جنبش خود را بسازيم

 

حسين مرادبيگي

 

شلاق زدن کارگر در سنندج به جرم شرکت در مراسم اول ماه مه، شهری که به مقاومت در برابر جمهوری اسلامی مشهور بوده است. احضار کردن کارگران اخراجی به دادگاه اسلامی به جرم اینکه حقوق معوقه خود را طلب کرده اند یا حمله نیروهای انتظامی و ضرب و شتم کارگران در جلو کارخانه به این بهانه که سد معبر کرده اند، نشانه تشدید تعرض حکومت اسلامی سرمایه نه تنها به معیشت روزانه طبقه کارگر که به حرمت و کرامت انسانی کارگر است.

طبقه کارگر در واقع دما سنج رفاه و آزادی در جامعه سرمایه داری است. هر درجه از بهبود در زندگی طبقه کارگر، با افزایش بهبود در زندگی افراد جامعه و هر درجه از اقتدار طبقه کارگر با گسترش آزادی و حقوق فردی و حرمت و کرامت انسان در جامعه بورژوایی همراه بوده است. عکس آنهم صادق است. سرمایه جز با خون و عرق کارگر بارور نشده و تحمیل عقب گرد به جامعه و پائین آوردن سطح توقعات جامعه همواره با یورش به معیشت روزانه طبقه کارگر، سرکوب طبقه کارگر و جنبش کمونیستی این طبقه و از اینطریق تحدید آزادیهای سیاسی و به جلو صحنه راندن مذهب و فاشیسم و میلیتاریسم همراه بوده است. در ایران، سرمایه با همه خصوصیات ضد انسانیش همزمان با کثافت و توحش اسلامی نیز مسلح شده است. این در عین حال اوج درماندگی و گندیدگی خود سرمایه در اوآخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم را نشان میدهد. تلاش حکومت اسلامی از ابتدای سرکار آمدنش این بوده است که حاکمیت سرمایه در ایران را به هر ترتیب که شده حفظ کند و از اینطریق مقبولیت خود را به بورژوازی ایران در انطباق با رابطه کار و سرمایه در ایران و به بازار جهانی سرمایه تحمیل کند.

این تلاش ابتدا با یورش بر دو محور در جامعه ایران استوار بوده است، طبقه کارگر و زن در جامعه ایران. کشتار کارگران بیکار اصفهان در 17 اسفندماه 57 با اسید پاشی اوباش اسلامی به صورت زنان   و دختران و “روسری یا تو سری” تکمیل شد.   

شلاق زدن کارگری که حق خودش را میخواهد، در واقع قلدری جدید جمهوری اسلامی را در مقابل طبقه کارگر و جامعه که این بار نیز با تشدید یورش به زنان و جوانان تکمیل شده است باید در متن اوضاع و احوال این دوره جستجو کرد و به آن جواب داد. وگرنه سردرگمی و سرخوردگی فعلی را تشدید خواهد کرد. جمهوری اسلامی ماجرای اشغال سفارت آمریکا را داشت، جنگ ایران و عراق را داشت، “فتوا” علیه سلمان رشدی را داشت و دوم خرداد و نیروی اپوزیسیون بورژوایی پشت سر آن را با همه شعرا و نویسندگان و هنرمندان این جنبش داشت. این دوره، جمهوری اسلامی در کنار تفوق هسته ای خودش در مقابل دولت آمریکا و دول غربی، هزیمت افق ناسیونالیسم ایرانی و کل افقی که به آمریکا دارد میاید و میزند و می اندازد امید بسته بود را دارد. دارد از این تفوق و از هزیمت این افق در مقابل خود برای به زانو درآوردن طبقه کارگر و یورش به زنان و ارعاب جامعه و مردم در مقابل خود بهره برداری میکند. دارد تاوان سکوت کارگر را در مراکز کلیدی در مقابل یورش به زن، در مقابل تعرض به کارگر پراکنده از رهبران و فعالین کارگری این مراکز میگیرد. دارد تاوان هزیمت یک افق و توهم به یک افق شکست خورده را از مردم و جامعه ایران میگیرد. وگرنه اوضاع بدتر از گذشته است. پول دارها پول دارتر شده اند، گله امامان حزب الله و سران ریز و درشت جمهوری اسلامی بیشتر خون مردم را در شیشه کرده اند.

نانی به سفره هیچ کارگر و مردم زحمتکشی اضافه نشده است که هیچ، بیکاری و گرانی و فقر و فلاکت حتی نسبت به چند ماه قبل نیز تشدید شده است. برای مقابله با این وضعیت باید جبهه دیگری را باز کرد، جنبش دیگری را باید ساخت، سد واقعی ای باید در مقابل یورش حکومت اسلامی بست. پرچم این جبهه، پرچم این جنبش در این دوره و در گرماگرم جنگ بین ما و جمهوری اسلامی خوشبختانه بلند شده است. پرچم آزادیخواهی و برابری طلبی. نیروی جنبش پشت این پرچم را و مطالبه این جبنش را برای جامعه، جامعه و افکار عمومی در ایران و در خارج ایران در پس این پرچم دارند می بینند، جنبش انقلابی طبقه کارگر که قصد دارد برای اولین بار در تاریخ ایران صحنه سیاست در ایران را از آن خود کند.

 

تنها طبقه کارگر و نیروی این جنبش است که میتواند حکومت اسلامی را سرنگون کند و کثافت اسلامی را از جامعه ایران پاک کند. ناجی دیگری نیست. میاید و میگیرد دیگری نیست.  کارگر باید از کارگر، از زن برابری طلب، از دانشجو، زن برابری طلب و دانشجو باید از کارگر دفاع کنند. شلاق زدن به هیچ فردی را نباید از جمهوری اسلامی تحمل کرد، هیچ بی حرمتی ای به حرمت و کرامت هیچ فردی را در جامعه نباید از جمهوری اسلامی قبول کرد. هرکس دستش به کلاه خودش باشد یا کارگر را به حقوق زن و به دفاع از زن و از دانشجو کاری نیست، تنها دست اوباش اسلامی را روی کارگر و زن برابری طلب و جوان این جامعه درازتر میکند. 

حول این پرچم میتوان و باید یک جنبش متحد و بهم بافته ساخت. میتوان و باید کارگر و زن برابری طلب و جوان سکولار را زیر این پرچم متحد کرد. میتوان و باید در مقابل توحش جمهوری اسلامی به طبقه کارگر و به جامعه، سد آزادیخواهی  و برابری طلبی را بست.

بگذار وقتی دلقکها و لاشخورهای سیاسی اپوزیسیون بورژوایی از درون و از برون حکومت اسلامی دوباره سر بلند میکنند این جنبش روی پای خودش محکم ایستاده باشد.

 

سوال اینجاست که آیا چپ جامعه، کمونیستها، خود کارگران و  زنان برابری طلب به اهمیت اتحاد حول این پرچم در عقب راندن جمهوری اسلامی واقف هستند و یا در آینده نزدیکی واقف خواهند شد؟