اعدام، تروريسم دولتي و ارعاب

امان کفا

اگر بشريت متمدن هنوز براي حق حيات بايد مبارزه کند؛ اگرهنوز بايد براي برسميت شناختن اين حکم انساني، که هيچ جمع و سازمان و مرجع و فرقه و دولتي و ... نبايد حق داشته باشد که طرح و نقشه بريزد که در ساعت و تاريخ معيني کسي را بکشد؛ اگر همه جا اعتراض به اعدام مترادف با اعتراض به قتل عمد است؛  و اگر در بسياري از کشورها جنبش هاي اجتماعي  اعتراض به اين عمل غير انساني موفق شده اند که جلوي طبقات حاکم بايستند و "مجازات"  اعدام را ملغي کنند؛ در ايران جمهوري اسلامي حتي مخالفت با اعدام مستوجب اعدام  است.

اعدام هاي ثبت شده و رسمي و جايگاه ثابت جمهوري اسلامي در جدول دولت هايي که بيشترين اعدام ها را مرتکب مي شوند، به هيچ وجه نمايانگر ميزان واقعي کل انسان هايي که در پشت ديوارهاي زندان هاي ايران، اين مراکز اصلي اعدام هاي فردي و دستجمعي مخالفان حکومت، نبوده و نيست.

اما علاوه بر اين، در ايران جمهوري اسلامي، آدمي را در ملع عام شلاق مي زنند و بعد با جرثقيل دار مي زنند. اين تصوير فجيع و غير انساني هيچ ربطي به "جرم" ندارد. اين براي ارعاب است. همه جا اعدام براي ارعاب است و جمهوري اسلامي متخصص الهي اين کار است. هر چوبه دار، هرجسدي که مقامات جمهوري اسلامي بالاي دروازه هاي شهرو در محلات آويزان مي کنند، تنها نشاني ازرشد آن مبارزه اي است  که جمهوري اسلامي هر روزه نياز به سرکوب و ارعاب بيشترش را احساس مي کند. و در عين حال هريک، گواهي ديگر از جرايمي که در فرداي سرنگوني شان در دادگاههاي مردمي بايد پاسخگو باشند.

اعدام، که در آمريکا هم آقاي بوش طرفدار آن است و آنرا تا آنجا که ميتواند اجرا ميکند، نشانگر پوچي توهم اميد به دخالت سازمان ملل و آمريکا، است. وقتي که دست بوش و شرکا در تروريسم دولتي آنچنان عيان است هيچ آزاديخواه جدي يک لحظه هم به دفاعيات حقوق بشري شان وقعي نبايد بگذارد. دروغ ميگويند.