرط است، تاکتیک نیست.

 

سوال: شما به حضور مردم در انتخاباتها بعنوان ابزاری برای استفاده از شکافهای درونی رژیم اشاره کردید. میتوانیم اینرا به حساب امکانگرایی مردم گذاشت. آیا با این استدلال نمیتوانیم احزابی که با همین جهت در انتخاباتها شرکت میکنند را احزاب امکانگرا گذاشت؟ موضع ما در این مورد چیست؟ ما اپوزیسیون را به تندی نقد میکنیم آیا نباید با همین تندی مردم و جامعه را نقد کرد؟

 جواب: در مورد امکانگرایی مردم، مردم همیشه امکانگرا هستند. مردم همیشه نگاه میکنند که بهترین و ممکن ترین امکان برای تعیین سرنوشت و آینده اش چیست و آنرا انتخاب میکند. از این زاویه انقلاب هم یک امکان است. اگر مردم توان و قدرت انداختن رژیمی را داشته باشند آنرا می اندازند. اما تفاوت جدی هست بین مردم و امکانگرایی آنها با احزاب.

 احزاب نماینده جنبشهای مختلف اند. در نتیجه اینکه احزابی روی امکانگرایی مردم سرمایه گذاری میکنند تا سیاست خود را پیش ببرند. این احزاب را نه بعنوان امکانگرا و نه از سر امکانگرایی شان بلکه از سر سیاست شان باید مورد نقد قرار داد. در نتیجه فاصله عمیقی هست بین مردمی که امکانگرا هستند با احزابی که روی امکانگرایی و اساسا روی ضعف و بی امکانی و بی افقی مردم سرمایه گذاری میکنند و آنها پای انتخاب بین "بد و بدتر" میبرند.

 

سوال: به پوچی پرچم ثبات اشاره کردید. سوال این است آلترناتیو چیست؟ اگر رئیسی انتخاب شود و واقعا خطر اینکه کشمکشها با غرب تشدید شود، به ایران حمله نظامی شود و ایران عراقیزه شود، وجود داشته باشد، ما کماکان باید بگوئیم در انتخابات شرکت نکنید؟ نباید این خطر را جدی گرفت؟

 جواب: در دنیای واقعی رئیس جمهور هیچ مملکتی دستش باز نیست هر سیاستی را اتخاذ کند. رئیس هر دولتی نهایتا در چارچوب سیاست عمومی هیئت حاکمه سیاست آن کشور میتواند مانور بدهد. ترامپ نمونه بارز این مسئله است. ترامپ با شعار ایزوله کردن امریکا از کشمکشها و جنگها، با پلاتفرم بیرون آمدن از ناتو، دیوار کشیدن میان مکزیک و امریکا و ممنوع الورود کردن مسلمانها  انتخاب شد. اولا قوانینی که گذارند را بلوک کردند و بعد از دوماه به سیاست قدیمی و میلیتاریستی امریکا برگشت. هیئت حاکمه امریکا قبول نمیکند امریکا از ناتو بیرون بیاید و به این راحتی از قلدری نظامی و میلیتاریسم دست بکشد. پاپوشهایی که برای ترامپ و تیم اش در رابطه با روسیه درست شد و خطر استیضاح او در مجلس فشار هیئت حاکمه امریکا به ترامپ برای سر براه کردن او بود و موفق هم شد.

 گسترش تروریسم اسلامی در دوره احمدی نژاد الزاما ناشی از تندس تروریستی شخص احمدی نژاد نبوده. سیاست هیئت حاکمه ایران در آندوره برای تثبیت موقعیت خودش در خاورمیانه به سیاست گسترش تروریسم اسلامی در منطقه نیاز داشت. این تصویر که گویا احمدی نژاد نماینده تروریسم است و روحانی نماینده اعتدال و خلاصه کردن سیاستهای دوره ای هیئت حاکمه به افراد پوچ است. گسترش تروریسم نیاز و سیاست هیئت حاکمه ایران در دوره ای بود  و احمدی نژاد نماینده این سیاست بود. بعد از اینکه این موقعیت ایران در منطقه تقویت شد و معلوم شد جمهوری اسلامی میتواند خاورمیانه را ناامن کند و دامنه عمل ترویستی اش بالا است، نیازی به این سیاست و شخصیت آن نداشتند. برای محدود کردن کشمکش با غرب و کم کردن فشارهای اقتصادی و سیاسی جمهوری اسلامی نیاز داشت با اتکا به قدرتش در منطقه سیاست آرام کردن اوضاع و مذاکره و آشتی را در پیش بگیرد و "اعتدال" سیاست دوره ای شد و روحانی شخصیت آن.

 سیاست های هیئت حاکمه است که تعیین کننده نه سیاست افراد. هر شخصیتی با سیاست عمومی هیئت حاکمه هر مملکتی در تناقض باشد به زیرش میکشند یا با کودتا یا ترور یا پاپوش درست کردن. در نتیجه رئیسی هم انتخاب شود همان سیاست عمومی هیئت حاکمه را پیش میبرد. این کارت که رئیسی نماینده تاامنی است و همه چیز را بهم میزند کارت جریان مقابل برای کشیدن مردم پشت خود است. این آن سناریویی است که باید در مقابل آن ایستاد. جمهوری اسلامی هم مانند هر رژیم دیگری هیئت حاکمه ای دارد که رئیس جمهورها و دولتهایش در چارچوب سیاستهای این هیئت حاکمه مانور میدهند. هدف قرار دادن افراد بعنوان شیطان و هیولا رمز بیرون بردن کل هیئت حاکمه از زیر تیغ اعتراض مردم است.

 

سوال: تصور کنید ۸۰ درصد مردم در انتخابات شرکت نکنند. خوب این چه تاثیری بر نتیجه انتخابات دارد؟ من تصور میکنم بالاخره کسی را از صندوق بیرون میکشند. اما عدم شرکت مردم در انتخابات چه تغییری در اوضاع میدهد؟

 جواب: تا جائیکه به نتیجه انتخابات برمیگردد حتی اگر ۲۰ درصد از مردم هم در انتخابات شرکت کنند، کسی که اکثریت آرا بدست آورده رئیس جمهور میشود. اگر در کشورهای غربی شرکت مردم در انتخابات تاثیری دارد هر کسی اکثریت آرا شرکت کنندگان در انتخابات را بدست بیارود رئیس مملکت میشود. در ایران که نه آزادی فعالیت سیاسی وجود دارد، نه آزادی احزاب سیاسی و از چند هزار کاندید فقط شش نفر از فیلتر میگذرند شرکت در انتخابات پوچ است.

 مسئله اصلی در ایران اما این است که عدم شرکت مردم در انتخابات یعنی قبول نکردن این بازی و این در جامعه ای مانند ایران مهم است و معنای دیگری دارد تا عدم شرکت در کشورهای غربی. در ایران همه چیز سیاسی و همه چیز مهر تقابل مردم و جمهوری اسلامی را بخود میگیرد. زمانیکه "بدحجابی" و ازدواج سفید که در ایران معنی اعتراض به سیستم و قبول نکردن قوانین حاکم و بعنوان اعتراضی سیاسی و تقابل با جمهوری اسلامی شناخته میشود، عدم شرکت در انتخابات بیان رسمی این اعتراض به کل جمهوری اسلامی است و یک اعتراض اکتیو است و از این نظر مهم است.

 

سوال: کسی که در ایران نمیخواهد رای بدهد چه پروسه ای را باید در پیش بگیرد که اتحاد بیشتری را ایجاد میکند و نیروی بیشتری برای جدالهای بعدی جمع میکند و در عین حال ابزار نیروهای اپوزیسیون که این مدت به دولتهایی مانند عربستان نزدیک شده اند، مثل احزاب ناسیونالیست کرد و مجاهد و ...، تداعی نشوند. چطور میشود نقشی را ایفا کرد که مثلا تجربه ۸۸ تکرار نشود. نقش کمونیستها چیست؟

 جواب: من فکر میکنم هر کمونیست و آدم معترضی باید بگوید من بخشی از جنبش عدم شرکت هستم. باید در کارخانه، در محله، در اداره، در مدرسه، دانشگاه مردم را جمع کرد و گفت چرا نباید شرکت کرد. باید همین استدلال را که مردم خودشان میگویند را گفت شرکت تا امروز چه تاثیری داشته؟ همه را امتحان کردید، همه سر و ته یک کرباسند، جرا باید در این بازی شرکت کرد؟ باید جنبش عدم شرکت را در هرجا که میتوان فعالانه راه انداخت. در هر کجا که هستید و به هر طریقی که میتوانید باید مردم را به عدم شرکت در انتخابات دعوت کرد. از محله تا کارخانه و سلف سرویس و خوابگاه دانشگاه و ... مردم را جمع کرد و گفت قبول نکنید.

 علاوه بر این باید گفت توقع ما از زندگی چیست. امروز دوقطبی اقتصاد یا آزادی را علم کرده اند. ما هم باید تصویر خودمان را از آزادی، رفاه و امنیت بدهیم. بالابردن سبد رفاهی کارگر رفاه و مطالبه امروز ما نیست. باید کل تصویر و توقع و انتظار از جامعه مرفه را در مقابل تبلیغات پوچ اینها گذاشت. باید آزادی بی قید و شرط بیان، ازدی فعالیت سیاسی، آزادی احزاب و حق تشکل را در مقابل شعارهای پوچ آزادی آنها قرار داد. باید گفت سر را بالای خط فقر نگاه داشتن رفاه نیست.

 روی این تحرک و جنبش سازمان درست کردن کار احزاب است و باید از این امکان برای متحد کردن، متشکل کردن، قوی کردن جنبش و حزب خودمان استفاده کنیم و سازمان و امکانات سنگر بندی و جدالهای آتی را بسازیم. 

 ما میتوانیم و باید بر متن جدلی که بالا بر سر آینده جامعه راه انداخته است، حرف اول و آخر خود را بزنیم و مردم را حول سیاستهای رادیکال خود جمع و متحد کنید.

 اگر با این تصویر و توقع کار کنیم آنوقت تضمین میکنیم که مردم دنبال هیچ جریان ارتجاعی درون یا برون حکومتی نمی افتند و ۸۸ تکرار نشود. مردم با این تصویر و توقع از حق انتخاب، از آزادی، رفاه، با این درجه از اعتراض به کلیت رژیم دیگر "یا حسین میرحسین" نخواهد کرد و به "انقلاب درونی" رژیم چشم امید نمیبندد.