فاتح شیخ

fateh_sh@yahoo.com

 

Textruta: بازهم قلدری نظامی اسرائیل!
بازهم خاورمیانه در آتش!
این جنگ باید فورا متوقف شود

 

 

 

بازهم قلدری نظامی اسرائیل!

بازهم خاورمیانه در آتش!

این جنگ باید فورا متوقف شود 

 

جنگ اسرائیل علیه لبنان پس از ده روز هنوز ادامه دارد و صدها کشته و صدها هزار آواره بجا گذاشته است. بهانه دولت اسرائیل، تلافی حمله نیروهای حزب الله لبنان است که ازجمله دو سرباز اسرائیلی را اسیر کردند. نه فقط مردم لبنان که قربانی مستقیم این جنگ و فجایع حاصل از آنند، بلکه هرجا مردمی دستشان به میدیا میرسد خشم ونگرانیشان را از "واکنش خارج از تناسب" اسرائیل ابراز میکنند. در عوض "جامعه بین المللی" بیشرمانه به دولت اسرائیل حق میدهد. از آمریکا که حامی همیشگی فاشیسم دولتی اسرائیل است، تا "گروه ٨"، تا سازمان ملل و کوفی انان، تا اتحادیه اروپا و خاویر سولانا، همگی تجاوز شنیع اسرائیل به زندگی و حقوق مردم لبنان را بعنوان حق "دفاع از خود"! تایید میکنند. آیا با این اوضاع، بشریت حق ندارد بعنوان "دفاع از خود" به روی این "جامعه بین المللی" تف بیندازد؟

 

چرا این جنگ؟ چرا حالا؟

میدیای رسمی جهان به تبعیت از اربابان "جامعه بین المللی"شان، دارند به مردم میخورانند که دولت اسرائیل در این جنگ بی تقصیر است، چون حزب الله به آن حمله کرده است! حمله حزب الله و بهره برداری حزب الله و جمهوری اسلامی از آن حمله و پیامدهایش یک واقعیت، یا دقیقتر، یک بخش از واقعیت جنگ و بحران حاضر است. اما اینکه علت این جنگ است، این بهیچوجه واقعی نیست. این حمله برای اسرائیل تنها یک بهانه است. پیش از این هم حزب الله حملات مشابه علیه نظامیان و مردم عادی اسرائیل سازمان داده و چنین واکنش سنگینی بدنبال نداشته است. برای حزب الله و جمهوری اسلامی بسادگی قابل پیش بینی بود که چنین حمله ای در آستانه نشست "گروه ٨" با واکنش تند اسرائیل مواجه خواهد شد و دقیقا خواسته اند با دامن زدن به بحران دیگری در منطقه، توان بحران آفرینی خود را به "گروه ٨"، بویژه به آمریکا و اروپا، یادآور شوند. اسرائیل هم با آمادگی کامل و با داشتن برتری قاطع نیرو به استقبال دوید تا از این تقابل برای تغییر توازن قوا در منطقه به زور قلدری نظامی اش استفاده کند؛ چیزی که در این مقطع به آن نیاز مبرم دارد.      

 

نیاز اسرائیل به تغییر بالانس

جنگ آمریکا علیه عراق و بدنبال آن جان گرفتن مجدد اسلام سیاسی در منطقه، در واقع طی سه سال توازن قوا در منطقه را آشکارا به زیان اسرائیل عوض کرده است. قدرتگیری حماس که مشت مستقیمی به صورت اسرائیل بود تنها یکی از چند مورد است. عروج جریانات اسلامی به راس دولت در عراق، گسترش نفوذ جمهوری اسلامی در بخش بزرگی از این کشور و افزایش قدرت حزب الله در صحنه سیاست لبنان، به رغم خروج سوریه از آن، فاکتورهای منفی بسیار مهمتری برای اسرائیل در مقایسه با قدرتگیری حماس به حساب میآیند.

 

بویژه با از دست دادن شارون، ژنرال همیشه دست به ماشه استراتژی جنگی اسرائیل، دولت اسرائیل نیاز مبرم به استفاده از قلدری نظامی برای بازگرداندن بالانس منطقه بسود خود پیدا کرد. دولت اهوت المر، وارث سیاسی- ایدئولوژیک شارون، به این منظور حمله حزب الله را از هوا قاپید و به بهانه مقابله با آن، سریعا جنگ تمام عیاری را علیه لبنان سازمان داد. با این جنگ دولت اسرائیل همزمان دو هدف را تعقیب میکند: اول تغییر تناسب قوا در لبنان بسود خود از راه فشار آوردن به دولت لبنان برای خلع سلاح حزب الله با اتکاء به قطعنامه ١٥٥٩ شورای امنیت و دوم فشار آوردن به آمریکا و اروپا برای در پیش گرفتن روش سخت تری در قبال جمهوری اسلامی و بحران جاری.

 

اما واقعیت به میل و آرزوی اسرائیل و منطبق با نشان دادن قلدری نظامی اش پیش نخواهد رفت. همچنانکه جنگ آمریکا علیه عراق به جان گرفتن مجدد اسلام سیاسی در عراق و منطقه انجامید، قلدری نظامی اسرائیل علیه لبنان هم به تقویت بازهم بیشتر موقعیت حزب الله در صحنه سیاست آن کشور منجر خواهد شد.       

 

بهره برداری جمهوری اسلامی

جمهوری اسلامی بیشک از این اوضاع برای دامن زدن به بحرانهای بیشتر در منطقه در جهت حفظ و تقویت موقعیت خود بهره برداری میکند. لجنزار جنگ و بحران و سناریو سیاه، مناسبترین محیط برای بقاء این رژیم و کل اسلام سیاسی در منطقه است. این فاکت که یک مقام جمهوری اسلامی با اشاره به حمله اسرائیل به لبنان دولت ترکیه را به دخالت نظامی در کردستان عراق تشویق کرده است نشاندهنده گوشه ای از بهره برداری جمهوری اسلامی از اوضاع درهمریخته جاری است. در سایه اوضاع فاجعه باری که جنگ آمریکا علیه عراق ایجاد کرده است، جمهوری اسلامی امروز از توان بحران آفرینی به مراتب گسترده تری نسبت به گذشته برخوردار است. انگشت جمهوری اسلامی در بغداد، در بصره، در کربلا و نجف، در درون دولت کنونی عراق، در تحرکات جهاد و حماس و حزب الله در فلسطین و لبنان به یک واقعیت روزمره بدل شده است. آمریکا و متحدانش خواه در خط مشی جنگ و حمله نظامی علیه جمهوری اسلامی، خواه در روند دیپلماسی مرتبط با این خط مشی، با چنین موقعیتی روبرو هستند. 

 

قلدری نظامی وجه مشترک استراتژی آمریکا و اسرائیل

استراتژی آمریکا و اسرائیل در دوره اخیری که با روی کار آمدن بوش و نئوکنسرواتیوها در آمریکا و روی کار آمدن شارون در اسرائیل مشخص میشود یکجانبه بر قلدری نظامی متکی است. این استراتژی نه تنها هر راه حل سیاسی در ارتباط با مسائل حساس خاورمیانه، ازجمله مساله فلسطین، را کنار میزند بلکه مسائل و بحرانهای حساس دیگری به اوضاع تاریخا بحرانی خاورمیانه اضافه میکند. این استراتژی قرارداد اسلو برای تشکیل دولت فلسطین در سال ١٩٩٩ را در آتش انداخت و "نقشه راه" که مطابق آن بالاخره دولت فلسطین میبایست در سال ٢٠٠٥ متحقق گردد را به ورق پاره ای بدل کرد که دیگر کسی از آن نام نمیبرد. اما این استراتژی میلیتاریستی در دنیای امروز برد ندارد چون در برابر خود نیروهای اسلامی و ناسیونالیستی ای را به میدان میآورد و تقویت میکند که از مصائب ناشی از این میلیتاریسم برای گسترش نفوذ ارتجاعی شان در میان مردم مصیبت زده بهره برداری میکنند. این استراتژی تنها به گردونه جنگ بیوقفه و سناریو سیاه میدان میدهد. نمونه اوضاع خونین عراق یکی از پیامدهای این استراتژی است که سه سال است روزانه جلو چشم جهان جریان دارد. جنگ اسرائیل علیه لبنان میتواند عراق دیگری بیافریند، حمله نظامی به ایران، خواه توسط اسرائیل و خواه آمریکا و یا هردو، عواقب به مراتب سنگین تری برای مردم منطقه و جهان در پی خواهد داشت. ما حکمتیست ها از تکرار این حقایق باز نخواهیم ایستاد، مردم منطقه و جهان بیش از هر زمان به خودآگاهی و هشیاری از آنچه آمریکا و متحدانش ازجمله اسرائیل دارند به سرشان میآورند نیازمندند.  

 

این جنگ باید فورا متوقف شود!

برای خروج از این دایره باطل، مردم آزادیخواه راهی ندارند جز اینکه آلترناتیو متکی به منافع مستقل خود را پیش پا بگذارند و برای آن نیرو گرد آورند و سازمان دهند. علاوه بر خواست توقف فوری جنگ اسرائیل علیه لبنان، تاکید بر راه حلهای پایدارتر برای مسائل منطقه حیاتی است: خروج اسرائیل از مناطق اشغالی و تشکیل دولت فلسطین، خروج آمریکا از عراق و تشکیل یک دولت غیرقومی و غیرمذهبی در آن کشور، سرنگونی جمهوری اسلامی به نیروی مردم و بالاخره حمایت از سکولاریسم و جدائی دولت از مذهب و قومیت در سراسر منطقه، ازجمله در اسرائیل، تنها راه واقعی برای خروج خاورمیانه از بحران های قدیم و جدید و پایان دادن به تخاصمات و پی انداختن صلحی ماندگار در منطقه و در رابطه مردم این منطقه با بقیه جهان است.

 

***