جوانان؛ فقر و بيکاري در جدال با آينده

 

مصاحبه با فواد عبدالهی

 

کمونیست: سرمایه داری خود بانی مشکلات، موانع و مصائب جسمی و روحی است که اکثریت مردم و همچنین نسل جوان با آن روبرو هستند. برای مثال دولتهای سرمایه داری بیکاری و عدم امنیت شغلی را جلو جوانان میگذارند؛ خشونت را بطور سیستماتیک در جامعه تزریق میکنند، اعتیاد، تن فروشی یکی از بازارهای پر درآمد  سرمایه داری و سرمایه داران است، همزمان جامعه با نشدید مجازات مردم بویژه جوانان مواجه است، دیوار زندانهای جدید مرتب بالا می رود. در بریتانیا با کمبود زندان روبرو هستند، در ایران که زندان کشتار گاه است، شما این پدیده را در سرمایه داری اوائل قرن بیست و یکم چگونه توضیح میدهید؟

 

فواد عبداللهي: تمام تلاش سرمايه داري اين است که  بشر امروز در مناسباتي آزاد و برابر زندگى نکند. با چنگ و دندان، با کشتار و شکنجه و زندان و ارعاب و تحميق و تفرقه افکنى، از خودش دفاع ميکند. ادعاي “دولت رفاه” که سرمايه دارى بهترين نظم اقتصادى است، بزرگترين دروغ تاريخ بشر بود که دود شد و هوا رفت. کثافت از سر و روى اين نظام ميبارد. در حالى که صدها ميليون انسان مسکن ندارند، بهداشت ندارند، مدرسه ندارند، خوشى ندارند و حتى بخشا غذا ندارند، وسائل توليد و تامين اين نيازها عاطل و باطل افتاده است و دهها ميليون انسان که قادرند اين وسائل را بکار بگيرند و اين کمبودها را برطرف کنند بيکار نگاهداشته شده اند. عده اى را گماشته اند تا اگر کارگران، زنان و جوانان و محرومان سرخود به اين وسائل چنگ بياندازند به سينه شان شليک کنند. پليس در مهد تمدن غربى جوان فرانسوي را که قانون کار دولتش را قبول نمي کند، کتک ميزند و به زندان مياندازد. کوههاى غله در انبارهاى جامعه اقتصادى اروپا ميگندد و قدرى آن طرف تر در آفريقا مردم دارند از قحطى ميميرند. لازم نيست از فحشاء و بيکاري و فقر و بيخانمانى يا از موقعيت مردم در کشورهاى عقب افتاده يا در ايران مثال بزنيم. در خود آمريکا ميليونها نفر زير سطح فقر زندگى ميکنند، ميليونها کودک فاقد بيمه درمانى اند، از نيويورک تا لوس آنجلس بى مسکنى بيداد ميکند. فحشاء در کل جهان يک روش امرار معاش است. نرخ قاچاق زنان و کودکان و تبديل آنها به بردگان سکس، ترور آنها زير لواي “ناموس و رو سپي گري”، ازدواج هاي اجباري و زودرس در سرتاسر دنيا، شرم ديگري بر تارک جهان سرمايه داري است.

توليد و توزيع مواد مخدر يک روش پر افتخار مال اندوزى است. اين جامعه بدون کار خانگى و فرودستى زن در صحنه اقتصادى نميتواند روى پاى خودش بايستد. اين جامعه کودکان را بکار ميکشد. پيران را دور مياندازد. بدون بکشت دادن و معلول کردن و فرسوده کردن نميتواند توليد کند. اين جامعه بدون انکار انسان بودن اکثريت ساکنين کره زمين و بدون چشم بستن به نيازهاى اوليه آنها، از غذا و بهداشت و مسکن و امنيت اقتصادى تا فراغت و دانش و هنر، نميتواند تعادل خود را حفظ کند. سرمایه داری یعنی همين بربريتي که مردم جهان را در آن نگه داشته اند. اين وضعيت، محصول قرون وسطي نيست، حاصل سيستم و نظام حاکم بر قرن بيست و يکم است. نه تنها بهبودي در زندگي و معيشت اکثريت مردم دنيا به وجود نيامد، بلکه داراها داراتر و ندار‏ها ندارتر شدند. تا همين الانش زندگي مردم دنيا نمودار آشکاري از نابرابري هاي اجتماعي و اقتصادي بوده است. نابرابري هايي که خود ‏بيانگر تشديد فاصله طبقاتي بين اقليت ناچيزي که دستاوردهاي مردم زحمت کش را به يغما برده اند و اکثريتي که براي لقمه ناني سخت ‏و طاقت فرسا کار مي کنند، ولي هنوز هم از همه چيز محروم اند. سيستم سرمايه داري جهان در خدمت به بازتوليد ‏اين نابرابري ها، نظم خود را هم چنان بر جهان اعمال کرده و در اين راه از هيچ کاري فرو نگذاشته است.

بنا به گزارشات سازمان بين المللي کار، سالانه بالغ بر صدها ميليون كارگر و كارمند در جهان قربانى سوانح ناشى از كار شده و به بيمارى‌هايى مبتلا مى‌شوند كه ارتباط مستقيم با حرفه‌ آنان دارد. طبق اظهارات اين سازمان، شمار كارگراني كه در حين انجام شغل خود جان مى‌سپارند، بيش‏ از دو ميليون نفر در سال است. لذا، كار همه روزه پنج هزار نفر را مى‌كشد! و به شهادت گزارش‏، “واقعيات از اين ارقام نيز فراتر مى‌روند.”  حتي آن صدها هزار مزدبگيري که از اين معرکه جان سالم به در مي برند و بي رمق و از کار افتاده وارد دوران بازنشستگي و به پايان زندگي فعال خود مي رسند، نه تنها توانايى بهره بردارى از دوره‌ سوم زندگى‌شان را ندارند بلکه به رغم بالا رفتن ميانگين طول عمر، اين امر در اثر عوارض‏ ناشى از فعاليت‌هاى حرفه‌اى، به افزايش‏ بيمارى‌هاى دوران بازنشستگى، سرطان، بيمارى‌هاى قلب و عروق، افسردگى، حمله‌ى مغزى، نارسايى‌هاى حسى، آرتروز، جنون ناشى از كهولت، آلزايمر و غيره منجر مى‌شود. و شما اين پديده را ضرب کنيد در حمله‌اى كه توسط ارگان‌هاى هشت كشور بزرگ صنعتى (G8)، بانك جهانى، سازمان همكارى و توسعه‌ى اروپا كه از سال‌هاى ١٩٧٠ تاكنون پرچمدار تهاجمى همه جانبه عليه سيستم تامين اجتماعى و اداره‌ دولتى اين امور بوده‌اند. اتحاديه‌ اروپا در اجلاس‏ سران خود در بارسلون در مارس‏ ٢٠٠٢، به اتفاق تصميم گرفتند تا سن بازنشستگى را به مدت پنج سال افزايش‏ دهند. امرى كه به منزله‌ يك عقب گرد جدى در عرصه‌هاى اجتماعى  مى‌باشد.

 

چهره‌ واقعى اروپا، به دور از تجمل خيره كننده‌ آن، چهره خشم و عصيان جوانان محلات فقير نشين و محروم  آن است. چهره‌ جامعه‌اى نابرابر، كه سياست‌ سرمايه دارى و دولت نماينده‌ آن، فقر و محروميت و ناامني و هراس‏ از آينده را بر انبوهى از مردم - به ويژه جوانان - تحميل كرده است. خشم و عصيان جوانان در مارس ٢٠٠٦ فرانسه، از فراز ديوار شيشه‌اى و شكننده‌ “دموكراسى” و “تمدن”، واقعيت تلخ و گزنده‌ ناشى از وجود اين نظام غير انسانى را آشكار كرد. دولت، مي خواست با قرار دادن کارگران جوان در مقابل مسن، کارگران بومی در مقابل مهاجرين، قوانين حفاظتی کار را از بین ببرد، سقف دست مزدها را پایین بیاورد، و کارهای موقت و فاقد ضمانت اجتماعی، با دوره های متعدد بيکاری، را در جامعه رواج دهد.

 در سال‌هاى اخير و در متن اين شرايط، شمار جرم و اعتياد به ويژه در بين جوانان فرانسه و انگلستان گسترش‏ چشم گيرى داشته است. کمبود زندان به جاي آموزش و تامين رفاه شهروندان دقيقا از اينجا ناشي مي شود. سياست‌ “گتوسازي” دولت فرانسه و جدا سازي مهاجران و پناهندگان از جامعه عملا سدي در برابر جذب اين توده وسيع از مردم به آموزش و بازار کار و جامعه طبقاتي فرانسه شده است. در آلمان، راسیسم آشکار و پنهان را علیه جوانان بویژه از کشورهای شرق را اعمال میکنند، ناهنجاریهای ناشی از آن را احزاب دست راستی علیه جوانان و با بیشرمی برای کمپین تبلیغاتی انتخاباتی خود و رای گرفتن از بخش راست این جامعه استفاده  میکنند. همه جاي اروپا کمابيش، آشکارا و پنهان اين وضعيت وجود دارد. اين نسل، از بيكارى و بى تامينى، از فقر و فلاكت، از نسبيت فرهنگي، از راسيسم دولتى و غير دولتى، و از تيره و تار بودن سرنوشت آينده‌ خود به تنگ آمده است. پدران و مادران كارگر، نگران آينده‌ فرزندان خود شده‌اند؛ و جوانان به ورطه‌ نااميدى و عصيان افتاده‌اند. در چنين شرايطي، بشر مجبور و محروم، ممکن است هر کارى بکند. ممکن است فاشیست بشود، ممکن است خودکشى کند، ممکن است دیوانه شود، ممکن است به تن فروشي و اعتياد روي آورد، ممکن است هر کارى بکند. فرزندان كارگران، ديگر نه از آموزش و پرورش مناسب و نه از امكانات رفاهى كافى برخوردار نيستند. اينان حتا اگر هم موفق شوند تحصيل خود را به پايان برسانند، با توجه به نرخ بيكارى و كمبود جدى اشتغال، اميدى به يافتن شغل ندارند. تا وقتي قانون سود سرمايه عمل مى‌كند و به تضادها و شكاف‌هاى طبقاتى مى‌افزايد؛ تا وقتى انبوهى از مردم از فقر و بيكارى و ساير مصائب ناشى از سرمايه دارى در رنج و عذاب هستند، اين اعتراضات نيز، آشکار و پنهان به قوت خود باقي است. 

 

کمونيست: بطور ویژه تر، شرايطي که امروز نسل جوان در ايران  بسر مي برد چگونه است؟

 

فواد عبداللهي: شرايط اجتماعى و سياسى اى که اين نسل در آن به سر مي برد با دوره هاي قبل فرق دارد. فقرى بيسابقه و غير قابل توصيف را به دهها ميليون انسان تحميل کرده اند. حقوق کارگر را ماهها نميپردازند و آنجا هم که ميپردازند قدرت خريد قوت لايموت براى يک خانواده سه نفره را ندارد. تورم و گرانى بيداد ميکند. بالاکشيدن حق مردم و رشوه خوارى و فساد و اختلاس بنياد سيستم ادارى اينهاست. بيکارى و اعتياد جامعه را در خود غرق کرده است. در ایران اسلام به کمک سرمایه داری جهنمی از استبداد برای نسل توده کارگر و مردم زحمتکش بویژه نسل جوان ساخته است که در عین حال منطبق با حفظ رابطه کار و سرمایه در ایران است.

در ايران، جوانان زيادى از آزادی محرومند. از يک طرف، اکثريت عظيم اين نسل براي خوشبخت شدن احتياج به امکاناتی چون مسکن، امنيت اقتصادى، آزادى معاشرت و غیره دارد. معني آزادى و توانايي اقتصادى انسان چيزي جز اينها نيست. در سيستم جمهوري اسلامي جوان بنا به تعريف از خوشبختي محروم است. اين وضعيت را ضرب کنيد در واپسگرايى فرهنگى که محصول اسلام و قوانين مذهبي حاکميت است. کسى در اين دوره حکومت مذهب را قبول نميکند. از نظر فرهنگي و فکري اسلام از زندگى جوان ايراني رخت بر بسته است. از دنياى درونى تک تک شان، از عمق عواطف و فرهنگهاى فردى شان، از خود آگاهى شان، از مناسبات روزمره شان اسلام  ور افتاده است و پشت سر گذاشته شده است. بر کسي پوشيده نيست که رژيم سياسى آتى ايران فقط ميتواند غير مذهبى باشد. بنياد هويت مذهبي براي اين نسل ويران شده است. قوانين و الگوي اسلامى در ذهن اين نسل باقي نمانده است به اين دليل که مذهبى و اسلامى است. خود سران حکومت اسلامي هم مي دانند که با کوبيدن بر طبل اسلاميت فقط به انزجار اين نسل مى افزايند. تسلط حکومت مذهبى و مقررات و موازين ارتجاعى اسلام در ايران ديگر قابل دوام نيست. اسلاميت مستقيما در برابر سکولاريسم عميق جوانان و جامعه و فرهنگ عامه قرار گرفته است. جامعه ايران يک حاکميت مذهبى و اسلامى را بيش از اين تحمل نميکند.اعتراض یه بیحقوقی زن به بیحرمتی روزمره و اعتراض به آپارتاید جنسی و حجاب، اعتراض به حضور مذهب در محیط آموزش، امر نسل جوان امروز ایران است. نسلی که لغو اعدام را میخواهد، نسلی که حقوق کودک را میخواهد، نسلی که آزادی و رفاه، برابری کامل زن و مرد، آزادی بدون قید و شرط سیاسی را میخواهد.  جوانان، از سرکوب آزادی هایشان، از خفقان و حاکمیت سپاه پاسداران و انصار حزب الله و اوباش رژیم  به تنگ آمده اند. مردم ایران آزادی و برابری میخواهند.

 بيکاري وسیع، تضاد طبقاتي، تن فروشي، فقر و فلاکت و اعتياد، سير صعودي بي سابقه اي را طي کرده است. در کل اين وضعيتي است که نسل جوان امروز در ايران با آن دست و پنجه نرم مي کند.

 

کمونیست: شما راه برون رفت از این وضعیت را چگونه می بینید؟ از بین بردن موانع و مشکلات فعلی و کلا خلاصی نسل جوان از این وضعبت در ایران به نفی چه عواملی گره خورده است؟

 

فواد عبداللهي: هر جواني بايد از خود بپرسد که مي خواهد چه چيزي را نفي کند و براي نسل آينده چه چيزي را بجاي بگذارد. تمام تحرک تاريخ در روح اين سوال است و بدون انديشيدن به آن تحرک تاريخ قطع مي شود. نفي اين وضعيت در گرو سرنگوني هر چه سريع تر جمهوري اسلامي توسط مردم است. مشکل حکومت اسلامی است،  با مذهبش،  با توحش و بربریتش، با کلیتش.

 

 

جامعه جوان ايران به يک دخالتگرى سياسى براى بهم ريختن قدر قدرتى حکومت احتياج دارد. وظيفه کمونيستها و يک حزب کمونيستى اتفاقا اين است که کارى کنند مردم در يک مقياس وسیع به میدان بیایند و به جبهه آزاديخواهى و برابرى طلبى و ساختن یک دنیای بهتر به پیوندند. خوشبختانه اکنون پرچم این آزادیخواهی و برابری طلبی در ایران بلند شده است. باید اهمیت آن را درک کرد.

 

اگر کسی خود را چپ میداند، خود را طرفدار آزادی و برابری میداند هذا گوی و هذا میدان. این جنبش را تقویت کند، زیر این پرچم که بلند شده است، بسیج و متحد شود. قدر آن را در چرخاندن جامعه به نفع این جنبش و گسترش و قدرتمند کردن جبهه آزادیخواهی وبرابری طلبی بداند. رفع موانع و مشکلات فعلی در گرو تقویت این جنبش است که اکنون پرچم آن در جامعه ایران بلند شده است. در عین حال نفی وضعیت موجود، زیر پا گذاشتن قوانین ضد بشری جمهوری اسلامی، نفی آپارتاید جنسی و غیره در هر قدم یکی دیگر از وظایف جوانان در سراسر ایران و در نتیجه مستاصل کردن حکومت اسلامی است.

باید جمع شد، باید متحد شد و تعرض جمهوری اسلامی را به جوانان جامعه ایران عقب راند. جامعه و مردم ایران همچنین خواستار آزادی زندانيان سياسى هستند، میخواهند از هزاران نفرى که سالهاست اسيرند تا دانشجويان آزايخواه و برابري طلب معترض ماههاى اخير فورا آزاد شوند، محاکمات صحرايى مردم متوقف و برچيده بشود.

 

در کل سازمان دادن خواسته هاي عميق و انساني مردم و نسل جوان بايد به يک خيزش ديگر عليه جمهوري اسلامي تبديل گردد. اين کار يک حزب، کار رهبران طبقه کارگر، کار فعالين عرصه آزاديخواهي و برابري طلبي، کار رهبران جنبش زنان است که چنين تحولي را تضمين کنند. بدون رهبراني که پرچم و ملزومات پيروزي را مي شناسند دامنه هيچ اعتراضي ادامه دار نخواهد بود. جامعه ايران آبستن اتفاقات جديد است اما اينکه اين اتفاقات مي خواهد از چه جنسي باشد به فعالين کمونيست و طبقه کارگر و فعالين حزب حکمتيست بستگي دارد.