-- Logo ---->

تحریم به روایت تقوایی

سیف خدایاری

 

مسأله تحریم اقتصادی ایران در چند سال گذشته همواره یکی از موضوعاتی بوده است که صرفنظر از درجه عملی بودن آن، شاخصی برای سنجش رادیکالیسم نیروهای موافق و مخالف تحریم بوده است و به نوعی میان جامعه و نیروهای سیاسی قطب بندی ایجاد کرده است. موافقان تحریم سنتاً نیروهایی بوده اند که افکار عمومی آنها را به نام راست می شناسد و طیف وسیعی از نیروهای سلطنت طلب، مشروطه خواه، فدرالیست چی، قوم گرا و پاسدار ولترهای رانده از قدرت را تشکیل می داده است. هدف این نیروها تغییر بازی قدرت در زمین سیاست ایران است و خود این تغییر صرفنظر از ماهیت تغییر و هزینه های آن هدف آنها بوده است. این نیروها در دو نقطه "مردم ایران" را در معادلات خود نادیده گرفته اند. در نقطه اول با آگاهی و از زاویه منفعت طبقاتی خود و پتانسیل جامعه منزجر از فلاکت و بربریت جمهوری اسلامی، امکان خیزش توده ای و به عبارتی تغییر از پایین را درک می کنند و سیاستمداران راست می خواهند این زایمان پر از درد و خون را با سزارین و مسکن های قوی و " کم هزینه تر" کنترل کنند، بنابراین الگوی تغییر از بالا، دیپلماسی، انتظار "جامعه جهانی" و ... را به کمک ابر رسانه ها در ذهن و قلب " مردم " می کنند و حتی المقدور "مردم" را از معادلات خود حذف می کنند. در نقطه دوم هزینه هایی که "مردم" برای این تغییر پرداخت می کنند را نادیده می گیرند. از جنگ پشتیبانی می کنند و بمب هایی که سر مردم ریخته می شود را نمی بینند؛هنوز بوی باروت هزاران تن بمب بر سر یوگسلاوی و عراق و بدنهای جزغاله شده در فضا می چرخد، اما حضرات به بهانه "هزینه دموکراسی" به روی خود نمی آورند. و اگر تحریمی هم در دستور قرار گیرد با بی شرمی به استقبال آن می روند. آمار یک میلیون کودک قربانی تحریم دهه نود میلادی عراق را هیچ دستگاه سانسوری نتوانست پاک کند. مخالفان تحریم هم سنتاً نیروهای چپ جامعه بوده اند که در تضاد کامل با قطب دیگر، نیروی فعاله "تغییر" در جامعه را مردم تشنه آزادی و برابری و بویژه طبقه کارگر می دانند؛ همیشه دیپلماسی و زد و بند از بالا را در تقابل با منفعت طبقه کارگر دانسته و هزینه های انسانی تحریم و جنگ را که در چرتکه سیاستمداران سیاهی و تباهی غایب است به عنوان مهمترین فاکتور در سیاست تعقیب می کنند.

احزاب چپ علی القاعده مخالف جنگ، تحریم، تعیین تکلیف از بالا و دیپلماسی بوده اند اما حمید تقوایی از حزب کمونیست کارگری ایران این قاعده را بهم می زند و به استقبال تحریم رفته است. ایشان در نوشته ای در انترناسیونال ارگان رسمی حزب متبوع، بی پروا هم تحریم در شکل اعلام شده آن (تحریم هشت نفر از مقامات جمهوری اسلامی توسط دولت آمریکا) را ستوده است و هم تحریم کامل اقتصادی را نوید داده است: "باید گامهائی عملی که به تحریم جمهوری اسلامی منجر میشود را دقیقاً تعیین کرد و مردم و نیروهای سیاسی را حول آن بسیج نمود. تحریم بخشی از جنایتکاران حاکم بر ایران گام اول است." و هم شور و شعف خود از احتمال جنگ را پنهان نکرده است:"البته مساله تحریم اقتصادی و تهدیدهای جنگی همچنان بقوت خود باقی است".

تقوایی علاوه بر این تم کلی یعنی رفتن به استقبال تحریم و جنگ، دچار سفسطه هایی عجیبی هم شده است. او با تکرار و ـ تأیید ــ سخنان هیلاری کلینتون مبنی بر اینکه تحریم ها آسیبی به شهروندان ایران نمی رساند، دچار خطایی فاحش شده است. اگر تقوایی سخنان هیلاری کلینتون "خودآگاهی نظام سرمایه داری" را باور کرده و آن را مایه تز چلاق خویش قرار داده است به خودش مربوط است. توده های طبقه کارگر اما وزن این دیپلماسی را سالهاست با فقر و فلاکت و سرکوب بیشتر بر شانه های خود حس می کنند. در جایی دیگر تقوایی هدف آمریکا و غرب از تحریم را تعقیب سیاستهای (توقف پروژه هسته ای رژیم، عدم دخالت در کشورهای منطقه، عدم حمایت از تروریسم اسلامی و کل جنبش اسلام سیاسی و غیره) نامیده است. کسانی که نیم نگاهی به تاریخ سی ساله اخیر ایران و بویژه مقطع انقلاب ٥٧ داشته اند به خوبی می دانند که جمهوری اسلامی محصول درجه یک تروریسم اسلامی و کل جنبش اسلام سیاسی است که بدون مهندسی آن توسط غرب و گوادلوپ ها و ... شکل نمی گرفت. کدام انسان کمونیست و آزادیخواه می تواند این حقیقت را انکار کند و دستهای غرب و آمریکا در مهندسی اسلام سیاسی را نبیند؟ تقوایی نه تنها دولتهای غربی را در اینجا تطهیر می دهد آگاهانه غرب را به عنوان ناجی مردم ایران از دست "رژیم" معرفی کرده است. جایی دیگر هنگامی که سخن از بایکوت رهبران جمهوری اسلامی می رود با قید "بویژه" احمدی نژاد و خامنه ای را از بقیه سران جمهوری اسلامی جدا کرده است. خواه این لطف دنباله همان " کشتی نگرفتن با موسوی" باشد، خواه اشتباه لپی، جدا کردن رهبران جمهوری اسلامی و از جمله موسوی، رفسنجانی، کروبی و خاتمی از خامنه ای و احمدی نژاد نشان از شارلاتانیسم سیاسی دارد.

تقوایی برای لاپوشانی تزهای صد در صد دست راستی خود البته فراموش نمی کند که آنها را در لفافه سرخ بپیچد. از جمله تغییر روش دولتهای غربی در مقابل چیزی که او جمهوری اسلامی می نامد و در عالم واقع علیه باند حاکم احمدی نژاد ـخامنه ای و در حمایت از باند " اصلاحات" است، را نتیجه "تحت فشار افکار عمومی، اعتراضات مردم وسازمانها و نیروهای مترقی" و " نیروی محرکه این جهت گیری مبارزات توده ای و خیابانی  و ابتکار عمل نیروهای چپ و انقلابی" می نامد. و البته برای تکمیل تز خود همه جا از کمپین سکینه آشتیانی نام می برد. در جایی دیگر برای اینکه کمی از شوری تزهایش بکاهد چاشنی "در مقابل توده مردم و نیروهای سیاسی چپ و مترقی در ایران و در جهان نیز اهداف و شیوه های خود را دارند. خواست و هدف آنها سرنگونی جمهوری اسلامی و شیوه آنها شکل دادن به یک انقلاب توده ای علیه کلیت نظام جمهوری اسلامی است." را به نوشتارش افزوده است.برای اثبات اینکه دولتهای غربی به پشتیبانی از جناح " اصلاحات" آمده اند مراجعه ای نه به حافظه تقوایی بلکه به آرشیو بی بی سی، صدای آمریکا، رادیو فردا و کل فضای رسانه ای بورژوازی که شاید بخشی از نیروها و سازمانهای "مترقی" مورد اشاره تقوایی باشند کافی است. با مراجعه به "تاریخ" هم مشاهده این وضعیت دشوار نیست، خمینی خود محصول همین شیادان و غولهای ابر رسانه ای بود و "سید اصلاحات" که هزاران پاسدار ولتر از شکمش بیرون آمد و اکنون به عنوان کارشناس و روزنامه نگار مشغول جویدن ناخنها زیر پرچم دموکراسی هستند فرزندان خلف دولتهای غربی هستند. جمهوری اسلامی چهره های بسیار زشت تری از "رویدادهای بعد از انتخابات ٨٨ " از خود نشان داده است که وجدان کور دولتهای غربی را بیدار نکرده است.

واقعیت این است که تقوایی قطب نما را تغییر داده است. او آگاهانه به ناسیونالیسم ایرانی پیوسته است. فراموش نکنیم که ناسیونالیسم ایرانی هم برای تأمین نیروی میلیتانت خط مقدم به چپ نیاز دارد. بخشی از رو بعد از انتخابات ٨٨ با " شیر کردن" کارگران سعی در تأمین سوخت مورد نیاز این تغییر را داشتند. آنها نقش کارگران نفت در سقوط رژیم شاه را خوب به یاد دارند. به همین موازات وجدان بیدار طبقه کارگر هم غارت این انقلاب توسط بورژوازی را فراموش نکرده است. علاوه بر این بورژوازی برای مقابله و نیرو گرفتن از طبقه کارگر انواع و اقسام احزاب و فرقه ها را در میان آنها تشکیل می دهد که با رنگ چپ مردم را سیاه می کنند. نگاهی به نقش سوسیال دموکراسی در حفظ نظام سرمایه داری به خوبی مبین این نکته است. تقوایی هم با درایت کامل این موضوع را بهتر درک کرده است و از سویی با کمرنگ کردن "سوسیالیسم" خود ـ تحت نام حکومت انسانی و ... ـ و رقیق کردن خصلت طبقاتی مبارزات در ایران و از سویی دیگر با نیرو گرفتن از فضایی که فاشسیم اسلامی با زندان و شکنجه و اعدام فراهم کرده است،می خواهد نقش یک شومن سیاسی در لباس سرخ را بازی کند. برای این شو هم به  هر آنچه مورد توجه افکار عمومی قرار گیرد نیاز دارد .