آزادى دوفاكتواعتصابات كارگرى

توپ بدون باروت!

 

مصطفى اسدپور

 

اعتصاب كارگرى در جمهورى اسلامى ممنوع است. جرم بحساب ميايد و عواقب كمرشكنى  گريبانگير سازماندهندگان آن ميتواند شود. هميشه بدينگونه بوده است. اما در عين حال در اين واقعيت شكافى بسيار عميق ايجاد شده است. اعتصابات كارگرى، و آنهم دامنه وسيعى از اين اعتصابات،  از مشخصه هاى اصلى تعريف  فضاى اجتماعى ـ سياسى امروز اين جامعه و حكومت آن  بحساب ميايند. لازم نيست زياد به عقب بازگرديم، تا همين دو سال پيش تصور چنين ابعادى از اعتصابات كارگرى ، و آنهم در شكلى چنين "آزادانه" بسيار دشوار مينمود. در همه طول حاكميتش، جمهورى اسلامى با ضديتش با كارگر، و مهمتر از آن ضديتش با نفس اعتراض كارگرى مشخص شده است. جنون اين حكومت در نفى و سركوب هرگونه حق و حقوق و امكان و تشكل و سازمانده و آگاهى و اتحاد كارگرى بر هيچ بنى آدمى در دنياى معاصر پنهان نمانده است. بايد براى هر ناظرى و  با چنين برداشتى، منظره امروز مجامع كارگرى حيرت آور بنظر برسد. هر روز صبح جلوى درب مجلس و كاخ رياست جمهورى و وزارت خانه ها را براى پذيرايى از اجتماعات تازه ترى از كارگران آب و جاروب ميكنند. ديدن اجتماعات مشابه در معابر و جاده هاى اصلى، ديدن اجتماعات اعتراضى و سخنرانى ها، ديدن محيط تقريبا عارى از يراق و دراق و تهديد نيروهاى سركوب، ديدن صحنه هاى "مدارا"  و مذاكره و وعده و وعيد مقامات؛ البته كه صحنه هاى قابل اعتنا در سايه حاكميت جمهورى اسلامى در ايران بحساب ميايند.

امروز اعتصابات كارگرى در ايران آزاد است؛ تقريبا آزاد است! علیرغم حمله و دستگيريهاى اينجا و آنجا از اعتصابيون، چنين حكمى بنا به حجم عظيم اعتراضات و اعتصابات جارى، پر بيراه نيست. و بلافاصله بايد اضافه كرد كه اين اعتصابات تحركات اعتراضى هستند كه به هيچ وجه با سرمايه ارگانهاى دولتى در مراكز كارگرى از قبيل شوراهاى اسلامى سازمان نيافته اند. اين تحركات متشكل و آگاهانه خود كارگران هستند. به نيروى اتحاد كارگران، با تكيه آنها به نبروى اتحاد خودشان، و نه براى گدايى،  كه براى تحميل خواستهايشان شكل ميگيرند. اين تحركات رهبر دارند و تحركاتى علنى هستند. كارگران با چشم باز مخاطرات را ميسنجند و خود و رهبران و اعتصابشان را مورد حمايت فعال قرار ميدهند. تا همين جا طبقه كارگر ايران موقعيت و توازن قواى بغايت ارزشمندى را به نفع خود شكل داده است. اين خود كارگران هستند كه رژيم هار اسلامى را مهار زده اند. براى رژيم اسلامى اعتراضات كارگرى، ابعاد و پتانسيل و سازمانيافتگى آن به پديده اى تبديل شده گشته است كه نميتواند با آن "بازى" كند. اين اعتصابات  مشخصه مهم دنياى سياسى ايران امروز هستند اما بيشتر از يك "حاشيه" را در متن تحولات آن جامعه پرتنش شكل نميدهند. آتش بيار معركه معينى نيستند. دردناك تر اينكه نانى را به سفره كاملا خالى خود كارگران اضافه نميكنند. در يك محاسبه سرانگشتى در جامعه اى كه تناقض و شكاف و بن بست سراپاى حكومتش را گرفته است؛ در جامعه اى كه انبانى از عصيان و فقر و تنفر عليه بالايى ها در آن انباشته است؛ على القاعده ميبايست تحركاتى با اين وسعت در ميان طبقه كارگرش، نقش كليدى در تحولاتش بازى كند. اما بدينگونه نيست.

 طرف مقابل كارگران در مقابله با اين موج سياست كمابيش روشنى را تعقيب ميكند. سرمايه داران و وزير و كارمندان وزارت كار و استاندارى ها، ماموران انتظامى و وكلاى مجلس و قضات محتمرم دادگسترى و صد البته شوراهاى اسلامى كار،  همگى با هم، در يك تبانى آشكار، كارگر را سر ميدوانند تا اين موج بى بلا بگذرد. دارند اين موج را لگام ميزنند. احتياط به خرج ميدهند و دندان روى جگر ميگذارند تا از بروز يك شورش خانمان انداز عليه خود جلوگيرى نمايند. در عين حال از بركت سالها سياستهاى ضدكارگريشان حداكثر سود را ميبرند تا فقر و پراكندگى و ارعاب و ترس، اين اعتراضات را از درون به زانو درآورد. جمهورى اسلامى در صدد است كه اعتراضات كارگرى را به "داد و بيداد گاه به گاه گرسنگان و فقرا"، در جامعه اى با "مشكلات اقتصادى"، و عليه دولتى كه براى حل بحران "حداكثر تلاش" خود را ميكند؛ نزول بدهد. پروسه اى كه دندان اعتراض كارگرى كشيده شده است، كل جامعه و بيش از هر كس خود كارگران اينگونه تحركات را "اخته" و بى خطر ميبينند؛  و اين دولت و همين آش و كاسه براى يك نسل ديگر تداوم پيدا ميكند.

ابدا مهم نيست كه جمهورى اسلامى كدام مقاصد و نيات را تعقيب ميكند، سرنوشت اين كشمكش به خود كارگران و مستقيما بخود آنها گره خورده است. تا اينجا توان اعتراضى كارگران توانسته ظرفيتهاى سركوب رژيم را لگام بزند.  اما اين فضا و اين ظرفيتها نميتواند همينجا و در همين سطح،  در جا بزند. اعتصابات كارگرى گسترده و سازمان يافته اند اما قادر به كسب دستاوردهاى عملى و محسوس نيستند. اين اعتصابات، با خواست كمابيش مشترك  بر سر دستمزدهاى عقب افتاده و در مقابل كارفرماى رند كارخانه ورشكسته،  برد بيشترى نميتوانند داشته باشند. اين بايد طنزى بغايت تلخ و تكان دهنده باشد كه جمهورى اسلامى بتواند براى خود نقش ميانجى ميان كارگران و كارفرماها بخرد! دولت فاخره اى شود كه براى سياستهاى اشتغال زا روى سر جامعه منت ميگذارد و تا انتخابات بعدى رياست جمهورى اش صبر خوش بينانه طلب ميكند! كارگران در ايران چاره اى ندارند جز اينكه در اولين گامهاى بعدى خود مستقيم يقه دولت را بگيرند. براى اين كار دارد دير هم ميشود. كارگر در ايران در مقابل اين رژيم هرگز با صرف  "قانون" و "روابط توليد" و "دولت" و "سرمايه دار" و اينگونه عبارات متعارف حتى جوامع وحشى سرمايه دارانه،  طرف نبوده است. هر چه بوده خوان يغمايى براى استثمار و دزدى و چپاول گانگسترمابانه بالا و پايين رژيمى بوده كه كمر كارگر و مردم زحمتكش را در آن شكسته اند. اعتراض كارگر در ايران بايد سريعا پوست بياندازد و نه تنها طلبهاى عقب افتاده بلكه تامين معيشت فورى اش را مستقيما از دولت طلب كند. كار وحشيانه بس است. بيكارى بس است. فقر بس است. تامين معيشت شايسته وظيفه مستقيم دولت است. اين خواست واقعى است. اين خواست شدنى است. اين تنها امكان كارگر براى رسيدن به يكذره بهبود است. اين خواست تنها شانس اعتصابات جارى براى حفظ قدرت بسيج خود است. اين خواست تنها كانال كارگر براى تضمين زندگى بهتر از هر لحاظ براى خود و كل جامعه است. و اين تنها كانال واقعى و كارساز براى سازمان دادن شبكه رهبران و بهم پيوستن اعتراضات و سازمانيابى كارگران ميتواند باشد.

طبقه كارگر در ايران هرگز در فاصله بعد از قيام سال ٥٧ از موقعيت مناسبترى براى پيشروى برخوردار نبوده است. اين طبقه بايد "چوب دستى هايش" را بكنار بگذارد. اين طبقه بايد بخود باور كند. اين طبقه بايد قدرت خود را در التهاب جامعه و در سيماى دشمنانش تشخيص دهد.

 

 

سوم نوامبر ٢٠٠٥