کمونیست ها کارشان تمام شده نیست!

چرا دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب مورد تنفر بعضی ها و امید و راهگشای دیگران هستند؟

بهرام مدرسی

 

دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب  بعد از حضور و فعالیت چند ساله  و بعد از موج دستگیری های رژیم در جریان  برگزاری مراسم های ١٣ آذر در تهران و ١٦ آذر در بسیاری از دانشگاه های دیگر کشور در سال ٨٦ بود که برای بسیاری از شخصیت ها و جریانات سیاسی ابتدا مطرح شد.

دلیل عطف توجه به این جریان از کجا میاید؟ چرا این جریان مورد تنفر بعضی ها و امید و راهگشای دیگران است؟

برای جواب به این سوالات باید ابتدا به انتقاداتی که از این جریان میشود پرداخت:

 

- گفته میشود که برگزاری مراسم مستقل آوانتوریسم بود و بهانه  برای دستگیری ها به رژیم داد. گفته میشود که این جریان توازن قوا را در نظر نگرفت.

دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب (داب) به دنبال تحرک بیش از ٤ سال  و بعد از نقد و به چالش کشاندن جریانات اصلی مطرح در محیط دانشگاه و بعد از یک جنگ سیاسی موفق علیه ارگان های وابسته به جناح های رژیم و بخصوص دوم خرداد موافق شدند که  پرچم اعتراض در دانشگاه را راسا خود بدست بگیرند و صحنه گردان اصلی فضای سیاسی دانشگاه ها در سطح کل کشور بشوند. برای کسی که درجریان ساعتها بحث و جدل و اقناع و انتشار نشریات متعدد و آکسیون های مخلتف این جریان بوده باشد، درک این موقعیت نباید چندان مشکل باشد. جریان آزادیخواهی و برابری طلبی، جریان دفاع از ازادی و برابری در جامعه  و مبارزه قاطع علیه تبعیض جنسی، مخالف فدرالیسم و قوم گرایی، مخالف فضای جنگی، مدافع وسیع ترین آزادی های سیاسی، مدافع حقوق کارگران و زنان بعد از سالها سرکوب و فشار نه تنها نیروهای امنیتی رژیم بلکه همه بخش های بورژوایی اپوزیسیون رژیم اسلامی چنان قدرتی را در فضای دانشگاهی و کل فضای سیاسی ایران به این اعتبار پیدا کرد که امتناع آن از سازمان دادن چنین مراسم مستقلی در آن شرایط به معنای عقب نشینی بزرگ برای آن جنبش میبود. رهبران و فعالین داب اگر راسا مراسم خود را برگزار نمیکردند، عملا راه را برای بازگشت همه آن جریانات سیاسی و اینجا بخصوص جریانات وابسته به تحکیم وحدت، که سیاستا آنها را شکست داده بودند باز میگذاشتند. جواب دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب در مقابل خواست توده وسیع دانشجویانی که حاضر بودند زیر پرچم و شعارهای آنها به میدان بیایند چه چیزی جز برگزاری مستقل مراسمشان میتوانست باشد؟ خود برگزاری مراسم ١٣ آذر در تهران و ١٦ آذر در دانشگاه های دیگر کشور و شرکت توده وسیع دانشجویان در این مراسم ها علیرغم همه آن دستگیری ها تاییدی بر همین امر است .دلیل دستگیری های فوق نه مراسم ١٣ آذر بلکه قدرتی بود که چپ و آزادیخواهی در دانشگاه ها بدست آورده بود. این قدرت و این وسعت بود که سرکوب رژیم اسلامی را توضیح میدهد. . توازن قوای واقعی برای فراخوان مراسم مستقل از طرف داب به نظر این منتقدان چه زمانی میتوانست باشد؟ زمانی که رژیم اسلامی دیگر سرکوب نکند؟   یا زمانی که کمونیست ها و آزادیخواهان میبایست فعلا و شاید بنا به سنت همین منقدان خود را زیر پرچم دوم خرداد و جریانات وابسته به آن مخفی کنند؟ جریانی که داب را به آوانتوریسم متهم میکند  بدوا با تحرک مستقل آزادیخواهی و برابری طلبی و با کار مستقل کمونیست ها مشکل دارد.

 

- گفته میشود که داب جریانی وابسته به حزب حکمتیست  است،  که حزب حکمتیست استفاده ابزاری از داب کرد. گفته میشود که  وابستگی  رهبران و شخصیت های داب به حزب حکمتیست بهانه  به رژیم برای سرکوب داد. گفته میشود که جنبش دانشجویی استقلال خود را از دست داد. میگویند که احزاب سیاسی نباید جایی در جنبش دانشجویی داشته باشند.

ادعای وابستگی داب و شخصیت ها و رهبرانش به حزب حکمتیست را پیش از اینکه وزارت اطلااعات زندانیان خود را به قبول آن زیر شکنجه وادار کند، از طرف سخنگویان و رهبران ادوار تحکیم وحدت، لیبرال اسلامی ها و کسانی که بعد ها خود را بنام چپ کارگری معرفی کردند  اعلام شده بود. حکمی که  در جریان دستگیری ها همزمان با شکنجه گران در اوین از طرف جریانات نئو توده ای هم مطرح شد. بفرض درستی این احکام اما  آنها توضیح نمیدهند که چگونه حزبی به قول آنها خارج کشوری، خانوادگی، کوچک و بی خاصیت این همه شخصیت های مهم سیاسی آن کشور را با خود دارد؟ چگونه چنین حزبی نسلی از کمونیست های جوان آن مملکت را با خود دارد و در سرتاسر کشور حضور گسترده دارد  و چرا این نسل و این رهبران با آنها نرفتند و حزب حکمتیست را انتخاب کردند؟ امیدوار باشیم  تعقلشان  تا این حد باشد که از کلمه اغفال استفاده نکنند.  نکته مهم اما دلیل طرح این مسله است.

در ایران دانشگاه ها سنتا به دلیل وجود دیکتاتوری و سرکوب حکومت، محلی برای اشاعه افکار سیاسی مترقی و بخصوص کمونیستی بوده اند. در جامعه ای که فعالیت علنی احزاب سیاسی و نه لزوما فقط احزاب کمونیستی ممنوع است، عرصه های فعالیت اجتماعی و بخصوص دانشگاه ها به ظرف تحرک احزاب سیاسی تبدیل میشوند. دانشگاه ها مراکز سازمانی و سیاسی جنبش دوم خرداد بودند، دانشگاه ها مراکز سازمانی و سیاسی احزاب ناسیونالیست، قوم پرست و فدرالیست بوده اند، دانشگاه ها همین امروز از جمله مراکز سازمانی و سیاسی جنبش سبز هستند. کسانی که کمونیست ها  را محکوم به استفاده ابزاری از جنبش دانشجویی میکنند، مشکلی با همه این جریانات ندارند.  آیا جنبش سبز محق است که از دانشگاه استفاده ابزاری بکند؟ آیا دوم خرداد محق بود که از دانشگاه استفاده ابزاری بکند؟ آیا ناسیونالیست ها و قوم پرستان و فدرالیست ها محق بودند که از دانشگاه استفاده ابزاری بکنند؟  اگر احزاب کمونیستی میخ خود را در دانشگاه ها نکوبند طبیعی است که دیگران آن را با خود میبرند.  دانشگاه درست مثل هر مرکز اجتماعی دیگری عرصه مبارزه سیاسی است.  احزاب سیاسی چه کمونیست و چه بورژوایی در تلاشند که این مراکز را با خود داشته باشند. کمونیست ها هم یکی از مهمترین جریانات سیاسی در این مراکز بوده و هستند. استقلال جنبش دانشجویی از احزاب سیاسی برای این دوستان تنها رو به کمونیست ها دارد. این کمونیست ها هستند که باید دستشان را از دانشگاه ها برید. دخالت فعال و حمایت جریانات نئو توده ای و منقد داب  از جنبش سبز در دانشگاه ها را کنار تقابلشان با داب همان زمان که نیروی اصلی فعال سیاسی در دانشگاه ها بود بگذارید  تا دلیل شعار "ورود احزاب کمونیستی ممنوع است" را متوجه شوید. استفاده "ابزاری" کمونیست ها از دانشگاه همانطور که خود اتفاقات سیاسی همین چند سال گذشته نشان داد باعث بلند شدن شعارهای آزادی و برابری، برابری زن و مرد، دفاع از جنبش کارگری، شعار دانشگاه پادگان نیست، دفاع از وسیعترین آزادی های سیاسی و مخالفت با فضای جنگی و داخل شدن در جنگ خانگی جناح های درونی حکومت بوده است. دخالت کمونیست ها در دانشگاه سبب گشت که یکبار دیگر فریاد انسانیت و آزادی طلبی واقعی در حکومت اسلامی بلند شود. این را با فضای امروز مقایسه کنید. آزادی و برابری جای خود را به شعار "یاحسین میرحسین" داده است.  زنده باد سوسیالیسم جای خود را به "الله و اکبر" و شعار حمایت از جنبش کارگری جای خود را به "موسوی، کروبی، حمایتت میکنیم" داده است. کدامیک از این استفاده "ابزاری" از دانشگاه به نفع انسانیت و آزادی بشریت و ساختن جامعه ای آزاد و برابر  در آن جامعه است؟  اگر اینجا از چیزی استفاده ابزاری شده باشد همین ادعای وابستگی داب و شخصیت ها و رهبرانش به حزب حکمتیست  است. چیزی که بیشتر از هر کس دست وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران را در زدن داب و کمونیست ها باز گذاشت.

 

- گفته میشود که هر نوع انتقادی به داب را به وزارت اطلاعات مربوط میکنند.

بعد از دستگیری های وسیع دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب ما شاهد حرکتی برنامه ریزی شده از جانب وزارت اطلاعات شدیم. وزارت اطلاعات بر اثر فضای سیاسی که حول دستگیری های وسیع دانشجویان ایجاد شده بود در مقابل دو انتخاب قرار گرفته بود. یا اینکه بدون توجه به نتایج این برخورد ها تا "آخر خط" برود و در نتیجه  سمپاتی بیشتری را به قیمت همین فشارها و دستگیری ها برای کمونیست ها و دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب  سبب شود و یا اینکه فضایی  ایجاد کند که  داب و تحرک کمونیستی یک نسل از شریفترین جوانان را " بی ضرر" کند. وزارت اطلاعات راه دوم را برگزید. بازجویان وزارت اطلاعات با استفاده از اطلاعاتی که زیر شکنجه دانشجویان را به "اقرار" به  آنها وادار کرده بودند و با استفاده از اطلاعاتی که از کانال های تعقیب و پیگیری خود کسب کرده بودند، در زندان توهم وجود "جاسوس" و "نفوذی" را به زندانیان دادند. هنوز دانشجویان  در زندان بودند که لیست های بلند بالای "جاسوسان" به بیرون درز میکند. این در زندان و بیرون زندان با توجه به کم تجربگی زندانیان، فضای عدم اعتماد و بیگانگی با یکدیگر را ایجاد میکند. هرکسی به دیگری "مشکوک" میشود.  دل چرکینی ها و دلخوری های سابق و اختلافات شخصی در چنین فضایی "مدارک" کافی برای جاسوس بودن هر کسی را تولید میکنند. نتیجه این همانطور که گفته شد ایجاد فضای بیگانگی رفقایی بود که سالها در کنار هم جنگیده بودند. اگر که نه همه زندانیان اما بخشی  متاسفانه خود را در چنین فضایی دیدند. کمونیست ها قدرتشان در تشکلشان است، چنین فضایی دقیقا همین را هدف قرار داد. نقشه ای کار شده از طرف  دستگاه های امنیتی رژیم اسلامی. این فضا با پیگیری ها و فشارهای ماموران و بازجویان وزارت اطلاعات تا آنجا ادامه پیدا میکنند  که در نتیجه آن  بعضی از زندانیان را وادار به قبول نوعی همکاری با وزارت اطلاعات میکنند. وبلاگ هایی به دستور وزارت اطلاعات زده میشوند  که قرار بود همین فضای گفته شده در بالا را تقویت کند. نمونه برجسته یکی از این اقدامات وبلاگ "داب تهران" است. وبلاگ های دیگر خوشبختانه یکی پس از دیگری بسته میشوند. کسانی را وادار میکنند که پیام های وزارت اطلاعات را برای رفقایشان ببرند. این نوع  "معامله" ها برای کم کردن فشار  وزارت اطلاعات  در مواردی کماکان ادامه دارند.

درهمین اوضاع ما شاهد "نقد" داب و حزب حکمتیست از طرف سازمان ها و افرادی هستیم که به طرز عجیبی همان تبلیغات "داب تهران" را تکرار میکنند. سازمان های نئوتوده ای و سخنگویانشان که اساسا پیش از اینکه وزارت اطلاعات تصمیم به اجرای این پروژه خود بگیرد، با اعلام  و تایید علنی همه اتهامات بازجویان به زندانیان، همکاری خود با وزارت اطلاعات را آغاز کرده بودند. درایت زیادی برای دیدن همگونی این "نقد" ها با پروژه کاملا سیاسی وزارت اطلاعات لازم نیست. طی همین جریان است که گروه های مختلفی با "نقد" داب از همین سر اعلام موجودیت میکنند. "دانشجویان سوسیالیست" یکی از این گروه ها هستند که مستقیما با حمایت همه جانبه همین جریانات نئوتوده ای شکل میگیرند و خود به ظرف تحرک افرادی که نقشی و جایی در کل تحرک داب و کمونیسم در دانشگاه های ایران نداشته اند تبدیل میشود.

هدف پروژه کار شده وزارت اطلاعات ایجاد چنان فضایی است  که امکان هیچ نوع فعالیت متشکلی را به کمونیست ها ندهد. بی اعتمادی و زدن خود از درون شاید کل این پروژه را بیان کند.  دوستان "منقد" داب متاسفانه در همین راه پا میزنند.

 

- گفته میشود که داب شکست خورد و تمام شد

داب جواب کمونیست های واقعی آن جامعه به ضروریات مبارز سیاسی در دانشگاه ها و کل جامعه بود. اعلام شکست کمونیست ها چیز تازه ای در ادبیات و روانشناسی بورژوازی نیست. بارها و بارها رهبران و فعالین جریانی چون تحکیم وحدت به زندان میروند، دفاترشان بسته میشود و زندانی میشوند. بارها و بارها انواع احزاب و گروه های وابسته به هریک از جناح های حکومتی و یا غیر حکومتی بورژوازی زندانی میشوند و روزنامه هایشان را میبندند. در هیچکدام از این موارد از طرف منقدین ما نمیشنوید که تمام شدن کار دفتر تحکیم وحدت را اعلام کنند. نمیشنوید که کار حتی موسوی و کروبی را هم بعد از اعلام نتیجه انتخابات و شوهای اعترافات تلویزیونی تمام شده اعلام کنند. چرا نوبت کمونیست ها که میرسد این چنین کارشان تمام شده اعلام میشود؟ دقت کنید که صحبت این جا در مورد کمونیست هایی است که نه در دنیای مجازی اینترنت، نه در مقالات شداد سایت ها بلکه در دنیای واقعی برای اتحاد و تشکل انسان ها کار کرده اند است. صحبت از آن سنت بلشویکی است که میداند در منتها الیه  مسله قدرت کمونیست ها در متشکل کردن مردم و طبقه کارگر حول اهداف سیاسی شان است. میدانند که تنها سلاح آنها و تنها قدرتشان در تشکل و تحزبشان است. چرا به این راحتی کار این کمونیسم رادیکال را تمام شده اعلام میکنند؟ کمونیست ها قربانیان اصلی توحش بورژوازی هستند. با هر ضربه و تحرک بورژوازی طبیعی است که بانگ "کارشان تمام شد" را از طرف نمایندگان این طبقه بشنویم.

داب کارش تمام شده نیست چرا که جامعه هنوز به جواب کمونیست ها برای آینده خود محتاج است. کار داب و کمونیست ها تمام شده نیست چرا که کمونیست ها هنوز آن کاری را که آغاز کردند به پایان نرسانده اند. بحث ابدا درمورد تغیییرات در کار داب و یا کمونیست ها نیست! این ها پیشا آن را تمام شده اعلام میکنند تا کل سنت و اهداف آن را تمام شده اعلام کنند و در بهترین حالت زندگی در دنیای مجازی خودشان را بعنوان راه حل مقابل کمونیست ها قرار دهند. میخواهند کمونیست ها را  به پستوهایی که خود در آن نشسته اند بکشانند. داب اما تجربه بزرگ و افتخار آمیز کمونیست هایی است که این پستو ها را برای خود حقیر دانستند، کمونیست هایی که حق خود میدانند  متشکل شوند و مبارزه خود را سازمان دهند، کمونیست هایی که به آن پستویی که بورژوازی برایشان رزرو کرده است نمیروند و در دنیای واقعی مردم را قانع، متحد  و متشکل میکنند. حکم تمام شدن کار داب پیشا  فشاری برای تحمیل این پستوهای بی ضرر به حال بورژوازی است.

 

جواب این که چرا دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب مورد تنفر بعضی ها هستند را باید در همین نکات گفته شده بالا دید. دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب و کمونیست های متشکل در داب یکبار دیگر کمونیسم و انسانیت را در تقابل با همه آلترناتیوهای بورژوایی در مقابل جامعه قرار دادند، بزرگ شدند، وسیع شدند، محبت و علاقه کارگران و زنان آزادیخواه را به خود جلب کردند و راه دیگری را مقابل جامعه قرار دادند. همین دلیل تنفر نیروهایی است که افقشان و زندگیشان با چنین اهدافی تنافض دارد.

 

چرا داب امید و راهگشای دیگران است؟

داب تشکلی توده ای است که جواب خود را در مقابل همه آلترناتوهای بورژوایی موجود گذاشت. تحرکات امروز جنبش سبز بیش از هرچیز ضرورت انی جواب را باید نشان دهد. پس از زدن داب و زندانی کردن یک نسل از پیشروان کمونیست آن جامعه به خود اجازه دادند که مردم را حول شعارهای سبز یا سیاه خود به خیابان بکشانند. آن کسی که اهدافش با اهداف جنبش سبز نمیخورد، آن کسی که میبیند آنچه که در این میان قربانی میشود همان مردمی هستند که امید به موسوی و کروبی بسته اند، هستند. آن کسی که میداند رهایی جامعه از نکبت حکومت اسلامی سرمایه تنها از عهده نیرویی برمیاید که افقش و آرمانش به هیچ یک از جناح های درونی یا بیرونی بورژوازی گره نخورد است. چنین کسی ضرورت وجود داب و ده ها سازمان توده ای از جنس داب را با گوشت و پوست خود حس میکند و برای او داب امید بخش و راهگشا است.

داب امروز با تمام قد و قواره ای که از خود نشان داد، با همه اشتباهات و خطاهایش  و با همه افتخاراتش تجربه ارزشمند فعالیت کمونیستی در آن جامعه بود و هست.

جواب به  فعالیت امروز کماکان داب است! کماکان یک تشکل توده ای که از تهران تا شمال، از مشهد تا اصفهان، از شیراز تا بندرعباس و تبریز را با هم متحد کند جواب به سناریوی است که احزاب حاکم و هم نظرانشان به مردم تحمیل میکنند. داب امید بخش و راهگشا است چرا که همین امروز این جواب ها بیش از هر زمان دیگری ضروری هستند. داب به پستوهای حقیری که وزارت اطلاعات و نیروهای نئوتوده ای و هم نظرانشان "لایق" کمونیست ها میدانند رضایت نداد. داب سنت های فعالیت مجازی را نقد کرد، داب شعارها و اهداف تحکیم وحدت، فدارالیست ها و جنگ طلبان و قوم پرستان را نقد کرد و روشنترین راه مبارزه برای آزادی و برابری را در اختیار توده دانشجو و کل جامعه قرار داد. همین رمز گسترش و پیروزی داب بوده و هست و این را هیچ کس از انسان خواهان برابری و آزادی واقعی در آن جامعه نمیتواند بگیرد.

 

آیا داب بدون اشتباه بود؟

ابدا! رهبران، شخصیت ها و توده دانشجویی که خود را در داب دیدند و میبینند حتما خطاها و اشتباهاتی کرده اند که باید در ادامه کار تصحیح شوند، این بخصوص با فشاری که نیروهای امنیتی وارد میاورند و شرایط جدیدی که در آن قرار گرفته ایم بیش از هر زمان ضروری میشود. داب در اعلامیه خود به مناسبت ١٦ آذر ٨٦، اعلامیه ای که در مراسم ١٣ آذر تهران و بقیه شهرستانها وسیعا پخش شد، ضرورت یک سازمان دانشجویی مستقل را اعلام کرده بود و فراخوان تشکیل آن را داد. ضرورت چنین سازمانی امروز بیش از هرزمان ضروری است. نوع تشکل داب، سیال بودن آن، رهبری آن و غیره از جمله مواردی هستند که میباید در باره آنها بحث شود. بحث درمورد اشتباهات داب اما نباید سر سوزنی نشانی از کمپین فعالین بی خاصیت و نئوتوده ای ها و آکسیون وزارت اطلاعات داشته باشد.  بحث درباره اشتباهات داب قطعا جایش در پلمیک و جواب دادن به این جبهه ارتجاع نیست. این کاری است که فعالین داب در محل خود با رفقای دیگرشان باید جلو ببرند.

فعالیت داب بخصوص به این بستگی دارد که فعالین آن تا چه حد نسبت به این پروژه حمله به خود آگاه هستند و تا چه حد دیدگاه ها و نقد محدود و غیر کمونیستی را در این باره میشناسند.

 

پیامی به فعالین داب

رفقا!

وزارت اطلاعات در کنار دستگیری وسیع، شکنجه و فشار بر شما، جنگی سیاسی را با همکاری مستقیم نئوتوده ای ها به ما تحمیل کرد. خودآگاهی نسبت به این حمله حلقه اصلی برای ادامه کار است. سنت شما سنت رضایت دادن به حداقل ها و پستوهای رزور شده  برای بی خاصیت کردن کمونیست ها نبود و نیست. شما نشان دادید که نیروی کمونیست ها در تشکل، اتحاد و سازمانشان است. جمعی که در ابتدای کارش مورد تحقیر همان کسانی که امروز به نقد داب نشسته اند قرار گرفت، بعد از چند سال دانشگاه های سرتاسر آن کشور را فتح کرد. پیروزی و گسترش شما مستقیما مدیون

روشن بینی، صلابت، آگاهی و تشکلتان بود. تبلیغات مرتجعین را فراموش کنید. شما محبوبترین فرزندان طبقه کارگر و انسان آزادیخواه در آن جامعه هستید. شما شعار آزادی و برابری را برای اولین بار در تقابل با فدرالیستها و قوم پرستان و نیروهای طرفدار غرب و جناح های دیگر رژیم قرار دادید. شما نام کارگر و همبستگی با طبقه کارگر را به دانشگاه ها بازگرداندید، شما  برابری واقعی زن را به دانشگاه ها بازگرداندید، شما آزادی واقعی را ترجمه کردید، شما امید به پیروزی را برای میلیون ها انسان مجددا زنده کردید و به همین جهت مورد نفرت نیروهای سیاسی طرفدار طبقات دارا و رژیم اسلامی و محبوب طبقه کارگر و میلیون ها انسان آزادیخواه و برابری طلب هستید. علیرغم فشار پلیس و خیل " منقدان با شرف" یک لحظه در کاری که باید کرد شک نکنید. رفقای زیادی آنچه را که شما تجربه کردید را هنوز تجربه نکرده اند. میلیون ها دانشجو در سرتاسر کشور مشتاق سخنان، ایده ها و چهره های شما هستند. راه را نشانشان دهید.