TLogo


عروج و افول جنبش سبز
آغازی دیگر برای حزب حکمتیست

ثریا شهابی

Soraya_shahabi@yahoo.com
بستر رسمی اپوزیسیون سرنگونی طلب جمهوری اسلامی در خارج کشور، پیشتر و تا پیش از مرگ منصور حکمت، در انحصار کمونیستم کارگری بود. پس از مرگ منصور حکمت، پیکره اصلی بخش خارج کشور کمونیسم کارگری، به سمت اپوزیسیون راست چرخش کرد. در مورد دلایل این چرخش، اظهار نظرهای زیادی شده است، که موضوع مورد بحث این نوشته نیست. پس از این چرخش، بستر رسمی اپوزیسیون جمهوری اسلامی در خارج کشور، به تدریج به انحصار جریانات راست در اپوزیسون جمهوری اسلامی درآمد.


امروز بستر رسمی اپوزیسیون سرنگونی طلب جمهوری اسلامی در خارج کشور، چه راست و چه چپ آن، پدیده جدیدی است که راسا و به اعتبار خود، نقشی در تحولات سیاسی ایران، ندارد. این اپوزیسیون زمین گیر و درمانده که تماما به سرانجام شکاف دول غربی با جمهوری اسلامی چشم امید دوخته است، دستش از دخالت مستقلانه در سرنوشت جامعه ایران، کاملا کوتاه شده است. از صف سازمانها و احزاب "پروسبز" و "پرو دوخردادی"، تا سلطنت طلبان و انواع احزاب و سازمانهای چپ خرده بورژوا - سنتی به خود مشغول و سرگردان در انتظار معجزات فشارهای دول غربی برای "نجات ایران"، از این انتخابات تا آن انتخابات، امروز را به فردا میرسانند. این واقعیت و این تغییر در موقعیت اپوزیسیون رسمی، در رهبری حزب حکمتیست بازتاب جدی پیدا کرد و موجب سرباز شدن شکافی در سطح رهبری آن شد. شکافی که در سطح، خود را در مناسبات سازمانی و تشکیلاتی، بروز داد.

قطب چپ اپوزیسیون "رسمی" جمهوری اسلامی در خارج کشور، اپوزیسیونی است که به خاطر برچسپ مشترک "کمونیسم و چپ و کمونیسم کارگری"، خود را با حزب حکمتیست " هم خانواده" میداند. "هم خانوادگی" که ریشه آن اساسا به تاریخ مشترک، و بخشا به وجود این گرایش در حزب حکمتیست، مربوط است. گرایش "چپ سنتی به خود مشغول"، در درون حزب حکمتیست از روز تشکیل این حزب وجود داشت و با این حزب متولد شد. گرایشی که در مقاطع مختلف، و به اشکال مختلف، در مقابل مصوبات و جهت گیریهای رسمی حزب، ابراز وجود کرده است. "حزب تعدد نظرات و وحدت عمل"، از جمله با به رسمیت شناختن این گرایش، و با فراهم کردن شرایط و امکان زیست مشترک آن با خط رسمی حزب، مفهوم واقعی پیدا کرد.


تعدادی از سخنگویان سیاسی و روشن تر این گرایش، با نقد و با به چالش کشیدن سیاست ها و جهت گیریهای حزب حکمتیست، رسما بعنوان اپوزیسیون این حزب، صفوف این حزب را ترک کردند. اما پیکره اصلی گرایش چپ خرده بورژوا - سنتی در حزب حکمتیست، اساسا در سکوت و با توسل به گلایه و شکایت از مسائل "تشکیلاتی"، و بهانه گیری اخلاقی از "رفتارهای شخصی این و آن"، با سیاست های رسمی حزب حکمتیست کمابیش "همزیستی" میکرد. و با این روحیه، اتوریته سیاسی مصوبات و جهت گیریهای رسمی حزب حکمتیست را پذیرفته بود. به خاطر سازش سیاسی اش با مصوبات و جهت گیریها و تصمیمات حزب، در انتظار "پاداش" در مقابل سکوت معنی دارش، بود. گاه و بیگاه با نشان دادن این که "خطر" شکستن "سکوت" وجود دارد، انتظار داشت که رهبری حزب این گرایش و "شخصیت های" آن را "مراعات" کند! و رهبری حزب همیشه از این گرایش "دلجویی" کند. امری که به هردلیل، تا مدتی، به سوخت و ساز رهبری حزب تحمیل شده بود. "مقام" و "پست تشکیلاتی"، "پاداشی" بود که این گرایش، عملا در مقابل سکوت خود، همیشه مطالبه میکرد.


این گرایش چپ خرده بورژوا در حزب، با همه مشکلات "روحی" و سیاسی، در مجموع حزب حکمتیست را برای خود "سرپناه سیاسی" معتبری میدانست. اعتبار و احترام حزب حکمتیست، رهبری کمونیستی منحصر به فرد و پیشرو آن، فعالیت های اجتماعی حزب و ... همه و همه حائل و سپری ساخته بود، که مانع از آن شد که مشخصات سیاسی، فرهنگی و سنتی این گرایش، و شخصیت هایش، را جامعه و حتی کل حزب علنا و رسما ببینند. حزب حکمتیست، سیاست ها و مصوبات و فعالیت هایش، باضافه فعالیت اصلی طیفی از حکمتیست ها در رهبری آن، به مثابه "تور نجاتی" از سقوط، زیر پای این گرایش و شخصیت هایش، همیشه باز بود.
این بخش، آن گرایشی است که امروز سخنگویانش در جمع تشکیلاتی "هئیت دائم"، قرار گرفته اند. گرایشی که تحت تاثیر فرصت و مقتضیات زمان خود، بالاجبار و پس از کنار رفتن حائل و سپری که تاریخا بخش دیگری رهبری حزب برایش ساخته بود، و با کنار رفتن "تور" حمایتی گرایش حکمتیستی در رهبری حزب، به نحو "فاجعه باری" عرض اندام کرد. سکوتی که قرار بود "به تدریج"، "درخفا" و در "آرامش"، شکسته شود و سرنوشت حزب را تغییر دهد، یک باره شکسته شد! این گرایش "پوسته" حزب حکمتیست را شکافت، تمام قد و با تمام مشخصات خود را در مقابل جامعه قرار داد. "بنام خود" رسما علیه سیاست های تاکنونی حزب، ابراز وجود کرد. گرایشی که دیگر این حزب را، سرپناه سیاسی" معتبری" برای خود نمی دانست، سرپناه معتبر دیروز را، امروز وزنه سنگین و بازدارنده ای در مقابل حیات گرایش خود در حزب حکمتیست میدید. حزب حکمتیست دیروز "فعال" را، امروز "پاسیو"، و خط "دیروز کمونیستی" آن را ، امروز "راست و خارج"، میداند!


این واقعیت، خود را در روبنا و سطح، در شکل مسائل تشکیلاتی و سازمانی در رهبری حزب حکمتیست منعکس کرد. اما بسرعت مسائل و معضلات اپوزیسیون چپ خرده بوروایی، آرزو ها و آمالهای آن چپ، دروازه رهبری حزب حکمتیست را از پاشنه کند! و خود را به آن تحمیل کرد. تغییر موقعیت گرایش چپ خرده بورژوا در حزب حکمتیست، اساسا از یک طرف حاصل فشار این جنبش از بیرون بر روی حزب حکمتیست بود، و از طرف دیگر از تضعیف رهبری کمونیستی در حزب، (خارج شدن کورش مدرسی از رهبری)، تغذیه میکرد. این فشار و این شرایط، ریشه بحران در رهبری حزب حکمتیست است.


دنیای بیرون
نگاهی به دل مشغولیت ها، مسائل و سیمای بخش اصلی اپوزیسیون راست، از "سبز اسلامی" تا "نیلی سلطنتی"، و در پرتو آن نیم نگاهی هم به صف چپ خرده بورژوا به خود مشغول، به خوبی مسائلی که به رهبری حزب حکمتیست تحمیل شد را، بازگو میکند. برای روشن تر کردن این ادعا، لازم است که به صف اپوزیسیون، نگاه کوتاهی بیندازیم.
شکست جنبش سبز، بعنوان اصلی ترین اپوزیسیون درون خانوادگی بورژوایی برای دست بدست کردن قدرت در ایران، توازن قدرت بین مردم و جمهوری اسلامی، بین طبقه کارگر و حاکمیت بورژوایی در ایران، بین اپوزیسیون جمهوری اسلامی با هم و با حاکمیت را تماما دستخوش تغییرات جدی کرد. عروج و افول جنبش سبز، دپرسیون عظیم سیاسی در صفوف اپوزیسیون راست و بورژوایی، بوجود آورد. این عروج و افول، صف عظیم و میلیونی مردمی که در آرزوی سرنگونی جمهوری اسلامی و دستیابی به حداقلی از آزادیهای سیاسی و مدنی به آینده جنبش سبز اصلاح رژیم امید دوخته بودند، را تماما از صحنه دخالت در سرنوشت سیاسی جامعه عقب نشاند و ناامید کرد. میدان سرنگونی فوری جمهوری اسلامی، "خالی از سکنه"، خالی از سکنه مجاز، منحصرا در اختیار سایر رقبای مجاز در صف بورژوازی، دول غربی و ارتجاع میلیتاریستی غرب، قرار گرفت. در این سیر، متاسفانه کمونیسم و طبقه کارگر، به اندازه کافی برای تسخیر این میدان، و پرکردن خلا نیاز به یک جنبش سرنگونی انقلابی - پرولتری، مجهز و متشکل و آماده نبود. در چنین "برهوت" و استیصالی، صف راست مایوس و شکست خورده، از رضا پهلوی و رهبران سبز تا چپ بورژوایی ساکن "اردوگاههای خارج کشور"، برای تغییر حکومت بخشا یا تماما، خجولانه یا شجاعانه، بدنبال سناریو های سیاه و "رنگین" دول غربی، چون تحریم و تحریکات نظامی و "دخالت بشردوستانه" ناتو به مدل عراق و لیبی برای تغییر در ایران، امید بسته است .


آقای پهلوی، که پس از شکست سبز، با تشکیل "شورای هماهنگی" منتظراند که ناتو برای شاهزاده، آقای خامنه ای را همچون قزافی از سوراخ بیرون بکشد و ایشان به مشروطه شان برسد، قطب راست این اپوزیسیون است. انواع و اقسام سازمانهای چپ ساکن "اردوگاههای خارج کشور" که بعد از ناامیدی از موسوی و کروبی و کور شدن افق انقلاب پوپولیستی همگانی برای به قدرت رساندن اسلام سبز، دیگر برایشان "دل و دماغی" باقی نمانده است، با حفظ عشق و علاقه زیاد به توده ها و قدرت انقلاب توده ای، از توده ها نا امید شده، رسما دنباله رو انواع کمپین های دول غربی شدند. و دخیل شان را از درخت عقیم اسلام سبز باز کردند و آن را به حرم مقدس ناتو و سازمان ملل، گره زدند. این طیف چپ خرده بورژوا و فرصت طلب، هر روز به امید محصول دادن یک نیروی فشار دول معظم و رقیب جمهوری اسلامی، از این کمپین به آن کمپین روان اند. یک روز بدنبال وزیر خارجه آلمان، روز دیگر به دنبال کمپین خانم کلیتون و آقای سارکوزی، در راه "تسکین وجدان مبارزاتی" خود، مشغول "زندگی سیاسی"، در "اردوگاهها" و سرپناه هایی بنام احزاب و سازمانهای چپ اند.


قطب چپ و راست این نوع بخصوص از اپوزیسیون، خواهان نوع بخصوصی از "سرنگونی" جمهوری اسلامی است. و بدنبال سرنگونی یا به همت جناحی از حاکمیت یا دول غربی، پاندول وار در نوسان است. این دو قطب چپ و راست یک جنبش، طبعا انتقاداتی، به کم کاریها یا زیاده رویهای همدیگر، هم دارند. یکی به راست روی های "زیادی" شاهزاده انتقاد میکند، و دیگری به چپ روی های "زیادی" ساکنین سرپناههای سیاسی احزاب و سازمانهای چپ حاشیه ای در خارج کشور. با انتقاد و بی انتقاد، این دو صف، قطب های راست و چپ یک جنبش، آنهم جنبش ناسیونال رفرمیست ایرانی، کرد و فارس، اند. ناسیونال رفرمیسمی که در بی افقی و استیصال، امروز بدنبال انواع سناریوهای مخرب و سیاه در سیر سرنگونی جمهوری اسلامی، روان شده است. به سناریو عراق و لیبی برخی انتقادات درون خانوادگی دارد. اما شکل و جنس تغییری که در ایران جستجو میکند قرار است از طریق همان نیروهایی که در عراق و لیبی تغییر ایجاد کردند، صورت بگیرد. و البته در مقابل مردمی که منجلاب عراق و لیبی را به عیان می بینند و به سختی وعده متفاوتی برای ایران را میپذیرند، طیف چپ این اپوزیسیون "امیدوار"، اعلام میفرمایند که "از آنجا که سوسیالیسم ضرورت تاریخ است" و این "چپ هم در صحنه است"، بنابر این محصول "انقلاب منتج از دخالت ناتو"، همانا "انقلاب انسانی" و یا "کارگری" خواهد بود. و قطب راست این جنبش هم، با اطمینان قول میدهند که از آنجا که ایران فرهنگ و تاریخ غنی دارد و سرزمین پارسی های پرافتخار و شیرمردان و شیرزنان کرد و ترک و بلوچ و عرب است، عواقب فشار ها و دخالت ارتجاع امپریالیستی غرب برای ایران از نوع عراق و لیبی نخواهد بود، و آزادی و دمکراسی برای ایران قطعی است! وعده ای که خود تحلیل گران پنتاگون و ناتو نه تنها نمی دهند، که در مورد تکرار به مراتب مخرب تر سناریوهای عراق و لیبی در ایران، به تجهیز سیاسی – تبلیغی خود مشغول اند!


ناسیونال رفرمیست های ایرانی ما، کرد و فارس، که پس از شکست اپوزیسیون اسلامی سبز، امید و اعتقادشان به این که نیروهایشان از پائین بتواند راسا منشا اصلاحات و رفرمهایی باشند را تماما از دست داد، تماما به نیروهای پشت جبهه کمپین های مختلف "حقوق بشری" و "اتمی" و "میلیتاریستی"، و تحریم سیاسی و اقتصادی، غرب تبدیل شدند.
جنبش ناسیونال رفرمیستی ایران، قطب راست و چپ آن، پس از عروج و افول سبز، بخش اعظم خرده بورژوازی ناراضی شهری را با خود همراه کرد. خرده بورژوازی شهری و ناراضی که در صورتیکه طبقه کارگر در راس تحولات سیاسی جامعه باشد، با آن همراه میشود. این بخش عظیم از پتانسیل و نیروی اعتراضی در جامعه، با عروج و افول سبز، تماما به دنبال رهبران جنبش ناسیونال رفرمیستی روان شد و با شکست و عقب نشینی آن جنبش، سرخورده شد و عقب نشست. اکتیویست های آن در ایران در انتظار فرجی، و به امید محصولات شکاف بین دول غربی و جمهوری اسلامی، به لاک خود خزیدند و مشغول جنگ برای "مطالبات" محدود و مشروعی که در جمهوری اسلامی مجاز است، شدند. و بخش خارج کشوری آن، به سرپناههای سیاسی که بر آنها نام سازمان و احزب چپ و کمونیست گذاشته اند، عقب نشست. و به برگزاری برخی مراسم سیاسی و کمپین های اعمال فشاری رضایت داد. و خود را تا اطلاع ثانوی که جریانات اصلی اپوزیسیون راست تعیین کنند، مشغول نگاه داشته است. نیم نگاهی به سایت های رنگارنگ و بسیار مشغول طیف وسیعی از اپوزیسیون چپ، که در صدور اطلاعیه و ابراز موضع و ابراز نظر و تحلیل، بدون داشتن کمترین نقشی در سازماندهی مبارزات طبقه کارگر و دخالت در اعتراضات مردم، فعال ترین اکتیویست های جهان را در خود جای داده است، گواه این به خودمشغولی است. به خود مشغولی که قرار است به این ترتیب نیرهایش را در فاصله دو "اپیزود" از تحرکات جریانات اصلی راست در اپوزیسیون، مشغول و در صحنه نگاه دارد.


تلاقی سرخوردگی چپ خرده بورژوا
با حزب حکمتیست
 


از این بررسی به حزب حکمتیست باز گردیم.
مقدمتا" حزب حکمتیست، بعنوان یک حزب سیاسی، از روز تشکیل، خود را در مقابل فرقه های سیاسی – مذهبی، یک حزب غیر ایدئولوژیک تعریف کرد که در آن تعدد نظرات و تبین و تحلیل و ... آزاد است. حزبی که در عین حال تضمین کند که با وجود به رسمیت شناختن انواع گرایشات در درون خود، میتواند یک فعالیت متحد و منضبط و حتی نظامی را در شرایط مخفی و علنی سازمان دهد و پیش ببرد. در این حزب انواع گرایشات، و از جمله چپ غیر کارگری، چپ سنتی که آمال و آرزوهای آن از افق آمال و آرزوهای خرده بورژوا ناراضی شهری و حتی روستایی فراتر نمی رود، در کنار گرایش اصلی آن که گرایش کمونیسم کارگری و حکمتیست است، وجود داشت و وجود دارد. در حزب حکمتیست کسی از کسی امتحان ایدئولوژیک نمی گیرد. حزب سازمان دادن یک فعالیت سیاسی – اجتماعی وسیع است، نه فرقه همفکران و هم مسلکانی که بود و نبود، اکتیو یا پاسیو بودنشان تاثیر اجتماعی مهمی در زمان خود ندارد. این حزب، بعنوان یک حزب کمونیستی و رادیکال، با مشخصات یک حزبی که در آن تعدد نظر آزاد است، به شرطی که به رعایت موازین و مقررات و مصوبات جمعی متعهد بود.
از جمله با این مشخصات، حزب حکمتیست توانست طی مدت کوتاهی بعنوان تنها حزب کمونیستی معاصر ایران در جامعه ریشه بدواند، و رشد کند. و توجه طیفی از نسل جوان کمونیست های ایران، نسلی از رهبران جدید کمونیست ها، رهبران مبارزات اجتماعی و رهبران عملی طبقه کارگر را به خود جلب کند. حزبی که در پیچیده ترین شرایط، به طبقه کارگر و به جامعه نشان داد که سخنگوی استقلال طبقه کارگر، در دل جدالهای سیاسی در جامعه است و بر سر منافع طبقه کارگر هیچگونه سازشی نمی کند. این نقش برجسته این حزب را، همگان در روزهای سخت و طوفانی عروج سبز، دیده اند. و امروز بسیاری آن را تحسین میکنند.
حزب حکمتیست، بعنوان سرسخت ترین دشمن جمهوری اسلامی که به هر نوع حاکمیت بورژوایی، سبز و نیلی، اسلامی یا غیراسلامی در ایران، نه گفته است، وارد مرحله دیگری میشود. سبز افول میکند، طیف وسیعی از اپوزیسیون بی سرپناه میشود، و از پشت سبز به پشت ناتو شیفت میکند. این واقعیت بیرونی، گرایش چپ خرده بورژوا سنتی در حزب حکمتیست را، که تا دیروزبا سیاست های رسمی آن سازش کرده بود، به تحرک در میآورد. و برای تصاحب رهبری سیاسی حزب به میدان میآورد.
این واقعیت، واقعیت سوخت ساز هر حزب سیاسی – اجتماعی است که نه برای تملق متقابل، یا زندگی سیاسی با هم و دست در گردن یاران قدیم یا جدید، که برای یک امر اجتماعی تشکیل شده است. این تفاوت یک حزب سیاسی با سکت های ایدئولوژیک - سیاسی، دستجات ملی و مذهبی و قومی، است. وجود انواع گرایشات در یک حزب سیاسی و همچنین در یک حزب کمونیستی، که خود را به جامعه مربوط میداند، به همان اندازه طبیعی است که در جامعه طبیعی است. در صف بورژوازی انواع و اقسام گرایشات و در صف طبقه کارگر انواع و اقسام گرایشات، وجود دارد. و این گرایشات در مقاطعی در همسویی و در مقاطعی در جدال اند. بورژوازی در کشورهای پیشرفته، و طبقه کارگر در تجربه بلشویکها، سنت تاریخی در تشکیل چنین احزاب اجتماعی دارند. مسئله نه وجود گرایشات مختلف در حزب حکمتیست، که بر سر نحوه سوخت و ساز، همسویی و تقابل، این گرایشات است. حزب حکمتیست در این زمینه گنجینه غنی از دستآوردهای مکتوب دارد. دستآوردهایی که متاسفانه در شکاف جاری در میان گرایشان مختلف در رهبری حزب، توسط گرایش خرده بورژوا سنتی تماما زیر پا گذاشته شد.
اگر این تجربه برای حزب حکمتیست درسی داشته باشد، آن درس فراهم کردن شرایطی است که در آن هرگز گرایشات مختلف سیاسی در حزب، به شکلی که گرایش خرده بورژا سنتی به حزب تحمیل کرد، قادر نباشند عمل کنند. حزب حکمتیست باید امر تبدیل شدن به حزب تعدد نظرات و وحدت عمل، را مجدد بررسی کند. و برای تامین و تضمین آن، کار کند.
در این مورد، در مقالات بعدی به تفصیل نوشته خواهد شد.