تزهايى كه دود شد و هوا رفت!

نشريه "كار"  شماره  ٥٩  را بخاطر مياوريد؟

 

 

رهبرى جديد حزب كمونيست كارگرى يكبار ديگر تخت و طبق خود را پهن كرده اند. پرسوناژها و جملات و عبارتها و روشها و اهداف  مد نظر آنقدر تكرارى و آشناست كه ميشود متون را "كشيمنى"  ورق زد  و دنبال كار و زندگى خود رفت.

مورد تازه، درباره گفتگوى كورش مدرسى حول جنگ لبنان است. هر چه هست، نيت و رفتار اين جماعت به كنار،  در اين مورد مشخص راستش من نميتوانم رضايت خاطر خود را از مباحث پيش آمده پنهان كنم. اين دشمنى و هيسترى توانسته باشد  چند نفر تازه  را هم به متن گفتگوى  كورش مدرسى علاقمند سازد، توانسته باشد  دقت و ريزبينى بيشترى را در مطالعه نوشته مزبور بدنبال داشته باشد،  خود  مثبت است. جالب اينجاست كه هر ذره تعميق در اين زمينه بيشتر و بيشتر پاى سياست و مواضع خود حككا را بميان ميكشد. هنوز اين آغاز راه است.

 

دنده عقب حتى در سايت "روزنه"، ممنوع !

 

ظاهرا جنگ لبنان گفتگويى با كورش مدرسى مورد دعواست. رهبرى جديد حككا با اطلاعيه رسمى اين حزب و حكمتيستها هم  با قطعنامه اى  به استقبال بحران لبنان رفتند. اين دو سند مبناى سياستهاى اين دو جريان در يكى از طوفانى ترين بحرانهاى منطقه و خود ايران قرار گرفتند. محك خوردند و جا دارد كه به آنها از دريچه آنچه گذشت پرداخت. گفتگوى كورش مدرسى به همين مساله ميپردازد. سند سياسى حكمتيستها و ارزيابى ليدر آنها از ماجرا هست و ميشود آنرا مطالعه كرد. هنوز هم هست.

 

اما در مورد حككا؟ از خودشان بپرسيد؟ حمله به كورش مدرسى را شايد و لابد بحساب جمعبندى سياسى آنها از خودشان هم گذاشت. شايد.  راستش چاره ديگرى غير از اين نداريم. دو روز پس از اولين پاسخ ايرج فرزاد، بناگاه در سردر سايت حزبشان، اعلام ميشود كه قطعنامه سه سال قبلتر (همان که ایرج فرزاد یادشان آورد) مبنا است! اينرا در حساب و كتاب درونى خود حككا به هر حسابى بگذارند،  هر هدفى را تعقيب كنند، اما در دنياى واقعى اين كار جايز نيست. كلمات شناخته شده اى براى آن وجود دارد.

 

دور زدن سفسطه و سنگ پرانى هاى "ايذايى" رهبران حككا، باز كردن مچ آنها در كله معلقهاى سياسى شان ابدا كار دشوارى نيست. اين حتى مساله مهمى را تشكيل نميدهد. بلاخره لابد حضرات زمانى خواهند آموخت كه روشهاى محترمانه تر و كم مشقت ترى هم براى كنار گذاشتن فلان قطعنامه و سياست قبلى تر حزب شان وجود دارد.

 

ياد ميگيرند كه  بحث كنند. اختلاف داشته باشند و در مقابل سياستهاى خود مسئوليت بپذيرند. ميشود يك سياست غلط را پس گرفت، قايمش نكرد. اما تا آن زمان بديهى ترين پرنسيپها به  اين دوستان حكم ميكند  كه نميتوان سياستى را در بحرانى به بزرگى جنگ لبنان در پيش گرفت، راست ترين مواضع دنياى معاصر را در پيش گرفت، در يك چشم بهم زدن به قطعنامه ديگرى، که ایرج فرزاد دیگری یادتان آورده است،  دنده عقب گرفت و با جار و جنجال این تغییر موضع را با فحاشی به کسی که آنرا به شما تحمیل کرده است، ماست مالى كرد!

 

 

صورت مساله کاذب

همواره و در طى دو سه دهه اخير بحران خاورميانه و مساله فلسطين از اركان کمونیسم منصور حکمت محسوب شده است. اين ركن ما را به جنگ با اسلام سياسى از نزديك گره زده است. سياستهاى ما در رابطه به جمهورى اسلامى خويشاوندى نزديكى به همين مساله داشته است.

 

رهبرى جديد حككا در تند پيچ سياسى مهمى فاصله تمام و كمال خود از اين مواضع را به نمايش گذاشته است. در پس عبارت پردازيهاى چپ مابانه، كمونيزم منصور حکمت از زاويه راست، توسط اين جريان مورد حمله قرار گرفته است.

 

نمونه اخير در رابطه با جنگ لبنان و مساله فلسطين ديگر را  بايد يك "شاهكار" بحساب آورد. "جبهه سوم" و "جنگ دو ارتجاع" اركان تزها و سياستى بغايت راست قرار گرفت كه در آن با  دولت اسرائيل و امريكا همنوايى شد، آب به آسياب اسلام سياسى ريخته شد و در سطح عمومى و جهانى تر سنگ زيرين آسياب پاسيفيسم عمل كرد. بايد به اين موارد پرداخت.

 

اين بحران با هزار و يك سرنخ به بحران عراق و همينطور موقعيت سياسى ايران گره خورده است. سياستهاى حككا در همه اين موارد شباهت اساسى بهم دارد. ما، در دفاع از يك سياست چپ و كمونيستى در سطح بسيار وسيعتر در ايران و منطقه منافع زيادى در پرداختن به بحث در اين زمينه داريم. اينكار را خواهيم كرد. براى تسهيل بحث چه بهتر كه صورت مساله را از "مهاجمين" بپذيريم.

 

ما در قطعنامه مربوط به جنگ لبنان، فقط اسرائيل را محكوم كرديم. گفتيم اين جنگ، جنگ دو اردوى ارتجاعى نيست. گفتيم اين جنگ حتى اگر مقرهاى حزب الله و حماس و اسلام سياسى بعنوان  هدف آن اعلام شده اند، حتى اگر ارتجاع اسلامى با ظرفيتهاى تروريستى و غيرانسانى شناخته شده اسلامى در مقابلش شاخ و شانه ميكشند، محكوم است. مسئول جنگ اسراييل است و بايد يكطرفه پايان يابد. ملاحظه ميفرماييد كه " امتياز" ما حكمتيستها به اسلام سياسى سابقه دارتر از اين حرفهاست!

 

اگر مقايسه كمكى بكند، بايد توجه داشت كه موضع ما به موضع كمونيزم كارگرى در جنگ امريكا عليه صدام بعد از اشغال كويت شباهت داشت. همان موقع به كمونيزم كارگرى تاخته شد كه در مقابل جنايتكار بزرگى مثل صدام حسين سكوت كرده است. كمونيزم كارگرى  بدون تخفيف، بدون بازى با شطرنج نيروهاى سياسى، بدون نياز به آب بندى هاى عافيت طلبانه، بدون واهمه و  با تاكيد واضح،  اين حزب به جنگ اهداف تجاوزگرايانه و شوم امريكا و متحدينش رفت. همان زمان شايع بود كه مقالات منصور حكمت در همين زمينه به مذاق  روزنامه حزب حاكم بعث خوش آمده و بچاپ هم رسيده است.  در امتداد همين مخالفتهاى هيستريك، پستان به تنور چسباندن براى مردم اسراييل مورد هدف موشكهاى صدام حسين و يا قربانيان حمله ارتش عراق به كويت و بعلاوه ياد آورى  رنج بى پايان مردم عراق از آن حكومت،  تمامى  نداشت. پوشالى بودن و اهداف پشت پرده اين حملات به ما در دنياى سياسى واقعى در منطقه خيلى زود جواب گرفت.  

 

سياست ما بر عليه جنگ  لبنان از همين زاويه از طرف ساير جريانات مورد حمله قرار گرفته است، اما اگر منتقدين حككا امروز آنرا نديده ميگيرند و خود را به نفهمى ميزنند،  كاملا آگاهانه است. شكاف ميان سياستهاى ما با حككا از همينجا ريشه ميگيرد. ديدگاه آنها، تزهاى حميد تقوايى و قطعنامه ما از در سطحى عميق تر و قديمى تر مقابل هم قرار ميگيرد. راه ما از همينجا از هم جدا گرديد. به آن باز ميگردم. و اما متن گفتگوى كورش مدرسى ...

 

"لولوى" حزب الله!

در حجم بزرگى از جملات بلاخره معلوم نيست  اينكه حزب الله مدرسه و پناهگاه ميسازد است كه موجب خشم است يا اشاره ما به اين واقعيت؟ با هر نيتى و هر مقصودى كه باشد اين جماعت به اين امر مشغولند. اينرا نبايد گفت؟  اينكه اين جماعت پول و حمايت از مرتجع ترين جريانات جهانى ميگيرند بر كسى پوشيده نيست. خودشان اينرا فرياد ميزنند و پز هم ميدهند. آيا كسى نميبيند كه همراه مسجد و بمب و چماق و منبر تحميق در عين حال درمانگاه و حمايت از بينوايان را هم سازمان ميدهند؟ آيا بلاخره حزب الله در صفوف مقاومت در مقابل تجاوز اسرائيل هست يا نه؟  آيا بلاخره اگر كمونيستهاى كارگرى  در لبنان و اسرائيل بودند ميبايست در برنامه عملى شان مقاومت عملى در مقابل اسرائيل را هم بگنجانند يا نه؟ راستى اگر در مورد حماس وحزب الله به سياق اعلاميه حككا، از عبارت "هژمونى" اين نيروها استفاده كرده بوديم، بهتر ميبود؟ (درتزهاى حميد تقوايى يكى از مبانى تغيير سياستشان در قبال مساله فلسطين به هژمونى حماس و اسلام سياسى قلمداد شده  است. متن تكملى آن در ادامه خواهد آمد.)

 

باور كنيد گفتن اين واقعيات امتيازى براى آنها نيست. برعكس، اما نگفتن و نديدن آن و انكار آن بايد بايد حساسيت برانگيز باشد. چند هزار بايد در ادبيات سياسى معتبر دنيا و خود ادبيات كمونيزم منصور حکمت و ما تكرار شود كه نفس عقده فلسطين آبشخور اينگونه جريانات ميگردد؟ چند هزار بايد گفت اين جريانات هستند، رشد ميكنند،  فقط به اين خاطر كه خود را به  واقعيت ستم روا شده بر مردم فلسطين سوار ميكنند و از آن نيرو ميگيرند؟ اينها نيرو ميگيرند نه به اين خاطر كه فقط منبر ميروند و سر مردم را كلاه ميگذارند. اينها نيرو ميگيرند نه فقط به اين خاطر كه مثل پيژامه پوشان طالبان سر ميبرند و سنگسار ميكنند. اينها هستند در عين حال به اين خاطر كه  بعنوان آلترناتيو معضل واقعى يك درد ميتوانند مردم را بسيج كنند. واقعيت اينستكه در خلاء آلترناتيوهاى بهتر، اينها ماندگار ميشوند و قدرت بسيج خود را افزايش ميدهند.

 

آيا كسى هست انكار كند كه در كشمكش لبنان،  بعنوان نيروى مقاومت عليه حمله غير قابل توجيه اسرائيل جا زد و توانست جا بزند، و درست از همين زاويه ـ بعنوان سمبل مقاومت مردم ـ بقول آذر ماجدى در گفتگو با سايت  شهروند، " محبوب"  بيرون آمد؟(www.shahrvand.com/FA ) آيا كسى هست قدرت حماس رو به افزون حماس در تقابل با الفتح درست در رابطه مستقيم با ناتوانى الفتح در كشمكش با اسرائيل و در رابطه مستقيم با "مردمدارى" حماس و در بهبوهه ارتشا گسترده الفتح، نبيند؟

 

يكبار ديگر لازم است تكرار كنيم، با هزار من تبليغات و افشاگرى در ميدان نبرد با حماس، مادام كه سرچشمه معضلات عميقا اجتماعى و واقعى را در زمين سفت، و زمينه هاى اجتماعى آنها را در بهبوهه تند پيچهاى سياسى و اجتماعى  خشك نكرده باشيد، بجايى نميرسيم. اين راه ماست. راه ما حكمتيستهاست. اين بيان فشرده يك سياست است.  توضيح المسايل اندر باب شناخت حماس و حزب الله نمينويسيم! براى ما شناخت نيروى مقابل ما و در مقابل مردم و  براى پيدا كردن راه چاره در مقابل آنهاست. كسى كه به جنگ ايدئولوژيك با حزب الله خود را دلخوش ميكند، در بهترين حالت آب در هاون ميكوبد.

 

حملات اخير حككا را در كنار سياست در پيش گرفته شان قرار دهيد! نتيجه جنگ در لبنان را در همه رسانه هاى دنيا كنار آن قرار دهيد! كورش مدرسى در گفتگوى خود هزار بار حق دارد كه اينگونه چپ را بخاطر تشخيص وارونه واقعيتها، بخاطر عدم تشخيص چه بايد كردها، در عدم تشخيص ضرورت طرف شدن با حزب الله درست در جايى كه قوى تر است و ميشود زمينش زد؛ سرزنش كند.

 

اجازه بدهيد اينرا هم اضافه كنم ا گر حزب الله نيروى مقاومت نبود، مدرسه و بيمارستانى را هم نساخته بود، عكس خامنه اى را سر در تك تك خانه ها شده بود، در موضع ما تغييرى در محكوميت يك جانبه اسرائيل نميداد.  چرا كه در نتيجه اين حمله باز هم حزب الله ديگرى و "بهترى" سر بر مياورد. براى ما جهان جاى جنگ ايدئولوژى ها نيست. جاى كشمكش نيروهاى اجتماعى است. اين جوهر اختلاف ما با رهبرى جديد حككا است.

 

در تزهاى حميد تقوايى نتيجه انتخابات فلسطين، يك چرخش مهم در بحران فلسطين بحساب ميايد. اسلام سياسى در هيبت حماس فاكتور متفاوتى را در بحران تشكيل ميدهد. براى اين حزب مردمى كه آنروز راى را بنفع حماس به صندوقها انداختند، با يك انتخاب ايدئولوژيك در شطرنج ايدئولوژيك اين حزب بناگهان، شرايط سياسى را عوض كرده اند! بر اين اساس همين مردم اگر در فرداى حمله اسراييل به بيروت به حزب الله احسنت ميگويند، لابد در روزهاى تاريك بمبارانها،  زيادى در معرض تبليغات اسلامى قرار گرفته اند!  يا اگر كسى اين محبوبيت را نشان دهد، بلندگوى ناشى براى اسلام سياسى شده است!

 

بخود بياييد دوستان!  نه اسلام سياسى لولو است كه با اوراد و محكوم كردنها ناپديد گردد، و نه مردم آنقدر خام و بچه اند، كه با اين اداها ترك تخيلات نمايند! شصت سال آزگار است از عقده چركين فلسطين فقط ارتجاع و كوفت و درد و رنج و ظلمت و تاريكى بيرون ميزند. در مقابل چشمان ما، در يك بحران ديگر كثيفترين ارتجاع درست بر اساس اصول مقدماتى كمونيزم كارگرى خود را بر كشمكش واقعى سوار كرد، حقانيت براى خود دست و پا كرد،  مردم را بخود نزديكتر كرد، قدرت گرفت و  هر چه ترقى خواهى است را قال گذاشت!  تا چند سال ديگر اين عقده چرك و خون خواهد زاييد؟ كسى كه در اين آينه خود را نبيند و بجايش آينه را بشكند، سخت در اشتباه است.

 

 

تزهاى جديد و يك چرخش بنيادى

مواضع جديد حككا در مورد بحران فلسطين بر چند بنياد اصلى استوار است:

"امروز نميتوان بدون كوتاه كردن دست اسلام سياسى از سر مردم فلسطين و خاورميانه، مساله فلسطين را به نفع مردم حل كرد."

"امروز بطور مشخص راه حل مساله فلسطين از تعيين تكليف با اسلام سياسى در خود فلسطين ميگذرد."

"تا زمانيكه نيروهائى مثل حزب الله و حماس از هژمونى در جنبش فلسطين برخوردارند هدف تشكيل جامعه و دولت متساوى الحقوق در فلسطين تامين نخواهد شد."

 

اين احكام گوياى يك چرخش كامل از سياستهاى شناخته شده كمونيسم كارگرى است. اين چرخش به راست است. مواضع آشكارا پرو اسرائيلى است. ظاهر تند ضد اسلامى دارد ولى عملا ميدان را براى آنها باز ميگذارد. در مقابل مساله فلسطين راه حل نميگذارد و عملا باز هم ميدان را براى تداوم تغذيه اسلام سياسى از اين بحران، خالى ميكند. اجازه بدهيد بطور خلاصه ولى شمرده  به آنها نگاهى بياندازيم.

 

كمونيزم كارگرى، تاوقتی که ما در آن حزب بودیم،  همواره موضع گيرى روشنى درباره مساله فلسطين داشته است. منصور حكمت و تا قطعنامه سال ٢٠٠٢ حزب بدون چون و چرا تاكيد شده است كه حل مساله فلسطين و بمعناى ساده و صريح آن بوجود آمدن دو دولت متساوى الحقوق در گرو فشار به اسرائيل است. بعلاوه همين خواست بعنوان ركن اساسى زدن پنبه اسلام سياسى از كل جغرافياى خاورميانه و جهان بحساب آمده است. اين احكام در طول چرخشهاى متعددى در اوضاع سياسى در منطقه و انواع حكومتها و نيروهاى سياسى در فلسطين و اسرائيل بلاتغيير مانده است. حتى رويداد  ١١ سپتامبر و دكترين دو قطب تروريستى تغييرى در آن بوجود نياورد. هر چقدر هم كه اين دوز ضد اسلام سياسى را در حككا جديد بالا برده باشند، در مقابل يك سوال ساده بزانو در خواهد آمدند:  مگر نه اينستكه دولت اسرائيل مستقل از آنكه كدام جريان در فلسطين دست بالا داشته است، همواره زير پاى هر گونه حقوق فلسطينيان زده است؟

 

 در سياست كمونيزم كارگرى البته كنار زدن دست اسلاميون از سرنوشت مردم فلسطين يك ركن مهم و پايه اى را تشكيل داده است ولى تصريح آشكارش در پيش شرط كوتاه شدن دست اسرائيل در آن اما و اگر برنميدارد. در سياستهاى اعلام شده حككا صريحا تصفيه حساب با اسلام سياسى به يك پيش شرط ارتقا يافته است. اين بالا و پايين پردن ساده، اما نتايج اسفبار را بدنبال مياورد. نتيجه منطقى و عملى اجتناب ناپذير اين چرخش اين خواهد بود بجاى فشار بر اسرائيل و امريكا، در درجه اول از جريانات اسلامى شروع كند. در عمل اين موضع نقش اسرائيل در تداوم بدبختى مردم فلسطين را ثانوى خواهد كرد. اين موضع هميشگى فاشيستهاى حاكم بر اسرائيل بوده است. اين موضعى است كه دقيقا بوش و بلر  و حكومت فعلى اسرائيل در جنگ لبنان بر آن سوار شدند.

 

در اين مواضع هر چقدر هم كه به اسرائيل حمله شده باشد با موكول كردن  حل مساله فلسطیين  به تسویه حساب با اسلام سیاسی همه بنيادهاى سياسى و عملى و اصولى كمونيزم منصور حكمت بناگاه وارونه از آب در ميايد. عبارت هژمونى حزب الله و حماس ظاهرا نقش اصلى را در اين چرخش ايفا كرده اند. لابد منظورشان انتخابات پارلمانى در فلسطين بايد باشد. ( در مورد حزب الله اينرا بايد يك امتياز شلخته و  لپى به اين جريان از طرف حككا بحساب آورد!). ميبايست كسى باشد با آمار مربوطه به نويسندگان اطلاعيه هاى حككا نشان دهد كه حماس اكثريت آرا را بدست نياورد. بلكه بحث بر سر اكثريت كرسى ها بود. سوال مهمتر اينستكه از كى تا بحال نتيجه انتخابات را بحساب تغيير هژمونى سياسى در جامعه بايد انگاشت؟ در مورد دو خرداد ما چه گفتيم؟ اين چه مشروعيتى است كه براى حماس دست و پا ميكنيد؟  در مورد فلسطين همه گفتند اين راى "نه" مردم به الفتح بود و نه الزاما راى مثبت به حماس. شما منكر اين هستيد؟ مساله مهمتر و اسفبار اينستكه مردم فلسطين را به خاطر يك راى پارلمانى، و نه بيشتر از آن، به علمدار اسلام سياسى تبديل ميكنيد. اين مردم را قلفتى به كيسه حزب الله و حماس ميريزيد. اين مردم را و رايشان را مقصر سرنوشتى قلمداد ميكنيد كه فاشيستى ترين حكومت دنيا ٦٠ سال آزگار است بر آنها تحميل كرده است! به آينه نگاه كنيد دوستان! بدهيد اطلاعيه هايتان را قبل از چاپ چك كنند. اسم خود را گذاشته ايد سياستمدار مدافع انسان بدبخت ستم ديده؟ ميپرسم چگونه انتظار داريد اين مردم بر عليه اسلام سياسى صف بندى كنند؟  اگر اين مردم و اكثريت راى دهندگان منطقه رام الله هر آنچه الفتح جلويشان ميگذاشت را ميل ميكردند، سرنوشت اينها خيلى بهتر و سهل تر از جانب اسرائيل و اسلام سياسى رقم ميخورد؟ اطلاعيه شما اينرا ميگويد.

 

از نظر ما و از نظر كمونيزم منصور حكمت مساله فلسطين يكشبه، با يك فرمان از طرف دولت اسرائيل قابل حل است. اين حكم، هزار كلاه سياسى در منطقه چرخيد ولى به همان اندازه قبلش ساده، محكم، اصولى و قابل دفاع مانده است.

 

تازه اگر همه اينها، يك بحث حول و حوش اقتصاد سياسى در منطقه خاور ميانه، اگر يك گپ در ژورنال پرفسورهاى جامعه شناس بود ايرادى نداشت. بلاخره اينهم يك تز است. اسلام سياسى ميتواند يك تيتر بالا برود و يا پايين بيايد. اينگونه مباحث براى پر كردن صفحات نشريه سازمان جوانان حككا هم ميتواند با امپريالسيم و چپ جهان سومى هم تكميل شود. ولى بدبختانه بحث بر سر يك جنگ در ميدان عملى سياسى بود. اين جنگ چپ داشت، راست داشت. اين جنگ متجاوز داشت. قربانى داشت. محق و ظالم داشت.

 

رهبرى جديد حككا صراحتا در راست ايستاد. آب به آسياب راست، اسراييل و متحدانش ريخت.  اين حزب در عمل و مواضع سياسى  جديدش در مورد مساله فلسطين كه هسته اصلى جنگ بود، هر چقدر هم گفت  باید با هر دو قطب جنگید، کفه ترازو را بطرف اسلام سیاسی چرخانده بود. آمریکا و غرب و اسرائیل هم همین را گفتند. گفتند  تا حماس سر کار است نمیتوان مساله را حل کرد و با این استدلال غزه را كوبيدند،  باز هم دولت و مجلس و سمبلهاى حكومت فلسطين را لجن مال كردند. حمله شان به لبنان و با خاک یکسان کردن لبنان و آوراه کردن نزدیک به یک میلیون انسان هم با توجیه  خلع سلاح کردن جریان اسلامی انجام گرفت. موضع سیاسی حككا در سال اوت سال ٢٠٠٦ عملا در خدمت توجیهات اسرائیل و آمریکا تمام شد.

 

 كاش عواقب اين واقعه اسفبار به همين جا خاتمه مييافت.

 

"جبهه سوم"، انسانيت مدرن در پنچرى!

جنگ لبنان از سياهترين صفحات تاريخ معاصر بود. عواقب مستقيم جنگ براى مردم بيگناه انكار ناپذير است. اينها در بيروت با خانه و كاشانه و پل و اماكن عمومى و مدارسشان و قبل از هر چيز با جان و تلفات عزيزانشان تاوان قلدرى آشكار اسرائيل و متحدانش را با قبيحترين توجيهات پرداختند. اين مردم در مقابل اين تهاجم تنها ماندند. اين واقعيت دردناك و هولناك ديگرى از اين جنگ را تشكيل ميداد. طرف حساب اين جنگ كسى كمتر از اسرائيل نبود. اين دولت از رسواترين دولتهاى و حكومتهاى دنيا است. در نزد اكثريت بزرگى از دنيا حكومت اسرائيل پليد، فاشيست، قاتل و جنايتكار است. هنوز در سراسر دنيا بسيج عليه اسرائيل سر راست ترين راه براى فروش هر آشغال سياسى بحساب ميايد. اما همين مردم سكوت كردند. سكوت دنياى معاصر دردناك و افتضاح آميز و هشدار دهنده بود. هر كس، هر جريان سياسى و هر پديده اى كه روى حمايت افكار عمومى دنيا از امر خير و حق طلبانه اش حساب باز كرده است، بايد بنشيند و فكرى بحال خود كند.

 

در مورد خود جنگ، چيزى پنهان نشد. البته آگاهانه. كشتارها و  بمبها درست در مقابل چشم مردم جهان به معرض نمايش درآمدند. اشتباه است اگر سكوت جامعه بين المللى را بحساب پروپاگاند جنگى اسرائيل بگذاريم. پروپاگاند جنگى اسرائيل در مورد اسارت دو سرباز و دفاع از خود در مقابل جريانات تروريستى، از همان اول پوچ درآمد. حقانيت اين جنگ را بر دوش كسانى ساختند كه طرف بمبها را "نيروهاى اسلامى" بخورد مردم دادند. رسوا كردن جريانات اسلامى و سوابق آنها در عدم تمايل براى حل مساله فلسطين آن حب جادويى شد كه مردم و انصاف و شرافت و همدردى و هبمستگى را به سكوت كشاند. زحمت زيادى براى كاخ سفيد لازم نشد: "اينها حزب الله هستند، مردم همه شان طرفدار هستند، از جمهورى اسلامى حمايت ميگيرند، تروريستند، با اينها نميشود مساله فلسطين را حل كرد...، گردنشان خرد"!

 

در سطح جهانى شايد هنوز بتوان به سطح تحليلى بسنده كرد. اينجا هنوز ميدان جدالهاى فكرى و سياسى در دست كسان ديگرى است. در ايران مساله خيلى فورى تر و عملى تر به سرنوشت مردم گره خورده است. در مورد ايران پاى حككا مستقيما بميان كشيده ميشود، دست كم بخاطر ادعاهاى نفوذى خود در مورد خودشان دارند. ما هم اكيدا معتقديم در مورد مباحثات و جدلهاى جارى نقش رهبرى جديد حككا و روندى كه طى ميكنند مهم است. دليل درگير شدن ما در اين مباحثه هم دقيقا از همينجا نشات ميگيرد.

 

در ايران افكار عمومى مردم ايران جنگ لبنان را  با سكوت همراه با تائيد پشت سر گذاشت. جمهورى اسلامى يكپاى جنگ بود. در حمايت از حزب الله سنگ تمام گذاشت. اما به اذعان خود رژيم، در بسيج افكار عمومى مردم و در جلب سمپاتى عمومى مردم بشدت ناكام ماند. رژيم اسلامى در نزد مردم منفور است. اسلام سياسى در نزد مردم  رسوا است. تا چه برسد نوكرهاى حزب الله در آنطرف دنيا! سكوت توام با رضايت خاطر مردم در مقابل تهاجم اسرائيل گفته ميشد كه مردم دلشان خنك ميشود، جمهورى اسلامى را ميبنند و شكست وپوزه بخاك ماليده حزب الله را به نشانه شكست رژيم اسلامى در تهران ميتوان جشن گرفت. حداقل رو را بر جنايات و عوارض جنگ برگرداندند. گفته ميشد حزب الله پول بيت المال  را برده است. حزب الله در جريان سركوبهاى دانشگاه بسيجى داشته است، حزب الله بمب گذار است و غيره.

 

اين استدلالاتى بود كه بخش اپوزسيون راست رژيم روى آن سوار بود. اين خط افكار عمومى را ربود. بدبختانه. مواضعى بشدت ناسيونالستى و تنگ نظرانه در پشت دشمنى با جمهورى اسلامى دست بالا را پيدا كرد. در اين مواضع، همانطور كه خصلت هميشگى نهفته در آن است، انسانيت قربانى اول آن بود. سرنوشت مردم در آن نقشى نداشت. نوك دماغ خود را ديدن بجاى همبستگى فضيلت بود. ضديت با رژيم همه چيز  بود و محتواى آن اما رژيم تهران را از زير ضرب بيرون ميبرد. تشخيص اينها احتياج به شعور دست دوم هم ندارد.

 

مواضع رهبرى جديد حككا با اين موج همراهى كرد. البته ضديت با اسرائيل را گفتند. البته ضديت با اسلام سياسى در مواضعشان بود. جبهه سوم را به ميدان طلبيدند. اما ماحصل عملى اين سياست همانطور كه در بالا استدلال شد، عملا چيزى بيشتر از جناح چپ ناسيوناليسم ايرانى از آب درنيامد.

آيا وقت آن نيست مسئوليت سياستهايتان را هم بعهده بگيرند؟ باور كنيد دوستان، آويزان شدن به تظاهرات ضد جنگ دانشجويان كمكى به شما نميكند. براى دانشجويان و سازماندهندگانش يك افتخار، ولى آويزان شدن به آن براى شما فقط  مايه آبرو باختگى است. چرا كه هيچ ربطى به شما و سياستهاى ما در آن حركت قابل تشخيص نيست.   باور كنيد همان جبهه سوم كه شما مدعى آن هستيد هم ميتوانند شعبده بازى شما با اطلاعيه ها و مواضع را تشخيص بدهند.

 

اهميت اين مواضع، اما، فراتر از اين است. جنگ لبنان به پايان رسيده است. ولى صحنه سياسى ايران و منطقه در منطق و آرايش نيروهايش تشابه زيادى را هم با خود يدك ميكشد. مردم ايران در يكقدمى جنگ و فضاى سياسى مشابهى قرار دارند. اين مردم ميتوانند قربانى فاجعه اى بمراتب بزرگتر گردند. اين جنگ از همين الان شروع شده است. فضاى جنگى امروز، و جنگ احتمالى فردا عملا در كمين مردم نشسته است.  در هر صورت اگر فكر فورى بحال شرايط سياسى نكنيم، اگر جلوى تكرار تجربه لبنان را نگيريم، يك جرم نابخشودنى در وجدان تك تك نيروهاى سياسى ثبت خواهد شد.

 

افتضاح در مورد لبنان بنظر نميرسد در ساختمان فكرى و نقشى كه حككا ميخواهند بعهده بگيرند، تغييرى را بوجود آورده باشد. اين يك زنگ خطر است. براى مردم ايران و سرنوشت سياسى مردم ايران اين پديده ركابدار دست بالا كردن ناسيونالسيم ايرانى عمل خواهد كرد. ناچار و منطقا اينگونه خواهد بود. ادامه روش انكار و پس و پيش كردن اطلاعيه ها و مواضعشان نشانگر در پيش گرفتن روشى است كه در جاى خود، چپ جامعه را به موقعيت بسيار ضعيفترى راند. نشريه "كار" شماره ٥٩، نشريه "پيكار ١٠٢" و بازى مواضع در آنها را همگى بخاطر داريم.  بايد بخاطر آورد، درست در تشابه آن رويدادها، تقابل ايدئولوژى و خطوط فكرى درون سازمانى را شايد بتوان بنوعى پشت سر گذاشت،  اما  اين جدالها در محك واقعيت بيرونى،  در محك تقابلهاى سياسى اجتماعى  روند منطقى خود را طى خواهند كرد. تردستى و محلحت انديشى و فرقه گرايايى راه بجايى نخواهد برد.  آيا اينكه چنين چرخشى و با چنين ابعاد و عواقبى را با سكوت برگزار ميكنيد، اينكه صدايى از درون حزب در نميايد و يا لااقل به بيرون درز نميكند، اينكه توضيحى براى شعور احتمالى دوستانتان را لازم نميبيند؛ نبايد ترسناك بحساب آورد؟

 

 

پس بگيريد! مواضعتان را پنهان نكنيد! فكر مردم و طبقه و مصالح سياسى جامعه سرنوشت و آبروى چپ در جامعه  را در اولويت قرار دهيد. چاره ديگرى نيست. اينبار كورش مدرسى نميتواند به شما كمكى كند، نه بعنوان ليدر حزب كمونيست كارگرى و نه بعنوان "حجر السود"!

 

مصطفى اسدپور

٢٣ آگوست سال ٢٠٠٦