TLogo


اختلاف بر سر چیست؟
نگاهی به پلاتفرم سیاسی ـ عملی هیات دائم

فواد عبداللهی


مقدمه

شکافی که در حزب حکمتیست ایجاد شد و دو شقه شدن آن را به انتهای خود رسانده است ـ مستقل از اعلام سندی که از جانب جمع شش نفره هیت دائم در دفتر سیاسی صورت گرفت ـ اما مهمتر از همه نتیجه تحمیل سنت و درکی از مبارزه  این رفقا است که بخشا چپ، بعد از شکست انقلاب ۵۷ در ایران به آن عادت کرده و مثل نقل و نبات در هر تند پیچ سیاسی در شمایل "انتقاد از خود"، "تغییر در عقاید" و امراضی مانند "راست و چپ"، "حالا من مومن و تو مرتد"، "دلخوری های شخصی" و غیره  از خود بروز می دهد و دست به ساختن تاریخ جعلی و من در آوردی میشود تا بقای خود را تفسیر کند و مخاطب را سر کار بگذارد. اکنون حزب حکمتیست تاوان برخورد این سنت غیر اجتماعی از جانب برخی از دوستان قدیمی خود را می پردازد. امروز دیگر حزب یک مجموعه واحد نیست و تبیین ها در مورد اختلافات درونی آن از جانب دوستان هیات دائم و متحدین شان در بیرون از حزب، بسیار سطحی و نازل اند. جای تعجب است که رفقای دیروز ما با شعار "تعدد نظرات و وحدت اراده" در این حزب افتخار عضویت و فعالیت داشتند، امروز اما سنت سکوت و اعلام دروغین توافق بر سر مصوبات و سیاست های رسمی حزب را انتخاب کرده اند! جای بسی تاسف است که برای ابراز وجود سیاسی راهی جز فرصت طلبی و دست بردن به انبان سنت های آشنای قدیمی را به طرح شفاف نظرات و تصویب کردن آنها در ارگان های عالی حزب ترجیح دادند! این چه سیاست و سنتی است که در دالان ها و در محافل دست بالا دارد اما در جامعه و در دفاع از خود خجول و شرمسار است؟! این چه سنتی است که در کمتر از یک دهه دستاوردهای با ارزش حزب حکمتیست حرفی برای گفتن نداشته اما در عوض "قاچ زین را چسپیده"  تا در یک تند پیچ نمایان شود؟! 
قبل از اینکه وارد بحث در مورد اختلافات در حزب حکمتیست شویم باید از قبل جایگاه این حزب در جامعه و رابطه آن با تاریخ اجتماعی و طبقه کارگر را توضیح دهیم. این تبیین مقدماتی به ما امکان میدهد که از خود بپرسیم که سرچشمه اختلافات در حزب کجاست؟ به کدام جنبش تعلق دارد؟ کدام طبقه مرکز فعل و انفعالات سیاسی و اجتماعی حزب است؟ و بر این اساس، اختلافات در حزب از چه مبنایی برخوردار است؟ تا آنجا که به بحث ما درباره اختلافات در حزب حکمتیست بر می گردد این حزب یک جزء تفکیک ناپذير از یک تاریخ وسیع تر است. تنها یک موجودیت خارج کشوری نیست که بود و نبودش تاثیری بر جهان پیرامونش نگذارد. این حزب تاریخا در بخشهایی از جامعه ایران جای گرفته و رابطه تنگاتنگی با آن دارد، هرچند که هنوز کافی نیست. 

چرا حزب حکمتیست را ساختیم

جدال کار و سرمایه و در جوار آن جدال سرمایه با مناسبات پیشین، با تمام سایه روشن های آن، سرچشمه سنتهای سیاسی است که احزاب سیاسی در آن شکل می گیرند. حزب حکمتیست یکی از این احزاب است با سنت های متفاوتی که آن را شکل داد. سنتهایی که هر یک از آنها منافع طبقات اجتماعی مختلفی را  با نقطه تاکیدات، اولویتها و افق های خود نمایندگی می کردند. هر کدام از ما از دل سنت های اعتراضی و مبارزاتی متفاوتی در جامعه آمدیم. اما آنچه حزب حکمتیست را در صحنه سیاسی از احزاب دیگر متمایز کرد افق کارگری و کمونیستی است که جلوی جامعه قرار داد و رابطه عملی با طبقه کارگر در صحنه پراتیک اعتراضی را مسجل کرد. این آن نکته ای است که حکمتیست ها کمونیسم کارگری را بعنوان یک سنت اعتراضی و یک گرایش حزبی طبقه کارگر از سایر حرکت های حزبی در جامعه متمایز کردند. خط رسمی این حزب به شهادت مصوباتش از کنگره اول تا کنگره ۴ حامل آرمان کارگری و کل افق کارگری برای تغییر جامعه بوده و بر خلاف سنت های مبارزاتی دیگر در جامعه و بر خلاف سایر احزاب سیاسی طبقات مختلف منفعت و افق ویژه و محدودی را دنبال نکرده است. تمام داستان هفت سال جدال و مبارزه عملی و نظری ما گواه این بوده که بتوانیم نگرش خود را به طبقه تسری دهیم و نیروی طبقه را حول اهداف و آرمانهای خود بسیج کنیم و به میدان کشانیم. تمام تلاش ما این بوده که بتوانیم حزبی باشیم که به پراتیک اعتراضی طبقه کارگر در مقیاس وسیع مرتبط باشد. مارکس این را در مانیفست کمونیست بروشنی بیان کرده است: 
" کمونيستها حزبى مجزا در برابر ساير احزاب طبقه کارگر نيستند. آنها هيچ منافعى جدا منافع پرولتاريا بطور کلى ندارند. آنها اصول فرقه خاصى براى خود بمنظور شکل دادن و قالب زدن به جنبش پرولتاريائى نساخته‌اند. کمونيستها فقط از اين جهت از ساير احزاب طبقه کارگر متمايزند که: ١- در مبارزه کشورى پرولترهاى کشورهاى مختلف، آنها منافع مشترک کل پرولتاريا را برجسته ميکنند و به پيش ميرانند. ٢- درمراحل مختلفى که مبارزه طبقه کارگر عليه بورژوازى بايد طى کند، آنها همواره و همه جا نماينده منافع کل جنبش‌اند. 
بنابراين از يکسو، از نظر عملى، کمونيست ها پيشروترين و مصمم‌ترين بخش احزاب کارگرى هر کشورند، بخشى که تمام بخش‌هاى ديگر را به جلو سوق ميدهد، و از سوى ديگر، از نظر تئوريک، آنها اين امتياز را بر کل توده عظيم پرولتاريا دارند که مسير پيشروى، شرايط و حاصل نهائى کل جنبش پرولتاريائى را بدرستى ميشناسند."

بنابراین، تاریخا از همان دوره مارکس به این سو کمونیسم کارگری همواره یک سنت مبارزاتی زنده بوده است.  در مقاطعى در تاريخ کشورهاى مختلف احزاب سياسى خود را بوجود آورده و طبقه کارگر را به انقلاب نيز کشانده است. کارنامه اين گرايش گواه دخيل بودن جدى آن در تاريخ قرن بيستم است. مدتى طولانى است که بدنبال شکست تجربه کارگرى در شوروى اين گرايش احزاب سياسى جدى‌اى ببار نياورده است. هدف بلاواسطه حزب حکمتیست و محور اصلی هفت سال فعالیت ما، دامن زدن دوباره به یک حزب کارگری ـ کمونیستی در این راستا بوده است. تصویر ما چیزی جز این نبوده که به یک تاریخ واقعی و ابژکتیو، به یک مبارزه عینی میان طبقات اجتماعی قایل باشیم و از زاویه این مبارزه به اختلافات، به حزب و به تعدد نظرات در آن بنگریم. این متد، مرزبندی ما را با سایر گرایشات از جمله هیات دائم در حزب بر سر سیر تا پیاز مشخص میکند. در دیدگاه این رفقا حزب حکمتیست یک موجودیت اجتماعی و تاریخی نیست و ماهیت داخل کشوری ندارد. سازمانی است ایده آلیزه شده، متشکل از انقلابیون در تبعید که به یک امر در خود تبدیل شده است. میتواند در خود بازتولید و بازتکثیر شود! "تشکیلات"داری نقطه شروع تعقل و ارزش ها و معیارها است! سنت سیاسی که این "تشکیلات" را بوجود آورده مفروض گرفته می شود و تقدیس می گردد در صورتیکه یک تشکیلات ابزار پیشبرد سیاست طبقاتی معینی است حتی اگر خود را مبدا تاریخ بداند. این تقدس چیزی جز تمکین به سیاست خودبخودی حاکم به تشکیلات و مفروض گرفتن موقعیت موجود تشکیلات در جدال عینی طبقاتی نیست. این سنت کار سیاسی بورژوازی است. برای ما اگر سازمان ارزش دارد بدین خاطر است که در یک تاریخ واقعی و در یک جدال وسیع اجتماعی به نفع طبقه کارگر نقش بازی میکند. هر لحظه که تشکیلات ابزار این مبارزه نباشد و لاجرم ابزار امر دیگری شود حاوی هیچ ارزشی برای کارگر و کمونیست نخواهد بود. در نتیجه از این نقطه نظر برای ما حزب حکمتیست مهم است و موظفیم مدام تغییرش دهیم. عنصر فعال این تغییر نمیتواند بدون شرکت در یک کشمکش عینی اجتماعی و طبقاتی تصویر درستی از اعتبار و ارزش و نقاط ضعف یک حزب سیاسی بدست دهد. گرایشی که قید "حزب در داخل" و "کار در میان پرولتاریای صنعتی ایران" را با چهار بند یک پلاتفرم میزند و با بی تفاوتی از کنار آن می گذرد جریانی است که از جدال واقعی در جامعه چیزی نفهمیده و از مارکسیسم شناختی ندارد. 
حکمتیست ها آن گرایشی در حزب اند که به خود حزب از نقطه نظر يک جنبش اجتماعى نگاه ميکنند. فرض ما اینست که حزبى که نام خود را کمونيست و حکمتیست گذاشته است بايد به کشمکش طبقاتى عصر خود پاسخگو باشد و از آن مايه بگيرد. اما ما همچنین بر این امر واقفیم که تاريخا حزب ما، از اين جدال عينى مايه نگرفته است، بلکه بايد در يک روند بسمت اين جنبش طبقاتى رانده شود. در اين روند بايد تغييرات مادى در فکر و عملکرد اش صورت گيرد. حزب حکمتیست  نيرويى براى تحقق هرچه سريع‌تر و جامع‌تر اين انتقال است. اين بخشى از تلاش ما براى ايجاد احزابى است که ديگر مستقيما از جدال اجتماعى کارگر عليه سرمايه و فقط همين مايه ميگيرند و به نيازهاى آن پاسخ ميدهند. 

پلنوم ۱۵ حزب مرکز بروز اختلافات

 ما گفتیم که اولين واقعيتى که بايد شناخت و در نگرش سياسى خود دخيل کرد اينست که در طول سی سال گذشته مناسبات توليد سرمايه دارى در ایران بشدت گسترش پيدا کرده، کار مزدى بعنوان شکل غالب و مسلط اشتغال تثبيت شده است. شهرها رشد غول آسا کرده اند. روابط سنتى و عقب مانده، مناسبات کهن به نفع اقتصاد بازار و خريد و فروش نيروى کار سست و مضمحل شده است. سی سال پس از انقلاب ٥٧، ایران جامعه اى بسيار شهرى تر و تقسيم شده تر به کارگر و سرمايه دار است. طبقه کارگر مزد بگير به مراتب از نظر کمى عظيم تر است و در نوع اشتغال طبقه کارگر نيز از نظر کيفى تفاوت هاى زيادى مشهود است. به موازات اين تحول اقتصادى، پلاريزاسيون و قطب بندى سياسى متفاوتى شکل گرفته است. حضور طبقه کارگر در عرصه سياسى برجسته شده است. طبقه کارگر و اعتراض کارگرى جاى مهمى در صحنه سياسى يافته است. چه آنجا که کارگر را به عنوان يک قشر توليد کننده در قلمرو اقتصاد و توليد مي بينيم و چه آنجا که در گرايشات سياسى اجتماعى. اين قطب بندى جديد امروز ديگر بر همه کس عيان شده است. حقیقت اینست که پلنوم ۱۵ تاکید بر کار و فعالیت در میان پرولتاریای صنعتی ایران را به صدر اولویت های خود راند و تلاش برای تبدیل دغدغه رهبری حزب به مشغله های طبقه کارگر را ضرورت اساسی حزب خواند. بر این اساس تشکیل کمیته های حزبی هدفمند و با نقشه در داخل و نه در خارج، به کمک رهبران و اتوریته های مجرب و علنی حزب در دستور کار قرار گرفت. این امر به مذاق تعدادی خوش نیامد. عده ای چرتکه انداختند که موقعیت تشکیلاتی شان، مقام فردی شان، جایگاه "من"شان، "تاریخ شان"، "گذشته شان" به خطر خواهد افتاد و بجای پرداختن به ایجاد یک حزب واقعا کارگری و داخل کشوری که ظرف اتحاد رهبران کمونیست طبقه کارگر شود و به ابزار انقلاب پرولتری تبدیل شود، از دستورالعمل بخشی از رهبری حزب خارج شد. جای آن را "دلخوری"های شخصی، بازخوانی تاریخ قلابی تحت عنوان "خط حکمت"، در خفا و در محافل گرفت. بعدها این پروسه به غرولندی تبدیل شد که خود را در جمع هیات دائم و پلاتفرم آن متبلور کرد. به غیر از مسله انتقال و تشکیل کمیته های حزب به داخل، تاکید بر کار در میان طبقه کارگر به سخره بخشی از رهبری گرفته شد. رهبری که اساسا بخش بیشتر آن از تجربه فعالیت در کردستان آمده بود و سیاست را صرفا مسلحانه میدید. نه از کارگر و نه از جامعه شهری تصویر روشن و امروزی نداشت. اين يک تفکر مايوسانه نسبت به آينده کار ما بود که ربطى به سنت کمونيستى ما و به موقعيت عينى حزب ما در ایران و در کردستان ندارد. اين تفکر انعکاسى از همان تنگناهاى سنتى است که "اپوزيسيون کرد" در منطقه تاريخا به آن دچار بوده است. جرياناتى که با سازش دولت ها آينده خود را تيره و تار ميبينند. اين تفکر انعکاس همان نگرش و همان ارزيابى غير کارگرى و غير کمونيستى است که چاره اى جز ياس ندارد. حتى قهرمانانه ترين استنتاجات در چهارچوب اين نگرش مبين يک ياس عميق سياسى است. چنين نگرشى، بويژه در اين دوران که حزب ما در ایران از عالى ترين موقعيت براى سازماندهى و هدايت يک جنبش عظيم سياسى و کارگرى برخوردار است، نبايد جائى در بين ما داشته باشد. از جانب رفقای هیات دایم تلاش زیادی میشود که تصویری منفی از فعالیت حزب بعد از پلنوم ۱۵ داده شود یا به قول رفیق رحمان "دو سال یا چهار سال است که حزب پاسیو است". شخصا نمیفهمم این خودزنی وقتی این دوستان بعدا مجبوراند با این تصویر کاذب از حزب حکمتیست چند صباحی زندگی کنند از چه منطق و حکمت سیاسی ای سرچشمه میگیرد. فقط باید این را گفت که آنچه از نظر این دوستان پس رفت یا پاسیفیسم محسوب می شود برای عده زیادی در همین حزب پیشرفت تلقی می شود. کدام عقل سلیم و کدام درایت سیاسی میتواند "ساختن حزب در ایران و کار در میان طبقه کارگر خصوصا پرولتاریای صنعتی" را  پاسیفیسم بنامد؟! کدام رهبری میتواند در کریدورها و محافل تملق متقابل اش این چنین با "اعتماد به نفس" به اولویت های پلنوم ۱۵ دهن کجی کند و در مقابل جهتی که این حزب از روز اول آگاهانه بعنوان بخشی از هویت خود انتخاب کرده بود لعنت بفرستد و 'حزب و قدرت سیاسی" را به رخ ما بکشد؟! کدام منطق، ۷ سال آزگار در رهبری یک حزب کمین میگذارد تا بلاخره شق القمر کرده ثابت کند که نمیدانسته به چی رای داده و صرفا "افتخاری"، کاندید پست های مربوطه بوده و بدون اعتقاد به سیاست های این حزب به آنها رای داده است؟! حقیقت اینست که سیاست حاصل از ۷ سال عزلت نشینی این رفقا چیزی جز تکیه کلام هایی از این دست نبوده که "بحث دارم"، "حرف دارم"، "نقد دارم"، "می نویسم". مجموع اينها يک تصوير وارونه از فضاى بحث و عملکرد این رفقا بدست ميدهد. کسى که کمى دورتر ايستاده باشد تصور ميکند که مباحثات مفصلى قبلا صورت گرفته که طى آن رفقای هیات دایم بارها اختلافات خود را با خط رسمی حزب تبيين و مدون کرده اند و حزب تن به بحث درباره آنها نداده است. اينجا ديگر اردوى خير دارد براى خود اساطير ميسازد. سابقه‌اى از مجاهدت‌هاى سياسى و نظرى در مقابل خط رسمی حزب از هيچ تراشيده ميشود. چنين مجاهدت‌هايى وجود خارجى نداشته‌اند. 

سند "پلاتفرم هیات دایم" پرچم انشعابی که اعلام نشد

این سند که پلاتفرم بخشی از دفتر سیاسی حزب بعد از ۷ سال سکوت بود بلاخره بعنوان نقشه عمل حزب و در تقابل با مصوبات و سیاست های رسمی و تاکنونی آن ـ به طور اخص در تقابل با سند اولیت های پلنوم ۱۵ حزب ـ رو به جامعه و بنام حزب اعلام شد و انشعاب غیر رسمی خود را در پوشش تسخیر خیالی قلعه از درون به سرانجام رساند. کاری که در دنیای واقعی کلاهبرداری اسم دارد و بر مبنای سنت و موازین ما ممنوع است. مشروعیت و صلاحیت فاعل را میگیرد و بازخواست دارد. مستقل از جنبه غیر قانونی و تحمیلی این پلاتفرم به حزب و به ارگان های اجرایی آن، اما پلاتفرم این رفقا حاوی نکاتی است که باید به آن پرداخت. پلاتفرم تلاش زیادی کرده است که در مقام "بازگرداندن و عروج کمونیسم منصور حکمت" بر آید اما در واقع، جهتی که این سند اعلام کرده است چیزی جز پیوستن به اردوی چپ حاشیه ای در خارج کشور نیست و این بعکس مبانی سیاسی و مصوبات پایه ای حزب حکمتیست است. در پلاتفرم هیات دایم، "ایجاد کمیته های کمونیستی" بسیار زیرکانه از دستور خارج می شود و ساختن حزب در داخل معلق می ماند! این آن "تغییر ریل" اساسی است که پشت شعار "بازگشت به حزب و قدرت سیاسی" این رفقا در سندشان خوابیده است. "تغییر ریلی" که زیرجلکی جامعه و حزب را دور زد و چرخش سیاسی و استراتژیکی خود را نه در ارگان عالی این حزب یعنی کنگره بلکه در محفل چند نفره هیات دائم بسرانجام رساند! طبعا کسی مخالف تغییر ریل در یک حزب سیاسی نیست. بحث بر سر نحوه و سنت انجام این عمل است. برای کسانی که با تاریخ حزب کمونیست ایران و فراکسیون کمونیسم کارگری آشنا هستند میدانند که نقد مارکسیستی به گرایشات مرکز و ناسیونالیسم کرد از جانب منصور حکمت به پرچم یک تغییر ریل اساسی در بنیادهای نظری و سازمانی آن حزب انجامید. راهی بود که بنیاد های کمونیسم کارگری را بر آن استوارتر کرد. این تغییر ریل چیزی جز گسست طبقاتی این حزب و رابطه این سازمان با نبرد اجتماعی طبقه کارگر نبود که برای اثبات آن سمینارها گرفته شد و صفحه ها سیاه شد. آنوقت این سنت را مقایسه کنید با "تغییر ریل" به شیوه سند این رفقاآ معلوم نیست "تغییر ریل"شان از نقد مختصات اجتماعی و سیاسی کدام گرایش حاکم در حزب سخن می گوید. آدم می ماند چه بگوید! این رفقای ما که تا دیروز دوست داشتند که خود را مدافع خط رسمی و بحث های اساسی کمونیستی در حزب بنامند، کسانی که در طول ۷ سال در هیچ جلسه ای حتی یک کلمه در مخالفت با خط رسمی حزب سخن نگفته اند، کسانی که به هیچ پیشنهاد و طرح این خط رای منفی نداده و پلنوم بعد از پلنوم خود را کاندید پست تشکیلاتی برای به انجام رساندن سیاست های مدون حزب کرده و به صاحب اصلی این خط برای رهبری حزب رای داده اند، امروز اینچنین وامانده راجع به ما و حتی به خودشان و به آن تاریخ سخن می گویند! 
و اما بر متن "تغییر ریلی" که این رفقا در سندشان اعلام کرده اند بند جالبی تحت عنوان "ایفای نقش رهبری به عنوان سخنگو و پرچمدار عروج مجدد مارکسیسم و کمونیسم حکمت" خودنمایی میکند. این بند قرار است "فاصله گرفتن از مبانی کمونیسم منصور حکمت" و "پاسیف بودن حزب" را به ما گوشزد کند. در یک حساب سر انگشتی خواننده می فهمد که منظور نویسنده سند، عروج مارکسیسم و کمونیسم حکمت در حزب حکمتیست است و نه در جامعه و در صفوف طبقه کارگر. این حکم را باید اثبات و حزب را قانع کرد که رهبری آن، مصوبات و سیاست های تا کنونی و پرچم حکمت را زمین انداخته است. چه لطفی دارد آدم جهت تاکنونی حزبش را رد کند وقتی میتواند با یک بند پلاتفرم و چهار ادعا عالم و آدم را به رشادت سیاسی خود بگیرد.
در قسمت دیگری از پلاتفرم، حزب حکمتیست بعنوان "بخش متحزب کمونیسم پرولتری در ایران" معرفی شده است. معنی زمینی این بند، در رفتن از زیر رسالت متحزب کردن گرایش کمونیسم کارگری در طبقه کارگر ایران است. جا خوش کردن در یک موقعیت کذایی و تبعیدی است که در بهترین حالت به سنت "دو قطبی حزب ـ توده ها" دل خوش کرده است. در این سنت حزب بعنوان ارگانیسم فشره و رزمنده و توده های کارگر آحاد پخش و پلایی اند که قرار است یکی یکی آگاه شوند و به عضویت حزب در آیند! و بر این مبنا طبق پلاتفرم دوستان "حزب ما محافل کمونیستی موجود کارگری را به لحاظ فکری و سیاسی تغذیه میکند"! حقیقت اینست که پلاتفرم عزم خود را جزم کرده در مقابل پیوستن به واقعیت بسیار عظیم تری بنام جنبش کمونیستی طبقه کارگر و کمک به متحزب کردن آن شانه بالا بیاندازد و در عوض به کمپ چپ بوژوایی و سیاست های غیر کارگری بپیوندد. استراتژی حزب حکمتیست اما از روز اول و با مصوبات اش چفت شدن به آن واقعیت عظیم جنبشی خارج از موجودیت سازمانی خود بوده است. بدین منظور سازمان و سیاستی را اتخاذ کرده است که بر "داخل کشوری" کردن این حزب تاکید دارد. این اولین و مهمترین پایه تفاوت در منش و سبک کار ما با احزاب حاشیه ای را توضیح می دهد. بی خود نیست که مباحث "کمیته های کمونیستی"، "تحزب کمونیستی طبقه کارگر" و تغییر سازمان حزب بر این اساس، تمرکز بر جنبش کارگری و پرداختن به کمونیسم در دانشگاه های ایران به صدر اولویت های این حزب می رود. این ادعای صرف نیست بلکه واقعیتی است که انترپل و روزنامه "کیهان" هم بدان اعتراف کرده اند. اما این ادعای دوستان هیات دایم که "حزب حکمتیست بخش متحزب کمونیسم پرولتری در ایران" است پیامی جز پایان این نوع از کار و ایست به ادامه کاری این پروسه تا چفت شدن به آن واقعیت عظیم و ابژکتیو طبقاتی نیست. اعلام شریک شدن در "خارج کشوری" کردن و تبعیدی جلوه دادن این حزب توسط بورژوازی است. اعلام هم جهتی با هدفی است که بورژوازی ایران سی سال است که از کمونیست ها موجودات تبعیدی و دور از سوخت و ساز واقعی در جامعه طبقاتی ساخته است. 
نکته دیگری که این رفقا در پلاتفرم شان مژده میدهند اینست که "انقلابی" در ایران در شرف وقوع است، و از نظر آنها فاکتورهای اصلی این "انقلاب"، بحران جهانی سرمایه، تحولات خاورمیانه و معضلات اقتصادی و سیاسی جمهوری اسلامی اند! در نتیجه حزب باید در دل این اوضاع شعار سرنگونی فوری جمهوری اسلامی و بنیاد گذاشتن جمهوری سوسیالیستی را توده گیر کند! چه استدلال محکم و مارکسیستی از اوضاع!  خودمانیم با این استدلال آبکی از اوضاع چه نیازی به سازمان حزب در داخل، سازماندهی طبقه کارگر و چه نیازی به حزب متکی به مراجع و مصوبات هست؟! همه با هم، خوش و خرم سوار بر موج "انقلاب جاری" به جایی خواهیم رسید، مهم اینست که از این قافله عقب نماند! تا آنجا که به شرایط عینی مربوط می شود دیر زمانی است اثبات شده که عصر امروز عصر انقلابات پرولتری است. بازگو کردن این داده، هنری در خود ندارد. برای مارکسیست نقطه رجوع نه بحران و نه اختلاف در جمهوری اسلامی بلکه موقعیت طبقه کارگر بعنوان مبنای هر تحول انقلابی مد نظر است. آمادگی ذهنی این طبقه، ظرفیت تحزب و میزان اتحاد آن اصل هر تحول انقلابی به نفع کارگران است. تنها بر مبنای این آمادگی ذهنی است که میتوان حدود و ثغور انقلاب کارگری را تخمین زد. جای بسی تاسف است که رفقای هیات دایم بعد از این همه تجربه انقلابات متعدد در دنیا هنوز با سر دادن چنین فاکتورهایی مژده "انقلاب" میدهند! معلوم نشد که چرا بحران سرمایه، نظام سرمایه در یونان را واژگون نکرد اما در ایران قرار است گلی به سر جامعه بزند!  معلوم نشد که نیروی متحقق کننده این "انقلاب" کیست و چیست! واقعا تفاوت این  "انقلاب" مد نظر رفقا با "جنبش سبز" در چیست؟ دستگاه تبلیغات به اضافه انقلابیگری ضد رژیمی برای هر رهبری از این طیف کافی است که در رویای  خود سوار بر قالی "انقلاب" در گشت و گزار باشد. عاقبت معلوم شد که مهر "پاسیفیست" زدن به خط رسمی حزب از جانب این آقایان از کجا مایه میگیرد. این عاقبت تراژیک "سوسیالیست های تخیلی" عصر ما است. عاقبتی که خواه ناخواه در برابر تصویر لنین و حکمت از تحزب و سیاست می ایستد و مسخ می شود. سرنوشتی که با آمپول ایدولوژیک در مقابل "داخل کشوری" کردن حزب و چفت شدنش به پایه جنبشی ـ اجتماعی آن ایستاد و میرود به موجودی بیگانه با جامعه و در حاشیه چپ ضد رژیمی ارتزاق کند. 
آخرین نکته ای که باید به آن پرداخت سیاست "کمیته های کمونیستی" است که در پلاتفرم هیات دایم به بهانه خفقان و "توازن قوا"  کنار گذاشته شده است. جالب است که این دوستان از یک طرف مژده "انقلاب" قریب الوقوع داده اند و از سوی دیگر شرایط "خفقان" و "توازن قوا" اجازه فعالیت در چهارچوب "کمیته های کمونیستی" را به آنها نمیدهد! این چه شرایط انقلابی است که رژیم نه در لاک دفاعی که روز بروز در حالت تهاجم و تحمیل فشار بیشتر بر جامعه است؟! این چه اوضاعی است که میتوان شعار "جمهوری سوسیالیستی" را توده گیر کرد اما توازن قوا برای فعالیت "کمیته های کمونیستی" موجود نیست؟! اگر شرایط برای کار "کمیته های کمونیستی" که پایه و اساس سازمان و تحزب کمونیستی ما بوده آماده نیست، پس "انقلاب" شما بلاخره بر دوش کدام نیرو، کدام سازمان و کدام حزب و تشکل کمونیستی قرار است شکل بگیرد؟! جالب تر از همه، این چگونه است که در چند سطر پایین تر پلاتفرم تان به "سازماندهی و فعالیت هدفمند گارد آزادی و گسترش آن" اشاره میکنید و قرار است "فرماندهی گارد آزادی در سطح سراسری و در کردستان طبق نقشه روشن پیشروی این عرصه مهم را روشن کند" اما "کمیته های کمونیستی" بی کمیته های کمونیستی؟!! 
حقیقت اینست که کمیته های کمونیستی یکی از آپشن های سازماندهی حزب نیست که به "تناسب قوا" بستگی داشته باشد. این مصوبه متکی بر نقدی روشن و صریح از سبک کار چپ حاشیه ای است که صرفا اعضا خود را مستقل از موقعیت اجتماعی و مبارزاتی سازمان میدهد. بحث بر سر نقش اجتماعی حزب و تبدیل آن به موقعیت رهبر در محل و در دل مبارزه روزمره طبقه کارگر بود.  متکی کردن حزب به مکانیسمهای اجتماعی رهبری و تغییر کاراکتر آن به ظرف طبیعی مبارزه جامعه در بخشهای مختلف بویژه در میان طیف کارگران رادیکال سوسیالیست بود. کمیته های کمونیستی یکی از پیشرویها و دستآوردهای سازمانی، سیاسی و تئوریکی حزب حکمتیست است که در مقابل سازمانیابی غیر اجتماعی چپ سنتی قرار میگیرد و ربطی به توازن قوا ندارد. به آینده موکول کردن کمیته های کمونیستی به بهانه "توازن قوای نامناسب" مخالفت با کل فلسفه وجودی یک حزب سیاسی توده ای و سازماندهی کمونیستی و اجتماعی در داخل است. این اسنتنتاجی از مباحث "حزب و جامعه" و "حزب و شخصیتها" است که در مقابل تصویر سکتی و درون حزبی از این مباحث ارزشمند قرار میگیرد و اساسا در داخل ایران متکی به شخصیتها و رهبران عملی در محل است. رفقای ما با این استنتاج اختلاف دارند و آنرا تحت عنوان توازن قوای نا مناسب طرح میکنند. 

بعنوان نتیجه گیری

از نظر ما اختلاف در حزب حکمتیست یک اتفاق ناگهانی و بدون مقدمه نیست. تاریخ با چپ شدن یا راست شدن کسی توضیح داده نمی شود. از نظر سنت فکرى این رفقا کسانى چون استالين، مائو وغيره در نظراتشان تجديد نظر کرده اند، از مارکسيسم عدول کرده اند و يا "رويزيونيست" شده اند. در اين روش ريشه هر تغييرى به قلمرو انديشه، به دنياى ايدئولوژى مى رسد. همه چيز بخاطر نحوه تفکر روى ميدهد. اين متد غير ماترياليستى، به لحاظ فکرى، سنگ بناى سيستمى است که چپ حاشیه ای را فاقد توانائى درك مکانيسم هاى اجتماعى و سازمان دادن يک حزب وسيع توده اى و تحقق انقلاب کرده است. در اين سيستم، محور سازمان يابى ايدئولوژى است و نه سياست. چنين روشى در را به روى تفتيش عقايد و کنکاش ايدئولوژيک باز مى کند. کنترل ايدئولوژى تنها روش اطمينان از اين است که مردم درست به همان طريقى که شما دوست داريد فکر کنند. سوالى که در مقابل  این رفقا قرار ميگيرد اين است که چگونه مى توان مانع عروج کسى یا خطی مانند کورش مدرسی و تغيير ديدگاههايش در آینده شد؟ در این سنت تمرکز روى افکار مردم کليد مساله است. از اين مسير ميرسيد به داستان "انتقاد" و "انتقاد از خود" سنتى در چپ راديکال که چيزى جز تفتيش عقايد، انگيزاسيون مقدس به شيوه "مدرن"، بلد نيست. براى کسانى که با ماترياليسم تاريخى مارکس و متد کمونيسم کارگرى آشنا هستند، روشى که هیات دائم با آن اختلافات را توضيح مى دهد، متد آشناى ايدئولوژيک چپ سنتى است. متد غلطى است كه نمى تواند منطق تاريخ را توضيح دهد، ربطى به کمونيسم کارگرى و متد حکمت ندارد.  بر خلاف تصور این رفقا که گویا جمعی از دفتر سیاسی همراه با کورش مدرسی "راست" شدند، "کارگر کارگری" شدند، "حزب و قدرت سیاسی" را کنار گذاشتند و "کودتا" کردند و در واقع این تحولات را به ایده ها و افکار افراد منتسب می کنند اما آنچه رخ داد از پلنوم ۱۵ کمیته مرکزی حزب و در تقابل با ساختن حزب در ایران و تمرکز بر کار در میان پرولتاریای صنعتی بالا گرفت. تحلیل دنيا از سر ايدئولوژى، رفقای هیات دایم را به ضرورت يک تهاجم ايدئولوژيک براى مقابله با شکاف در حزب حکمتیست رساند. آنها به راه سنتى برپا کردن يک "انقلاب ايدئولوژيک" و يک "انقلاب فرهنگى" عليه "کافر" و شيطان" در حزب روى آوردند. راه ديگرى نميشناسند. ترور شخصيت، حملات شخصى و متمركز کردن حمله بر کورش مدرسى، همگى مهر سنت قديمى مائوئيستى ، استالينيستى و چپ فرقه اى را دارد. 
سخن آخر، چرخش سیاسی و انشعاب چیز عجیبی نیست. در دنیای سیاسی خیلی ها چرخش می کنند. اما مسله بر سر شفافیت و علنیت در این چرخش و انشعاب است. هیات دائم متاسفانه شهامت سیاسی خود را از دست داد. فکر کرد که میتوان زیر ابروی انشعاب را برداشت بدون اینکه به کنه سیاسی آن پرداخت و با لعاب درباره محسنات "انقلاب" و "جمهوری سوسیالیستی" سخن گفت. فکر کرد که میتوان افتخارات و دستاودرهای سابق را به ریشخند گرفت، پرنسیپ های تشکیلاتی را لگدمال کرد و بعد با افتخار به "بازبینی" سیاست های خط رسمی آستین بالا زد. آنچه این رفقا در پلاتفرمشان فرموله کردند و به زبان آورده اند نه برای خودشان و نه برای ناظرین حقیقت ندارد و لازم نیست داشته باشد. این ادعاها که گویا این آقایان امروز فهمیده اند که در طول ۷ سال از خط رسمی حزب فریب خورده اند، نه یک تبیین سیاسی است و نه جدی است. خودشان هم باور ندارند. بارها خود این آقایان جواب اینگونه اراجیف را به امثال ایرج فرزاد و طیف منفردین داده اند. و تازه، هیچوقت اشاره نمی کنند که بالاخره کی از خواب خرگوشی بیدار شده اند، چه شد که بیدار شدند و بلاخره از چه مقطعی مسولیت اعمال خویش را بعهده می گیرند. چرا مستمع این آقایان بعد از این همه اعترافات به قریب کمتر از یک دهه ساده لوحی و دنباله روی کور سیاسی، باید یک جو احترام برای اینها و افکارشان ـ حتی اگر با آب طلا نوشته شده باشد ـ قایل باشد؟ خیلی جالب است که این آقایان مطلقا راجع به سکوت غیر قابل دفاعشان در مقابل حملات اخیر احزاب خانواده کمونیست کارگری، سازمان زحمتکشان، احزاب سبز و هر کهنه چپی نادم  که علیه حزب حکمتیست دست بر ماشه برد چیزی نمی گویند. این مانور تنها یک دلیل اصلی دارد: علت کاملا سیاسی است و شاهد دیگری است بر هم هویتی این رفقا با این جریانات. معلوم است که اینها دوستی و همراهی شان را با اینگونه احزاب عار نمیدانند که هیچ، بلکه گاها اینجا و آنجا از نبود این رابطه گلایه هم داشتند. اگر این رفقا افق داشتند، خيلى وقت پيش ميبايست عطاى اين جريانات را به لقايشان مي بخشيدند، و در صحنه سياسى ایران و کردستان کنار طبقه کارگر مي ايستادند. اما از این رفقا که تمام تجسمشان از پيروزى، با تفنگ به شهر برگشتن و چند صباحى دوشادوش پژاک و حزب دموکرات و کومه له تقليد مسلحانه را در آوردن است، اين انتظار بيجايى است. نکته اينجاست که کسانى که روش و آينده خود را بر ملاحظاتى چنين خرد بنا مي کنند، کسانى که اينچنين به ناتوانى شان از برداشتن گامهاى بلند مفتخرند، از تحقق همين روياى محقر خود هم ناتوان خواهند ماند. به این رفقا قول میدهیم که این پروسه را برایشان تسهیل کنیم تا کاملا امری مفروض و بدیهی و طبیعی محسوب شود.