تامين فورى معيشت ـ زنده باد بيمه بيكارى!

مصطفى اسدپور

 

اخیرا  همه كارگران يك كارخانه ماكارونى سازى به نام كارخانه "تاويز" حكم اخراج خود را دريافت نمودند. بنا به خبر مربوطه در رسانه خانه كارگر جمهورى اسلامى، خشم كارفرماى كارخانه از  كارگران منجر به اخراج آنها گرديده است! كارگران كه جملگى زن هستند، بعد از سالهاى طولانى سابقه كار، جانشان از كارى شبانه روزى بدون هيچگونه مزاياى قانونى و تنها در ازاى ۴۰ تا۱۱۰ هزار تومان دستمزد،  به لبشان رسيده بود. صاحب كارخانه در واكنش به مراجعه كارگران به خانه كارگر استان ايلام جهت درخواست رسيدگى، توليد را تعطيل و جملگى كارگران را يكجا از كار  بيكار كرد!

داستان زندگى اين كارگران، فقر و فرسودگى،  و تحقير و پايمال كردن همه وجوه انسانيت در رفتار با آنها،  گواه لجنزارى است كه سرمايه دارى در قرن بيستم و يكم براى مردم مهيا ساخته است. بحران اين مناسبات، توحش را به اوج تازه ترى ميرساند و اين مناسبات، ضرب در حكومتى  از نوع جمهورى اسلامى،  ديگر كمتر از يك بختك و يك كابوس سياه نيست. زنان شرافتمند كارگر كارخانه تاويز و شمار بسيارى از هم طبقه اى هاى آنها در اقصى نقاط ايران،  گواه اين ادعا هستند.

همان معيشتى كه اين كارگران را واميداشته در ازاى دستمزدى حقير تن به بردگى آشكار بدهند، همان نياز و معيشت اين كارگران را وادار ميسازد كه چاره اى بيانديشند. بعيد نيست كه جمعى ا ز همين كارگران را در صف انتظار براى رسيدگى مراجع "قانونى" بيابيم. بعيد نيست كه  بسيارى از آنها تجمع و "اعتراض" و درخواست جلوى مجلس را موثرتر بدانند. و باز لابد جمع تجربه دارترى از آنها، بنا به الگوهاى جارى، راه چاره ديگر،  تجمع جلوى كارخانه و يا بستن جاده جوار كارخانه را پيش پاى خود قرار دهند. طبيعى بنظر ميرسد كه كارگران خواست باز شدن مجدد كارخانه، بازگشت به كار، و اگر زورشان بچربد، خواست افزايش دستمزدها را مطالبه كنند. بقيه سناريو را ميتوانيد در سلسله بى پايانى از اعتراضات جارى كارگرى تعقيب نماييد. قلدرى كارفرما عليه كارگران البته كه گانگستر مابانه است. اينها يك مشت مافياى آشكار هستند كه در روز روشن به كمين نيروى كار، به كمين هست و نيست و دستمزد و دارو ندار مردمى كارگر و بى پناه نشسته اند. بى پناهى اين مردم زحتمكش با دستيارى مستقيم دولت اسلامى سرمايه داران ممكن شده است. همه باهم ميزنند و ميچاپند. مگر همين حاكمان نيستند كه كارگران را از حيطه هرگونه قانون و حمايت و حفاظ انسانى خارج ميسازند؟ مگر همين حاكمان نيستند كه نه فقط براى سركوب، بلكه حتى براى مذاكره،  كارگران را طرف حساب سرويسهاى امنيتى و نظامى ميسازند؟  مگر همين حاكمان نيستند كه خود در رديف اول دزدان دستمزدها و سرمايه تعاونى ها و پس انداز بيكارى و بازنشستگى كارگران قرار دارند؟  طبقه كارگر ايران را در تنگنا و مخمصه سخيفانه اى قرار داده اند كه بايد براى حق حيات و نفس زندگى شمشير بزند. اين شرايط نميتواند، نبايد و حق نيست كه ادامه يابد.

مطابق آخرين آمار خانه كارگر رژيم ۶۳ در صد كارگران ايران از هرگونه حمايت قانونى محروم هستند. اينها كارگرانى  را شامل ميشود كه به  "جرم" اشتغال در كارگاههاى زير ده نفره و يا از طريق  قرارداد موقت قانونا فاقد هرگونه حقوق، و از جمله تضمين شغل و همچنين  حقوق ايام بيكارى،  در اختيار كارفرماهاى محترم قرار داده شده اند. به اين آمار بايد كرور كرور كارگرانى كه مداوما از كارخانه ها اخراج ميشوند را هم اضافه نمود. بيمه بيكارى بسيار ناچيز پيش بينى شده در قانون كار شامل بسيارى از همين كارگران هم نميشود.  ميليونها عضو خانوارهاى كارگرى در لبه پرتگاه با هيولاى فقر و تباهى دست و پنجه نرم ميكنند. براى بخش بزرگى از آندسته كه هنوزاز خوشبختى داشتن يك شغل بهره مندند، با پديده دستمزدهاى معوقه و موج بزرگ كارخانه هاى بلاتكليف، موقعيتشان بيشتر به يك برزخ بينابينى ميان زمين و آسمان و در نوسان ميان اشتغال و بيكارى، و در هر دو حالت دست بگريبان با مشكل حداقل معاش،  شباهت دارد.

در مقابل اين شرايط، طبقه كارگر ايران به يك لشكر زخم خورده و فرسوده اى شباهت دارد كه مداوما جبهه هاى جنگ تازه ترى را به او تحميل ميگردد. اين كارگران، صد البته، محق اند براى افزايش دستمزدها و يا بهبود شرايط كار شمشير بزنند. لغو قراردادهاى موقت، صد البته در صدر خواستهاى كارگران ايران قرار دارد. مبارزات فعلى كارگرى، و با خواستهايى كمابيش در چهارچوب ذكر شده بسيار گسترده هستند. اما نتايج بدست آمده چنگى بدل نميزند. در ميان خواستهاى كارگران، و در مبارزات جارى، جاى مطالبه بيمه بيكارى كه بتواند جبهه گسترده اى را در مقابل دولت و سرمايه داران باز كند، بشدت خالى است. بيمه بيكارى به اين معنا كه همه افراد آماده بكار، اعم از زن و مرد بايد فورا از يك حداقل شايسته معاش برخوردار گردند. چنين مطالبه اى ميتواند كل طبقه را در يك صف گسترده و با هدفى واحد بسييج كند. اين خواستى است كه مردم محروم و زحمتكش در ميان ساير اقشار اجتماعى از معلمان تا پرستاران  و حتى اقشار تحصيل كرده تر را نيز در بر ميگيرد. زنانى كه در فرار از قوانين و سنن مذهبى و ستمگرانه با پديده هاى جهنمى مثل ازدواجهاى اجبارى و تن فروشى  دست و پنجه نرم ميكنند نيز تحت چنين چترى راه نجات فورى  براى خود ميابند. خواست بيمه بيكارى جبهه هاى نبرد كارگرى را از كارخانه ها بسمت محلات نيز گسترده ميسازد. زن و مرد، شاغل و بيكار و بعلاوه تمام اعضاى خانوارهاى كارگرى در خواستى مشترك، در مقابل جمهورى اسلامى ميتوانند قرار بگيرند.

اما مساله مهم در مطالبه بيمه بيكارى، در جنبه  سياسى آن نهفته است. كارگران، همه كارگران، اين خواست را مستقيما در مقابل خود دولت قرار ميدهند. هيچ عذر و بهانه اى را نخواهند پذيرفت. تعطيلى كارخانه ها، بحران، و استدلالهاى مشابه در مقابل سفره خالى خانواده از كوچكترين وقعى برخوردار نيست. همه عمر را كارگر سنگ زير آسياب بوده و جان كنده، سودش را دولت و جناب سرمايه دار به جيب زده، حالا ديگر تا نوبت بعدى كه انشاءالله دوباره همه چيز روبراه ميشود بايد كارگر را تامين كرد! همين و بس! اگر پول هست و كماكان همه، از جناب سرمايه دار تا حزب الله لبنان، از آن بهره مندند كلاه كارگر و زحمتكش جامعه نبايد به "فلك الافلاك" پرتاب شود! اينگونه حق بجانبى چيزى است كه طبقه كارگر دقيقا در اين شرايط بحران اقتصادى رژيم  به آن نياز دارد.

 جمهورى اسلامى در بحرانى عميق و لاعلاج اقتصادي و سياسى بسر ميبرد. ورشكستگى كارخانه ها و بيكارسازيها، و همچنين گرانى و تورم افسار گسيخته،  جزيى از اين بحران است. تلاش جمهورى اسلامى در اينست كه عواقب بحران را بر سر كارگران خراب كند. تلاش ميكند كه به قيمت خانه خرابى هر چه بيشتر كارگران،  گليم سرمايه و سودآورى آنرا از دل اين بحران بيرون بكشد. كارگرى فقيرتر و محروم تر و كم توقع تر، حاصل حل بحران بنفع دولت خواهد بود. جنبه مهمتر براى جمهورى اسلامى مهار زدن عواقب سياسى اين بحران است. موج نارضايتى و تنفر بايد مهار بخورد. بايد اين دولت و حكومت جان سالم بدر ببرند.  كارگر و اعتصاب كارگرى در اين شرايط توانايى و ظرفيت مهار جنبه هاى اقتصادى اين بحران را ندارد. كارگران و اعتصاب آنها قادر به سرپا نگهداشتن كارخانه ها نخواهد بود. و اتفاقا جنبه مهمتر اينست كه كارگر نبايد "به خير گذشتن بحران" را امر خود بداند، به آن دل خوش كند، و احيانا به هر طريق ممكن به آن كمك كند. البته كارگر بايد بحران را با كمترين مشقات پشت سر بگذارد، البته كه اين امرى فورى است. اما در عين حال براى سعادت امروز و فرداى كارگر ايرانى هيچ هدف و منفعتى فورى تر از پايان حكومت اسلامى سرمايه داران  نيست.  بحران امروز بايد فرصتى باشد كه طبقه كارگر ايران "بخت" خود را براى رهايى از حكومت نكبت اسلامى ميازمايد. اين طبقه با چشم باز و آگاهانه سياستها و نبردها و تاكتيكها و شعارهاى خود را براى بزانو درآوردن اين رژيم بكار ميگيرد. بدرست گفته ميشود كه هر حركت كارگران، هر چند هم صنفى، رنگ سياسى با خود دارد. اين واقعيت كافى نيست. مبارزات كارگرى و كل تحركات طبقه كارگر بايد، قبل از اينكه دير شود، جهش بزرگى در جهت محتوايى سياسى تر، و مستقيما ضد رژيمى تر را از سر بگذراند.

خواست بيمه بيكارى، خواستى است كه از "باروت" سياسى پر قدرتى برخوردار است.  خواه ناخواه بسرعت در صدر اعتراضات كارگرى قرار خواهد گرفت.  باروت سياسى پرقدرت تر در چهره تكيده، در داستان زندگى كارگران تازه اخراج شده ماكارونى سازى "تاويز" در ايلام و در اعتراض و حق طلبى آن  نهفته است. اين اعتراض بايد جامعه را با خواست و پرچمهاى روشن مطالباتى، و از آن مهمتر، با هدفهاى سياسى روشن  ضد جهمورى اسلامى با خود همراه سازد.