چند نکته ظاهرا بدیهی!

 

حسين مرادبيگي

 

بحثها و جدلهایی که به نام مسائل کارگری حداقل در یکی دو سال اخیر بین آدمهای مختلفی شدت گرفته و آذین بند سایتهای متعددی بوده است، در کنار وضعیتی که جمهوری اسلامی به طبقه کارگر در ایران تحمیل کرده است، وقتی می بینیم کارگری را که حقوق معوقه خود را طلب میکند به دادگاه احضار میکنند، بیانگر مشغله های این آدمها و نشانگر بی ربطی آن به کارگر و به مسائل و مشکلات واقعی کارگر و آنچه که در کانونهای اصلی اعتراض و مبارزه کارگر در ایران میگذرد. تنها نتیجه احتمالی آن، اغتشاش فکری است که در محافل رهبران و فعالین واقعی مبارزات و اعتراضات کارگری ایجاد کرده است. بدین منظور و در نوشته حاضر، من سعی کرده ام چند نکته ظاهرا بدیهی و احتمالا از خاطر رفته را که در آثار منصور حکمت فراوان است، مجددا و به اختصار توضیح دهم تا به رفع اغتشاشات فکری در میان فعالین و رهبران کارگری کمکی کرده باشد.

 

١- سوخت و ساز درون طبقه کارگر

 

طبقه کارگر از آنجا که به صنایع بزرگ مرتبط است، مبارزه و اعتراضش نیز ناگزیر شکل توده ای و علنی بخود میگیرد، علنا و توده ای اعتراض میکند و علنا نیز متشکل میشود. شکی نیست که کمونیستها به فعالت مخفی هم نیاز دارند، اما طبقه کارگر بعنوان طبقه برای ایجاد بهبودی در زندگی روزانه و شرایط کاریش، یعنی “مبارزه اقتصادیش”، در تقابل با دولت و سرمایه داران، ناگزیر از مبارزه علنی و رو در رو است. این مبارزه را نمیتوان از راه دور کنترل کرد، این مبارزه رهبر و فعال علنی خود را در محل دارد. مبارزه ایست رو در رو و مستقیم و در حال جریان لذا رهبری آن نیر حضوری و علنی است. رهبری این وجه از مبارزه از بالای سر اینها ممکن نیست، بلکه به رهبری علنی، به تشکل علنی، حال شور یا سندیکای خود، احتیاج دارد. از “سازمان” یعنی آن مرکز غیبی ای که آن پشت نشسته و مرتب دستور صادر میکند ساخته نیست، کار “سندیکای مخفی” هم نیست.

طبقه کارگر توده بی شکلی مرکب از آحاد و افراد منفرد نیست. در سخترین و بدترین شرایط نیز از نوعی سازمانیابی “خودبخودی”  با سوخت و ساز و فعل و انفعالات خاص خودش برخوردار است. دارای محافل و شبکه هایی از رهبران و فعالین خودش است که بر مبنای طبیعی ترین روابط و مناسبات درون آن شکل میگیرند و مبارزه و اعتراض کارگران را هدابت و رهبری میکنند.

طبقه کارگر مثل هر طبقه اجتماعی دیگری محل یا بستر گرایشات و خطوط فکری و نگرش سیاسی و سنتهای مبارزاتی مربوط به خودش است. از آنارشیسم تا سندیکالیسم ، از رفرمیسم  گرفته تا کمونیسم. همین خطوط فکری و سیاسی و سنت های مبارزاتی نیز مبنا یا پایه فعالیت احزاب و سازمانهای سیاسی در میان این طبقه است. هر حزب و سازمانی حتی اگر الکی هم ایجاد شده باشد اگر ادعای کار در میان کارگران را میکند، پایه فعالیت و سنت مبارزاتی خود را از این گرایشات و خطوط فکری و سیاسی در میان طبقه کارگر میگیرد. آقا بالا سر اینها را نداریم، مافوق اینها را نداریم، احزاب و سازمانهای خود گماره را نداریم.  کسی که این ادعا را میکند یا از رابطه احزاب و طبقات همان درک مکانیکی و سنتی چپ باقی مانده از انقلاب 57 را دارد یا عوام فریبی میکند و سر کارگران و فعالین کارگری را کلاه میگذارد. اگر سراغ همچو کسی که کارگر کارگر را میکند بگیرید، او را در بستر یکی از ابن گرایشات و خطوط فکری با مخلوطی از پوپولیسم و ناسیونالیسم و لیبرالیسم اقتصادی پیدا خواهید کرد. باید دید چه مصلحت اجتماعی طبقاتی ای ایجاب کرده است که حتی یک حزب بورژوایی، حتی یک فرقه سیاسی نیز به نام کارگر یا کمونیسم  فعالیت میکند یا فعالیت میکرده است. ما این را بیش از دو دهه قبل نشان دادیم که کمونیسم بورژوایی انحرافی در جنبش کمونیستی طبقه کارگر نبود، بلکه خود همان جنبش بورژوایه بود که مصلحت اجتماعی طبقاتی اش ایجاب میکرد که دوره ای به نام کمونیسم و کارگر فعالیت کند. حقوق کارگر را مطالبه میکرد تا با آن به قدرت برسد، برای اینکه وقتی به قدرت رسید از دادن آن امتناع کند. رابطه احزاب و سازمانهای سیاسی و سنتهای مبارزاتی آنان را باید در رابطه آنان با گرایشات طبقاتی - اجتماعی در جامعه نشان داد. لفاظی های بی محتوایی نظیر “رویکرد فرقه ای” ! و احزاب و سازمانهای خود گمارده و غیره چیزی جز هیاهوی چپ باقی مانده از انقلاب 57 یا طیف کارگر کارگر برای ایجاد اغتشاش فکری و بازداشتن کارگر و فعالین و رهبران کارگری کمونیست و رادیکال از رابطه احزاب و گرایشات طبقاتی و اجتماعی در جامعه نیست.

طبقه کارگر صنف بدون رهبر نیست. حتی بدون وجود احزاب سیاسی هم دارای رهبران و فعالین خویش است. دارای شبکه ها و محافلی از رهبران خود از جمله محافل و رهبران کمونیست و رادیکال خویش است. هیچ مبارزه و اعتراض کارگری ای بدون رهبری ممکن نیست و هیچ مبارزه  و اعتراض و اعتصابی بدون رهبری ای از میان خود کارگران صورت نمیگیرد. وجود هر اعتراض و اعتصاب کارگری به وجود رهبران و فعالینی در میان خود کارگران گره خورده است. رهبرانی خوب یا بد. رهبرانی که میدانند باید روی چهارپایه بروند. کارگران را مخاطب قرار دهند، کارگران را مجاب کنند و تمابلات آنان را بیان کنند. رهبرانی که میدانند باید برای تشکل یابی کارگران کار کنند، میدانند باید بموقع با نماینده دولت و کارفرما مذاکره کنند. میدانند کجا و کی باید به دولت و کارفرما فشار بیاروند و کجا لاز م شد مانور بدهند تا خواستها و مطالبات کارگران متحقق شوند و غیره و غیره. و صد البته مبارزه و اعتراض کارگری در تناسب قوای معین و بسته به میزان آگاهی سیاسی و میزان سازمان یافتگی و تشکل پذیری طبقه کارگر جلو میرود. واضح است بیکاری و گرانی و فقر و فلاکت فعلی که حدود سه دهه است روی هم تلمبار شده است توقع کارگران و مطالبات کارگران را به سطح پائینتری تنزل داده است. 

و سرانجام در مورد مبارزه اقتصادی طبقه کارگر. مبارزه و اعتراض کارگر هم نه محصول احزاب و سازمانهای سیاسی و نه با پیدایش آنان شروع شده است. هر رشته تولیدی قبل از هر چیز و بدون وجود شورا و سندیکا نیز نقطه شروع همبستگی کارگری بوده است. اعتراض کارگر به استثمار سرمایه داری بخشی از هویت طبقاتی او است. واضح است احزاب و جریانات سیاسی بر دامنه آن تاثیر میگذارند. رهبر و فعال علنی کارگران در محل هم کسی است که کارگر است، که همزمان دارد کار میکند و در محل کار و زیست کارگران، مبارزه روزانه کارگران را علیه دولت و کارفرما رهبری و هدایت میکند. این یکی را دیگر متاسفانه” از خارج نمیشود وارد کرد.

اگر جریان سیاسی ای و یا کس و  کسان دیگری که خودشان را بعضا فعال کارگری سابق میدانند بخواهند خارج از رهبران و فعالین کارگری در محل دخالتی در مبارزات کارگران بکنند باید این سوخت و ساز ظاهرا بسیار بدهی درون طبقه کارگر را برسمیت بشناسند. باید در کانونهای مبارزه و اعتراض کارگر حضور داشته و از اینطریق فاصله خود را با لفاظیهای سنتی چپ نشان دهند. چپ سنتی و خلقی دوره 57 نسبت به این سوخت و ساز بیگانه بود. میرفت که سازمان خودش را لانسه بکند و برای آن در میان کارگران چند تا عضو بگیرد. ابن چپ خرده بورژوا به کارگر به عنوان یک اتم نگاه میکرد و تلاش میکرد تا کارگر را مثل خودش حداکثر عنصری ضد رژیمی بار بیاورد. اگر “مشی چریکی” بود او را وارد خانه تیمی میکرد و اگر “مشی توده ای”، او را وارد این شکل از فعالت خود بعنوان عنصری ضد رژیمی وارد مبکرد. رفرمیسم بورژوایی سابقا اردوگاهی هم بدلیل نیازش به این طبقه، فعلا دلایل آن به کنار، راه و چاه نفوذ در کارگران را بلد بود، میرفت سراغ فعالین گرایش رفرمیستی درون طبقه کارگر و کار خودش را میکرد. بقایای آن هنوز هم این کاره اند. طیف کارگر کارگری هم همان سازی را میزند که در سال 57 میزد اما در قالب دیگری. نمونه فعلی آن جدلهایی است که در مقیاس کوچکی حدود پنج سال است که حول “کمیته ییگیری” و “کمیته هماهنگی” و غیره جریان دارد. جدلهایی بی ربط به کارگر و به مشکلات واقعی و به مبارزه کارگر و به کانونهای اعتراض و مبارزه کارگر که خود گردانندگان این کمیته ها را وادار کرده است که به از پا درآمدن خود اعتراف کنند. “تشکل کارگری ضد سرمایه داری” که ادعای آن را میکنند  تنها و تنها روی کاغذ ایجاد خواهد شد. بجای اینکه بروند سراغ یک کار موثر و زمینی و واقعی ای، زندگی سیاسی خود را با اینها سر میکنند. 

 

2-  دو قطبی حزب – تشکل کارگری

 

تقابل علنی کارگر با دولت و کارفرما علنی و توده ایست، فعالیت مخفی و یا تحزب سیاسی کمونیستی کارگر مقوله دیگری است که میتوان در جای دیگری اگر لازم شد مفصل به آن پرداخت. طبقه کارگر دو نوع تشکل داشته و خواهد داشت، یکی تشکل توده ای و علنی به اصطلاح تشکل غیر حزبی و  دیگر تشکل حزبی، یعنی حزب یا سازمان کمونیستی که کارگر در آن به مبارزه طبقاتی خود تحزب میدهد و از اینطریق در تحولات سیاسی و کسب قدرت سیاسی دخالت میکند.  تحزب کمونیستی در بطن مبارزه طبقاتی طبقه کارگر قرار دارد و از مبارزه او برای رهائی از کار مزدی جدایی ناپذیر است. کمونیسم و مانیفست کمونیست چیزی جز این نمیگوید. کسی که تحزب کارگر را کمرنگ بکند، یا فرار از تحزب کمونیستی را برای کارگر تبلیغ کند، عملا کارگر را از ابزار رهایی اش از کار مزدی و از انقلاب سوسیالیستی محروم میکند. تحزب کمونیستی در جامعه بورژوایی بعنوان یک قاعده و نه استثناء برای کمونیستها معمولا مخفی بوده است و با بهرحال از یک درجه از رعایت کار مخفی برخوردار بوده است. در کشورهایی با دولت های بورژوا – استبدادی این مساله لازم به توضیح نیست. کمیته های کمونیستی در محل کار و زیست لولای بهم بافتن کارگر و زن و جوان کمونیست در محل کار و زیست و ابزار درست تلفیق کار علنی و مخفی آنهاست. اما تشکل توده ای کارگری باید علنی باشد. برای اینکه مبارزه و اعتراض کارگر در مقابل دولت و کارفرما علنی و توده ایست. نمیتواند مخفی باشد و مخفی بودن آن نفض غرض است. 

 

در مورد فعالیت علنی و توده ای کارگر هم اینطور نیست که گویا تشکل توده ای کارگری کارش هدایت “مبارزه اقتصادی”  یا همان حرکات و فعل و انفعالات “خودبخودی” کارگران و حزب سیاسی نیز گویا کارش هدایت مبارزه سیاسی است. یا گویا این حزب است که آلترناتیو اقتصادی و سیاسی را مطرح میکند نه تشکل کارگری. این بحث هم یادگار خام اندیشی سنتی چپ 57 است. عده ای این را و عده دیگری نیز همین را اما در قالب دیگری مطرح میکنند. این عده میگویند که به تدریج و قدم به قدم از تشکل کارگری برای مبارزه اقتصادی، روزی به تشکل سیاسی صرفا در برگیرنده کارگر که آلترناتیو اقتصادی و سیاسی خود را مطرح میکند گذر خواهند کرد! همان نگرش سنتی چپ در قالب کارگر کارگر است که خیال میکند هدابت مبارزه اقتصادی یا فعل و انفعالات “خودبخودی” کارگر کار تشکل توده ای و وقتی حزبی و سیاسی میشود یا خواهد شد که گویا آلترناتیو اقتصادی و سیاسی را مطرح میکند. 

نگاهی ساده به تاریخ و سابقه و تکامل جنبش اتحادیه ای نیز غیر از این ادعا را اثبات میکند. سالهاست که جنبش اتحادیه ای بخشی تفکیک ناپذیر از رفرمیسم و سوسیال دمکراسی، با آلترناتیو اقتصادی مربوط به خود و احزاب و رهبران و شیوه اداره جامعه ویژه خودش است. احزاب این گرایش، احزاب رفرمیست و سوسیال دمکراتند. احزابی هستند که بارها قدرت دولتی بورژوائی را در دست داشته اند. هنوز هم با فاصله از مو باریکتری  که با جناح راست کشورهای سرمایه داری دارند، بعنوان جناح چپ بورژوازی عمدتا در غرب، قطب مقابل جناح راست و کنسرواتیو بورژوازی به حساب میایند. بخش اعظم رهبران و اعضاء اتحادیه ها را رهبران و اعضای این احزاب تشکیل میدهند. سندیکالیسم بدون تکیه به این احزاب و این رهبری ظرفیت تبدیل شدن به یک حرکت وسیع اجتماعی را ندارد. نوشته های معدودی از فعالین و رهبران کارگری جنبش سندیکالیستی این دوره جامعه ایران و مقالاتی را که در مورد وضعیت طبقه کارگر و غیره نوشته اند بخوانید می بینید که ناسیونال رفرمیسم، یعنی آلترناتیو اقتصادی جنبش سندیکالیستی را مطرح کرده اند. در دفاع از “صنایع ملی” در مقابل سرمایه های خارجی نوشته اند، از “خودکفائی اقتصادی” و جلوگیری از ورد کالاهای خارجی و حمایت صنایع داخلی نوشته و دفاع کرده اند تا به اصطلاح جلو ورشکستگی صنایع داخلی گرفته شود! کسانی هم که حتی ادعای “لغو کار مزدی” را داشتند یا دارند و ظاهرا دارند سندیکالیسم را نقد میکنند وقتی خود قلم در دست میگیرند می بینیم که همان رفرمیسم جنبش سندیکالیستی را نمایندگی میکنند و هنوز حزب سیاسی نشده آلترناتیو اقتصادی و سیاسی خود را مطرح کرده اند. در حرف هم ادعا میکنند که کار تشکل توده ای کارگر گویا هدایت مبارزه اقتصادی است که باید قدم به قدم آن را طی کنند تا به حزب سیاسی که به زعم آنان آلترناتیو اقتصادی و سیاسی را مطرح میکند برسند!  

 

3- شورا – سندیکا  و سندیکالیسم

 

در مورد شورا وسندیکا هم این مساله صادق است. وقتی میگوئیم شورا یا سندیکا؟ معنی اش این نیست که گویا دو تا الگو برای تشکل کارگران را داریم و کارگران گویا از میان آن دو مخیرند که یکی را انتخاب کنند. شورا هم آلترناتیو گرایش اجتماعی خاصی از طبقه کارگر است؛ آلترناتیو جنبش کمونیستی طبقه کارگر. جنبش شورائی هم مانند جنبش سندیکالیستی دارای افق و دورنمای اقتصادی و اداری ویژه مربوط به خودش است. هم جنبش سندیکالیستی و هم جنبش شورایی هردو، از محدوده خواستهای اقتصادی فراتر رفته اند. هر دوی این جنبش و فعالین آنها نیز فی الحال آلترناتیو اقصادی و سیاسی جنبش خود را مطرح کرده اند. تاکید ما بعنوان فعالین جنبش مجامع عمومی روی مجمع عمومی به معنی ابراز تعلق ما به جنبش کمونیستی طبقه کارگر است.

اما در مورد تشکل توده ای یا غیر حزبی طبقه کارگر در شرایط امروز ایران، اگر اعتراض کارگر جمعی و علنی است پس تشکل توده ای و یا ظرف اتحاد و اعتراض جمعی او نیز باید علنی باشد. اگر مبارزات کارگری، سازمان مناسب و رهبری مناسب و دورنمای مناسب خود را می طلبد، که می طلبد، در این صورت در سطی از بحث، بحث ایجاد سندیکا یا مجمع عمومی(شورای پایه) در میان کارگران رشته های مختلف وارد میشود. در این صورت، اختلاف ما در این سطح از بحث، لااقل از نظر من، بعنوان کسانی که کارگران را برای تشکیل مجامع عمومی خود و نه سندیکا فراخوان داده و برای ایجاد آن تلاش میکنیم با کس یا کسانی دیگری که تشکیل سندیکا را تبلیغ میکنند بر سر امکان پذیری آن متمرکز میشود. جدل ما با سندیکالیسم و افق سندیکالیستی جای دیگری است. کسی که اکنون سندیکالیسم را مانع اتحاد و تشکل کارگر در ایران میداند دارد شیپور را از سر گشاد آن میزند. مانع تشکل و اتحاد و اعتراض طبقه کارگر، حکومت اسلامی سرمایه است. حکومتی تا مغز استخوان ضد کارگر. طبقه کارگر در ایران در اصل با جمهوری اسلامی طرف است نه با کارفرما و سرمایه دار. جمهوری اسلامی بعنوان قیم کارفرما و سرمایه دار وارد میشود. با هر اعتراض و اعتصابی حتی در اعتراض کارگر به حقوق ماهانه ای که در این شرایط سخت زندگی و گرانی سرسام آور به کارگر داده نمیشود، سپاه پاسداران و نیروی انتظامی جمهوری اسلامی فورا گسیل میشوند و به ضرب و شتم کارگران می پردازند. کارگرانی که به کارفرما گفته اند چرا حقوق معوقه اشان را پرداخت نمیکنند به دادگاه اسلامی احضار میکنند. زبان فعال کارگری را میخواستند ببرند تنها به این دلیل که میخواست سندیکا تشکیل دهد. فعال کارگری را به صرف اینکه روز اول ماه مه را جشن گرفته است زندانی کرده و از آزادی او حتی در بستر بیماری نیز خودداری میکنند. یا دارند به این خاطر او را شلاق میزنند. کسی که در این شرایط جای جمهوری اسلامی را با سندیکالیسم عوضی میگیرد، نشان میدهد که به  مشکلات و مسائلی که طبقه کارگر با آن روبرو است ربط  چندانی ندارد. 

 

اما در مورد خود سندیکالیسم بعنوان گرایش رفرمیستی درون طبقه کارگر، حالا از وارداتی بودنش بگذریم، نقد ما به سندیکالیسم نه از این سر که گویا مانع تشکل و اتحاد طبقه کارگر است که از سر سیر یک تاریخ واقعی و یک تجربه واقعی است که در آن نقاط ضعف سندیکا و اتحادیه ها آشکار شده است. سندیکاها از ایجاد وحدت وسیع در میان کارگران ناتوان بوده اند، در رابطه نزدیک و تنگاتنگی با رفرمیسم بورژوائی و سوسیال دمکراسی حرکت کرده اند، به یک دستگاه بوروکراتیک به جای دمکراسی مستقیم و دخالت مستقیم کارگران شکل داده اند که به ایجاد رهبرانی مادام العمر و دور از توده کارگران و بی اختیاری کارگران منجر شده است. فقط کارگران شاغل را در بر میگیرند و در مواقع بیکاری و اخراجهای وسیع عملا کاری از دست آنها برای طبقه کارگر ساخته نیست، در مقابل حرکت از پائین کارگران مقاومت کرده و در مواقع زیادی می ایستند. عملا شکل واسطه بین کارگر و دولت و کارفرما را بخود گرفته اند، با اینحال هیچکدام از اینها برای نفی آنها کافی نیستند یا حکم نفی آنها را نمیدهند. نقد سندیکالیسم را باید با تفهام بیشتر و در عین حال با برخورد به سندیکاها در چهارچوب تاریخی و اجتمای معین آن مطرح کرد. باید دید که در مقابل چه آلترناتیوی سندیکالیسم را نقد میکنیم. هنوز هم در کشورهای مختلفی سندیکا ها و اتحادیه ها ابزار اعتراض کارگران در مقابل دولت و کارفرمایان هستند.

 

ما پشت سندیکا و جنبش سندیکائی در ایران امروز را خالی نمیکنیم. اگر اکنون کارگران در ایران دارای سندیکاها و اتحادیه های قوی ای بودند، واضح است هم متحدتر بودند و هم بسیار قدرتمندتر در مقابل جمهوری اسلامی و کارفرمایان ظاهر میشدند. ما از کسانی که سندیکا میسازند حمایت میکنیم. بحث ما با کارگران و فعالین کارگری که دست اندرکار ایجاد سندیکا هستند این است که چه تشکلی با واقعیات امروز ایران تحت حکومت اسلامی سازگارتر است و میتوان با آن مبارزات فی الحال موجود کارگران را رهبری کرد. این تشکل از نظر ما مجمع عمومی و این جبنش، جنبش مجامع عمومی است بنا به دلایلی که وسیعا و بارها در مورد آن توضیح داده ایم. ایجاد سندیکا در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی ممکن نیست. استبداد بورژوا اسلامی وجود آن را تحمل نمیکند. کارگر را در ایران امروز دنبال سندیکا فرستادن، بویژه در مراکز تولیدی بزرگ،  نتیجه اش، خواهی نخواهی، ادامه بی تشکلی فعلی کارگر در مقابل جمهوری اسلامی و کارفرماست. حدود 12 سال پیش عده ای در تقابل با خفقان موجود “سندیکاهای مخفی” را یعنی سندیکالیسم غیر قانونی و غیر علنی را مطرح کردند که نقض غرض بود و نگرفت. این کار برای این بود که عده ای پی برده بودند که برای ایجاد سندیکا در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی باید تا مدتها فعالیت “غیر قانونی” کرد. شاهد مثال دیگر سندیکای کارگران شرکت واحد است. به وضعیت این سندیکا و آخرین سخنان حدود یک ماه قبل یکی از اعضای هئیت اجرائیه آن توجه کنید که دارند روسای این سندیکا را فقط سر میدوانند. حواله دادن کارگر به فلان امام و احمدی نژاد و فلان شخص و یا فلان ارگان سرکوب و تحمیق اسلامی که خون کارگران را در شیشه کرده اند و خواست حقوق عقب مانده 10 ماه کارگر را با یورش به کارگران و ضرب و شتم آنان جواب میدهند، اگر از طرفی بیانگر شرایط دردناک طبقه کارگر در ایران، از طرفی دیگر خاک پاشیدن در چشم کارگر با توهم به جانوران اسلامی ضد کارگر است. چرا باید کارگران را دنبال تشکلی فرستاد که حتی اگر در تحمیل آن به جمهوری اسلامی نیز موفق شوند تازه به نفی آن میرسند.

 

بحث ما این نیست که ایجاد مجمع عمومی بدون دردسر با جمهوری اسلامی پیش خواهد رفت، بحث ما این است که مجمع عمومی هر روز و در جریان هدایت مبارزه روزانه کارگر دارد تشکیل میشود و خود را عملا به جمهوری اسلامی تحمیل کرده است. بحث ما این است که مجمع عمومی با تجمع طبیعی کارگران در یک مرکز تولیدی خوانایی دارد. مجمع عمومی جایی است که کارگران در آن جمع میشوند و دسته جمعی تصمیم میگیرند و به جمهوری اسلامی و کارفرما میگویند که فلان تصمیم شان تصمیم همه کارگران است و نمی توانند کسی را دست نشان کنند. مجمع عمومی میتواند استمرار خودش را حفظ کند. میتواند نیروی کارگران را برای گرفتن مطالبات خودشان بسیج کند، و عملا نشان دهد که اعتراض و مبارزه جمعی کارگر تعطیل ناپذیر است. کارگران به شناسائی آن توسط جمهوری اسلامی نیاز ندارند، در یک کلام  مجمع عمومی تشکل واقعی کارگران، کار سازترین و مناسب ترین شکل تشکل در شرایط  امروز ایران است، تجربه خود کارگران نیز چیزی جز این نمیگوید.

دامن زدن به یک جنبش مجامع عمومی میتواند وحدت درون طبقه کارگر را در سطح وسیعی متحقق کند و کارگران را در مقابل جمهوری اسلامی و سرمایه داران در سطح وسیعی متحد کند.