به نقل از کمونيست ١٤٥

مفاهيم  و  واقعيات در مبحث “چپ راديکال” و “چپ کارگري” در دانشگاه

 

 

محمود قزويني 

 

آقاي فواد شمس و امير الياسي با نوشتن مقالاتي، اعلام نمودند که چپ در دانشگاه کارگري نيست و آنها اغاز کننده يک تغيير ريل به چپ کارگري در دانشگاه هستند. به انتقادشان که نگاه ميکني، ايراد آنها بيشتر به کاربرد کلمه چپ راديکال از طرف بستر اصلي چپ در دانشگاه است.   بعد به اين دو کلمه اطلاق اجتماعي خاصي دادند که با واقعيت موجودي آن يکي نيست و با حمله به اين موجوديت فرضي، کلمه چپ کارگري را در مقابل آن قرار دادند و با به عاريه گرفتن جملاتي از اينجا و آنجا شروع به تعريف چپ کارگري در مقابل چپ راديکال نمودند. اگر دعوا بر سر کاربرد صحيح مفهومي براي تعريف پديده جنبش سوسياليستي در جامعه و  دانشگاه باشد، هر سوسياليستي ميتواند نشان دهد که نه کلمه چپ راديکال مفهوم صحيحي براي بيان جنبش سوسياليستي در جامعه و  دانشگاه است و نه کلمه چپ کارگري. اما يک مارکسيست بايد خاصيتش اين باشد که در وراي کلمات و مفاهيم بتواند واقعيت را ببيند. بخصوص در شرائط ايران، من از هر انسان ازاديخواه و سوسياليستي ميپذيرم که براي پيشبرد کارش در فعاليت علني، آن زباني را به کار ببرد که ممکن است. اگر فعال سوسياليستي در ايران نام حرکت و فعاليت خود براي سوسياليسم و نجات جامعه از استثمار و نابرابري را بگذارد "گل رز" و يا "گل ميخک" اما به نام " گل رز" آن کاري را انجام دهند که مارکسيسم و سوسياليسم از او طلب ميکند، نه تنها مشکلي نبايد باشد، بلکه بسيار هم عالي است.

 

 نقد مفاهيم، اگر نقد واقعيتي را در پشت مفاهيم در بر نداشته باشد يک بازي روشنفکرانه بي ارزش است. نقد چپ راديکال از طرف  "چپ کارگري" چنين است. آنقدر اين بازي سبک است که ميتوان با دو کلمه نشان داد که اين ادعا واقعي و اصيل نيست. جريان سوسياليستي کارگري در دانشگاه که در سالهاي اخير سر بر آورد و در 16 اذر امسال خود را به تمام جامعه نشان داد، جرياني خودآگاه و اجتماعي است. اين جريان هيچ نشاني از جريان سوسياليسم ملي و جهان سومي بر خود ندارد. اين جرياني نيست که با پرچم پيشرفت صنعت، استقلال ايران، مدرنيزاسيون ايران، منافع ملي و ....آن به ميدان آمده است. هدفش محدود به سکولاريسم، مدرنيسم و ازادي بيان و.. نيست. بر عکس، اين جريان با تبليغ جامعه برابر کمونيستي، با شعار آزادي، برابري، با ترويج سوسياليسم و با عکس و کتاب مارکس و لنين به ميدان آمده است. با جسارتي بي اندازه که فقط از انسانهايي ساخته است که به اهداف خود و به عمل خود اطمينان خاطر دارند، توانسته اند در طول اين چند سال سوسياليسم را در دانشگاه و باطبع آن در خارج دانشگاه گسترش دهند. نه تنها اين، بلکه اين سوسياليسم توانسته است در رهبري حرکتهاي دانشجوئي قرار گيرد و نشان داد صلاحيت رهبري توده اي را هم دارد.

 

اين جريان سوسياليستي وزن کارگر و سوسياليسم را در دانشگاه و جامعه بالا برد. دامن زدن به مباحث سوسياليستي، تحليل مارکسيستي در باره اوضاع سياسي، حمله به مليون، ليبرلها، قومگراها و ديگر جريانات ارتجاعي را به طور دائم و به طرز ماهرانه اي انجام داده و ميدهد. اين سوسياليسم که خود را چپ راديکال مينامد، دانشگاه را به زير نفوذ خود در آورد و به بستر اصلي چپ تبديل شده است. اين سوسياليسم چنان عمل کرد که کمتر دانشجوي فعالي پيدا ميشود که زبان چپ بکار ببرد، اما از فرهنگ و زبان مهجور چپ سنتي و ميهن پرست و ملي گرا گذشته استفاده کند. 

 

صحبت از پشتيباني از کارگر و جنبش کارگري زدن نزد اين جريان حرفي سبکسرانه است. اين جريان خود جريان سوسياليستي کارگري است.  گسترش اين سوسياليسم  در ميان دانشجويان، جوانان، پناهندگان، مردم زحمتکش در روستا و.... و سازماندهي آنها نيازي به قورت دادن دوباره قرص کارگر ندارد. تبليغ و سازماندهي براي حکومت کارگري و برقراري جامعه برابر کمونيستي از اجزا وجودي اين سوسياليسم و کار هميشگي آن است. اگر چنين سوسياليسمي به دلائلي نام " جنبش گل رز" و يا " جنبش بنفشه" بر خود مينهاد، انساني که مفتون کلمات نباشد و خود را با بازي با کلمات فريب ندهد، راحت ميفهد که "جنبش گل رز" يا چپ راديکال همان جنبش سوسياليستي کارگر در دانشگاه است. اين جنبش يک سرش دانشگاست و سر ديگر آن در ميان کارگران مراکز مختلف و کلا در جامعه. جنبش سوسياليستي کارگري حرکت وسيعي در جامعه است که در دانشگاه با نام " چپ راديکال" شناخته شده است. با پوشيدن لباس کارگر، نميتوان در مقابل اين حرکت موضع گرفت. بدتر از آن نميتوان از موضع کارگر خواهي منتقد کساني شد که دارند  لنين، مارکس و سوسياليسم آنها را اشاعه ميدهند و خود به نام کارگر و "چپ کارگري" مشغول تبليغ نويسندگان ملي و عقب مانده و جهان سومي شد و با اطلاق نويسنده طبقه کارگر به آنها دست به اشاعه عقب مانده ترين نوع ملي گرائي زد که يک قلم آن حمايت چنين نويسندگان و جريانات فکريشان از همين حکومت اسلامي و جنگ و سرکوب آن بوده است. چپ راديکال از پيوستن هر دانشجوئي به خود استقبال ميکند و از اين واهمه ندارد که دانشجوئي که در سال اول دانشگاه جريانات ضد سوسياليستي و ارتجاعي را به دليل اتوريته آنها در جامعه انتخاب کرده است، در سال دوم و سوم به چپ راديکال ملحق شود و يا دانشجوئي که ديروز عضو و فعال انجمن اسلامي و دو خردادي و تحکيم وحدتي بود، امروز چپ و چپ راديکال را انتخاب کند. چپ راديکال براي تغيير فضاي فکري و سياسي کل دانشگاه کار ميکند. تاسف آور است که کسي فکر کند دانشجوي عضو انجمن اسلامي که نمايشنامه "کنکور وقت ظهور" را در نشريه انجمن اسلامي دانشگاه نوشت، نميتواند و شايد هم در متد برخي ها نبايد سوسياليسم را انتخاب کند و نويسندگاني مانند علي اشرف درويشيان که فواد شمس مشغول تبليغ اوست، خود نويسندگان طبقه کارگرند. نويسندگاني که جز اشاعه فرهنگ عقب مانده خودي و استقلال طلبي و ...کاري صورت ندادند. دانشجوي سوسياليست بايد تلاش کند تا "کنکور وقت ظهور" نويسان سوسياليست شوند.

 تاسف بار است که يک فعال مارکسيست، يک فعال سوسياليست هر بار که ميخواهد در ميان جوانان، دانشجويان، زنان و....کار و فعاليت و سازماندهي کند، سوسياليسم و مارکسيسم و انقلاب کارگري را اشاعه دهد، در رهبري مبارزات آنها قرار گيرد، مطالبات و خواستهاي صنفي و سياسي آنها را به درست طرح و پيش ببرد و براي آن سازمان و اتحاديه و کانون و.. درست کند، يادش بيافتد که آها کارگر کجاست؟ بالماسکه لباس کارگري بپوشد و " چپ کارگري" شود. اين همان روي ديگر سوسياليسم ملي گرا و جهان سومي است که کارگر را صنفي ميبيند که در کارخانه محبوس است. نميتواند ببيند که جنبش سوسياليستي کارگر مانند جنبش ناسيوناليستي و يا ليبرال ميتواند در جامعه فعل و انفعال داشته باشد و مهر خود را بر حرکتهاي اجتماعي بزند.  ميتواند رهبر مبارزات در دانشگاه، در حرکت براي رفع ستم ملي، در مبارزه براي رفع ستم جنسي و .... شود. ميتواند و بايد در همه جا هسته ها و تشکيلات سوسياليستي داير کند و انها را در راس مبارزات بالفعل قرار دهد.

 

دانشجوي فعال سوسياليستي که مارکس و لنين را در دانشگاه اشاعه ميدهد،  انقلاب کارگري، برقراري آزادي و برابري و جامعه آزاد کمونيستي را تبليغ ميکند. با پرچم چپ و سوسياليسم در راس اعتراضات دانشجوي ميايستد، فعالانه و بي با کانه در دفاع از سنديکاي شرکت واحد شرکت ميکند، برگزاري روز کارگر و 8 مارس را به يک سنت در دانشگاه تبديل کرده است، 16 آذر را به سکوي پيشروي چپ و سوسياليسم در جامعه تبديل کرده است، دانشجوياني که در مقابل تحرکات قومگرايي، تحرک وحدت خواهي آزاديخواهي و انسانيت را افراشتند، نيازي به پوشيدن بالماسکه لباس کارگر ندارند. کساني نياز به اين دارند که لباس کارگر را بالماسکه بپوشند که هدفشان با هدف امروز و فرداي طبقه کارگر منطبق نيست.

دانشجويان سوسياليستي مانند فواد شمس و کيوان اميري الياسي بايد به جاي مشغول ساختن خود در جنگ مفاهيم، به جنگ واقعيتها بپردازند. تلاش کنند تا بستر اصلي چپ در دانشگاه هر چه بيشتر مارکسيستي و سوسياليستي شود. به تلاش خود و رفقاي خود در عرصه هاي مختلف مبارزه فکري و اجتماعي ارج بگذارند. به جاي متوسل شدن به نويسندگان ملي گرا و مذهب زده، به خود و دانشجويان سوسيالستي ارج بگذارند که در طول چند سال اخير دانشگاه را عرصه تاخت و تاز سوسياليستي قرار دادند.

کارگر و سوسياليسم با پوشيدن لباس کارگر در دانشگاه قوي نميشود، بلکه با برپائي يک جنبش قوي سوسياليستي و چپ در دانشگاه تقويت ميشود. صحبت بر سر اين نيست که  مفهوم چپ راديکال، مفهومي صحيح و منطبق بر ماهيت اين چپ و حرکت سوسياليستي است که امروز در جنبش دانشجوئي جريان دارد، بلکه بحث بر سر بر سر ماهيت و واقعيت وجودي حرکتي است که چپ راديکال ناميده ميشود است. اگر کسي به توضيح اين ميپرداخت که نام و مفهوم چپ راديکال با ماهيت حرکت سوسياليستي جاري در دانشگاه جور نيست و تناقض دارد، با ناديده گرفتن و خط زدن شرائط اختناق سياسي در ايران، ميشد با انتقادش موافق بود. به هر حال براي يک مارکسيست و فکر ميکنم براي هر انسان ماترياليستي نام و مفهوم يک پديده در مقابل ماهيت آن پديده يک مسئله فرعي است. به نظر من حتي استفاده تنها  کلمه چپ و يا سوسياليسم هم براي بيان اين حرکتي که امروز در دانشگاه جريان دارد کافي است. اگر محقق و تاريخ نگاري ميخواهد، اين حرکت را تحليل و موشکافي کند و تاريخ آن را بنويسد، ميتواند تعريف دقيق تري براي آن انتخاب کند و در کنار چپ راديکال آن را به کار ببرد. اما براي فعال سياسي و اجتماعي اين امر فرعي است. شکي نيست که در درون چپ راديکال، سازمان و تشکل وجود دارد و محافل گوناگون حتي با برداشتها و خط مشي هاي مختلف وجود دارند. برداشتهاي فکري و سياسي که در کاتگوري چپ راديکال جاي ميگيرد يکي نيست و حتي گاها بسيار متضاد با يکديگراست. اما هر کسي ميتواند، حتي با نگاهي از دور، پيدايش يک جريان سوسياليستي متمايز مارکسيستي را که تفاوت آن با جريانات سنتي پوپوليستي قديمي، سوسياليسم مليگرا و استقلال طلب که بستر اصلي چپ جهان سومي و روشنفکري و بستر اصلي چپ در ايران را تشکيل ميداد را به عينه ببيند و مشاهده کند که ماهيت اين چپ راديکال چيست. جنبش سوسياليستي در دانشگاه که با نام چپ راديکال تعريف ميشود، داراي ويژگي هاي سياسي و فکري است که آن را از همه سوسياليستهاي پوپوليستي و ملي تاکنوني متمايز کرده است. 

 

 چپ راديکال را بايد در وراي نام آن ديد و به آن پرداخت. در وراي نام آنچه امروز چپ راديکال ناميده ميشود، بستر اصلي چپ و سوسياليسم در دانشگاه است. جنبشي نسبتا وسيع است. هر دانشجوي چپي خود را منتسب به چپ راديکال ميداند. اين حرکت سازمان و برنامه و اساسنامه ندارد.