-- Logo ---->

 

دلقک سیاسی یا سیاست یک دلقک؟

سیف خدایاری

ابراهیم نبوی طناز اصلاحات در پوشش محکوم نمودن حمله تعدادی از جوانان معترض به سفارت ایران در هلند، فرصت را مغتنم دانسته و طبق معمول با لودگی و عشوه گری که از اصول حرفه مبارکشان است، لگدپرانی به هر نوع آزادیخواهی، رادیکالیسم و کمونیسم را پیشه کرده است. گفته های نبوی ها، افخمی ها وسروش ها نه نیازی به نقد دارد و نه افشا گری. کمونیست ها و آزادیخواهان ایران، نبوی های قمه بدست و اسید پاش را  فردای پس از انقلاب ٥٧ در انقلاب فرهنگی، قتل عام زندانیان سیاسی دهه شصت، ترورهای درون مرزی و برون مرزی و در سی سال قتل زنجیره ای دیده اند. شاهد خاوران ها و لعنت آبادهایی است که درجای جای جغرافیای ایران بر جای مانده است و مهم تر از آنان سه نسل از انسانهای زنده که ورژن های مختلف جنایات جمهوری اسلامی را تجربه کرده اند .

اظهار فضله نبوی و عوضی نامیدن افرادی که سفارت جمهوری اسلامی را مورد حمله قرار دادند، چندان هم تازگی ندارد؛ او سپتامبر گذشته در تجمعی در بروکسل گفته بود "آنها در سال ٦٠ یک مشت کمونیست بودند و باید می مردند و شما هم ٥ درصد حقتون همینه". البته نبوی به عوضی نامیدن کمونیستها اکتفا نکرده و رندانه "انقلابیون قلابی" را سرزنش و تحقیر کرده که اگر شهامت دارند به خیابان های تهران برگردند و مبارزه را ادامه دهند! در کامنت یکی از افرادی که خود را همرزم نبوی معرفی کرده است و باید چیزی از جنس رادان و احمدی مقدم باشد، در تأیید فرمایشات سید نوشته است "بیاین ایران تا ببینیم چند ثانیه تحمل دیدن یکی از نیروهای بسیج و کماندو و گارد ویژه رو دارین و چند ثانیه طول می کشه تا خودتونو خیس کنین" همرزم دیگر نبوی یعنی بهروز افخمی فیلمساز هم با اظهاراتی مشابه، فعالین کمونیسم کارگری را چند نفر لات وعرق خور نامیده و برای ادای دین کامل به رهبرش قضیه توطئه تروریستی جمهوری اسلامی و موفقیت آنها در قرار دادن اسامی تعدادی از کادر رهبری حزب حکمتیست در لیست اینترپل را مایه لودگی خویش قرار داده است. جای تعجب نیست که ولتر پاسدارهایی از نوع نبوی، گنجی و سازگارا قمه را کنار نهاده و قلم بر دست گرفته اند تا شاید روی الله کرم ها و ذوالقدرها را اندکی سفید کرده باشند.

مشکل قضیه اما نبوی، افخمی، مخملباف و سایر ملیجک های ژورنالیسم بورژوازی نیست٬ آنها هر چه در چنته داشته اند در ضدیت با کمونیسم، آزادیخواهی و برابری طلبی انجام داده اند و برگ مأموریت آنها هر روزه تمدید می شود، زمانی در کسوت بازجو٬ شکنجه گر٬ تواب ساز و اسید پاش حالا هم در کسوت "طنز نویس" و نویسنده و کارگردان. زیر پوست کلاه مخملی و شال سبز آنها تعفن بیشتری خوابیده است که تنها در موارد حساس و زمانی که موجودیت شان به خطر می افتد بیرون می زند و فضا را مسموم می سازد.

مشکل قضیه به ناسیونالیسم چپ ایرانی بر می گردد  که تاریخاً و بویژه در چند ماه اخیر هر جا رفته اند خورجین این "سرمایه های ملی" از شاعر و رمال و تنبک زن ونقال را بر دوش خود حمل کرده اند و با طیب خاطر بساط آنها را پهن کرده اند. جنبش رنگین کمانی سبز تنها با حضور دلقک ها و انقلابی نماهایی از جنس نبوی توانست روسری سبز سر مردان محجبه "چپ" نماید و آنها را در میادین شهرهای خارج از کشور از سیدنی تا تورنتو قربانی سید دوم اصلاحات نماید. این داستان تنها زمانی به پایان می رسد که کمونیسم در قامت خود و در ضدیت با جناحهای مختلف بورژوازی قد علم کند.

اگر نبوی و شرکا در دامن "دموکراسی" هنوز آزادانه به شعربافی و رجزخوانی علیه انسانیت، آزادی و برابری ادامه می دهند، از برکت جمهوری اسلامی و هژمونی نظام نابرابر و ضدانسانی سرمایه داری است و اگر طنز جایی در ادبیات ما کمونیستها داشته باشد  قطعاً یکی از موارد کاربردش این است که ما کمونیست ها در سی و یک سال گذشته همواره از جانب جمهوری اسلامی به "جرم" دفاع از انسانیت، آزادی و برابری تحت تعقیب بوده ایم در حالیکه شما از جانب اکثریت مطلق جامعه ایران به جرم همدستی با یکی از درنده ترین رژیم های موجود در کشتار دهها هزار انسان تحت تعقیب هستید. هزل بافی و رجز خوانی کمکی به پاک کردن دستهای آلوده شما نخواهد کرد.