جنگ تن به تن كارگران در ايران!

 

تصميم دولت براى تغييرات در قانون كار با سر و صداى زيادى همراه شده است. چند هفته اى است كه پيشنويس هاى مربوط به ماده ٢٧ قانون كار در مجلس و كريدورهاى دولت دست بدست ميشود. تغييرات مد نظر از قرار معلوم كارفرما را به فعال مايشاء در امر اخراج كارگران تبديل خواهد كرد. به اين ترتيب كارفرماى مربوطه خواهد توانست هر كارگر "ناشايست" را راسا و فورا به خانه بفرستد. در يك نگاه ساده چنين دستبردى به اشتغال و تامين شغلى و هست و نيست كارگر بايد مانند بمب روى سر جامعه منفجر شود. خيابانها به قرق كارگران خشمگين درآيد و اعتصاب و اعتراض همه جا را فلج كند. اما اينطور نيست. غر و لند، اگر هست، از جانب خانه كارگر شنيده ميشود. به عبارت دقيقتر در سايت اين ارگان دولتى و در اظهارات درون خانوادگى، مثلا در كميسيونهاى مجلس "هشدارها" رد و بدل ميگردند! اينها هم پنهان نميكنند كه مستقيما رو به اصلاحيه دولت فعلا در محيطهاى كارگرى خبرى نيست، اما ادعا ميكنند،  اگر لى لى به لالاى خانه كارگر نگذاريد، ميتواند تنش هايى روى دهد. همين!

 

كارگر ايرانى صد البته حق دارد كه به قانون كار رژيم محل سگ هم نگذارد. مگر در نوشتن قانون چقدر به كارگر ميدان عمل و امكان تاثير داده شد؟ مگر نه اينستكه با همين قانون شب و روز، سى سال آزگار است تسمه به گرده كارگر ميكشند؟ به غير از اين، مگر نه اينستكه هر وقت ميل حضرات بكشد زير قانون و مقاوله نامه و تعهداتى ميزنند كه زمانى خود خودشان زير آنرا امضاء گذاشته اند؟ طرف حساب كارگران در ايران، بيشرف ترين سرمايه دار و حاكمان هستند كه بنا به مصلحت  يك در ميان،  بين لمپن و بچه آخوند و دفتر دار و سرمايه دار پوست انداخته اند. دست به عصا بودن خانه كارگر پر بيراه نيست. بارها تجربه كرده اند، تجمع كارگرها، تبصره و قانون كار بجاى خود، كل دفتر و دستك رژيم اسلامى را به سخره خواهد گرفت.

 

اخراجها از مهمترين مسائل دامنگير طبقه كارگر در ايران است. هر چه هم كه اين مساله مهم باشد، هر چه هم كه كارگران به هر گونه تامين و پشتيبانى نياز داشته باشند، باز توجه كارگران را به قانون كار معطوف نميكند. همين قانون، با قراردادهاى موقتى  و با بيرون راندن كارگران كارگاههاى زير ده نفر، دهها ميليون هم طبقه اى آنها را از هر گونه حقوقى در تمام زمينه ها محروم كرده است! مساله مهمتر اينستكه، موج گسترده بيكارسازيها در فراى تك ماده ٢٧ قانون كار دارد خنجر به كارگر ميزند. كارخانه هاى ورشكسته كارگران را بخيابان ميريزد و هيچ حفاظى براى دفاع از كاركنان آن وجود ندارد. موج جديد و گسترده اى از خصوصى سازيها كارگران هر چه بيشترى  را با هجوم ناگهانى از خطر اخراج روبرو ساخته است. شمشير بيكارى بناگاه بر سر صدها هزار كارگر در صنايعى بزرگ و كمابيش مطمئن به چرخش در آمده است. در عمل در اينگونه مراكز كارى كارگران را در مقابل يك انتخاب فردى قرار داده اند:  حفظ احتمالى كار با شرايط و دستمزد بسيار نازلتر، و يا اخراج حتمى بدون كمترين ايمنى بعدى! دروازه كارخانه ها را چهار طاق باز كرده اند، راه خروج را نشان ميدهند و رو به كارگر ميگويند تنها راه ادامه اشتغال در پذيرش بدبختى داوطلبانه بدست خود اوست! سلاح و سنگر بندى طبقه كارگر در مقابل اين تهاجم بشدت ضعيف و پراكنده است.

 

تغيير قانون كار از طرف دولت با سماجت دنبال ميشود. اما راستش اهميت مساله در نفس تغييرات  نيست. اين نقطه اوج حملات گسترده اى است كه رژيم اسلامى بر عليه كارگران سازمان داده است. دهها ميليون كارگر زير خط فقر دستمزد ميگيرند، و هر چه بيشتر كار ميكنند، باز فقيرتر ميشوند. ايمنى و بهبود در شرايط كار و زندگى به پديده هاى لوكس تبديل شده اند. بيكارى، تباهى، فقر، اعتياد، فحشا، كار كودكان، بيمارى و فرسودگى به جزء  طبيعى زندگى و امرار معاش طبقه تبديل شده است. اعتراض را هم با سركوب بيرحمانه پاسخ ميدهند. طبقه كارگر در ايران در نبردهاى سالهاى اخير خود، تا اينجا نتوانسته است بطور موثر جلودار اين حمله رژيم شود. جمهورى اسلامى اين موقعيت را بهترين فرصت براى كوبيدن ميخ بيشتر بر تابوت مورد علاقه اش براى كارگر ايرانى تشخيص ميدهد.

 

كارگران ايران كماكان بطور گسترده براى نان روزمره خود  با جنايتكاران حاكم اسلامى  در مصاف هستند. دستمزدهاى پرداخت نشده هنوز سرمنشا بخش عظيمى از اعتراضات كارگرى را شكل ميدهند. كارخانه هاى ورشكسته و كارفرمايان سود جو خيل كارگران را بدون سرپناه به خيابانها ميريزند. بر متن بيحقوقى مطلق سياسى ـ اجتماعى ، بر متن فقدان ساده ترين تشكلها، كارگران ناچارا به جنگ تن به تن رانده شده اند. كارخانه به كارخانه، مورد به مورد، امروز تا فردا، گروه بندى هاى كوچك و حتى فردى، از اين وعده تو خالى تا وعده ديگر از مقامات؛  كارگران در كشمكشهاى خود فرسوده ميشوند و به دستاوردهاى هر چه كمترى نايل ميگردند. اهميت تغيير قانون كار در اينستكه جمهورى اسلامى در صدد تثبيت اين عقب نشينى است. اهميت تغيير در جملات ورق پاره هاى قانونشان،  در عكسى است كه به اين ترتيب از كارگران در سال ١٣٨٥ بر سر در هر كارخانه اى نصب خواهند كرد. اما اين هنوز همه صحنه كشمكش را توضيح نميدهد. كشمكش طبقه كارگر با جمهورى اسلامى دارى يك وجه سياسى مهم است.

 

جمهورى اسلامى در پى تثبيت پيروزى هاى سياسى خود عليه طبقه کارگر براى فرداى جامعه ايران است. پابپاى تلاش و تقلا براى از سر گذراندن بحران اتمى، دارند براى فرداى جشن بقاى رژيمشان، خود را آماده ميكنند. اگر در زير زمينها مشغول ساختن بمب اتمى هستند، اگر در مذاكرت پنهانى در مقابل امريكا امتيازاتى را آماده ميكنند، اگر از برگ تروريستهاى مزدورشان در عراق و فلسطين بالاترين بهره ممكن را ميبرند، اگردر خيابانها فضاى نظامى و پليسى را گسترش ميدهند، اگر در ديپلماسى از تك و تاب نميافتند، اگر براى حمله نظامى آماده ميشوند؛ همگى براى اينستكه سرپا بمانند. اما پيروزى واقعى براى رژيم در اين نهفته است كه در انظار توده مردم، و مهمتر از هر كس، در انظار كارگر آن جامعه بعنوان رژيمى ماندگار و قدرتمند تثبيت گردد. بقا و پيروزى براى جمهورى اسلامى در موفقيتش درحمله به طبقه كارگر، سازمان دادن توليد بر دوش كارگرانى بشدت ارزان و بشدت بيحقوق نهفته است. در انتهاى اين كشمكش قرار است كه كارگر به "تب" و "مرگ" هر دو يكجا راضى شود و در يك دوره كمابيش طولانى سرنوشت بهتر براى خود را به فراموشى بسپارد!

 

هيچكس باندازه طبقه كارگر در ايران به نبرد با اخراج و بيكارسازيها واقف نيست. علارغم حجم عظيمى از اعتراضات كارگرى، هنوز  نبرد شايسته اى از كارگران عليه رژيم و در همه سطوح و براى تثبيت قانونى حقوق كارگرى را شاهد نيستيم. قطعا رهبران كارگرى از هر سنگر و هر خواستى براى بهبود فورى معيشت كارگران بهره ميگيرند. اعتراضات امروز، بر سر هر خواستى كه باشد تنها مجراى موثر براى متحد كردن صفوف طبقه بايد بحساب بيايند. اما در عين حال بايد واقف بود كه طبقه كارگر ايرا ن در مصاف با جمهورى اسلامى بيش از هر چيز به يك افق سياسى روشن نياز دارد. نفرت عظيمى در دل آن جامعه عليه رژيم اسلامى ميجوشد. مردم تن به تسليم نداده اند. مردم همه درها را به سمت  زندگى اى متفاوت و با حكومتى ديگر بر روى خود بسته نميبينند. طبقه كارگر ميتواند به نيرو، چشم و چراغ و رهبر اين مردم تبديل شود. طبقه كارگر ميتواند عنتر بازى سى ساله  حكومت را بكنار بزند. حضرات حاكم اسلامى مسئول تامين زندگى مردم هستند. مردم حق دارند فورا به زندگى شايسته دسترسى داشته باشند. اگر كار نداريد، اگر كارخانه هايتان ورشكسته است، اگر كارفرماهايتان دزد تشريف دارند، تا فكرى بحال اين مشكلات خود ميكنيد بايد به همه كارگران بيمه بيكارى مكفى و شايسته پرداخت شود. در غير اينصورت بايد اين حكومت زحمت كم كند! اين بايد نقطه حركت كارگران در همه همفكرى ها و اعترضاتشان باشد.

 

انتظار بيهوده است. كارگر ايرانى ديگر نميتواند و نبايد با طناب جمهورى اسلامى بدور گردن خويش،  وارد چاه بعدى  بشود. خود رژيم دارد كارگر را دعوت به نبرد قطعى و تعيين كننده ميكند.

 

مصطفى اسدپور

٣٠ مرداد ١٣٨٤