چپ کردستان و بیگانگی با سیاست!

 

 

مظفر محمدی

 

چپ کردستان عراق را طیف گسترده ای از کمونیست ها، سوسیالیست ها، آزادیخواهان، سکولارها، دمکراسی خواهان، رفرمیست ها، ناسیونالیست های چپ و لیبرال ها ...، تشکیل می دهد. فعالین کارگری، صنفی، مدنی و روشنفکران و منتقدین در گروه ها و محافل و یا منفرد در صفوف این چپ وسیعا پراکنده و بی افق و بیگانه و بی اعتنا به سیاست قرار دارند.

زمانی بخشی از این چپ متشکل در یک حزب کمونیستی جمع شدند. این اولین تحزب کمونیستی در کردستان عراق بعد از حزب شیوعی عراق بود که با هدف حفظ استقلال طبقاتی تشکیل شد. این حزب بدلایلی که در اینجا نمی گنجد، علیرغم تلاشهای بیدریغ بخشی از فعالینش و افت و خیزهای زیاد، هنوز به یک حزب اجتماعی و توده ای آلترناتیو جناح قدرتمند بورژوازی ناسیونالیست کرد و احزابش تبدیل نشده است.

در اینجا باز به چپ علی العموم می پردازم و می خواهم حرف آخرم را اول بزنم و با این حکم شروع کنم که امروزه هیچ گروه و  جمع و محفل و حزب چپی در کل این طیف به تنهایی شانس تبدیل شدن به یک آلترناتیو قدرتمند برای پاسخ به وضعیت کنونی کردستان را ندارد.

 جالب توجه است که اوضاع در جناح راست و ناسیونایست و مذهبی هم  تعریفی ندارد. احزاب ناسیونالیست قدرتمند و صاحب پول و اسلحه و مدعی حاکمیت هم در تمام سه دهه اخیر توانایی و صلاحیت تشکیل یک دولت مستقل را پیدا نکرد و قابلیت اداره یک جامعه مدنی و دارای قانون و ضبط و ربط ...، از خود بروز نداد. با وجود این بخشی از بورژوازی ناسیونالیست کرد با تهیه کردن لیست پارلمانی شان، منتظر و در آغاز راهی هستند که به پایان رسیده است.

 به این  اعتبار جامعه کردستان بعد از سرنگونی صدام تا کنون جامعه ای است که توسط احزاب ناسیونالیست اما به صورت قبیله ای و طایفه ای و عشیرتی کنترل و داراییهایش مورد غارت قرار گرفته است. احزابی که با وجود پز و ادعای پذیرش مدرنیته و علیرغم در اختیار داشتن تکنولوژی پیشرفته جهان معاصر و مدیای گسترده و رنگین و سنگین، هنوز دعواهای خانوادگی در بعضی از نواحی و مناطقش را بصورت عشیرتی حل و فصل می کنند. هنوز زندگی و مرگ زنان دست عشایر و قبایل و فرهنگ دوران بربریت است. هنوز آب و برق کافی و مناسب ندارد...

در چنین اوضاعی چپ کردستان در حاشیه این جنگل به نام جامعه قرار گرفته و خود بخشی از قربانیان است.

 

تحولات اخیر کردستان

با شکست داعش حکومت فدرال عراق که کردستان بخشی از آن بحساب می آمد، امروز پاشیده است. "کردها" در پارلمان عراق و حتی در ریاست جمهوری کارتنی هم، بحساب نمی آیند، "عرب" های سنی موصل و انبار... هنوز جایشان در حکومت مرکزی تعیین نشده و معلوم نیست استانی از عراق یکپارچه و یا آنها هم بخشی از فدرالیسم قومی و مذهبی بحساب خواهند آمد. این شرایط بعلاوه ی دعوای مالکی وابسته به جمهوری اسلامی و حشد شعبی با عبادی و دیگران تصویر تاریکی از انتخابات آینده عراق می دهد.

 اما تا انجا که به کردستان برمی گردد این از هم پاشی ناگهانی و یک شبه اتفاق نیفتاد. از زمانی که نفت کرکوک و مناطق مورد منازعه در نتیجه جنگ داعش و شکست آن، در دست احزاب دولت اقلیم قرار گرفت و سهمیه بودجه سراسری قطع شد، پروسه شکست توافق حاکمیت فدرال قومی و مذهبی و عشیرتی شروع شده است. و امروز دولت عبادی می خواهد به آن رسمیت بدهد. و پرچم عراق یکپارچه را برافراشته است! 

همزمان با این تحولات در کردستان اتفاق جدیدی افتاد. اتفاقی که هم دولت عبادی و دول منطقه و هم بخشی از احزاب ناسیونالیست کرد و هم طیفی از چپ جامعه می خواهند آن را انکار کنند و درز بگیرند. این اتفاق رای میلیونی مردم به خروج از حاکمیت فدرال عراق و جدا شدن از این سیستم استخوان لای زخم بود. رایی که به شدت برحق، انسانی، آزادیخواهانه و شرافتمندانه است. این رای این قدر پر زور و مشروع بود و حقانیت داشت که حتی مخالفینش در جناح احزاب بورژوازی کرد را پشت خود کشاند و وادار به تسلیم کرد.

 اما طنز تلخ در این اتفاق این است که  حتی بخشی از چپ جامعه هم این رای را می خواهند به حساب بارزانی بنویسند و مدالش را بر سینه او بزنند، آنطور که خود او می خواست. و عجیب تر این است  که این ها در حرف استقلال و رای مردم را قبول دارند. اما  رای مردم به جدایی و حق میلیون ها انسان را فدای سیاستی یا بهتر است بگویم بی سیاستی ای می کنند که پایه اش رادیکالیسم آبکی دشمنی با بارزانی است. ولی نه رفتن بارزانی پشت پرچم رفراندوم و استقلال کردستان و نه رادیکالیسم ضد بورژوایی چپ، مطلقا نمی تواند این تحول تاریخی را خط بزند. اتفاقی که افتاد متحقق شدن یک رویای انسانی و اجتماعی بود. رویایی که به همه تلاشهای رژیم صدام حسین برای نگه داشتن مردم کردستان بعنوان شهروندان درجه دوم و تحت ستم و تحقیر و سرکوب و تلاش حکومتهای پشت سرهم مالکی و عبادی و دولت اردوغان و جمهوری اسلامی ایران و تلاش امریکا برای نگه داشتن عراق یک پارچه...، خط بطلان کشید.

 از چپ و راست به رفراندوم اتهاماتی وارد می شود، از این قبیل که، این پروژه بارزانی بود، رای نود[j1]  در صدی دروغ است، بیست درصد مردم سلیمانیه رای دادند. حقوق بگیران بخاطر حقوقشان که دست بارزانی است رای دادند و غیره...

اما علیرغم این توجیهات بی پایه، رفراندوم پیروز شد. رفراندوم زمانی می توانست شکست بخورد که با استقبال میلیونی روبرو نشود و اکثریت مردم به جدایی رای ندهند. ولی این اتفاق نیفتاد. این نقطه عطفی در تاریخ تحولات عراق و کردستان است. اتفاقی است که بورژوازی عرب و شیعه ی طرفدار ایران و اردوغان قلدر حتی تصور آن، خوابشان را خراب می کرد. این ترسی است که در دل همه ی ستمگرانی  افتاده است که به بهانه تفاوت قومی، زبان و فرهنگ و مذهب، بخشی از مردم را در موقعیت  تحقیر آمیز  و درجه دوم قرار می دهند. رفراندوم و رای به جدایی پیروز شد! اما پروسه جدایی متوقف شده است.

 چپی که به این رای مردم متکی نیست و می خواهد آن را به بهانه های کودکانه خط بزند، نمی خواهد شریک این پیروزی مردم ستمدیده کردستان باشد. از نظر بخشی از چپ کردستان اتفاقی نیفتاده است، یا افتاد و تمام شد و اوضاع به سابق برگشته است. و حتی می گویند رای دهندگان پشیمان اند! این ها فراموش می کنند که بخشی از همین بورژوازی از جمله اتحادیه میهنی، گوران، کومه ل اسلامی و غیره که نصف بیشتر کردستان تحت سیطره آنها است، با رفراندوم مخالف بودند. بعلاوه، همه دشمنان رفراندوم از امریکا تا اتحادیه اروپا و دولت  اردوغان و جمهوری اسلامی و دولت عبادی علیه رفراندوم ایستادند. ولی مردم کردستان که به این مخالفتهای داخلی  وتهدیدهای خارجی واقف بودند، به آن بها ندادند و میلیونی به جدایی کردستان رای دادند و پیروزی رفراندومشان را جشن گرفتند. هر آدم سیاسی ای که یک ذره چشم و گوشش را باز کند می فهمد که مردم کردستان به جدایی رای دادند نه به عشق بارزانی. از تحریم ها و تهدیدات نترسیدند. مردم تجربه کردند و فهمیدند که در چهار چوب حاکمیت فدرال قومی و مذهبی و عشیرتی بغداد هیچ شانس بهبودی در زندگی و امنیت و خوشبختی ندارند. مردم فهمیدند ولی چپ حاضر نیست این را بفهمد!

 اتفاق دیگری که افتاد این بود که دولت عبادی با همکاری حشد شعبی قاسم سلیمانی به کردستان لشکر کشی کرد و مناطق بزرگی را اشغال کرد. عبادی و قاسم سلیمانی و بخشی از اتحادیه میهنی دست به یکی کردند تا رای مردم را زیر زنجیر تانک هایشان له کنند. آرزوی آزاد زیستن را بکشند و خواست رهایی شان از حاکمیت صدامی جدید را تحقیر کنند. علیه تصمیم و رای مردم لشکر کشی شد. صدها  نفر کشته و زخمی و تهدید و تنبیه شدند. هزاران خانه به آتش کشیده شد و تخریب گردید. بیش از ده هزار نفر آواره و فراری شدند. در دست داشتن پرچم کردستان جرم سنگین و نابخشودنی است. کردستان خودمختار و شریک در حاکمیت فدرال عراق انکار می شود. کردستان بمانند دوره صدام استان هایی از عراق نامیده می شود. و همه ی این جنایات بخاطر "جرمی" بود که مردم کردستان کرده و به جدایی رای داده بودند.

 از نظر چپ غیر سیاسی، ایدئولوژیک و بیگانه با سیاست و جامعه، هنوز اتفاقی نیفتاده است!! چپی که سر در لاک خود دارد،  به کار روتین و پچ پچ های فرقه ای مشغول است و در کتاب های ژیژک و مکتب فرانکفورت دنبال جواب به مساله امروز کردستان است. می گویند اتفاقی نیفتاده است تا کار آرام و بی دغدغه تبلیغ و افشاگری و جمع کردن چند کارگر اینجا و آنجا و جوانانی  تحت نام نسل جدید و غیره را ادامه دهد و یا سمپوزیوم های سر مساله قانون و فلسفه و ادبیات و شعر برگزار کند.

حاکمیت فدرال قومی، مذهبی و  طایفه ای عراق به سرکردگی عبادی و قاسم سلیمانی با لشکر کشی به کردستان و تصرف بخش بزرگی از این منطقه شاهدی عریان برای کسانی است که می خواهند حقانیت و آرزوهای مردمی را که می خواستند تاریخ و اتفاقات دوره صدام تکرار نشود، خط بزنند و نادیده بگیرند و این رویای میلیون ها انسان را با چسپاندن به اهداف بارزانی خدشه دار کرده و زیر پا بگذارند.

اما دیگر امروز خواست استقلال خواست این و آن گروه و حزب و افراد ناراضی نیست. خواست میلیون ها انسان زن و مرد این جامعه است. پرچمی است که ظاهرا زمین افتاده اما کسی نمی خواهد آن را بردارد.  برای چپ این پرچم بورژوازی است که افتاده نه رای میلیونی مردم!  ولی در حقیقت کسی ظرفیت و توانایی و جسارت برداشتن آن را ندارد. انگار این جرات را فقط بارزانی داشت. چپ کردستان نمی تواند ناتوانی و بی اعتمادی بخود را پشت اتهاماتی که به رفراندوم و رای مردم زده می شود مخفی کند. هیچ تحقیر وسرزنش مردم که گویا بخاطر حقوق (معاش) به استقلال رای دادند و یا گویا این خواست مردم نبود یا برایش آمادگی نداشتند، یا امریکا راضی نبود و از این قبیل هذیان گویی ها، نمی تواند ترس چپ و آزادیخواهان جامعه را از برنداشتن این پرچم به زمین افتاده توجیه کند...این پرچم امروز بی صاحب است!

 

استقلال و آزادی!

امروز استقلال و آزادی دو مساله لاینفک مردم کردستان عراق است. مساله استقلال و حاکمیت آزاد و مردمی دو موضوع و مساله و سیاست باز و حیاتی روی میز جامعه است. یکی بدون دیگری نمی شود. چپی که خجولانه و جبونانه از قدرت و حاکمیت مردم حرف می زند و گاها جار می زند و شعار می دهد، از خود نمی پرسد حاکمیت کدام کشور! حاکمیتی که قرار است مردم کردستان از احزاب ناسیونالیست و میلیشیایشان باز پس بگیرند مال کدام جغرافیا است؟ مال کردستان بعنوان بخشی از حکومت فدرال قومی مذهبی و طایفه ای عراق؟ حاکمیت اقلیم کردستان؟ یا کردستان مستقل؟

 جواب به سادگی و به روشنی و قاطعیت، حاکمیت مردم آزاد در کردستان مستقل است! کردستان آزاد و مستقل!

جریانات چپ بطور کلی و یا ناراضیان جامعه ولو ناسیونالیست چپ و یا حتی راست مثل بارزانی که هنوز حقانیت رای مردم را یواشکی بازگو می کند، با عملا پشت کردن به رای مردم، هیچ مشروعیت و حقانیتی ندارند. این ها اعتماد مردم را از خود سلب می کنند. مردم کردستان کسانی را که به رای مردم می خندند که گویا گله وار پشت بارزانی رفتند، هر گز نمی بخشد و حق دارد آنها را نماینده آرزوهای تاریخی پایمال شده زیر چکمه های بعثی ها و مالکی و عبادی و حشد شعبی های امروز در کرکوک و خانقین و دوز و خورماتو و شنگال، نداند. کسانی که می خواهند رای مردم را به بهانه های واهی نادیده بگیرند و مسخره کنند، در مقابل مصیبت مردم مناطق اشغال شده ساکت و بی طرف اند و این را مردم این مناطق از آنها نمی پذیرد و آنهارا نمی بخشد! کردستان آزاد و مستقل از عبادی و حشد شعبی و احزاب میلیشای کرد، یک خواست و یک پدیده غیر قابل تفکیک و یک جواب و راه حل انسانی، قاطع و بی اما و اگر است.

 

رفرمیسم بی پایه و خود فریب، بیگانگی و بی اعتنایی به سیاست!

طیفی از چپ علی العموم، از کسانی که خود را فعال کارگری، فعال مدنی، گروه های جوانان، انجمن های به نام کارگر و محافل روشنفکری و کسانی که نارضایتی را نق می زنند، با سیاست بیگانه و به آن بی اعتنا هستند. می گویند الان مساله مردم، حقوق (معاش) است. کسی آن را بدهد مردم را با خود دارد! این ها نمی خواهند بفهمند که وقتی اکثریت مردم کردستان به جدایی رای دادند می دانستند دیگر معاش از عراق نمی آید. می فهمیدند که ممکن است مخالفتهای داخلی و خارجی برایشان دردسر درست کند. اما مردم کردستان با وجود  همه این ها به یک عمل جراحی رای دادند تا سیاست انتظار و داروی مسکن بی تاثیر بخشهایی از بورژوازی و یا چپی که هنوز فکر می کند رفراندوم مال بارزانی است.

 مدعیان و بخصوص خائنان به رفراندوم و رای مردم که حشد شعبی و نیروهای نظامی عبادی را در مناطقی از کردستان مستقر کردند و خانه های مردم را آتش زدند و آواره شان کردند، "کرد" کشی و "سنی" کشی راه انداختند و مردم را تحقیر و رای شان را به مسخره گرفتند... آنها هم مدعی اند که عبادی بهتر از  بارزانی حقوق (معاش) مردم را می دهد. یا گفتند کامیون های حامل پول قاسم سلیمانی در راه است. اما در مقابل این ادعای بیشرمانه، دروغین و فریبکارانه، مردم کردستان بر جنازه افتاده ی پروسه استقلال شان گریستند. تحقیر شدند و خشم و نفرت شان را فرو خوردند و خفه شدند...

 حالا طیف چپ و ناراضیان باید از خودشان بپرسند که این معاش را از که می طلبند؟ از احزاب شکست خورده و از هم پاشیده و مستاصل و تسلیم شده ی ناسیونالیست کرد؟ از بارزانی که به جرم تایید رفراندوم محاصره شده؟ از عبادی؟ از قاسم سلیمانی؟ ... از که می خواهند؟ می گویند می رویم انجمن خواستار برق و انجمن های صنفی معلم و کارمند و فقرا تشکیل می دهیم. و به این می گویند سازماندهی جامعه از پایین!! این ها ٣٠ سال از تاریخ عقبند. این ها تجربه اعتراضات مردم بخصوص در سالهای اخیر برای حقوق معوقه، برای آب و برق و رفاهیات و  حرمت انسان و حرمت زن و ... را انگار فراموش کرده اند. این ها هنوز هم مطالبات خود را از حاکمیت احزاب کردی از هم پاشیده می خواهند و مردم را در انتظار بهتر شدن آب و برق و معاش نگه می دارند. این ها اول خود و بعد مردم را فریب می دهند.

در مملکتی که سگ صاحبش را نمی شناسد مطالبه رفرم و رفاه و بهبود زندگی کشک است. عبادی در بودجه سال آتی خود سهمی برای چند استان کردستان (نه اقلیم کردستان) تعیین کرده است. آیا این ها منتظر رسیدن این سهم اند؟ کامیون های حاج قاسم آغا هم نرسید. پس کدام رفرم و کدام بهبود و از که آن را می خواهند؟

می گویند مردم برق و آب ومعاش بخواهند و اگر ندهند بر میخیزند! این هم خواب و خیال روشنفکرانی است که شب ژیژک و مکتب فرانکفورت می خوانند و فردایش کنفرانس و سمپوزیوم حقوق و فلسفه برگزار می کنند، و تمام هنر سازماندهی شان جمع کردن یکی یکی ناراضیانی سرگردان در گروه و محفل خود است و آن را سازمان دهی از پایین مردم می نامند. دریغ از درک واقعی از سیاست. این بیگانگی و بی اعتنایی با سیاست، مرضی است که مثل خوره از درون چپ و ناراضیان و "فعالین" حقوق مدنی و رفاهیات جامعه را می خورد. این درد بی درمانی است.

 

 در کردستان سیاست بر نان مقدم شده است!

کسی که نفهمد که امروز کردستان جواب سیاسی می خواهد، آلترناتیو سیاسی می خواهد، تعیین تکلیف اداره مدنی و انسانی جامعه می خواهد، قانون جامعه می خواهد، استقلال از حاکمیت فدرال قومی و مذهبی و طایفه ای زورگوی بغداد می خواهد، کشور مستقل می خواهد، کوتاه کردن دست قاسم سلیمانی و حشد شعبی می خواهد...، معنی جواب امروز به این وضعیت را نمی فهمد! بدون حل این مسایل و بدون جواب به آن از نان و رفاهیات و آزادی و غیره خبری نیست! تنها جواب درست به این مسایل می تواند آزادی و رفاه جامعه را تامین کند!

 کردستان جواب سیاسی می خواهد. حاکمیت احزاب ناسیونالیست کرد و صاحب میلیشیای حزبی نمی خواهد، آغا بالا سر نمی خواهد، دزد و تاجر و قاچاقچی نمی خواهد که بیاید و دوباره پارلمان و دولت درست کند، دخالت مستقیم خود در تعیین سرنوشت جامعه را می خواهد... کسانی که فکر می کنند مردم این ها را نمی خواهند یا نمی فهمند، یا از مردم و جامعه عقب اند.

 کسی هست نه اینکه بفهمد بلکه با چشمان خود ببیند و با گوش خود بشنود که این مردم ظاهرا ذلیل شده دست معاش چه می گویند؟ می گویند به این احزاب دیگر اعتماد نداریم. باید بروند. می گویند به عبادی اعتماد نداریم باید از مناطق اشغال شده بیرون  برود و هسته های مقاومت تشکیل می دهند. می گویند عبادی باز هم جنگ "کرد" و "عرب" و جنگ قومی و مذهبی سنی و شیعه در کرکوک و خانقین و دوز و شنگال راه انداخته است. نفرت قومی و مذهبی می پراکند. در روز لباس حشد شعبی را در می آورد و به نام پلیس فدرال به مردم می فروشد و شب لباس اصلی اش را می پوشد و نقاب می زند و جوانان و زنان کرد زبان و "سنی ها" و "کاکه ای" ها و "یزیدی" ها را شکار می کند...

 مردم این را می گویند و تو می آیی و به این مردم  می گویی انجمن خواستار برق درست کن! جوانان را در جمع ها و محافل روشنفکرانه مکاتب فلسفی  می پرورانی! پس تکلیف جوانانی که در کرکوک و دوز و شنگال می خواهند مسلحانه اشغالگران را از شهرهایشان بیرون کنند و به مکاتب  شما دسترسی ندارند، چه می شود!

 کردستان جواب سیاسی می خواهد. آلترناتیو سیاسی می خواهد، افق و استراتژی و سیاست روشن می خواهد. کردستان به جنبشی آزادیخواهانه و همزمان تلاش برای استقلال نیاز دارد. بدون این آلترناتیو و افق و سیاست روشن، نه برقی تامین می شود، نه نانی و نه امنیت و حرمتی برای زن وبرای جوان. سکوت و بی اعتنایی به این سیاست و یا خجولانه و  جبونانه از آن حرف زدن و جلو نیامدن و سازماندهی نکردن جامعه برای کسب قدرت و تعیین سرنوشت خود، یعنی فرستادن مردم دنبال نخود سیاه. کسی که وعده برق و آب و رفاه در این جامعه که شیرازه اش از هم پاشیده می دهد، باید بداند که اگر قرار است معاشی داده شود دست همین احزاب و عبادی است دیگر چرا سراغ شما بیایند؟ باز هم چند ماهی و چند سالی دیگر دندان روی جگر می گذارند تا یکی دوماه معاش برسد... یا بخشا فرار می کنند و می روند. چرا نروند؟ جامعه که صاحب ندارد.

امروز جامعه کردستان بی صاحب ترین جامعه دنیا است. حتی بدتر از کل عراق. در عراق هنوز  حشد شعبی پولش را از قاسم سلیمانی می گیرد. هنوز کارگر بصره ای بخور و نمیری می گیرد. هنوز عبادی و دولت و پارلمانش مدعی است که صاحب جامعه است. اینجا چه خبر است؟ اینجا جامعه به حال خود رها شده است. مثل جنازه ای افتاده و کسی نیست  زیر بغلش را بگیرد و بلندش کند. کسی نیست مردم را، این صاحبان واقعی جامعه را امیدوار کند. اعتماد به نفس بدهد. روحیه بدهد. اینجا کردستان است!

 جامعه مریض کردستان به یک جراحی کامل نیاز دارد. به رهبران و فعالین واقعی و دلسوزان و انساندوستان و مدعیان ساختن جامعه مستقل و آزاد نیاز دارد. رهبران و پیشروانی که آستین بالا می زنند و صاحبان واقعی جامعه می شوند.

 این جامعه برای تغییر بنیادی آماده است. زمینه دخالت مردم در سرنوشت سیاسی و اقتصادی و اداره جامعه بیشتر از هر زمانی وجود دارد. فقط رهبری می خواهد و پیشروانی می خواهد و مدعیانی که به کم تر از استقلال کردستان و آزادی راضی نیستند. کسانی که این را زیاده خواهی و یا غیر واقعی می دانند این موقعیت را نمی شناسند. یا جسارت کارهای بزرگ ندارند. جسارت طالبانی و بارزانی و ضرغاوی و ابوبکر بغدادی و عبادی را ندارند. اینجور ناجیان خود ناجی می خواهند. این درد امروز چپ و دمکرات و آزادیخواهی در حرف، در جامعه کردستان است.

 اول حرفهایم گفتم و اینجا و در آخر هم تکرای می کنم که در این جامعه هیچ حزبی ولو کمونیست و رادیکال در حرف و هیچ گروه و انجمن و جمع کارگران و جوانان روشنفکر و هیچ فرد منتقد و ناراضی و افشاگر به تنهایی شانس دخالت جدی در تعیین سرنوشت جامعه از هم پاشیده کردستان را ندارد. فهمیدن این واقعیت سخت نیست. فقط باید از خودفریبی فاصله گرفت!  کافی است از خرده کاری و ورجه ورجه های بیحاصل و خودخواهانه و از خود راضی کودکانه، فاصله گرفت. امروز روزی است که دستها به هم داده شوند. امروز روز جنگ ایدئولوژیک فرقه ها نیست. این کار پوچ است. امروز روزی نیست در کتاب ها دنبال جواب و راه حل گشت. جواب در هیچ کتابی نیست.

 مارکسیست ها، کمونیست ها، طرفداران مبارزه طبقاتی، سکولارها، طرفداران جدایی دین از دولت و تعلیم و تربیت، طرفداران برابری زن و مرد، طرفداران رفاه و خوشبختی و حرمت انسان، طرفداران حقوق کودک، طرفداران انسانیت، مدنیت و ... در یک کشتی نشسته اند. گام اول نجات این کشتی با هدایت آن به مسیر آزادی و استقلال است. استقلال و آزادی و تحقق آن در گام اول رهایی از سناریویی است که بر جامعه چنگ انداخته است. آنهایی هم که بیشتر کتاب خوانده اند و خیلی مارکسیست اند و خیلی کارگری اند و خیلی آزادیخواه اند تنها در این پروسه و در تحقق این سیاست انسانی و شرافتمندانه شانس پیشروی به سوی اهداف نهایی خود و آزادی و برابری کامل انسان ها را دارند. و لا غیر!

 افق و سیاست ایجاد کردستان آزاد و مستقل سیاستی است که بیش از هر کس، کارگر، کارمند، معلم، پرستار، جوان بیکار، زن تحت ستم و انسان تحقیر شده از آن بهره مند می شود. کسی این را نفهمد نه مارکسیست است نه آزادیخواه. گاهی فکر می کنم وقتی به این جامعه نگاه می کنی، یک آدم دمکرات، لیبرال و حتی به نوعی ناسیونالیست و تا حدی هم مذهبی را آسان تر می توان به ایجاد جامعه ای مستقل و آزاد قانع کرد. این سیاست و این افق و این راه حل برای توده های مردم سرراست تر و واقعی تر است تا بخشی از چپ و مدعیان  مبارزه طبقاتی و طرفدار فلاسفه ی جدید!

 آیا این به این معنی است که باید قید چپ را زد و رفت سراغ کسانی که ولو بیسواد و کم سواد و با لباس های ژنده که می گویند شرافتا بیاییم دست این غارتگران داراییهای جامعه را کوتاه کنیم. بیاید نگذاریم صدامی های جدید برگردند و مارا قتل عام کنند و سیاست تعریب دیگری اجرا کنند. بیایید به این جنگل توحش و بربریت قومی و مذهبی و طایفه ای به نام عراق فدرال، کردستان فدرال، دولت  اقلیم و غیره خاتمه دهیم...!؟

 قطعا باید سراغ این بخش وسیع جامعه رفت و اگر چپ به همین موقعیتی که دارد و خرده کاریهایی که به آن راضی است ادامه دهد، خود جامعه قیدش را می زند.عمیقا فکر می کنم این آخرین شانس چپ است که رسالت تاریخی اش را انجام دهد. و هزاران و ده ها هزار انسان معترض، ناراضی و جان به لب آمده و تحقیر شده و زن تخریب شده ی این جامعه را از این سناریوی جنگلی به نام عراق فدرال، کردستان فدرال، دولت اقلیم و اشغالگران حشد شعبی و قاسم سلیمانی و عبادی که ادامه صدام حسین است، برهاند. توده عظیم انسانی بجان آمده را به طرف پیروزی هدایت کند...

 مردم عادی کوچه و خیابان می دانند که سرنوشت سیاه تری در راه است و به هیچ کدام از دشمنان داخلی و خارجی خود امید و اعتماد ندارند. این مردم را باید برای در دست  گرفتن سرنوشت خود بسیج کرد و در محله، در کارگاه، در مدارس و دانشگاه ها، در میان زنان و جوانان... در همه جای این جامعه، متحد کرد و سازمان داد . و این بسیجگری با افق و سیاست صریح و روشن و بی اما و اگر ممکن است. با مس مس کردن و الان نمی شود  و فعلا باید برق محله درست شود، که ٣٠ سال است درست نشده، کسی به جایی نمی رسد. مردم کردستان از کارگر و معلم و جوان و زن و کارمند و ... نباید به کم تر از آزادی و استقلال رضایت بدهند.

 استقلال و آزادی مطالبه ای نیست که از کسی خواسته شود. باید مردم خود برای تحقق آن بپا خیزند، بسیج شوند و سازمان یابند و متحد شوند. آزادی و حرمت و قانون و رفاه و برق و معاش و زندگی انسانی در گرو تحقق این کار است. کسی چشم بر این حقیقت آشکار و واقعیت صریح ببنند خود کوری است که عصا کش می خواهد... باید با چشمان باز، با عزم و اراده و تصمیم قاطع و باور به این که راه حل امروز کردستان و جواب به این وضعیت، سیاسی است. جواب سیاسی می خواهد. راه حل سیاسی می خواهد و بدیل سیاسی می خواهد. این جواب و راه حل نجات جامعه است. راه حل دیگری وجود ندارد. خود فریبی، خرده کاری و کار روتین و آرام، بزدلی و نق زدن در حاشیه جامعه...، جواب نیست. وقت تلف کردن و فرصت از دست دادن و ماندن در حاشیه بورژوازی ناسیونالیست شکست خورده و مستاصل و از هم پاشیده است!

 یک جنبش عظیم اجتماعی به رهبران و پیشروانی نیاز دارد که چشم بر این حقایق نبندند. کسانی که  سهل انگارانه و با نق زدن و شعار دادن و یا خیالبافی روشنفکرانه که من دارم کار خودم را می کنم و کارگران کردستان و بصره و اروپا را بهم وصل می کنم، قادر به انجام این رسالت تاریخی و انسانی نیستند. نه تنها جامعه را نجات نمی دهند، بلکه خودشان هم در این منجلاب غرق می شوند.

 برای راه اندازی یک جنبش عظیم اجتماعی با افق و پرچم آزادی و استقلال کردستان و رهبری و هدایت آن  باید دست ها را بهم داد. هرگونه بی اعتنایی به این سیاست، حکم مرگ خود را دادن است. 

این گوی و این میدان. همه کمونیست ها، چپ ها، آزادیخواهان، انساندوستان، برابری طلبان، ناراضیان از وضع موجود، خواستاران رهایی از حاکمیت فدرال قومی و دولتی به نام اقلیم می توانند در این میدان نقش ایفا کنند. با هم و دست در دست هم و مثل یک تن واحد برخیزند و شانس یک پیشرفت و پیروزی را از مردم ستمدیده کردستان نگیرند!

 

 آذرماه  ٩٦- دسامبر ٢٠١٧