دادگاهی کردن کارگران معترض و مدافعان آنها

گفتگوی رادیو نینا با ثریا شهابی

 


مقدمه: متنی را که میخوانید متن پیاده شده گفتگوی رادیو نینا با من است  که ۳۱ ژوییه ۲۰۱۹٬  ٬  تحت عنواندر بارهی دادگاهی کردن کارگران معترض و مدافعان آنهاپخش شد. این متن توسط رفیق عزیزم سعید محمدی پیاده ویرایش شده است. با تشکر از رفیق سعید

 

شادی مطیعی: با سلام. من شادی مطیعی هستم و با یکی دیگر از برنامههای رادیو نینا در خدمت شما هستیم. مهمان امشب برنامهی ما ثریا شهابی است. ثریا شهابی عزیز به برنامهی امشب ما خوش آمدید.

همانطور که می دانید در روز دوازدهم مرداد در ساعت ده صبح کارگران شرکت نیشکر هفت تپه در تهران محاکمه میشوند. این جلسهی محاکمه و دادگاهی همهی کسانی است که در جریان  تجمعات سال گذشتهی کارگران مجتمع نیشکر هفت تپه در شهر شوش بازداشت شدند. در این دادگاه به اتهامات علی نجاتی، اسماعیل بخشی، سپیدهقلیان و اعضای تحریریهی نشریهی "گام" امیرحسین محمدیفرد، و ساناز الهیاری و چند نفر دیگر رسیدگی خواهدشد.

ثریا شهابی به نظر شما این شخصیتها چه معنی سیاسیای دارند؟ جرمشان چیست؟ چطور جمهوری اسلامی که ظاهرا رژیم مستضعفین بود امروز کارگر را میخواهد محاکمه کند؟

ثریا شهابی: محاکمهی کارگران معترض و حامیانشان پدیدهی جدیدی نیست. چهل سال است که در ایران در جریان است. بدون دستگیری و محاکمه و ترور و شکنجه و زندان و حذف فیزیکی و تخریب روحی و روانی فعالین و هر معترضی٬  جمهوری اسلامی نه حکومت میشد و نه میتوانست حتی یک روز حکومت کند.

چیزی که عوض شده است وضع بالا و پایین است. موقعیت حاکمیت و جنبشهای اعتراضی، خصوصا چپ و کارگری است. تا قبل از هفت تپه و فولاد، که ادامهی تحرکات پسادیماه هم بود، جنبش اعتراضی و فعالیت سیاسی یک شیفت (تغییر رویه) خیلی عظیمی کرد. جنبشی که برای برخورداری از حداقل آزادی های سیاسی و رفاه و امنیت در موقعیت دفاعی بود، از بعد از دیماه و هفت تپه و فولاد، به یک جنبش تعرضی تبدیل شدهاست. درست است که جمهوری اسلامی دستگیر میکند، زندانی میکند و تلاش میکند از همان حربههای قدیمی استفاده کند، از جمله مستند سازی و اعترافات تلویزیونی و انواع و اقسام مشکلات اقتصادی و تحمیل فقر به خانواده و اذیت و آزار خانواده، منتها هر حرکتی که حاکمیت انجام دهد تبدیل به عکس آن میشودو جنبش وسیعتر و اجتماعیتر در مقابل آن قرار میگیرد.

شما اشاره کردید و پرسیدید چه بر سر "حکومت مستضعفان،" آمدهاست. این حکومت مجبور است که کلاه شعبدهبازی "حکومت مستضعفان" را کاملا کنار بگذارد. و این کار را کردهاست. طبقهی کارگر را رسما مورد تعرض قرار میدهد، رسما پرچمدار فقر و محرومیت است و میگوید "این وضعیتی است که باید آن را قبول کنید." اتفاقی که افتادهاست تغییر توازن قوایی است که رنگ خودش را به همه چیز در جامعه زدهاست.

این دادگاهی که اینها دارند برگزار میکنند شبیه دادگاه های قبل نیست، شبیه دادگاه "دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب نیست"، شبیه دادگاه های پی در پیِ محاکمهی فعالین کارگری، دستاندرکاران تشکل های کارگری، فعالین حقوق زن و دانشجویان خواهان آزادیهای سیاسی یا خواهان عقب زدن نیروی سرکوب در دانشگاه نیست. شبیه هیچکدام از این دادگاهها نیست. اگر بخواهیم برای این دادگاه مشابهی قائل شویم شباهتی است که با دادگاه "گلسرخی" و "دانشیار" در زمان حکومت پهلوی دارد. با این تفاوت که یک تحرک عظیم اجتماعی در ایران و خارج کشور حول این دادگاه ها شکل گرفته است. و این امر مقابله با این جنبش را برای حکومت خیلی دشوار کرده‌‌است. تمام حربههایی که شما فکر کنید را به کار گرفته. از دشمن خارجی بودن، از جاسوس اسرائیل بودن، از داشتن پروندهی امنیتی تا مستند سازی، که همهی اینها برایش نتیجهی عکس داشته است.

"شکنجه، مستند دیگر اثر ندارد" حرف این یا آن سازمان نیست. حرف جامعه است. حمایت از خانوادهی زندانیان یک تحرک اجتماعی است. شما هیچ تشکل یا تحرکی را نمیبنید که به میدان نیامده باشد و هر روز اعلام نکرده باشد که "چرا این عزیزان ما در زندان هستند و چرا آنها را اذیت میکنید و باید آزادشان کنید." این یک رویدادی است که با تمام مبارزاتی که قبلا برای آزادی زندانیان سیاسی و علیه زندان و شکنجه میشد کاملا متفاوت است‌.

ما به مدت چهار دهه شاهد مبارزات وسیعی بودهایم چه در ایران و چه در خارج از کشور توسط نهادها و فعالین سیاسی، علیه زندان، علیه دستگیری و حبس و شکنجه، و همچنین انواع و اقسام کانونها و کمپینها، که کار بسیار بسیار ارزشمندی بوده است. اما امروز شما شاهد مبارزهاز نوع دیگری هستید برای آزادی زندانیان سیاسی. نوع دیگری از مبارزه برای کوتاه کردن دست تعرض به عزیزترین و انقلابیترین و آزادیخواهترین فرزندان جامعهی ایران، رهبران جنبش کارگری و حامیان آنها. که چنین مبارزهای با این ابعاد نه تنها در ایران نمونه ندارد بلکه با اطمینان میتوان گفت در کمتر جایی از جهان اتفاق میافتد. میتوانید ببینید که جامعه چگونه حلقهی وسیعی از حمایت و همبستگی را حول عزیزترین فعالینش به وجود آورده و هر روز، علاوه بر سندیکای شرکت واحد و شرکت هفت تپه، بسیاری از شخصیتهای سیاسی، انواع و اقسام نهادها، معلمین، بازنشستگان در حال اعتراض هستند.

  در خارج از کشور طیف وسیعی از اتحادیه های کارگری، انجمن ها و نهادهای مترقی را دیدیم که از این مبارزات دفاع میکنند. این یک مورد فردی نیست، این یک جنبش است. یک جنبش برای آزادی زندانیان سیاسی است که ما هیچوقت در این ابعاد و به این شکلِ اجتماعی در چهل سال گذشتهی جمهوری اسلامی شاهد آن نبودهایم. ما شاهد تحرکات وسیعی بودیم که قتل عام های وسیعی از آن شکل گرفت.

این تحرکات را ما شاید بتوانیم با دوران قیام در کردستانِ ایران مقایسه کنیم. که چگونه جامعه حول تحرکی که علیه حاکمیت بود، در دفاع از آزادی قطبی شده بود. و ما شاهد یک حرکت اجتماعی و مردمی بودیم. این مبارزه از جنس آن مبارزه است. از جنس مبارزه‌‌ی اجتماعیای که در کردستان علیه سرکوبی که جمهوری اسلامی میکرد در جریان بود. این هم یک مبارزهی اجتماعی است علیه اختناق و برای آزادی های سیاسی، برای رفاه و برای امنیت. که شروع آن را از مبارزهی کارگران در هفت تپه و فولاد برای حقوق های معوقهشان، که همان رفاهشان است، شاهد بودیم. و آن مبارزه از یک موقعیت دفاعی وارد یک موقعیت تعرضی شد و میگفتند "اگر شماها نمیتوانید بدهید به ما کارگران. ما خودمان میتوانیم." همین یک تحرک اعتراضی به کل جامعه یک اعتماد به نفس دیگری داده و گفت "اگر طبقهی کارگر در راس هر حرکتی باشد که یک قدم تعرضی بردارد و اعلام آمادگی بکند و بگوید که من حاضر هستم مطالبات انسانی خودم را٬  و رفاه خودم را٬  به قدرتِ خودم بگیرم"، مستقل از اینکه در آن مقطع بلافاصله معنی عملی پیدا میکند یا نه، چگونه باعث میشود کل جامعه اعتماد به نفس دیگری پیدا بکند.

این یک جنبش برای آزادی زندانیان سیاسی است. و در دادگاهی که میخواهند تشکیل بدهند، این فقط سپیده قلیان و اسماعیل بخشی و علی نجاتی و ساناز الهیاری و امیرحسین محمدیفرد و امیر امیرقلی و تعدادی دیگر از فعالین نیستند که محاکمه میشوند، بلکه این در ادامهی جنگشان با مبارزه برای آزادی زندانیان سیاسی است که از کردستان تا جنوب و واز شرق تا غرب، سراسر ایران را گرفته است. و شما پژواک و حلقهی حمایتیِ آن را در خارج کشور در بین این اتحادیههای کارگری میبینید. اینها در برخورد با چنین پدیدهای با کشتن چند نفر و با قرار دادن آنها در وضعیتی که به اعتصاب غذایشان ادامه بدهند، حتی اگر نابودی فیزیکیِ این فعالین را در برنامه داشته باشندو امیدواریم که هرگز نتوانند این کار را بکنند - نمیتوانند این جنبش را خفه کنند.

این دادگاه محاکمهی یک جنبش است. جنبشی به وسعت ایران. جنبشی به وسعت آزادیخواهی در ایران، که حول مبارزهی طبقهی کارگر شکل گرفته است. و این یک نقطهی عطف است. ما شاید فردا شاهد این باشیم که این دادگاه وقتی که تاریخ به آن رجوع میکند، از آن به عنوان یک نقطهی عطف در تقابل حاکمیت و محکومین و در تغییر توازن قوا از آن یاد کند. نمیتوان دقیقا پیش بینی کرد که چه اتفاقی میافتد.

رژیمی که با فریبکاری به نام مستضعفین اما علیه محرومین و علیه طبقهی کارگر به قدرت رسید، میبینیم که امروز چگونه توسط شخصیت ها، چهره ها، فعالین و کاراکترهای جنبش کارگری به چالش کشیده میشود. به یک چالش سرنوشت ساز. این حلقهای از یک تحرک عظیم اجتماعی است که شما امروز شاهد پیشروی های آن هستید. میبینید که اجتماعاتی که در حمایت از خانوادهها شکل میگیرد و در مقابل زندان، و خواست علنی برگزار شدن دادگاه که توسط وکلای این پرونده ها و توسط فعالین سیاسی در ایران مطرح میشود، این جنبش را وارد یک فاز (مرحله) دیگری کرده است.

به هرحال این محاکمه٬  محاکمهی تعدادی فعال سیاسی و دست اندکار مبارزات کارگری نیست! تنها محاکمهی شخصیت ها و کاراکترهای برجسته در یک جنبش عظیم نیست! بلکه محاکمهی یک جنبش است. محاکمهی یک جنبش برای آزادی عقیده و بیان، محاکمهی یک جنبش برای رفاه و محاکمهی یک جنبش برای امنیت است. و تمام حربه های قدیمی را از حکومت گرفته و آنها را بی اثر کرده است. امیدوارم توانسته باشم به سوالتان پاسخ داده باشم.


شادی مطیعی: سوال دیگری که مطرح است این است که علیرغم این که در این مدت جمهوری اسلامی تلاش زیادی کرده که به بهانهی خطر جنگ با آمریکا فضای استیصال و رُعب در جامعه ایجاد کند تا کسی  به محاکمه و زندانی شدن کارگران هفت تپه و فعالین سیاسی توجهی نکند، به نظر میرسد که موفق نشده است. حتی بلندگوهای مدیاهای فارسی زبان هم به محاکمهی کارگران هفت تپه پرداختهاند و سازمان ملل متحد هم به شیوهای به آن اشاره کرده است. در خود ایران هم شاهد تحرکاتی هستیم در محکوم کردن محاکمهی این عزیزان. سوال من این است که چه فاکتوری این قدرت را از جمهوری اسلامی سلب کرده است که کارگران هفت تپه و رهبران آن را به بهانهی جنگ با آمریکا از حافظهی جامعه پاک کند؟ چه فاکتوری در صحنهی سیاسی ایران باعث شده است که استیصال به جامعه تحمیل نشود؟

ثریا شهابی: یک فاکتور آن گسترش این مبارزه است. به عنوان یک فَکت (واقعیت) به آن اشاره میکنم. ببینید، این جنبشی که در حال حاضر در جریان است یعنی جنبش برای آزادی زندانیان سیاسی، جنبش برای رفاه، جنبش برای امنیت، که بارقههایش را در این جنبش میبینید - هر روز گسترش پیدا میکند. مهم این نیست که تظاهراتهای عظیمی انجام نمیشود. اما هر قدمی که حکومت برمیدارد میبینید که مبارزهای در درون زندان را به جریان میاندازد.

طبعا زندانی سیاسی نمیتواند در زندان و در اسارت٬ دشمنش را شکست بدهد. شکست جمهوری اسلامی کار جنبش اجتماعی بیرون از زندان است. طبعا اعتصاب غذا شیوهای نیست که هیچ سازمان سیاسیِپا بر زمین” (واقع بین) و مسئولی آن را توصیه کرده باشد و یا تبلیغ کرده باشد که "خوب است که اعتصاب غذا به یک ترند (روند، گرایش) تبدیل بشود." که امروز میبینیم که این اتفاق افتاده است. اینگونه نیست. تاثیرات مخرب آن بر سلامت و جان تک تک این عزیزان و تک تک این چهرههایی که به واقع مردمک چشم جامعهی ایران هستند، بسیار زیاد است و با هیچ توجیهی نمیشود این آسیب ها را کوچک ارزیابی کرد و جلوه داد. منتها شما شاهد یک تحرک عظیم هستید که در همین شرایطی که خطر جنگ و تحریم و مذاکره با آمریکا وجود دارد و قاعدتا باید همهی مبارزات را حاشیهای میکرد، نه تنها حاشیهای نشد بلکه یک مبارزهی بی امان در داخل زندان شکل گرفته و در جریان است. و شما همچنین شاهد یک همبستگی و اتحاد بینظیر در زندان هستید. میبینید که در زندان امیرحسین محمدیفرد در مبارزه برای حق خودش آزادی همهی زندانیان هفت تپه و بازداشتیهای اول ماه مِه را میخواهد. اعتصاب غذا میکند و میگوید که "همه را آزاد کنید."

 همانطور که گفتم، مستقل از اینکه شما سر اعتصاب غذا چه فکر میکنید یا من چه فکر بکنم، این اتفاقی است که در ایران افتاده و به عنوان یک داده زندانی از آن استفاده میکند. و طبعا همه خواهان این هستند که هرچه سریعتر خاتمه بیابد و ادامه پیدا نکند. اما امیرحسین محمدیفرد برای حق خودش و حق همهی زندانیان هفت تپه اعتصاب غذا میکند. در دفاع از رفیق، همسر و همرزمش، ساناز الهیاری٬ حاضر میشود انعطاف به خرج بدهد. سپیده قلیان در اعتراض به تعرضات به خودش و خانوادهاش، و به علاوه در حمایت از ساناز و امیرحسین اعتصاب غذا میکند. ندا ناجی در اعتراض به وضعیت تعرضیای که به سپیده روا داشته میشود خودش را ممنوعالملاقات میکند و اعتصاب میکند. و شما شاهد این هستید که چه همبستگیای و چه اتحادی بین زندانیان علیه زندانبانان، مستقل از شکل بروز آن، به وجود آمده است. شکل این پدیده یک چیز است و خود پدیده یک چیز دیگر. یک تحرک متحدانه و هماهنگ و پشتیبانی از یکدیگر را در زندان شاهدیم. و در بیرون از زندان هم انعکاس آن را میبینیم که چطور همهی نهادها و سازمان ها و شخصیت ها و چهره ها و دست اندرکاران مبارزات، مستقل از اختلاف عقیده و رأی و تعلق سیاسی و پیشینهی قومی و مذهبی، یکپارچه از این جنبش و آزادی این عزیزان دفاع میکنند و دست به اقدامات عملی میزنند.

این اتحاد و همبستگی را در نظر داشته باشید و در کنار آن تحرکات سنتیِ عقب ماندهی کاسبکارانهای که سعی میکند بین این فعالین اختلاف بیاندازد را در نظر بگیرید. سعی میکند به بهانهی اینکه چه کسی مطرح است و چه کسی نیست، محاسبات کاسبکارانه و بهانه جویی هایی بر اساس مثلا حقوق ملی و حقوق قومی و اختلافات ملی - مذهبی در این جنبش شکاف ایجاد کند. اما نمیتواند در این جنبشی که جنبش آزادی زندانیان سیاسی و جنبش برخورداری از آزادی عقیده و بیان است شکاف ایجاد کند. جنبشی که یک مشخصهی آن این است که جوان کمونیست و چپ حق دارد با هرکسی که میخواهداز مردم و طبقهی کارگر تماس بگیرد، بنویسد و از مبارزات دفاع و حمایت بکند و مرعوب این ابزار نشود.

این دادهای است٬  که همانطور که شما اشاره کردید در دل این  به اصطلاح جنگ با آمریکا و خطر جنگ با آمریکاست و جمهوری اسلامی میخواهد آن را خفه کند. میخواهد آن را به حاشیه براند اما نتوانسته این کار را بکند.

یک دلیل مهمی که چرا جمهوری اسلامی نتوانسته آن را به حاشیه براند این است که چهل سال است که به مردم ایران، زیر فشار خطر دشمن، اختناق و سرکوب و فقر و فلاکت تحمیل میشود. خطر دشمن در جنگ با عراق، دشمن در مخاصمات با آمریکا، در انزوا قرار گرفتن، خطر حملهی نظامی، تحریم و... به پدیده های دائمی زندگی زیر لوای جمهوری اسلامی تبدیل شده است. از این نظر جامعهخنثیاست. مثبت باشد یا منفی، نسبت به خطر حملهی اسرائیل و عربستان و آمریکاخنثیاست. به این دلیل که با این شرایط زندگی کرده و میداند که در دل این پدیده، فقر و محرومیت و نکبت هرچه بیشتری به او تحمیل شده و طبقهی حاکم چاق و چاقتر و گردن کلفتتر شده است. درنتیجه این حربه دیگر کارایی ندارد. مردم ایران، طبقهی کارگر و دست اندرکاران مبارزات هرچقدر که از جمهوری اسلامی متنفر باشندکه هستند، هرچقدر دشمنی با آمریکا نداشته باشند و یا حتی نظر مثبتی به اسرائیل و یا آمریکا داشته باشند، اما فاصلهشان از آنها را نشان دادهاند. فاصلهشان از این تحرکات میلیتاریستی آمریکا را نشان دادهاند. میدانند که دشمنی آنها با جمهوری اسلامی مابهاِزاء فقر و فلاکت و به خطر افتادن جامعه و مدنیت جامعه و شهر و مدرسهی خود مردم و خود طبقهی کارگر تبدیل میشود. فاصلهشان را گاه به گاه نشان دادهاند. این حربه و ابزار همیشگی جمهوری اسلامی را هم از دستش در آوردهاند.

به هرحال این دو محور؛ یکی ایستادگی بر روی خواستهای خود، مطالبات بر حقِ خود، اعتماد به نفسی که جامعه از هفت تپه و فولاد گرفته است، برای تبدیل مقاومت به تعرض و بودن در موقعیت تعرضی، و دیگری بی اثر شدن حربهی دشمن خارجی، باعث شده است که حامیان این جنبش و رهبران و شخصیت های آن، در زندان و بیرون از زندان، نه تنها مرعوب نشوند و به اصطلاح فتیله را پایین نکشند، بلکه محکم تر بشوند و جنبش اعتراضیشان را پیشتر و پیشتر ببرند. امروز شما شاهد آن هستنید که در برگزاری دادگاهِ این جنبش، خواست علنی برگزار شدن این دادگاه و تحرکات و حمایت هایی که حول آن صورت گرفته است روز به روز گسترش مییابد.   

در نتیجه این دو فاکتور، یعنی قرار داشتن در موقعیت تعرضی و دیگری اعتماد به نفسی که طبقهی کارگر و مردم در اثر مبارزهی مستقلانهی خودشان و تاکید بر خواسته های خودشان گرفتهاند، و یک عُمر تحت خطر دشمن خارجی و تهدید و تحریم زندگی کردن و تجربهای که جامعه کسب کرده است، باعث شده است که جمهوری اسلامی نتواند این جنبش را به حاشیهبراند. قدم به قدم در کنار این که مذاکرات اینگونه شد، ظریف به آمریکا این را گفت و تحریم این شد و آن شد، شما شاهد اعتراضات بودهاید. حتی یک روز نبوده که اعتراضات در ایران ساکت مانده باشد. مردم رفاه میخواهند، آزادی میخواهند و امنیت میخواهند. و تصمیم گرفتهاند که در هر سطحی با تمام قدرت اعتراضیشان آن را تامین کنند. به هر حال این امر امکان مانور و سوءاستفادهی جمهوری اسلامی از ابزار همیشگی "دشمن خارجی" را از جمهوری اسلامی گرفته است. امروز اگر به کسی بگویند "شما اسرائیلی هستید" تاثیر عجیب و غریبی در مرعوب کردن جامعه نمیگذارد. مستند ساختند و شعار "شکنجه، مستند دیگر اثر ندارد" مانند تُف سر بالا به خودشان بازگشت. دیگر چه کاری بکنند؟ پروندهی امنیتی درست کردند، مستند گندیده درست کردند، شکنجه کردند، خانواده ها را اذیت کردند، از چارچوب قانونی خودشان خارج شدند و بی قانونی کردند؛ ، کارگر معترض را بیکار کردند، نان خانوادهی کارگر زندانی را گرو گرفتند، همهی این کارها را کردند٬  اما شما شاهد این هستید که این جنبش عقب ننشسته است. این جنبش در حال پیشروی است. هرچند که دستگیر میکنند، هرچند که فریاد میزنند که مردم را مرعوب کنند. من فکر میکنم که هراسی که جمهوری اسلامی از برگزاری این دادگاه و دادگاههای بعدی دارد از هراس خود زندانیان بیشتر است.


شادی مطیعی: همه میدانیم که جامعهی ایران پس از خیزش دیماه نودوشش٬  و پس از تحرکات وسیع هفت تپه و فولاد اهواز از جمهوری اسلامی و جناحهایش عبور کرده است. اما چرا جمهوری اسلامی کماکان در موقعیتی است که میتواند دستگیر کند و زندانی کند و محاکمه کند؟ قاعدتا باید الآن در موضع ضعف باشد. اما میبینیم که هر روزه بر موج زندانیان سیاسی و فعالین عرصه های اجتماعی افزوده میشود. میتوانید نظرتان را با ما در میان بگذارید؟

ثریا شهابی: به نظر من دلیل اصلی این امر٬  این است که جنبشی که در صحنه است پا به پای پیشروی خودش ستاد رهبری کنندهی سراسریِ خودش، که همان حزبش است، را همراه ندارد.   درمورد چراییِ این قضیه میتوان جداگانه صحبت کرد. اما در سطح اظهار نظر٬  به نظر من این یک واقعیت است.

شما اگر این شرایط را با هر گوشهای از جهان و در هر مقطعی از تاریخ مقایسه کنید میبینید که فقدان حضور مستقیم، دائمی، وسیع و اجتماعی حزب و ستاد رهبری کنندهی این جنبش، باعث میشود به چالش کشیدن بیشتر حاکمیت و بی اثر کردن همهی ابزارها و تسلیحات و زندانش کُند پیش برود. اما به هرحال این شرایط ایستا نیست.

این به نظر من اصلی ترین نقطه ضعف است. هرجای دنیا یک حزب کمونیستی از جنس حزب ما اگر پا به پای پیشرویای که جنبش میکند، آن خلأ ستاد رهبری کنندهی این جنبش، ستادی که عناصر تشکیل دهندهی آن بی تردید رهبران کارگری، سازمان دهندگان و دست اندرکاران مبارزهی طبقهی کارگر و مبارزات اجتماعی در هر سطحی هستند. در هر گوشهی دنیا و در هر مقطع تاریخی که نگاه میکنید این پتانسیل با وجود آن حزب٬  میتوانست قدرت سیاسی را بگیرد، میتوانست تمام ابزارهای سرکوب را خنثی کند. حداقل میتوانست یک قدرت دوگانه پیش بیاورد. میتوانست خلأ قدرت حاکمیت را با حضور خودش پر کند. اما امروز که این ستاد رهبری کنندهی سراسری آن موقعیت را ندارد، جنبشی که دارد حاکمیت را به چالش میکشد وقتی دست به قدرت میبرد که بداند که میتواند خلأ قدرت را پر کند.

من فکر میکنم این از ناتوانی جنبش نیست. از موقعیت ویژهای است که در آن قرار گرفته و ایستا هم نیست. منتها تعجب نکنید اگر فردا شاهد اَشکال جدید پیشروی و آماده کردن ستادی باشیم که بتواند مبارزهی سراسری را هدایت کند، حکومت را فلج کند و نهایتا به زیر بکشد.

میخواهم بگویم این وضعیت همانطور که گفتم ابدی نیست. سرعت رویدادها، از نتیجهی این دادگاه، پیشروی های بیشتری که ما مثلا در جنبش زنان داشته باشیمکه در جنبش زنان هم مانند جنبش کارگری و جنبش برای آزادی زندانیان سیاسینوع دیگری از یک تحرک اجتماعی را شاهد باشیم. که این سه رکن کارگری، زندان و زنانبه اضافهی تحرک کمونیستیای که در کردستان ایران وجود دارد میتواند به نظر من ورق را تماما برگرداند.

میتواند حاکمیت را از قدرت سرکوب ناتوان کند. جمهوری اسلامی وقتی که از قدرت سرکوب ناتوان بشود، تا فردای سرنگونیاش راهی نیست. چون نمیتواند حتی یک روز و یک لحظه بدون سرکوب سرِپا بماند.

به هر حال من فکر میکنم این یک مشخصهی وضعیت متناقضی است که امروز در ایران شاهد آن هستیم. و این تناقض امکان ابراز عمل را میگیرد. و به قول شما که جمهوری اسلامی هنوز دستگیر میکند و فرا میخواند و وثیقه تعیین میکند و غیره، اینها همه انعکاس آن تناقض است که همانطور که گفتم ابدی نیست. و این تناقض میتواند به سرعت به نفع ابراز وجود ستاد سراسری رهبری کنندهی این مبارزات، که حزب طبقهی کارگر باشد، برطرف شود. به هرحال روزهای آتی روزهای مهمی هستند و میتوانند نقطهی عطفی باشند برای یک چرخش و برای یک دگرگونی که شرایط را به نظر من کاملا تغییر بدهد.


شادی مطیعی: به عنوان سوال آخر؛ دورهای بود که در اعتراض به حکومت آپارتاید نژادی در آفریقای جنوبی کارگران نفت ایران حاضر نشدند که به آن کشور نفت صادر کنند و یک نقش کلیدی ایفا کردند. فکر میکنید امکان دارد که این نوع تجربه ها تکرار شود؟ مثلا آیا محتمل است که در محکومیت دادگاهی هفت تپهای ها و فعالین سیاسی بخش های مختلف طبقهی کارگر دست به اعتراض و اعتصاب و تحرک بزنند؟ چگونه میتوان جمهوری اسلامی را پشیمان کرد؟ ممکنترین فشار به جمهوری اسلامی چیست؟

ثریا شهابی: همهی این چیزهایی که به آنها اشاره کردید به نظر من هم محتمل هستند و هم شدنی و قابل انتظار. طبعا ما نمیتوانیم از اینجا نسخه بپیچیم که در ایران باید چهکار کرد. و من فکر میکنم که به خصوص تجربهی ایرانِ پسا دیماه و پسا هفت تپه و فولاد نشان داد که چه ابتکارات عظیم و چه اَشکال جدید و چه کاراکترهای جدید و چه سبک کارهایی به وجود آمدهاند که کاملا مطابقت دارند با همهی تئوری هایی که ما در چهل سال گذشته درمورد تحرکات اجتماعی و مکانیزم های اجتماعی مبارزه بر آنها تاکید کردهایم.

این تئوری ها الآن در حال عملی شدن هستند. اَشکالی از مبارزه که بخش اعظمی از اپوزسیون های سنتی هنوز آن را درک نمیکنند، هنوز نبضشان با آن نمیزند، هنوز متوجه نیستند که این اتفاقات چگونه میافتد. این چیزی است که شاهد آن هستیم. درنتیجه پاسخ سوال شما این است که "بله، حتما محتمل است." نه تنها محتمل و شدنی است بلکه قابل انتظار هم هست. تعجب نکنید اگر فردا شاهد حرکتی باشیم از همانهایی که شما گفتید. نه عیناً مشابه همان حرکت اما حرکت هایی به همان درجه وسیع و اجتماعی در جهت اتحاد و به هم پیوستگی. پیشبرد مبارزهی همگانیای که حول مطالبات رفاهی طبقهی کارگر در حال متحد شدن است.

دست اندرکاران مبارزه در ایران امروز به ابتکارات عظیم و اَشکال اجتماعی نوینی روی آوردهاند. این لازمهی تسریع پروسهی شکل دادن به آن سازمان و ستاد رهبری کنندهی حزبی است که پیشتر به آن اشاره کردم. که هرچقدر این امر تسریع بشود، هرچقدر وسیعتر و اجتماعیتر بشود، هرچقدر تاکید بر خواست ها و مطالبات خود شفافتر و روشنتر بشود، هرچقدر متشکلتر و متحدتر بشود و همهی اَشکال این پیشروی تسریع بشود، ستاد رهبری کننده و آن حزبی که این مبارزه را هدایت میکند که قدرت سیاسی را به زیر بکشد و خودش قدرت را در دست بگیرد، میتواند به سرعت شکل بگیرد.

 به هر حال همهی اینها ممکن است و شدنی است و قابل انتظار. بی تردید مشغلهی جمهوری اسلامی الان همین هاست. نه اینکه مثلا حکم دادگاه اسماعیل بخشی و  امیرحسین محمدیفرد، ساناز اللهیاری، سپیده قلیان، و همهی همپروندهای هایشان را چگونه کِش بدهد یا چگونه از مسیر قانونی خارج کند چطوری این ها را سربدواند و .. ...... دغدغهاش این است که چگونه از دست این جنبش خلاص بشود. این طرف هم باید همینگونه فکر بکند؛ که آزادی این عزیزترین مبارزین و انقلابیونی که امروز در زندان هستند، رهبران جنبش کارگری و حامیان آنها حلقهی پیشروی مهمی است. منتها این دادگاه میتواند سرآغاز شیفت از یک مرحله به مرحلهی دیگری باشد. به مرحلهی بالاتر و قدرتمندتری در مبارزه برای حق رفاه، آزادی و امنیت. که جامعه را حول طبقهی کارگر و به نفع رسیدن به این حق قطبی میکند. به هرحال باز هم تکرار میکنم؛ روزهای آتی میتواند روزهایی باشد که وقتی تاریخ به آنها رجوع میکند نقطه عطفی باشد که همانطور که گفتیم "پسا دیماه" و "پسا هفت تپه" و "پسا فولاد"، بگوییم "پسا دادگاه ها."  و من امیدوارم این تغییر توازن قوا به نفع جنبش ما باشد، به نفع جنبش آزادی و برابری، به نفع جنبش رفاه و آزادی و امنیت باشد و بتواند این عزبزان را از زندان بیرون بیاورد. دشمن سعی میکند که این تغییر در توازن قوا به نفع خودش تمام شود. حربه هایش خیلی ناکارآمد هستند. خیلی مستاصل است. اما روی شکاف، نفاق، دو دستگی و به جان هم انداختن حساب میکند. میخواهد از درون بشکند. و نباید اجازه داد که این اتفاق بیافتد. نباید اجازه داد که از درون به جنبشی ضربه بزند که اینگونه متحد و همبسته، حولِ برحق ترین خواست و با حلقه زدن به دور عزیزترین نیروی انسانی، عزیزترین مبارزین ٬ به میدان آمده است٬  نباید اجازه داد که به هیچ بهانهای هیچ انشقاق و شکافی را ایجاد کنند. نه به بهانهی قومی، ملی، مذهبیکه یکی عرب است، یکی فارس است، یکی کُرد است، یکی بلوچ است، یکی سنی است، یکی شیعه است، یکی بی خداست، یکی سوسیالیست است یا یکی سابقهی ملی مذهبی داردو نه به هر بهانهی دیگری. این جنبش از آنِ همهاست و باید مانند تخم چشم ازآن مراقبت کرد. و نباید اجازه داد که پروژهی دشمن، که ایجاد انشقاق و شکاف و به جان هم انداختن و از درون نابود کردن است به سرانجام برسد. همیشه این حربه را استفاده میکنند. پولشان را خرج میکنند و تبلیغات میکنند که از درون جنبش ها را بشکنند. و نباید اجازه داد که این اتفاق بیافتد.

امیدوارم که این جنبش بتواند گروگان هایش را از دست این حکومت نجات دهد و از این پیشتر برود. به امید آزادی همهی زندانیان سیاسی. به امید آزادی همهی گروگان های هفت تپه و فولاد و اول ماه مِه و همهی زندانیان سیاسیای که امروز اسیر جمهوری اسلامی هستند.