-- Logo ---->

منصور حکمت؛ سبک کار و  هویت کمونیستی

متن پیاده و ادیت شده   سخنرانی  اعظم کم گویان در  هفته حکمت 2008

 

برای من جای خوشحالی و افتخار هست که در جمع شما و در گرامیداشت افکار و نقش منصور حکمت سخنرانی می کنم. برای نسل من، جمعی از کمونیستهایی که در اینجا حضور دارند و صدها و هزاران کمونیستی که در سه  دهه گذشته در مبارزه طبقاتی طبقه کارگر، در سازماندهی فعالیت کمونیستی و تحزب کمونیستی نقش داشته اند، بحث سبک کار منصور حکمت و نقد او از سبک کار پوپولیستی بسیار متحول کننده بوده است.

منصور حکمت از تناقض میان سبک کار پوپولیستی و بروزات این سبک کار از قبیل آکسیونیسم و فعالیت ناپایدار و محدود، آتکا به تظاهرات و دنباله روی از اوضاع جاری و سازمان سازیهای تصنعی و پوچ پوپولیستی با هویت کمونیستی در برنامه و تاکتیک کمونیست ها شروع می کند. منصور حکمت تاکید می کند که مبارزه کمونیستی غامض و پیچیده و غیرقابل درک نیست، مقولات تئوریک و یک جدول وسیع از مرزبندیها و اعلام مواضع نیست و مانورهای عجیب و غریبی نمی خواهد.منصور حکمت در کنگره ا.م.ک. نقد سبک کار پوپوليستى را يک حلقه اساسى تکامل جنبش کمونيستى ناميد و سبک کار کمونيستى را معضلى در حد مسائل برنامه اى خواند. منصور حکمت تاکید کرد که مادام که پس از نقد پوپولیسم در سیاست، برنامه و تاکتیک، سبک کار و روشهای فعالیت و سازماندهی پوپولیستی و خرده بورژوایی را نقد نکنیم، از پوپولیسم و سوسیالیسم خرده بورژوایی گسست نمی کنیم.

از منظر منصور حکمت شکل دادن به يک جنبش کمونيستى انقلابى، به يک جنبش پرولترى - سوسياليستى اصيل و قدرتمند در ايران مستلزم يک پروسه کمابيش طولانى منفک کردن و مستقل کردن است. منفک کردن و مستقل کردن کمونيسم به مثابه يک تفکر و يک پراتيک از آنچه که در جامعه بنام کمونيسم تبليغ و عمل ميشد.

 

سبک کار کمونيستى: گسست از سنن عملى طبقات ديگر

 

آنچه منصور حکمت بر آن انگشت گذاشت اين بود که حتى نظريات اصولى و خالص کمونيستى به خودى خود و به صرف حقانيت طبقاتى و انقلابى اش، به ايده ها و آرمانهاى بخش پيشرو کارگران يک جامعه معين در يک دوره معين بدل نميشود و يک کمونيسم قدرتمند کارگرى را بوجود نمياورد. مگر آنکه جنبش کمونيستى روشهاى عملى خود را نيز با منافع و اهداف طبقه کارگر و با موجوديت عينى اجتماعى اين طبقه سازگار و منتاسب کند. از منظر او سبک کار کمونيستى صرفا نسخه اى براى تنظيم آرايش و عملکرد نيروى موجود سازمانى حزب کمونيست نيست. نسخه اى براى انطباق با شرايط جديد امنيتى نيست، نام ديگرى براى مديريت سازمانى نيست، بلک بيان يک جهت گيرى بنيادى طبقاتى است. سبک کار کمونيستى، درست مانند برنامه کمونيستى ابزار قرار دادن کمونيسم در دسترس طبقه کارگر و تبديل کردن اين کمونيسم به بستر و مبناى وحدت طبقاتى کارگران است.  آن روش ها و سنت هاى کار عملى مبارزاتى است که امکان ميدهد کارگران به مثابه يک طبقه معين اجتماعى متشکل شوند، و به مثابه يک طبقه خاص اجتماعى انقلاب کنند. بر همین اساس سبک کار یک جریان کمونیستی با سبک کار چریکی، رفورمیستی و سندیکالیستی، و سبک کار احزاب پارلمانتاریست متفاوت است.

 

بحث سبک کار کمونیستی منصور حکمت دارای سه رکن اساسی است: مبحث رابطه حزب کمونیستی و طبقه کارگر، مبحث اصول و شیوه های رهبری کمونیستی، و مبحث حزب کمونیستی و قدرت سیاسی.

 

حزب و طبقه

 

وقتی که بر می گردیم و به گذشته و سطح شعور عمومی چپ و آنچه که از کمونیسم موجود در زمینه سبک کار و سازماندهی به ارث برده بودیم نگاه می کنیم متوجه تحول اساسی که در نگرش و روش فعالیت کمونیستی ما حاصل شده می شویم. از جمله در مورد رابطه حزب و طبقه يک سلسله درکها و مفروضات غلط در چپ سنتى ايران وجود داشت که منصور حکمت در بحث “سیاست سازماندهی ما در میان طبقه کارگر” از نقد آن شروع کرد. تصور مسلط در چپ از رابطه حزب و طبقه اينست که در يک قطب عنصر تئورى، ايدئولوژى، آگاهى و تشکل و انضباط و در یک کلام کلیه فضائل وجود دارد و در قطب ديگر توده‌هاى کارگر وجود دارند که بی شکل؛ غیر سیاسی، غیر متشکل و ناآگاه هستند. حزب يا سازمان يک قطب و “توده ها ” قطب ديگر را تشکيل ميدهند. مکانيسم سازمانيابى انقلاب کمونيستى اينست که اين سازمان کارگران را تک تک  گير مياورد و اهداف و ايده‌آل هاى خود را به آنها منتقل ميکند و آن توده‌ها، تک تک و بصورت آحاد مستقل انسانى، تغيير تفکر ميدهند، تغيير نگرش ميدهند، به کمونيسم و سوسياليسم معتقد ميشوند، به علل مصائب خود پى ميبرند، و در نتيجه به آن سازمان ميپيوندند و وارد مبارزه آگاهانه و هدفمند ميشوند. بعبارت ديگر در يک سو توده هاى کارگر هستند در شکل اتمهاى انسانى و در سوى ديگر سازمان و حزب قرار دارد بصورت تجسم آگاهى، تشکل و انقلابيگرى. اینجا داریم در مورد تئوری پیوند چپ سنتی صحبت می کنیم .

 نقد منصور حکمت از سبک کار پوپولیستی مستدل کرد که این نوع سازماندهی و تفکر ناظر بر آن از نگرش سرمايه به کارگر در توليد ناشی می شود و اینکه این سازماندهی نه سازماندهی کمونیستی بلکه ناشی از تفکر و روش فعالیت جنبش سوسیالیسم خرده بورژوایی است. وقتى اين چپ ميخواهد از کارگر سخن بگويد متوجه محروميت و فقر او ميشود. اين چپ راجع به اينکه اين طبقه کارگر بعنوان يک پديده اجتماعى در چه موقعيتى است و چه ميکند، آيا اساسا زندگى و سوخت و ساز سياسى، فرهنگى، معنوى و هنرى‌اى دارد يا خير، آيا اعتراضى در درون آن در جريان است يا خير و اشکال اين اعتراض کدامند و غيره چيز زيادى نميداند. اين چپ وقتى با کارگران سخن ميگويد زبان کودکان را بکار ميگيرد.

حث سياست سازماندهى منصور حکمت با توجه دادن به اين مساله آغاز ميشود که ما باید طبقه کارگر را بعنوان يک موجوديت اجتماعى معترض، داراى تعقل سياسى و آرايش درونى مبارزاتى و در جريان فعل و انفعال سياسى بشناسيم. کسى که قصد سازماندهى طبقه کارگر را دارد بايد بداند حرکت طبقه کارگر، چه در زندگی و توليد و چه در مبارزه و اعتراض از چه قانونمندى‌اى تبعيت ميکند.

پس از دهه های متوالی غیبت حضور کمونیسم در عرصه فعالیت عملی، بحث سبک کار منصور حکمت این واقعیات را دوباره به مبنای فعالیت کمونیستها در میان طبقه کارگرتبدیل کرد: او تاکید کرد که طبقه کارگر يک توده بى شکل مرکب از آحاد منفرد نيست. بلکه حتى در بدترين شرايط نيز از اشکال معينى از سازمانيابى “خودبخودى” و سوخت و ساز و آرايش تشکيلاتى برخورداراست. سازماندهى کمونيستى طبقه کارگر بدون برسميت شناختن اين اشکال، بسط و گسترش دادن به آنها و متکى شدن به آنها امکانپذير نيست .

منصور حکمت مستدل کرد که طبقه کارگر يک صف بدون رهبر نيست. کارگران تحت هر شرايطى يک مکانيسم درونى رهبرى و شبکه رهبران عملى و مستقيم خود را دارند. وی تاکید کرد که طبقه کارگر، ولو در غياب احزاب سياسى کارگرى، همواره بستر مجموعه اى از گرايشات و خطوط فکرى و سياسى فعال متشکل از طيف هاى گوناگون کارگران پيشرو و مبارز است. اين خطوط و جريانات خود پايه عينى فعاليت احزاب سياسى در درون طبقه کارگر را تشکيل ميدهند. اگر سال ١٨٤٧ تعبيرى از کمونيسم بدست داده شده است، کارگر يک قرن بعد ديگر اين تعبير را ميشناسد. کمونیسم دیگر به اشکال گوناگون با طبقه کارگر در طول يک قرن مرتبط شده، کارگر از آن الهام گرفته و زیر پرچم آن مبارزه کرده، صاحب نظران بوجود آمده‌اند و جدل کرده‌اند، احزاب تشکيل شده‌اند، انقلابات صورت گرفته است و غيره.

بحث منصور حکمت در “سیاست سازماندهی ما در میان کارگران” روشن کرد که این سازمانیابی اشکال متنوعی دارد: خانواده کارگرى اولین شکل تمرکز کارگران برای تجمع، دفاع از خود و ارتقا سطح زندگی اش در مقابل سرمایه داران و دولتشان است. کسى که ميخواهد کارگران را سازمان بدهد و آگاه کند، قبل از هر چيز بايد بداند که موضوع کار او نه افراد منفرد کارگر بلکه خانواده هاى گسترده کارگرى است. در ادامه، منصور حکمت کارخانه و تقسيم کار توليدى، را بعنوان مبنای دیگری براى ارتباط و سازمانیابی کارگران مطرح می کند و اینکه چگونه بورژوازى، عليرغم تمام تلاش حساب شده اش نميتواند مانع از آن شود که ترکيب بندى توليدى کارگران در قسمتها و واحدها، به نوعى آرايش سياسى و اجتماعى در ميان آنان منجر نشود.

یک وجه دیگر سازمانیابی درونی طبقه کارگر که منصور حکمت بعنوان یک مکانیسم سازماندهی کمونیستی بر آن انگشت می گذارد، سازمانيابى بصورت محافل کارگرى است. او شبکه محافل کارگرى را پديده متنوع و گسترده اى می داند که متشکل از محافل ساده اى که صرفا عده اى از کارگران را در يک رابطه رفاقت و آمد و شد ساده گرد هم مياورد، تا شبکه محافل کارگران پيشروئى که اهداف مبارزاتى و سياسى کمابيش تعريف شده اى را دنبال ميکنند، می باشد. منصور حکمت تاکید می کند که اين اشکال سازمانيابى طبقه کارگر نه تنها مغايرتى با سازمانيابى حزبى کارگران ندارد و نه تنها آلترناتيو سازمان حزبى نيست، بلکه در واقع حزب سياسى طبقه کارگر بدون اين اشکال، بدون اتکا به آنها و بدون رشد دادن آنها نميتواند قدم از قدم بردارد.

در سياست سازماندهى منصور حکمت حوزه ها خود تمرکزهايى در درون شبکه هاى محافل کارگرى محسوب ميشوند. کانونى پيشرو در درون محفل است. حوزه هاى حزبى کانون هايى هستند براى نزديک کردن سياسى و عملى اين شبکه ها به حزب و حزب به آنها. کانون هايى که آگاهانه براى گسترش اين محافل، فعال شدن آنها درمبارزات کارگرى و بوجود آوردن شفافيت سياسى و نظرى در درون محافل تلاش ميکنند.

یک وجه مهم بحث سبک کار منصور حکمت بحث مبارزه قانونی است که ایضا نه تنها دیدگاه و روشهای فعالیت ما را متحول کرد بلکه مابه ازای اجتماعی قدرتمندی در جنبش طبقه کارگر داشت. منصور حکمت تاکید می کند که منظور از مبارزه قانونى مبارزه در محدوده قوانين مدون و استفاده از نهادهاى رسمى نيست. بلکه منظور اشکالى از مبارزه و تشکلهاى مبارزاتى است که در يک شرايط غير انقلابى و در تناسب قواى معين در طول دوره اى توسط دولت بورژوائى تحمل ميشود. ممکن است در هر مقطع در قوانين موجود ماده و تبصره کافى براى زدن و بستن ارگانها و شخصيت هاى مبارزه قانونى مردم وجود داشته باشد. اما دولت براى اجتناب از يک بحران سياسى و بى ثباتى و غيره از اجراى اين مقررات احتراز کند. هدف مبارزه قانونى لزوما تصويب قوانين نيست، هرچند در اين يا آن مبارزه اين ميتواند مطرح باشد، بلکه تحميل و رسميت بخشيدن به مطالبات معين و يا تحکیم یک سنت کارگری یا وضعيت اجتماعى معينى است. يک اتحاديه ميتواند براى رسميت يافتن خود تلاش کند. کارگران يک بخش ممکن است براى لغو فلان مقررات و يا آزادى فلان کارگر و سرکار برگشتن ديگرى بکوشند و همه اينها را در چهارچوب يک مبارزه علنى و قانونى جلو ببرند. يک نمونه برجسته مبارزه راديکال قانونى اول ماه مه هاى کارگران سنندج است.

شناخت و برسمیت شناسی مکانیسم های سازمانیابی و رهبری در طبقه کارگر از قبیل آ ژیتاتورهای پرولتر،مبحث حوزه ها و شبکه محافل کارگری، تلفیق کار علنی و مخفی و برسمیت شناسی کار قانونی و اتکا به آن همگی بسط بحث سبک کار کمونیستی از سوی منصور حکمت بودند.

 

دومین رکن بحث سبک کار منصور حکمت اصول و شيوه‌هاى رهبرى کمونيستى است.

این مبحث بویژه برای تحزب کمونیستی نقش تعین کننده ای داشت و با برداشتن موانع ذهنی نقش مهمی در به پیش راندن عناصر پیشرو در تحزب کمونیستی داشت. از منظر منصور حکمت رهبرى کمونيستى خود را موظف به رهبرى مبارزه طبقاتى پرولتاريا بمثابه يک طبقه جهانى در تمام مراحل و وجوه آن ميداند، از اينرو تحت فشار نيازهاى مرحله‌اى جنبشهاى عملى افق و دورنماى کار سياسى و وظايف خود را محدود نميکند.

 

از نظر منصور حکمت رهبرى کمونيستى يک رهبرى صرفا سازمانى نيست و دامنه فعاليت رهبران کمونيست نميتواند و نبايد به چهارچوب تشکيلات خود محدود بماند. رهبرى کمونيستى پيشروى و پيروزى در اين يا آن عرصه معين مبارزه طبقاتى و انقلابى را پايان وظايف خود نميپندارد و خواستار تحقق کليت برنامه کمونيستى در برابر سرمايه‌دارى و نظام جهانى آن است. بحث وی مبتنی بر این است که رهبرى کمونيستى خود را ملزم به هدايت دائمى جنبش و تشکيلات حزبى و خنثى کردن کليه گرايشات و سياستهاى غيرپرولترى در جنبش کارگرى و کمونيستى ميداند.

رهبرى کمونيستى موظف به ايفاى نقش پيشتاز است. رهبران کمونيست تصميمات خود را نه با معدل‌گيرى و با تلفيق نظرات گوناگون موجود در حزب و جنبش طبقاتى، بلکه برمبناى پيشروترين نظرات موجود اتخاذ ميکنند. رهبرى کمونيستى نه يک رهبرى ميانجى‌گرانه، بلکه رهبرى‌اى جانبدار و مصمم است.

منصور حکمت رهبری کمونیستی را يک رهبرى آينده‌نگر می داند که به استقبال مسائل آتى جنبش و تشکيلات خود ميرود و از قبل سازمان حزبى خود و طبقه کارگر را براى مقابله با موانع آتى مبارزه آماده ميکند. تمرکز، استمرار و ادامه‌کارى، يک اصل تخطى‌ناپذير در رهبرى کمونيستى است. رهبرى بايد بويژه به کادرهاى پيشرو آگاه تشکيلات متکى شود.                  

 

حزب و قدرت سياسى

 

در مورد این رکن از بحث سبک کار منصور حکمت با نقل قولی از خود وی شروع می کنم:

“من طرفدار غليظترين مارکسيسمى هستم که بشود پيدا کرد. فکر ميکنم غليظترين مارکسيسم آن مارکسيسمى است که ميتواند بر دنياى بيرون تاثير بگذارد. اساس حرف مارکس اين بود که گفت جامعه اصل است. جامعه است که روح ما، فکر ما، عواطف ما، شعور ما، زيبايىشناسى ما و همه چيز ما را شکل ميدهد، و حال درست همان کسانى که جامعه قرار است در تعقلشان اين مکان تعيين کننده را داشته باشد، بی تفاوتترين گروه نسبت به قوانين حرکت و مکانيسمهاى خود جامعه از آب در آمدهاند. وقتى بحث آژيتاتورهاى کمونيست و محافل کارگرى را ميکرديم، داشتيم همين را ميگفتيم که ببينيد حداقل مکانيسمى که خود جامعه براى متحد شدن کارگران بوجود آورده است چيست، بيائيد برويم به اين وصل بشويم و با آن کار کنيم. حرفهايتان را آنجا بزنيد. آنجا گوش شنوا وجود دارد. بحث محافل کارگرى بر سر بازشناسى گوشهاى از مکانيسمهاى واقعى جامعه بود. يادآورى اين بود که طبقه کارگر يک موجوديت اجتماعى و اجتماعا شکل گرفته است. ”

 

بحث حزب و قدرت سیاسی بعنوان یک بحث استراتژیک برای کمونیسم کارگری مابه ازای سبک کاری تعیین کننده ای داشته و دارد. از نظر منصور حکمت آنچه که يک سازمان را يک حزب سياسى ميکند و آن را از گروههاى فشار، محافل فکرى، فرقه هاى عقيدتى، کانونهاى ادبى و انتشاراتى و شبکههاى محفلى متمايز ميکند، در درجه اول رابطه آن سازمان با قدرت سياسى است، چه بعنوان يک مفهوم در انديشه آن سازمان و چه بعنوان يک واقعيت در حيات و پراتيک آن سازمان. منظور وی از قدرت سياسى فقط قدرت دولتى نيست. منظور صرفا کسب  قدرت دولتى نيست. بلکه توانايى يک سازمان براى گردآورى نيرو و تاثيرگذارى بر معادلات قدرت در يک جامعه وتبديل شدن يک سازمان به يک وزنه مهم در تعيين تکليف سياسى جامعه است. مبنای بحثی است که بطور مثال ما در زمینه کنترل محلات کرده ایم.

نقش فرد در جامعه و چگونگی ملموس کردن سازمان و رابطه آن با مردم وجه دیگری از بحث حزب و قدرت سیاسی بود. منصور حکمت در این مورد می گوید  اگر شما ميخواهيد مردم دنبال شما بيايند بايد خود را نشان بدهيد. بايد دعوت خود را علنى کنيد و مردم را دنبال خود بکشيد. نميتوانيد بدون اسم و رسم و هويت و چهره سياسى اين کار را بکنيد. فرد در مبارزه سياسى مهم است. می گوید فرد آن پديدهاى است که به اتحاديهها، احزاب سياسى و جنبشها چهره ميدهد، براى توده وسيع مردم ملموسشان ميکند و آنها را در دسترس مردم قرار ميدهد. در نگاه به هر نهادى شما نه فقط فونکسيون و نقش و برنامه و فلسفه وجودىاش را بلکه به افرادى که اين نهاد را تشکيل ميدهند نيز نگاه ميکنيد و اين در ملموس شدن و واقعى شدن رابطه جامعه با آن نهاد تعيين کننده است. هر فرد، هر قدر هم بخشى از يک سازمان و نهاد جمعى باشد، نقشى فردى ايفا ميکند و سهم خودويژهاى در مبارزه سياسى دارد. سازمان و جنبشى که از فرد بگذرد، فرد را قلم بگيرد، خود را بى اثر و خنثى کرده است.

 

در عین حال منصور حکمت تاکید می کند و هشدار میدهد که کم توجهي يا کنار گذاشتن بعد سازماني و حزبيّت سياسي، سر از دنباله روي ديگري در مي آورد. اگر فقط از سر بعد اجتماعي حرکت کنيد به انحلال حزب، به سنديکاليسم و يا به آنارکو سنديکاليسم ميرسيد. در اين حالت تحزب سياسي را در جنبش هاي ديگر حل ميکنيد. مرکز تحزب سياسي قدرت سياسي است. گرايشی که با کنار گذاشتن مبارزه سياسي براي تصرف قدرت سياسي، نقش خود را به يک گروه فشار در چارچوب قدرت سياسي بورژوازي کاهش ميدهد، در عرصه مبارزه و اعتراض اقتصادي کارگران سنديکاليست ميشود، در جنبش رهائي زن فمينيست، در امر پناهندگان به فعال کار خيريه و ... تبديل ميشود. اين تحزبي است تنها متکي به شبکه هاي جنبشي و مبارزاتي، تحزب بدون حزب است.

بعنوان جمعبندی به بحث منصور حکمت اشاره می کنم که می گوید: “ بحث سبک کار سخت ترین موضوعی بود که جنبش کمونیستی با آن روبرو بوده است. بحث جدیی است که انقلابیگری خرده بورژوایی و پوپولیسم را از ریشه می گیرد و یک گسست بنیادی است که تعلق طبقاتی کمونیست ها را تثبیت می کند. ”

 

و این مساله امروز و به طریق اولی برای ما و تحزب کمونیستی که درگیر آن هستیم بخوبی صادق است و به مصافهایی که در مقابل ما وجود دارند اشاره می کند. گرهگاهها و مصافهایی از قبیل تلفیق نقش و کار علنی و مخفی برای آژیتاتورهای کمونیست و رهبران علنی و اینکه چگونه بتوانیم موقعیت رهبران و آژیتاتورهای کمونیست را حفظ و تحکیم کنیم و در عین حال آنها بخش مهمی از تحزب کمونیستی و رهبری کمونیستی باشند؟ چگونه فونکسیونها و سازمانیابی مخفی، محکم و منضبط لنینی را با وجود آژیتاتورهای علنی که در شبکه های مبارزاتی نیرو جابجا می کنند و کارگران کمونیست رهبری آنها را قبول کرده اند، تامین کنیم؟ چگونه بعنوان کمونیستهای پس از انقلاب 57 تحزب کمونیستی را در دو جغرافیای متفاوت با دو نوع شرایط متفاوت و سطح مبارزه طبقاتی تامین کنیم؟

 

اینها مصافهایی است که ما با اتکا به بحث و نقد راهگشای منصور حکمت از سبک کار می توانیم و باید به آنها پاسخ کمونیستی در خور بدهیم.

 

متشکرم.