رفراندوم و استقلال کردستان!

مصاحبه دیدگاه سوسیالیستی با ریبوار احمد

 

توضیح کمونیست: این مصاحبه با ریبوار احمد در ماه آوریل انجام شده است، به همین دلیل از نظر تاریخی بعضی از اتفاقات و فاکتهای دو ماه اخیر را نمیپوشاند. با این وصف حاوی نکات ارزشمند زیادی بر سر رفراندم و مشکلات و پیچیدگی های کنونی جامعه کردستان و عراق است و لذا علیرغم آن با توجه به بحثهای در جریان بر سر آینده کردستان عراق آنرا در کمونیست منتشر کرده ایم و توجه خوانندگان کمونیست را به آن جلب میکنیم.

مصاحبه کننده: جمال محسن

 

دیدگاه سوسیالیستی: بارزانی هرازگاهی اعلام میکند که تصمیم دارد در کردستان رفراندوم انجام دهد و اینبار نیز در شرایط جدید کردستان، با به انتها رسیدن حاکمیت داعش، پرحرارت شدن اختلاف در کرکوک و برافراشتن پرچم کردستان (هرچند بعدا آنرا بدون سروصدا پایین کشیدند)، باز همان فراخوان شروع شده است. کمیته مشترک دفتر سیاسی احزاب به دیدار باهم و تشکیل کمیته رفراندوم و انتخاب مسئولین آن دست میزنند. ما میخواهیم بررسی همه جانبه ای از این مسئله انجام دهیم و سوالاتی را از شما طرح کنیم.

شما در نوشته ای بنام "بازهم هیاهوی رفراندوم" به مجموعه ای از سیاستهای پارتی (حزب دمکرات کردستان) که پشت بحث و طرح رفراندوم خوابیده است، پرداخته اید. اما هنوز ضروریست بیشتر به این مسئله  بپردازیم. شما در آن نوشته اشاره کرده اید که سیاست پارتی در مورد استقلال کردستان جدی نیست. آیا بنظر شما پارتی، بمثابه نماینده اصلی بورژوازی کرد، واقعا بدنبال ایجاد و تشکیل دولت در کردستان نیست؟ بورژوازی کرد بمثابه یک طبقه بدنبال تشکیل دولت  و فرم دادن پروسه انباشت سرمایه  در چهارچوب رسمی و قانونی بین المللی نیست؟

ریبوار احمد: اول باید به این اشاره کنم که هرزمانی احزاب ناسیونالیست کرد بویژه بارزانی و پارتی بحث و موضوع رفراندوم و استقلال را راه میاندازند، برای روشن کردن و درک سیاست و هدف اصلی پشت راه اندازی هیاهوی رفراندوم، باید آن سیاست و فراخوان در آن شرایط معین بررسی شود. بعقیده من شاید جدی بودن یا نبودن تعریف و تبیین دقیقی برای سیاستی که این پروسه را راه انداخته است، نباشد. نمیتوانیم بگوئیم بورژوازی کرد عموما موافق تشکیل دولت و آنطور که خودشان میگویند "دولت کرد" نیست. درست تر این است که تاکید کنیم که بورژوا- ناسیونالیسم کرد بدنبال منافع سیاسی و اقتصادی خود است نه حل مسئله ای بنام مسئله کرد. بمعنای دیگر بورژوازی کرد مسئله کرد، را به وسیله ای برای بدست آوردن امتیازات سیاسی و اقتصادی تبدیل کرده است. در دوره ای ستم ملی به شیوه ای کاملا صبعانه و بیرحمانه بر مردم کرد زبان تحمیل میشد. این مسئله پس از خیزش سال ۱۹۹۱ دچار دگرگونی شد، یعنی بخش وسیعی از مناطق کردنشین از کنترل رژیم قومپرست و فاشیستی بعث رهایی یافت و بورژوازی کرد به امتیازاتی دست یافت. سپس نیز پس از اشغال عراق توسط آمریکا و متحدین در سال ۲۰۰۳ محتوای مسئله کرد کاملا تغییر یافت. امروز دیگر مسئله کرد مسئله ستم ملی بر مردم کردستان نیست و این ستم پایان یافته است. امروز در نتیجه سیاست و عملکرد دولت مرکزی عراق و هردو ناسیونالیسم عرب و کرد، محتوای واقعی این مسئله شرایط بسیار سخت و مملو از اختلاف و کینه و دشمنی است که بوجود آمده است. اینها شکاف و دودستگی چنان عمیق و ارتجاعی میان مردم عرب زبان و کردزبان ایجاد کرده اند که دیگر کنارهم زیستن دوطرف در چارچوب یک کشور و یک دولت را دشوار کردە است. بویژه عربی و اسلامی تعریف کردن دولت مرکزی بر سخت و پردردسر بودن شرایط بسیار افزوده است.

روشن است در دوره ای که معضل اصلی تحمیل ستم ملی بر مردم کرد زبان بود، سیاست، شعار، تبلیغات، هدف و برنامه عمل روشن ناسیونالیزم کرد، چیزی جز شرکت در قدرت سیاسی در عراق و برسمیت شناخته شدن اوتونومی (خودمختاری) نبود.

پس از تغییر شرایطی که خیزش ١٩٩١ بوجود آورد، همراه با سوگند خوردن هرروزه سران ناسیونالیزم کرد به ضرورت حفظ یکپارچگی خاک عراق، هدف و شعار خود را به فدرالیسم تغییر دادند. گویا این راه حلی مناسب تر از خودمختاری است. راه حل هایی که بعقیده من تفارت چندانی باهم ندارند. بویژه آنکه فدرالیسم برمبنای قومیت کاملا ارتجاعی است. پس از اشغال عراق توسط آمریکا و متحدین و سرنگونی رژیم بعث در سال ۲۰۰۳، بر متن تحولات جدید ناسیونالیسم کرد و احزاب آن به هدف اعلام شده خود رسیدند و به فدرالیسمی که سالها خواب آن را میدیدند و برای آن شعار میدادند، رسیدند. فدرالیسم قومی، جز شکل دیگری از انواع مشکلات و مصائب را برای مردم کردستان به ارمغان نیاورد. در این پروسه تلاش ناسیونالیسم کرد دستیابی به اهداف خود مبنی بر شرکت در قدرت و ثروت بود و هیچگاه نه تنها دستاوردی برای مردم نداشت، بلکه عملا نشان داد که منافع مردم و بورژوا-ناسیونالیسم کرد مانند دو خط متوازی اند که هیچگاه بهم نمیرسند.

اما این هنوز نمیتواند ما را به این نتیجه برساند که تشکیل دولت قومی کرد یکی از اهداف بورژوازی کرد نیست. بلکه این حقیقت را نشان میدهد که بورژوازی ناسیونالیست کرد در هر مقطع مشخصی، از زاویه منافع سیاسی – اقتصادی خود به این مسئله مینگرد. برای نمونه، ثروت عظیم و قدرتی که در فاصله سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۳ به جیب بورژوازی کرد سرازیر شد، آنها را چنان سرمست کرد که جلال طالبانی علنا و صراحتا گفت "دولت مستقل کرد فقط یک رویا است". در دوره و موقعیتی دیگر اما ناسیونالیسم کرد ممکن است اهداف سیاسی و اقتصادی خود را در تشکیل دولت مستقل بیابند. یک حقیقت اما غیرقابل انکار نیز وجود دارد و آن این است که نیروها و احزاب ناسیونالیست کرد بسیار بیش از این عامل و دست آموز و وابسته هستند که قادر به اتخاذ چنین تصمیم سرنوشت ساز و جسورانه و مهمی بدون دولتها و بلوکهایی که به آنها وابسته اند، باشند. همچنین، نیروهای ناسیونالیزم کرد بسیار توخالی تر و ناتوانتر از آنند که شهامت رودررویی  با مشکلات و مشقات تشکیل دولت مستقل را داشته باشند، مگر اینکه درست مانند جنگ خلیج در سال ۱۹۹۱ که از آسمان قدرت برایشان به ارمغان آورده شد، اینبارهم شرایطی بوجود بیاید که دولت مستقل را تقدیم شان کند.

بدون شک تشکیل دولت مستقل مشکلات و موانع و مشکلات ویژه خود را دارد. منجمله میتوان به فشار دولت مرکزی عراق و دنیای عرب، مناطق مورد اختلاف، موضع و دخالت دولتهای منطقه و جهان، نحوه تامین زندگی و معیشت مردم کە باید از حساب پولهای انباشته شده در حسابهایشان تآمین شود، موانع و محدودیتهای آتی برسر راه چاپیدن و به جیب زدن ثروت جامعه و ... اشاره کرد. کوتاه و مختصر، نه اوتونومی و نه فدرالیسم شکست خورده و نه دولت مستقل مد نظر بورژوازی ناسیونالیست کرد، هیچ ربطی به اهداف و آرزوهای آزادیخواهانه مردم کردستان ندارند.

مسئله مهم دیگر در رابطه با اینکه آیا واقعا آنها خواهان دولت مستقل هستند یا نه، این است که روشن نیست اگر کردستان به دولتی مستقل دست یابد آیا سلطنت و اقتدار فعلی و سود کلانی که آنها از نظر اقتصادی و سیاسی در شرایط فعلی می برند، پابرجا میماند؟!

دو حزب اصلی کردستان را از نظر سیاسی به دو تکه سبز و زرد تقسیم کرده اند و هریک بهمراه تعدادی از احزاب و دستجات وابسته بخود، به حاکم مطلق آن بخش تبدیل شده اند. ثروت و درآمدی که تریلیون دلار بحساب میآید را میچاپند، اما در برابر زندگی و معیشت و نیازمندیهای مردم مطلقا هیچ مسئولیتی نمیپذیرند. بهانه اصلیشان نیز این است که حکومت بغداد به قوانین و قراردادها پایبند نیست.  اما زمانیکه کردستان دولت مستقل خود را تشکیل دهد دیگر این بهانه را هم از دست میدهند و باید جوابگوی صدها خواسته و نیاز زندگی مردم باشند و دیگر بهانه غیرمتعهد بودن دولت مرکزی را نیز از دست میدهند. بهرحال هدفم از توضیح این جزئیات این است که بگویم. به عقیده من در سطح عمومی"جدی نبودن" ناسیونالیسم کرد و بارزانی در تشکیل دولت، نظر دقیقی نیست. شاید در خیلی موارد این سیاست بنفعشان نباشد اما این هنوز نمیتواند یک اصل باشد. اما حداقل اینبار علنا اظهار میدارند که انجام رفراندوم عملا برای جدایی کردستان و تشکیل دولت مستقل نیست.

درجواب به سوال شما مبنی براینکه "آیا بورژوازی کرد بمثابه یک طبقه خواهان تشکیل دولت و قوام دادن به پروسه سودآوری سرمایه برمبنا و در چهارچوب دولتی رسمی و قانونی در مناسبات بین المللی نیست" باید بگویم که، اگر این دلیل و مبنا باشد، از مدتها قبل دوره سودآوری سرمایه چنان مرزهای کلاسیک را درنوردیده، گلوبالیزاسیون جهان را به چنان بازار واحد و پیوسته ای تبدیل کرده، که وابسته به و نیازمند به وجود دولت ملی و بازار متحد ملی نیست. دیگر بورژوازی کرد برای تامین سودآوری سرمایه الزاما نیازمند وجود بازار ملی نیست. اگر امنیت سرمایه تامین شود هم کردستان و هم هرگوشه دیگری در این دنیا میتواند میدان سودآوری هم برای بورژوازی کردستان و هم برای سرمایه و بورژوازی خارجی باشد. دراین باره آنچه مهم است تامین آسایش و امنیت سرمایه است. سرمایه اگر بدون دولت مستقل هم درکردستان امنیت اش تآمین شود و بتواند با استفاده از نیروی کار ارزان موجود سود هنگفتی به جیب بزند،بە کردستان روی می اورد . مسئله اساسی برای سرمایه، سودآوری بیشتر است. امروز در چین با هزینه ای کمترکفش اورامی (کلاش اورامی) میسازند. اگر در کردستان هم در کنار وجود نیروی کار ارزان، امنیت سرمایه تامین شود، بخشی از تولیدات شرکت ولووی سوئد نیز میتواند در کردستان تهیه شود. درست است که سرمایه به یغما میبرد و خون کارگر را در شیشه میکند و همه چیز را فدای سود بیشتر میکند، اما همه اینها تابع قوانینی است. درجایی که سرمایه امنیت کامل دارد، برسر دست بردن کودکی گرسنه بسوی یک بیسکویتی، که هنوز آن را نخریده و هنوز مالکیت شخصی کس دیگری است، پای پلیس و دادگاه و جریمه و زندان را بمیدان میآورد.

اینکه هرکسی نام خانوادگی بارزانی و طالبانی را با خود یدک بکشد، میتواند صندوق عقب ماشین خود را از درآمد کمپانی پرکند، بدون اینکه کسی بتواند بگوید پشت چشم ات ابروست، بتواند به راه خود ادامه دهد برای سرمایه امنیت نیست. مستقلا از جنگ و نا امنی عمومی منطقه، خود این مسئله و رابطه در کردستان باعث میشود که سرمایه بسوی کشورهایی چون کره و تایوان و مالزی و چین روی بیاورد، اما به کردستان نیاید. من حداقل در شرایط کنونی آنچه شما به آن اشاره کردید را بعنوان فاکتوری موثر بمعنی کلاسیک آن نمیدانم.

قبلا اشاره کردم که این احزاب در هرمرحله ای بر طبل رفراندوم کوبیده اند، در حقیقت هیچگاه هدف اصلی و مستقیمشان استقلال نبوده، بلکه برای پیش بردن سیاستی و رسیدن به هدفی دیگر بر طبل استقلال کوبیده اند و با تحریک و ببازی گرفتن احساسات مردم نیروی آنها را دور خود جمع کرده اند. درباره تحریک و برجسته کردن این مسئله در شرایط کنونی نیز در مقاله مورد اشاره شما نظر خود را نوشته ام و لازم به تکرار نیست.

 

دیدگاه سوسیالیستی: تفاوت این رفراندم با آنچه که قبلا کمونیستها گفته و میگویند چیست؟ آیا استقلال کردستان که کمونیستها از مدتها قبل فراخوان داده اند و برای آن تلاش کرده اند در شرایط کنونی برای رهایی از اوضاع بحران سیاسی کردستان و جنگی که راه افتاده ضروریست؟

 ریبوار احمد: رفراندوم برای حل مسئله کرد بویژه درعراق، راه حلی اصولی است برای مشکلی که دهها سال است به مسئله ای سیاسی تبدیل شده و جامعه را شدیدا تحت تاثیر خود قرار داده است. بعقیده من این درخود ربطی به شرایط بحران و جنگ و ناآرامی در سطحی عمومی ندارد. پایه اصلی آن خیلی ساده این است که مسئله سیاسی مهمی بنام مسئله کرد در این جامعه وجود دارد. قبلا ستم و سرکوب وحشیانه ملی و تبعیض فاشیستی علیه مردم کرد زبان توسط دولتی که خود را دولت عربی می نامید، عملی شده و به چنین مسئله سیاسی بزرگی تبدیل شد. پس از سرنگونی این دولت، تشکیل دولت اقلیم کردستان و خاتمه ستم ملی آن اختلاف و شکافی که بدلیل ستم ملی در گذشته و بعدا نیز بدلیل شرایطی که نیروها و احزاب ناسیونالیست عرب و کرد میان مردم کرد و عرب زبان ایجاد کردند، این مسئله بشیوه ای دیگر ادامه پیدا کرده است. این مسئله نیازمند حل و اتمام است. از نظر کمونیسم برپایی انقلاب سوسیالیستی و خاتمه دادن به هرگونه ستم و تبعیض، ریشه ای ترین جواب به این مسئله است. تا زمانیکه افق برپایی انقلاب کارگری چندان نزدیک نیست، اصولیترین راه چاره این است که با مراجعه به رای عمومی و آزادنه مردم، مسئله خاتمه یابد. البته حتی اگر افقی نزدیک برای انقلاب سوسیالیستی نیز وجود داشت هنوز لازم بود این مسئله توسط رای عمومی حل بشود، اما آن وقت برای اینکار کوتاهترین مدت لازم بود. جدایی فنلاند پس از انقلاب اکتبر یک نمونه است. بهرحال در این رای گیری عمومی این سوال در مقابل مردم گذاشته میشود که آیا میخواهند درعراق بمانند و یا میخواهند جدا شده و دولتی مستقل تشکیل دهند؟ اما بدون شک باقیماندن در عراق به این شرط که دولت و قانون تمامی شهروندان را مستقل از تعلق قومی و مذهبی بعنوان شهروندان متساوی الحقوق برسمیت بشناسد و هیچگونه تبعیضی در میان نباشد.

البته باید میان رفراندم و جدایی تفاوت قائل شد. رفراندوم میتواند به جدایی و یا باقیماندن رای بدهد. یعنی ممکن است یکی از طرفین خواهان رفراندوم بشود و در این رفراندم فراخوان ماندن در چهارچوب آن کشور را به مردم بدهد و دلایل خود برای مناسب بودن این راه حل ارائه دهد. برای هر کمونیست و نیروی کمونیست، منافع و رفاه مردم، منافع طبقه کارگر و آماده کردن زمینه های رشد مبارزه طبقاتی، آن فاکتور اصلی برای فراخواندن مردم به جدایی و یا عدم جدایی خواهد بود. علی العموم کمونیستها خواهان همزیستی در چهارچوب دولتی بزرگتراند و این را بنفع گسترش مبارزه طبقاتی و برپایی دولت قدرتمند سوسیالیستی میدانند. اما در شرایطی ویژه که باهم ماندن در چارچوب یک کشور بجای نیرومندترشدن و تقویت همسرنوشتی نفاق و انشقاق بیشتری ببار آورد، ناچارا از جدایی دفاع میکنند. جدا از این و علیرغم پیشنهاد کمونیستها درهردو حالت راه حل مناسب این است که مردم راه حل مورد علاقه خود را انتخاب کنند. کمونیسم و هرجنبش و نیرو و دولتی باید رای مردم را مبنا قرار داده و متعهد به عملی و متحقق کردن آن شوند.

برای اولین بار ضرورت استقلال کردستان عراق در سال ۱۹۹۵ توسط منصورحکمت طرح شد. سپس حزب کمونیست کارگری عراق آن را بعنوان راه حل پیشنهادی خود برای حل مسئله کرد در عراق تصویب کرد. مسئله فراتر از رفراندوم بود. یعنی مستقل از اصل رفراندوم و اینکه مردم باید در یک رای گیری عمومی و آزاد برای خاتمه دادن به این مسئله، به ماندن درعراق و یا جدایی و تشکیل دولت مستقل رای بدهند، منصورحکمت در آنزمان علاوه بر حمایت از برگزاری رفراندوم توصیه میکرد که راه حل درست در این رفراندوم رای به جدایی است. اتخاذ چنین تصمیم و نظری خلاف جریان بود، چون همانطور که قبلا اشاره کردم کمونیستها سنتا علیه مرزهای ساختگی هستند و برای از بین بردن آن مبارزه میکنند، اما در آندوران خواهان جدایی و تشکیل دولت مستقل بود. این بحث در آندوران بردوفاکتور متکی بود: اول اینکه کردستان که جامعه ای شهری و مدرن بود به اردوگاه آوارگان تبدیل شده بود و هیچ فعل و انفعال اقتصادی در آن جاری نبود و زندگی مردم به کمک سازمانهای بشردوست و دولتهای همپیمان وابسته شده بود. این وضعیت دائما جامعه را به سوی عقبگرد و ویرانی سوق میداد. درحقیقت خود جامعه برلبه پرتگاه و نابودی بود. بخاطر همین میباید فورا از این جهنم رهایی یافته و در مقابل نابودی کامل آن سدی بسته شود. فاکتور دوم، ستمی دهها ساله بود که از طرف دولتهای سرکوبگر ناسیونالیستی عراق بە مردم کردستان تحمیل شده بود. یعنی درنظرگرفتن مسئله ای دهها ساله بود بنام مسئله کرد. بحث منصور حکمت این بود که این دو مسئله نیازمند جواب و راه حلی همزمان هستند. راه حلی که همزمان به هردو معضل خاتمه دهد. اما در سالها با توجه به اینکه دولت فاشیستی بعث سرکار بود امکان اینکه بدور و بدون هویت قومی، بعنوان شهروندان برابر و متساوی الحقوق به رسمیت بشناشند، وجود نداشت. به همین دلیل منصور حکمت راه حل مناسب برای هردو مسئله را، جدایی و تشکیل دولت مستقل اعلام کرئ. بدون شک امروز شرایط تغییر کرده است، نه ستم ملی وجود دارد و نه کردستان مانند اردوگاه آوارگان است، اما بازهم مسئله کرد با محتوی دیگری همچنان باقیمانده و بازهم رفراندوم راه حلی درست و با فاکتورهای دیگر جدایی و استقلال کردستان جوابی صحیح و منطقی و کارساز است.

درباره خود رفراندوم، چیزی بنام رفراندوم کمونیستی و رفراندوم بورژوایی وجود ندارد. رفراندوم همان چیزی است که تاکنون در نقاط مختلف دنیا برای قطعی کردن جواب به مسائلی مهم به رای عمومی گذاشته شده است. رفراندوم رای گیری از مردم برای جواب به یک سوال و یک مسئله است. مسئله ای با دو آلترناتیو و جواب متفاوت، که بر مبنای رای مردم تعیین تکلیف میشود. مانند رفراندوم برای ماندن یا خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا. اما رفراندومی که مردم بتوانند در آن آزادانه و با چشمانی باز و با آگاهی و آشنایی با نظر جریانات و آلترناتیوهای متفاوت شرکت کنند و رای دهند، مستلزم شرایط و اصولی است که تضمین کننده رای آزادانه و هوشیارانه مردم، بدور از هر فشاری است، نه  شرایطی که تحمیل سناریوی جریانات قدرتمندتر و حاکم را ممکن کند. یا آنطور که مسعود بارزانی گفته است رای مردم به جدایی و دولت مستقل بە معنای جدایی و تشکیل دولت مستقل نیست!! معلوم است ایشان رفراندوم را برای هدف دیگری میخواهد و حاضر نیست هدف واقعی خود را به مردم اعلام کند، این یعنی گمراه کردن مردم و استفاده از رفراندم و رای مردم برای اهداف خود و حل و فصل کشمکش با مخالفان و رقبای خود.

 

دیگاه سوسیالیستی: شما پیشنهاد میکنید که رفراندم در مناطق مورد مشاجره نیر انجام بگیرد و از مردم این مناطق پرسیده شود که آیا میخواهند مستقل شوند، اما آیا رای این نواحی بر کل پروسه رای گیری و نتایج آن تاثیر نمیگذارد؟ یا بنوعی دیگر بگویم الان که اقلیم کردستان بشیوه ای دوفاکتو (عملا) مستقل است آیا بهتر این نیست که سرنوشت اقلیم یکطرفه بشود و بعد بدنبال آن در مناطقی مانند کرکوک و دیگر نقاط مورد مشاجره رفراندم انجام بگیرد؟ چون همین الان این مناطق محل اختلاف بوده و مورد تهدید نیروهای ناسیونالیست کرد و عرب و اسلامیها و حتی ترکمنها قرار گرفته اند. اگر بعد از داعش در این مناطق جنگ برسر گسترش دامنه قدرت شروع شود پروسه رفراندوم در اقلیم کردستان را نیز به تاخیر نخواهد انداخت؟ بویژه اگر این همزمان با طرح یک دولت قومی کردی آمیخته به اسلام باشد؟

 ریبوار احمد: برای اینکه حرف و نظر من روشن باشد توضیحاتی ضروری است. اولا من نگفته ام و نمیگویم از مردم این مناطق سوال شود که آیا میخواهند مستقل شوند یا خیر. مستقل شدن یعنی چی؟ آیا هدف این است که در این رفراندم این مناطق از هردو دولت عراق و دولت کردستان مستقل شوند؟ من چنین چیزی نگفته ام، بلکه میگویم رفراندوم برای تعیین سرنوشت کردستان جهت ماندن یا جداشدن از عراق در تمامی نواحی کردنشین انجام بگیرد. منظورم هم از مناطق کردنشین،همه آن مناطقی ست که تماما و یا بخش اکثریت قابل توجه ساکنین آن کرد هستند. مناطقی هستند که برسر اینکه متعلق به  ناحیه کردی اند یا آنطورکه خود میگویند "کردستانی" هستند اختلاف و کشمکش وجود دارد. نمونه مشخص آن کرکوک، خانقین، شنگال، مخمور و ... هستند. بدون شک این مناطق مختلط نشین هستند، یعنی مردم کرد و عرب و ترک و ارمنی و آشوری و ... درآن زندگی میکنند. من میگویم بله نە تنها ممکن است، بلکه بدون شک بر نتیجه رفراندوم تاثیر میگذارد، اما بخاطر همین تاثیر بایستی رای گیری برای جدایی یا ماندن با دولت مرکزی شامل این نواحی نیز بشود. نمیشود تاثیر رای مردم این مناطق بر نتیجه رای گیری را نادیده گرفت. اولا این حق آنهاست که رای شان در تعیین نتیجه رفراندومی که برسر یکی از مسائل بسیار مهم و سرنوشت ساز و درباره آینده کردستانی است که همین مردم برسر اینکه بخشی از آن هستند یانه با دیگران در حال کشمکش هستند، شمرده شود. برای نمونه ناسیونالیستهای کرد ادعا میکنند که ٤٠ درصد کردستان در مناطق خارج از اقلیم هستند، دولت مرکزی هم اقرار کرده است که مناطق مورد مشاجره ای میان اقلیم و دولت عراق وجود دارند و هنوز لاینحل باقی مانده اند. بنابراین سوال این است که چگونه و با چه معیاری میشود رای مردم این نواحی را، مستقل از کمیت آنها، در تصمیم گیری برسر آینده زندگیشان نادیده گرفت؟ اگر ادعای ناسیونالیستها را قبول داشته باشیم که ٤۰ درصد مردم کرد زبان در مناطق مورد مشاجره زندگی میکنند ( فقط ٦۰ درصد مردم کردزبان در مناطق تحت حاکمیت اقلیم زندگی میکنندسوال این است که برمبنای کدام معیار، رای و نظر این ٤۰ درصد مردمی که متحمل بیشترین ستم و تبعیض و فشار قومی قرار گرفته اند و هم اکنون نیز تهدید و نگرانی جنگ و اختلافات قومی بیشتر از هرکسی از آنها قربانی میگیرد، در تعیین آینده کردستان نادیده گرفته شده و بفراموشی سپرده شوند؟

چگونه میشود مردم این مناطق با عمل انجام شده و تصمیمی اتخاذ شده در مورد استقلال یا عدم استقلال شهر و ناحیه شان روبرو شوند و تنها سوالی که در مقابلشان قرار بگیرد این باشد که میخواهند تحت حاکمیت دولت عراق باشند یا تحت حاکمیت دولت مستقل کردستان؟

چرا مردم این مناطق حق ندارند از همان ابتدا در اتخاذ چنین تصمیمی شرکت داشته باشند؟ چه کسی میگوید که شرکت آنها برنتیجه رفراندوم برای جدایی و یا ماندن در عراق تاثیر نخواهد داشت؟ فرض کنید مردم اقلیم به ماندن در چارچوب عراق رای دادند، در اینصورت دیگر چه انتخابی در مقابل مردم سایر مناطق کردنشین قرار خواهد گرفت؟ یا اگر برعکس ساکنین مناطق فعلی اقلیم رای به جدایی و استقلال بدهند، با کدام معیار ساکنین نواحی مورد مشاجره باید برمبنای این تصمیم با آنان همراه شوند؟ من میگویم، برعکس، اتفاقا بخاطر تاثیر رای آنها بر نتیجه رفراندوم مبنی بر جدایی و یا ماندن با عراق، آنها نیز بایددر رفراندوم تعیین سرنوشت آینده کردستان شرکت کنند.

دوما، ممکن است یکی از تاثیرات شرکت ساکنین این مناطق این باشد که دولت مستقل کردستان برای جلوگیری از جواب منفی این مردم، نتواند تمایل واقعی خود مبنی بر  دامن زدن به هویت قومی و ملیت پرستی کردی را علم کند.

 بحث من این است که باید در این نواحی برسر دو موضوع رای گیری شود. اول برسر ماندن و یا جدایی از عراق، و دیگری برسر اینکه آیا این مناطق درصورت جدایی کردستان، میخواهند با دولت کردستان همراه شوند و یا با دولت عراق بمانند. نتیجه چنین رفراندم و همه پرسی که توسط رای و نظرخواهی مستقیم مردم صورت گرفته است مانع تشدید اختلاف و شکاف در میان مردم خواهد شد. و اینکه در چنین سناریوی هردو دولت را وادار میکند، برای جلب رای ساکنین این مناطق، به رقابت برای تامین خدمات و رفاهیات  و حقوق بیشتر به مردم معطوف شوند. البته اتخاذ رای از مردم این مناطق برسر هردو مسئله لازم نیست حتما همزمان و در یکروز صورت گیرد. میتوان اول مردم این مناطق در مورد ماندن و یا جدایی کردستان از عراق در رفراندوم شرکت کنند، پس از آن اگر نتیجه رفراندوم جدایی بود، در این مناطق رفراندومی نیز برای تصمیم گیری جهت پیوستن به کدام طرف، انجام شود. یعنی کوتاه و مختصر، مهم این است که ساکنین این مناطق نیز باید هم در تصمیم گیری قطعی در مورد آینده کردستان در رفراندوم شرکت کنند، و هم  از طریق رای دادن حل و قطعی کردن اختلافی که برسر این نواحی موجود است را تعین تکلیف کنند. من بعنوان یک کمونیست معتقدم اگر از زاویه منافع مردم به این نوع مسائل، که به مسئله ای سیاسی تبدیل شده اند و امکان دارد به جنگ و ویرانی بکشد، نگریسته شود راه چاره بدور از فاجعه نه میتواند بازگشت به رای گیری سال ۱۹۵٧ باشد و نه قبل و یا پس از آن. همچنین نە مثل جریاناتی کە میگویند تاریخ و جامعه شناسی میتواند چنین مسائلی را حل کند. رای گیری از مردم تنها راه مناسب برای ناکام گذاشتن سیاستی است که میخواهد با جنگ و ویرانی این معضل را تعیین تکلیف کند.

تا جائیکه به عقب افتادن یا نیافتادن نتایج برگزاری رفراندوم در کردستان برمیگردد من فکر نمیکنم این فاکتور موثری باشد. در هرحالتی، در یک پروسه ٦ ماهه که با هدف آماده کردن برای رفراندوم عمومی   تعیین شود در همان دوره نیز میتوان برای اینکار آمادگی ایجاد کرد. مگر اینکه طرفهای اختلاف نخواهند با رفراندوم و رای مردم آن را حل کنند.

 

دیدگاه سوسیالیستی: تاکنون ما در سطحی عمومی گفته ایم که دولت در کردستان باید به دولتی غیر قومی و سکولار تبدیل شود. اما بگذارید مقداری این سوال را با جزئیات بیشتری مطرح کنیم: کمونیستها چه نوع حکومتی در کردستان میخواهند ایجاد کنند؟ یعنی، در سطحی عمومی سیستم اقتصادی، سیاسی و قانونی این نوع حکومت چگونه خواهد بود؟

 ریبوار احمد: قبل از هر چیز اجازه بدهید این را تکرار کنم که در نوشته مورد اشاره شما نیز به آن اشاره کرده ام، آنهم این است که کمونیستها نباید با شرط تشکیل دولتی سکولار و غیرقومی به دفاع از استقلال کردستان و حمایت و دفاع از آن بپردازند. برای ما اولویت، حل مسئله اصلی است. دولت مستقل چه دولت قومی کرد باشد و یا دولت سکولار غیر قومی، به مسئله کرد خاتمه میدهد. به این معنا نمیتوان شرط حمایت از برگزاری رفراندوم و جدایی را غیر قومی و سکولار بودن دولت مستقل قرار دهیم. در حقیقت این دو مسئله متفاوت است. رفراندوم تنها برای جوابگویی به این مسئله برگزار میشود، اینکه آیا مردم کردستان خواهان جدایی از عراق و یا ماندن در عراق است، نه بر سر نوع دولتی که باید تشکیل شود. بدون شک این، نباید بهیچوجه از اهمیت و ضرورت سکولار و غیر قومی بودن این دولت بکاهد. اما باید این روشن باشد که ماهیت آن دولتی که تشکیل میشود در گرو توازن نیروهای اجتماعی حاضر و دخیل در صحنه و در کل این پروسه، و منوط به تقابل نیروهای سیاسی اجتماعی است. اگر کمونیزم و طبقه کارگر نقش فعال و موثری داشته باشد نه تنها امکان غیرقومی و سکولار بودن این دولت وجود خواهد داشت بلکه میتواند دولتی سوسیالیستی و کارگری باشد که سکولاریستی و غیرقومی بودن کامل آن را تضمین خواهد کرد. و برعکس نیز، اگر دولتی با نقش و رل قوی ناسیونالیزم و برمبنای سیاست ناسیونالیستی تشکیل شود، دولتی قومی و به احتمال بسیار زیاد متکی بە احکام اسلامی هم خواهد بود. اما چنین مسئله ای، این حقیقت را تغییر نخواهد داد که اولا، به مسئله کرد خاتمه میدهد، و دوما، شرایط کاملا جدیدی را بوجود خواهد آورد که شرایط را برای تقابل و مبارزه طبقاتی کارگر و سرمایه دار مهیاتر و مناسبترمیکند. بدینصورت مستقیما این دوطبقه در مقابل هم قرار میگیرند و مبارزه سوسیالیستی طبقه کارگر راه مستقیم تری پیدا میکند و رشد و ارتقا می یابد و راه فریب کارگر مبنی بر همسرنوشتی با طبقه بورژوای کرد را می بندد. سوم این که شرایط کاملا جدیدی برای کل جنبش اعتراضی بوجود می آورد که دولت را تحت فشار قرار دهد تا به حقوق و نیازمندیهای مردم و تامین آنها تن بدهد. لذا کشمکش و مبارزه ای مستقیم و وسیع بین مردم و دولت برسر حقوق و آزادیهای و رفاه آنان راه می افتد و دیگر دولت نمیتواند یقه خود را به بهانه هایی چون فدرالیزم و بی مسئولیتی دولت مرکزی از دست مردم معترض و حق طلب رها کند. همین امر زمینه تغییرات انقلابی بخصوص بر سر ماهیت دولت را مهیا میکند.

 هرچند بە نظر من بحث برسر سیستم اقتصادی، سیاسی و قانونی دولتی که کمونیستها خواهان آنند (غیرە قومی و سکولار) در رابطه با رفراندم، موضوعیت چندانی ندارد، چون فعلا کشمکش جای دیگری است. اما برای اینکه حداقل جواب سوالتان ناروشن نماند در ابتدا باید بگویم که نوع سوال شما که میپرسید: چه نوع حکومت یا دولتی بایستی از طرف کمونیستها در کردستان تشکیل شود؟" اگر بخواهم مفصلا توضیح دهم ما را از بحث برسر رفراندم و استقلال کردستان دور خواهد کرد. جواب روشن این سوال این است که کمونیزم برای استقرار حکومت کارگری مبارزه میکند. اگر استقرار حکومت کارگری در افقی نزدیک مشاهده میشد، دیگر خیلی از این مسائل موضوعیتی نمیداشت و بهترین راه حل و شرایط برای حل تمامی کشمکشها بدست میآمد. اما اگر سوال شما این است که در سطحی عمومی نحوه و روش اقتصادی، سیاسی و قانونی این دولت غیر قومی و سکولار، که ما کمونیستها در رابطه با این مسئله مشخص طرح میکنیم ، چه خواهد بود، میتوانم بگویم که این دولت از نظر اقتصادی همچنان دولت سرمایه داریست. از طریق رفراندم و بدون انقلاب سوسیالیستی ماهیت طبقاتی دولت و سرمایه داری دستخوش تغییر نخواهند شد. اما اگر منظورتان این است که از نظر اقتصادی چگونه و با چه امکاناتی پیش خواهد رفت، این دولت میتواند دولتی باشد که از بسیاری جهات نه تنها میتواند بسیاری از نیازمندیها و ضروریات ابتدایی خود را تامین کند بلکه میتواند صادرات هم داشته باشد. کردستان ازنظر کشاورزی و دامداری و آب، منابع طبیعی و زیرزمینی، توریسم، صنایع، موادغذایی مانند روغن و شکر و برنج، حتی اگر بدلیل حفظ سلامت و بهداشت دخانیات را از دور خارج کنند، یا مواد ساختمانی و ساختمان سازی، برق و غیره تا تولیدات دارویی شهر سامرا که دوره ای کیفیت بالاتری از تولیدات کشورهای مجاور داشت و همردیف با کشورهای اروپایی بود، غنی است. اینها و موارد دیگری از منابع و تولیدات، را میتوان مستقل از منابع بزرگی از نفت خام و گاز آن نام برد. اگر هدف دولت اداره جامعه باشد، نه دزدیدن و احتکار و اختلاس باندهای مافیایی، همه اینها را میتوان با سرعت دوباره و فورا به مرحله بهره برداری بازگرداند. حتی از این هم فراتر، اگرمبنا نه تامین سود سرمایه داری بلکه تامین نیازمندیهای زندگی مناسب برای شهروندان باشد، در همه این زمینه ها امکان و زمینه رشدی بزرگ وجود دارد. همه ثروت و دارائیها باید در یک بانک ملی جمع آوری شده و تحت کنترل نمایندگان شوراهای مردم برای تامین رفاه ساکنین مصرف شود. ما نباید شرایط امروز را مبنا قرار دهیم. آنهایی که الان قدرت را در دست دارند حتی بمفهوم بورژوایی و سرمایه داری آن، مافیا هستند. فقط در فکر اندوختن و تکثیر اندوخته های خود در بانکها هستند. حاضر نیستند ثروتی را که به یغما میبرند، به گردش بیاندازند. جایی که مافیا قدرت را در دست داشته باشد، سرمایه نیز نمیتواند به آن روی آورد، وگرنه در سایه نیروی کار وسیع و ارزان موجود میشد شاهد رقابت برسرصنعت ماشین سازی در کردستان نیز بود.

ازنظر سیاسی دولت کردستان باید دولتی آزاد و آزادیخواه باشد. درها را بروی ژورنالیسم و خبرگزاریهای جهان جهت ارائه تصویری واقعی از کردستان به دنیا باز نگهدارد. بطوریکه مخالفین نتوانند از آن شیطان سازی کنند. سیستم شورایی بهترین و آزادانه ترین شیوه و سیستم دولتی و حاکمیت و شرکت مردم در قدرت است. باید پستها و مقامات دولتی، قضایی و اداری با رای مستقیم خود مردم انتخاب شوند، و هرگاه مورد تائید و رضایت مردم نبودند، برکنار شوند. دولت کردستان نباید هویت قومی و مذهبی داشته باشد. تمامی ساکنین و شهروندان این جامعه، باید مستقل از اینکه با چه زبان حرف میزنند و یا برای نماز روی خود را بکدام سو برمیگردانند یا اصلا عقیده ای به مذهب ندارند، متساوی الحقوق باشند. هرکسی باید حق کاندید شدن برای هر پست و مقامی را داشته باشد و بتواند رای اعتماد مردم را بدست بیاورد. هرگونه تبعیض و جدایی و دسته بندی قومی، مذهبی و طایفه ای باید ممنوع باشد. برای نمونه اگر شهروندی بزبان کردی، عربی یا ترکمن حرف میزند باید دارای این حق باشد که برمبنای استانداردهای عمومی خود را برای هرپست و مقامی کاندید کند، حتی خود را برای پست ریاست دولت کاندید کرده و رای اعتماد مردم را بدست بیاورد. تقسیم پستها چه در شوراها و چه کابینه دولت و یا مقام قضایی و اداری برمبنای قوم و طایفه و دین، افتضاحی که هم اکنون در عراق و کردستان تحت نام "اقلیتها" با افتخار و بعنوان برسمیت شناختن حق آنان رواج داده شده، باید کاملا ممنوع باشد. هرکسی برای هرمقامی و در هرسطحی برگزیده شود باید در محدوده کار و و ظایف خود نمآینده همه شهروندان باشد. در قانون این دولت باید شهروند تعریف و موقعیت اول و آخر باشد نه قوم و طایفه و دین و غیره. باید تعریف "اقلیت و حقوق اقلیت" که معنی ای جز تبدیل آنان به شهروند درجه دوم ندارد، کاملا ممنوع شود. باید همه مردم بعنوان شهروندان متساوی الحقوق و برابر شناخته شوند. هرکسی باید بتواند در هر مکان رسمی و غیر رسمی به زبان مادری خود حرف بزند و درس بخواند.

ازنظر قانون نیز باید تمامی شهروندان دارای حقوق و وظایف یکسان و برابر باشند. دین باید از دولت و آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت جدا شده و بعنوان امری شخصی و فردی درنظر گرفته شود. هرکسی در پرستیدن و نپرستیدن، روی کردن بکدام "قبله" برای نماز و یا اصلا تصمیم بر بی دینی باید آزاد باشد. دولت نباید هیچ هزینه ای برای امور و پیروان هیچ دین وایدئولوژی متقبل شود. این هزینه ها برعهده پیروان و معتقدین آن دین و ایدئولوژی مشخص برای پیشبرد امور خود است. زن و مرد باید در تمامی امور و قوانین یکسان و برابر باشند و هیچگونه تبعیضی برمبنای جنسیت افراد نباید وجود داشته باشد. هرگونه تبعیض بر مبنای جنسیت باید پیگرد و مجازات قانونی داشته باشد. باید آزادی بدون قید و شرط سیاسی، تشکیل حزب و تشکل، اظهار نظر و انتقاد و نارضایتی رسما اعلام شود. دولت نباید  دارای هیچ نوع ایدئولوژی باشد. درعوض، باید  قوانینی ازنظر اقتصادی، سیاسی و اجتماعی تصویب شوند که مستقیما برمبنا وبرای برخورداری همه مردم و شهروندان از آزادی، رفاه و خوشبختی، بدون توجه به تعلق و یا اختلاف ایدئولوژیک آنها، باشند.

در تمامی این سطوح میتوان و میشود با جزئیات بیشتری حرف زد و وارد جزئیات بیشتری شد، اما فکر میکنم برای ارائه تصویری کلی و عمومی همینقدر کافیست. بویژه بنظرم این بحث در رابطه با موضوع رفراندوم  استقلال کردستان، جانبی ست. در زمان و جایی که عملا رفراندوم در دستور کار قرار میگیرد و ٦ ماه برای ارائه نظرات و پیشنهادات آزادانه طرفین دراختیار مردم قرار داده میشود، میتوان این مسائل را با جزئیات بیشتر و روشنتری مطرح کرد. بخصوص پس از اینکه رفراندوم انجام شد و به مرحله تشکیل دولت مستقل رسیدیم، آنموقع این مسائل به موضوع مورد مشاجره و بحث جنبشها و نیروهای مختلف تبدیل میشوند. اما فعلا تمرکز بر سر خود رفراندوم است.

 

دیدگاه سوسیالیستی: بنظر شما آیا کشمکش برسر شهرنفت خیزی مانند کرکوک به راحتی و برمبنای رای مردم میتواند حل شود و هیچیک از طرفین، دولت عراق و دولت مستقل کردستان، حاضر به تن دادن به رای مردم برای از دست دادن آن بشوند؟ 

ریبوار احمد: بنظرمن این مسئله ای بسیار پروبلماتیک است و علت اصلی عدم توافق برسر این شهر است. تنها تثبیت و تحمیل این امر که زندگی و سرنوشت ساکنین این شهر از نفت مهمتر است میتواند مسئله را قطعی و یکسره کند. بدون شک این امر به آسانی تثبیت نمیشود و خود رای مردم مهم است اما آن را قطعی نمیکند. تا چندین سال بهانه های زیادی برای هر یک از دولتها و یا حتی نیروهای فالانژ و قومپرست، از هر نوعی، هست که کشمکش بر سر تعیین و تحمیل هویت قومی مردم این شهر را ادامه دهند و آن را به مسئله ای خاتمه نیافته تبدیل کنند. مناسبترین راه برای خاتمه دادن به کشمکش برسر نفت و دفاع از مردم در مقابل راه افتادن جنگ و اختلاف، تامین یک توافقنامەای رسمی میان دو دولت تحت سرپرستی نهادی بین المللی مثلا سازمان ملل متحد، است. توافقنامه ای مبنی بر اینکە مستقل از نتیجه رفراندوم و اینکه کرکوک با کدام سو خواهد بود، بخشی از درآمد نفت کرکوک صرف تهیه و تامین خدمات عمومی و رفاه مردم این شهر، که در طی دهها سال گذشته متحمل ویرانی و خسارات فراوانی شده اند، خواهد شد و بخش دیگر میان هردو دولت تقسیم شود. 

 

آوریل ٢٠١٧