تشکيلات ما و رهبري مبارزات اجتماعي

 

محمد فتاحي

m.fatahi@gmail.com

 

 

پاسخ به يک سوال

در پاسخ به نوشته اي که قبلا در شماره ۳۱ سازمانده کمونيست منتشر شد، يکي از رفقاي عضو يک کميته کمونيستي برايم نوشته بود که تشکيلات ما در آن محل فعلا توان رهبري اعتراضات اجتماعي را ندارد. اين مطلب براي پاسخ به اين سوال است که چگونه ميشود رهبري اعتراضات اجتماعي را به دست گرفت.

 

قبل از اشاره به  اصل مسئله جا دارد نکته اي در مورد کميته هاي کمونيستي اشاره کنم. کميته هاي کمونيستي علي القاعده بايد جمع رهبران، سازمان دهندگان و اتوريته هاي درون جامعه در محل باشند. در اينمورد در بحث کميته هاي کمونيستي به تفصيل توسط کورش مدرسي توضيح داده شده است. بعضي از کميته هاي کمونيستي ما در شرايطي ايجاد شدند که کادرهاي حکمتيست هنوز اين موقعيت اجتماعي را کسب نکرده بودند. در غير اينصورت نه چنين مشکلي داشتيم و نه چنين سوالي طرح مي شد. بحث فعلي در خدمت بدست آوردن نقش رهبري توسط کميته هاي کمونيستي و تشکيلات ما بر جامعه و تحرکات اعتراضي و جنبش هاي اجتماعي است. در اين بحث روي نکاتي تاکيد ميشود که پروسه پيشروي ما در جامعه در گرو در پيش گرفتن آن است.

 

۱- نقش رهبران اجتماعي

تشکيلات هاي ما  در حالت فعلي تا زماني که موقعيت رهبري را کسب نکرده اند، اولين نکته اي که در نظر ميگيرند، تقلاي آنها در جهت جذب رهبران و سازماندهان درون جنبش هاي اجتماعي است. اين پروسه اي است که هم تشکيلات ما را صاحب رهبر اجتماعي ميکند، هم مبارزات اجتماعي را صاحب رهبر و سازمانده کمونيست ميکند.

اما چرا در دست بردن به رهبري مبارزات اجتماعي چشم ما دنبال رهبران موجود در جنبش هاي اجتماعي است؟ چرا فقط از گسترش تشکيلات حرکت نمي کنيم؟ چرا نميگوئيم اول بايد تشکيلات قوي ساخت، بعدا سراغ رهبري جامعه رفت؟ چرا محل رجوع ما اساسا  تشکيلات خودمان و بزرگي و کوچکي آن نيست؟ چرا سراغ رهبران اجتماعي را گرفتن اهميت ويژه اي در سبک کار ما دارد؟ چرا نميگوييم بگذاريد اول تشکيلات مان را به اندازه کافي بزرگ کنيم، آنگاه توسط آن تشکيلات قوي سراغ سازماندهي جامعه و هر کار ديگري برويم؟ مگر نه اين است که کل سنت چپ راديکال همين کار را ميکند؟

 

سنت تا امروز و غالب بر فعاليت هاي چپ راديکال مراجعه به رهبران اجتماعي نيست. سنت  فرقه اي و حاشيه اي چپ راه ديگري ميرود. در اين سنت مشغوليت به تشکيلات خود، تقويت تشکيلات خود، تحرکات و آکسيون سازماني و تشکيلاتي خود آلترناتيو مراجعه به رهبران و فعالين دست اندر کار است. در جامعه، توسط سنت چپ راديکال تشکل و نهادهاي متنوعي با عناوين مختلف متشکل از فعالين سياسي تشکيل ميشود و با دور زدن نقش رهبران و فعالين واقعي موجود در صحنه، ميخواهند افراد را تک تک، اتمي و خارج از سوخت و ساز موجود در جنبش اجتماعي وارد صفوف خود کنند تا به حساب خود از اين طريق جنبشي سازمان دهند.

 

در درون خود جنبش کارگري هم اين سنت حاشيه اي کارگر چپ و کمونيست را وارد هسته مخفي ميکند و با پخش کفتري اطلاعيه در مرکز کار و يا از طريق سايت اينترنتي، خود را از مراجعه به رهبران مجرب کارگري در محل معاف ميکنند. محصول کار اينها را در عمل مي بينيم. نه حتي کارگر کنار دست خودشان از وجود جمع اين عزيزان خبري دارد، نتيجتا نه منشا اثري اند، نه پاي حرکتي. نهادهايي با عنوان کميته هاي کارگري و يا اسامي ديگري هم در سايت هاي انترنتي از طريق آدرس هاي اينترنتي و يک اطلاعيه گاها بي هويت ابراز وجود ميکنند، که معلوم ميشود صرفنظر از وزن شان نزد خودشان، در دنياي واقعي تمام موجوديت شان همان اطلاعيه در دنياي مجازي است و بس.

اما وجه مشترک  اينها؛

همگي اينها به جاي ديدن جامعه و جنبش هاي اجتماعي و حرکت از آنها، از خود شروع ميکنند و نهايتا هم به خود برميگردند. از خودشان شروع ميکنند به اين معني که مقدمتا اسم و رسم و دفتر و دستکي هرچند بعضا فقط در دنياي مجازي براي خود فراهم ميکنند، بعدش هم تمام کاري که ميکنند مربوط است به کوچک يا بزرگتر شدن خودشان براي خودشان.

 

تشکيلات ما در محل، صرفنظر از ابعاد سازماني و اتوريته سياسي، نميتواند و نبايد ادامه دهنده اين سنت غالب بر فضاي چپ راديکال باشد. کار ما نه سازماندهي پخش کفتري اطلاعيه است، نه پيوستن به کميته ها و نهادهاي به خود مشغول گروههاي مختلف چپ. از نظر ما وجود جامعه قبل از اقدام به هر کاري يک پيش فرض بي نياز از توضيح است. اين يعني قبل از اينکه ما به فکر سازمان دادن کاري و امري باشيم، بايد فرض بگيريم که جنبش هاي اجتماعي در جامعه موجوداند. نوعي از سازمان و سوخت و  ساز دروني در هر جنبشي و حرکتي در جريان است. اين يعني وجود رهبران و فعالين حاضر در اين جنبش ها و اعتراضات اجتماعي يک پيش فرض هر اقدام و کار اجتماعي است. تشکيلات ما اگر در جايي محل گرد آمدن فعالين، شخصيت ها و رهبران عملي در يک جنبش اجتماعي نيست، اولين کارش براي سازماندهي هر حرکتي و ايفاي هر نقشي، مراجعه به آنهاست که در دل آن حرکت اتوريته و کاره  و سر اند.

اين نگرش از سنتي است که در آن، سازماندهي جامعه اولين و آخرين هدف است. بر اين مبنا وقتي که به جامعه مراجعه ميکنيم، پيش فرض هاي معيني هميشه مد نظر ماست؛

 

- اولين چيزي که در مراجعه به جامعه قابل مشاهده است، وجود طبقات اجتماعي در مقابل هم است. جامعه محل توده به هم فشرده شده اتم هاي جامعه بشري نيست.

- طبقات اجتماعي در مقابل هم اما در شکل و شمايل جنبشهاي اجتماعي صف آرايي ميکنند. هيچ جنبشي به نام دفاع از طبقه سرمايه دار در مقابل جامعه صف آرايي نميکند. طبقات براي شرکت در نبرد طبقاتي نيروي شان را در قالب جنبشهاي اجتماعي به ميدان روانه ميکنند.

-- جنبشهاي اجتماعي هم به نوبه خود سنن متفاوت اعتراضي در متن خود حمل ميکنند که خود اين سنن به نوبه خود منشا احزاب متعدد سياسي اند.

-- اعتراضات اجتماعي نه نتيجه اقدام و نقشه معين  احزاب و نيروهاي سياسي، که محصول شرايط اجتماعي اقتصادي و سياسي موجود در جامعه است.

-- اعتراضات و جنبش هاي اجتماعي سوخت و ساز دروني خود و رهبران طبيعي خود را دارند. تصور وجود يک اعتراض و جنبش اجتماعي بدون وجود رهبران حاضر در صحنه يک پديده غيرممکن است.

--  تناسب قواي موجود ميان گرايشات و سنن سياسي موجود در تحرکات اجتماعي تعيين کننده  کيفيت، جهت و سمت و سوي آنهاست.

-- راه تاثير احزاب سياسي بر اعتراضات و جنبش هاي اجتماعي از مسير تاثير بر اين رهبران و فعالين حاضر در صحنه ممکن است.

 

اين پيش فرضها در مورد جنبش کارگري، زنان، جوانان و اعتراضات توده اي مردم براي رسيدن به مطالبات شان صدق ميکند.

تشکيلات ما براي بالاترين سطح دخالت در تحرکات اجتماعي جاري و کسب رهبري آنها بايد از کانال مراجعه به رهبران و فعالين اين تحرکات حرکت کند.

نتيجتا اگر سراغ سازماندهي تشکل کارگري هستيم، اگر سراغ سازماندهي مراسم اول مه هستيم، اگر مراسم هشت مارس و يا تشکلي براي دفاع از رهايي زن را در نقشه داريم، اگر فردا ميخواهيم در مقابل بيکاري سنگري ايجاد کنيم، اگر در رديف ماشين هاي صف شده پشت پمپ بنزين سراغ سازماندهي اعتراض شان هستيم،... در همه موارد کليد انجام کار در سازماندهي رهبران و فعالين حاضر در صحنه است.

مهم نيست وزن تشکيلات موجود ما در حال حاضر چه اندازه است. ممکن است گفته شود تشکيلات ما فعلا کوچک است و توان دست بردن به سازماندهي و رهبري اعتراضات و مبارزات اجتماعي را ندارد. اگر رفيقي از اين سر ابتدا سراغ قدرتمند کردن تشکيلات برود تا در مرحله بعدي سراغ رهبران اجتماعي برود، از همين ابتدا معلوم ميشود که خشت خشت آن تشکيلاتي که رويهم گذاشته ميشود جنسش از ماتريالي نيست که به درد سازماندهي در جامعه بخورد. لذا رفيق فعال حکمتيست اگر حتي از زاويه تقويت تشکيلاتش هم که باشد، بايد در همان قدم اول سراغ رهبران، سازماندهندگان، شخصيت ها، مبلغين و اتوريته هاي جامعه برود. آنها هستند که ميتوانند تشکيلاتي را به سرعت اجتماعي و قدرتمند کنند. از اين زاويه هرگاه حتي يک کادر حکمتيست به تنهايي جايي مشغول فعاليت است، در کنار جذب روابط طبيعي پيرامون خود به حزب و سياستهاي حزب، مهمترين اقدام تهيه ليست رهبران و اتوريته هاي اجتماعي، ارتباط گرفتن،کار کردن، رساندن ادبيات حزب و سياست کمونيستي به دست آنها و در يک کلمه به راه انداختن تمام امکانات براي رسيدن به آنها، کار با آنها و آوردن شان پشت سياست هاي حزب است.

 

طبعا در ميان اين رهبران و اتوريته هاي اجتماعي، جذب آنها که چپ و راديکال اند آسان تر است. براي بقيه اما اصلا نبايد دچار پيش فرض و بويژه زدن برچسب هاي ايدئولوژيک معمول در سنت چپ فرقه اي به اين و آن شد. در جامعه اي که اجتماعا چپ کار زيادي نکرده، و رهبران جنبشهاي اجتماعي را به خود جذب ننموده است، دوري رهبران اجتماعي از چپ را نبايد مانعي در مقابل ارتباط و کار صميمانه با آنها تلقي کرد. بايد همه را در ليست موضوع کار قرار داد و سراغ همه رفت و صميمانه تقلا کرد و براي جلب توجه شان به سياست هاي حزب زحمت کشيد. اگر راست جامعه قبل از ما سراغ آنها رفته است و تحت تاثير سياست هاي خود قرارشان داده است، تقصيرش از ماست که دير جنبيده ايم. و حالا که جنبيده ايم، تاوان اين دير جنبيدن را ما بايد به قيمت تقلاي صميمانه و تلاش خستگي ناپذير براي جلب توجه شان به سياست هاي انساني خود بدهيم.

 

۲- نهادهاي اجتماعي

 تعداد نهادهايي و کمپين هايي که در دفاع از حقوق اقشار مختلف در حل فعاليت اند، عليرغم تمام فشاري که رژيم به اين نهادها آورده است، بسيار بسيارند. تعداد انجمن ها و گروههاي رسمي و غير رسمي که در دفاع از حقوق زنان تقلا دارند، در سرتاسر کشور بسيارند. تعداد نهادهاي دفاع از کودکان با عناوين متعدد، نهادهاي متنوعي که جوانان موضوع کارشان است، نهادها و گروههايي که دفاع از محيط زيست، از حقوق بشر، از زندانيان سياسي، از آزادي بيان، از محيط کار و زندگي امن، گروه هاي همياري و همکاري در عرصه هاي زندگي مردم، گروههاي مبارزه با اعتياد و کمک به معتادين، مبارزه با فحشا از طريق کمک به قربانيان و...بسيار زياد اند. در اين نهادها مردماني جمع شده اند که بهبود زندگي هم نوع و ارتقاي سطح زندگي جامعه به طرق مختلف جزو اهداف تعريف شده و نشده شان است. لذا اينجاها محل بسيار مناسبي براي دخالت با برنامه فعالين و کميته هاي کمونيستي در جهت پيشبرد بهتر اين تقلاهاي انساني از طرفي و از طرف ديگر جذب فعالين اين نهادها و گروهها به سياستهاي حزب و شبکه راديکال و سوسياليست پيرامون تشکيلات کمونيستي است. يک مشکل در کار تا به امروز دخالت چپ حاشيه اي در کار اين نهادها هست. اينها از فرط تعجيل در جذب افراد به گروه سياسي شان، فراموش ميکنند که اين نهادها محل کمک به مردم و در دفاع از حقوق انهاست. سنت درست دخالت با هدف بهبود اين تقلاي انساني و جدب جمعيت هرچه بيشتري از مردمان جامعه به اين نهادها و گسترش ابعاد کمي و کيفي فعاليت و خدمات آنهاست. فعال کمونيستي که بيشترين مردم را به اين فعاليتها جلب کرده، حلقه دخالت سازمان يافته مردم در زندگي اجتماعي را وسيعتر نموده و بهترين نمونه از کار مثبت اجتماعي را از خود نشان داده است، در عمل جنبش انسان براي تقلا، براي بهبود زندگي، براي رهايي از مصايب اجتماعي را تقويت نموده و پايه هاي جنبش اجتماعي براي رهايي را گسترش داده است. خود همين کار صرفنظر از اينکه چه اندازه اين و آن را به حزب نزديک کرده است، درخود يک کار در خدمت تقويت جنبش اجتماعي خود است. چنين فردي عملا مورد اعتماد تعداد وسيعي قرار خواهد گرفت و امکان اين را پيدا خواهد کرد که مداوما فضا را به نفع ايدالهاي آنساني راديکال تر و سوسياليستي تر کند. چنين فضايي ميدان وسيعي براي گسترش آرمانها و سياستهاي برابري طلبانه و آزاديخواهانه حزب و تقويت شبکه پيراموني تشکيلات کمونيستي خواهد کرد.

 

 

۳- شخصيت ها

مراجعه ما به رهبران اجتماعي در درون جنبشها تمام کار نيست. در جامعه کارگري ما پديده رهبران عملي، آژيتاتورها يا مبلغين و فعالين پر شور را داريم که جنبش کارگري را هدايت ميکنند و در اولويت کار ما قرار دارند. اما نه جامعه فقط جنبش کارگري را دارد، نه کار ما فقط در درون طبقه کارگر است. جامعه طبقاتي مملو از تقلاي انسان تحت ستم و زور و تبعيض از ميان اقشار مختلف مردم در اشکال متنوع است. کار ما بايد تمام اين تقلاهاي انساني براي رهايي از هر ذره اي از جهنم طبقاتي موجود را بپوشاند. اينجاست که ما به نقش شخصيت هاي مدافع حقوق کودک، مدافع حقوق زنان، مدافع محيط زيست و فضاي سالم، فعالين کمپين هاي متعدد عليه زور و جور موجود از زندانيان سياسي گرفته تا سنگربندي در مقابل سنگسار و نظامي کردن محيط هاي زندگي و کار و... هستيم. در اين عرصه ها شخصيت ها و فعاليني هستند که نقش رهبران اجتماعي را ندارند، رهبر به معني اجتماعي نيستند، ولي کساني اند که راه و چاه کار خود و شيوه و فوت و فن پيشبرد کار را بهتر ميدانند.

 

 به جز اينها زندگي و تقلاي انسان در عرصه هاي هنري، ادبي، علمي، ورزشي، فکري و... را داريم که در متن آنها نقش و جايگاه عناصر موثر در زندگي مردم در اين عرصه ها کاملا نمايان است. اينها عرصه هايي اند که بخشي از زندگي جامعه را تحت تاثير قرار ميدهند. اينجا ما شخصيت هاي علمي، فرهنگي، ادبي، هنري، ورزشي و... را داريم که به نوبه خود بر محيط پيرامون خود تاثير ميگذارند. استاد دانشگاه، دبير دبيرستان، نقاش و خواننده و موزيسين و ورزشکار شناخته شده، شخصيت هاي موثر در عرصه هاي فعاليت خويش اند، که جامعه را به انحا مختلف تحت تاثير خود دارند و در نقش بستن اذهان و شخصيت آدمها موثرند.

 

در کنار اين شخصيت ها و عرصه ها، مراکزي را داريم که محل مراجعه جامعه و مردم اند. دکتر، دندانپزشک، آرايشگر، کتابفروش، مکانيک، خياط و انواع کارگاه هايي که روزانه محل مراجعات توده هاي وسيع مردم اند، نقاط کليدي معيني براي تاثير بر افکار عمومي جامعه اند. در جايي مانند ايران که دسترسي مردم به اخبار دقيق به راحتي ممکن نيست و امکان متشکل شدن در دسترس نيست، اينجاها محل پخش دهن به دهن اخبار و از اين راه محل شکل دادن به ذهنيات مردم اند. محل برخورد و آشنايي مردم و به هم وصل شدن اند، محل پيوسته شدن و به هم نزديک شدن حلقه مردمان همدرد اند... نتيجتا صاحبان و کارکنان اين نوع مشاغل و مصادر و خود اين محل ها از جايگاه و موقعيت ويژه اي براي تاثير بر افکار عمومي برخوردارند، و به همين دليل در ليست اولويت هاي ما در کار سياسي براي مراجعه در محل قرار ميگيرند.

 

۴- تجمعات طبيعي

ايران جامعه اي است که مردم به هر دليلي دور هم جمع شوند، سياست يکي از محورهاي اصلي است. علت چند مسئله است؛ اولا اين جامعه به شدت سياسي و بحراني است، به شدت از دشمن عمومي اش داغدار و متنفر است، اجازه تجمع و تشکل و اعتراض علني هم قانونا مموع است. لذا مردم در هر جمع شدني امر مشترکشان را در صدر موضوعات مورد علاقه جاي ميدهند. مراسم خاکسپاري و عزاداري، مراسم عروسي، پارتي هاي وسيع زير زميني دوستان و فک و فاميل ها، دور هم جمع شدن هاي معمولي همه و همه يک بخش شان مختص سياست است. در اين تجمعات بعضي وقتها فضا عملا به يک جلسه سياسي تبديل ميشود و به قول دوستي، عملا رئيس جلسه لازم دارد. فعال کمونيست بايد براي اينها برنامه بريزد و از اين تجمعات به بهترين شيوه براي‌‌ پيشبرد کارش استفاده کند. تيم هاي ورزشي، ميدان ورزش، سالن ها و باشگاههاي متنوع ورزشي، تجمعات و بيرون رفتن هاي با برنامه و بي برنامه و اردوهاي خارج شهر و... محل خوب بحث و تبليغات و آشنايي ها و يارگيري است.

شيوه استفاده از مکانيزمهاي اجتماعي را فعالين سياسي خبره و جا افتاده حفظ اند. با اين حال ذکر تک تک مواردي که اينجا ميتوانستم اشاره کنم، مسائلي نظير بحث رهبران اجتماعي، شخصيت ها، فعالين، کمپينرها و دست اندرکاران عرصه هاي مختلف زندگي اجتماعي اشاره به مجموعه امکاناتي است که جامعه در اختيار فعاليت سياسي نقشه مند گذاشته است. به عنوان جمعبندي بگويم که کميته کمونيستي، رفيق کادر و فعال کمونيست بايد راههاي بهترين ورود به قلب جامعه و مناسبت ترين امکانات سازماندهي اجتماعي در محل را در دست بگيرد و طرح فعاليتهاي خود را با استفاده از يک  نقشه سياسي اجتماعي فکر شده شروع يا دنبال کند. اين تنها راهي است که در امر مراجعه به جامعه ميتواند سنت و سبک کار متفاوتي از چپ حاشيه اي و فرقه اي را در فعاليت ما تثبيت کند.