-- Logo ---->

فاتح شیخ

مبانی بحث

برخورد به بحران اقتصادی جهان  برای بررسی در کنگره سوم حزب حکمتیست

 

فراخوان به تعرض متحدانه  برای برچیدن نظام سرمایه داری  

آلترناتیو سوسیالیستی طبقه کارگر به بحران اقتصادی

 

مقدمه

توفان بحران، بازهم ارکان اقتصاد جهان را به لرزه درآورده است. حجم سرسام آور اتلاف ثروت جامعه و خانه خرابی مردم توسط بانکها و بنگاهها و دولتها در کوران همین بحران، به تنهائی برای اثبات نیاز بشریت به درهم کوبیدن بربریت سرمایه داری و بنای یک دنیای بهتر به جای آن کافی است.

بورژوازی برای خروج از بحران و احیای سودآوری سرمایه، تعرض وسیعی به معیشت طبقه کارگر و اقشار زحمتکش و فاقد سرمایه سازمان داده است. جبهه های این تعرض: بیکارسازی انبوه، گسترش فلاکت، کاهش دستمزد، افزایش ساعت کار، بدتر کردن شرایط کار، تورم و گرانی و کاهش ارزش واقعی مزد، کشاندن جمعیت بیشتر به کار مزدی، تشدید سرکوب و خفقان، تحمیل محدودیت بیشتر بر مبارزه متشکل کارگران، مجموعا زدن دستاوردهای طبقه کارگر و راندن آن به موقعیتی به مراتب پائین تر از وضعیت موجود است. در برابر تعرضات بورژوازی، سنگربندیها و تحرکات اعتراضی طبقه کارگر، بویژه در اروپا آغاز شده است. به این ترتیب بحران اقتصادی، شیپور نبردهای طبقاتی سهمگین میان دو طبقه اصلی جامعه در میدانی به وسعت کره زمین را به صدا درآورده است. سرانجام این نبردها یا سنگین تر شدن یوغ بردگی مزدی بر گرده بشریت و یا آغاز رهائی بشر از یوغ بردگی مزدی است. راه میانه ای وجود ندارد.               

سردرگمی استراتژیک ایدئولوژیک همه جناحهای بورژوازی و بیثمری تلاش دولتها در کنترل دامنه بحران، نفس بقای سلطه سرمایه را در برابر مصاف طبقه کارگر آسیب پذیر کرده است. تا همینجا مسلم است که آینده بحران و نظام بحرانزده سرمایه داری را نه کنفرانسهای دولتها و تجمعات اقتصاددانان بورژوا، بلکه جنگهای طبقاتی سرنوشت سازی رقم می زند که بالفعل در زمین کار و زیست کارگران برپا شده است. اما این بحران در شرایط اجتماعی سیاسی مشخصی بروز کرده است: در شرایط سرمایه داری جهانگیر قرن ٢١، بر بستر موقعیت قدرتمند طبقه کارگر در تولید جهان و بر متن افول جایگاه جهانی آمریکا و شکست استراتژیک تاچریسم و ریگانیسم. در این شرایط طبقه کارگر با یک فرصت تاریخی کم نظیر روبروست که به موازات دفاع از معیشت و دستاوردهایش، بکوشد شکست استراتژیک جناح راست بورژوازی، این هارترین دشمنان طبقاتی، را به سکوی تعرض قدرتمند خود برای برپایی انقلاب کارگری، برچیدن اقتدار و استثمار سرمایه و برپائی جامعه سوسیالیستی بدل کند. پیروزی طبقه کارگر در این جنگ سرنوشت ساز ممکن است.           

در چنین شرایطی که طبقه کارگر روزمره با پیامدهای وخیم بحران و تعرضات مستقیم بورژوازی روبروست، ما کمونیستها موظفیم که در صف اول مصاف و خط مقدم جبهه نبرد طبقاتی بجنگیم؛ در عین حال موظفیم که آلترناتیو سوسیالیستی خود به بحران جاری و کل نظام سرمایه داری را به رکن خودآگاهی و هویت کارگران و پلاتفرم مقابله عملی آنان با شرایط بحران بدل کنیم. موظفیم که تحولات اوضاع را از زاویه موقعیت عینی و منافع مستقل و جهانی طبقه خود زیر نظر بگیریم؛ اهمیت سیاسی این بحران بعنوان پایان هژمونی اقتصادی و سیاسی آمریکا بر جهان، همچنین اهمیت تاریخی آن بعنوان شکست استراتژی تاچریسم و ریگانیسم را به درستی بشناسیم و بر مبنای آن استراتژی جهانی انقلاب سوسیالیستی خود، برنامه عمل سیاسی خود، خط مشی عمومی و چارچوب تاکتیکهای خود در مبارزات اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک طبقه را طرحریزی کنیم و پراتیک میلیتانت و متحدانه توده های کارگر را برای تحقق آن سازمان دهیم.        

          

١- کاراکتر و چشم انداز بحران جاری

 بحرانهای دوره ای، جزء ناگزیر روند تولید سرمایه داری و محصول تناقضات ذاتی آن هستند. واضح است که هر بحرانی به حکم شرایط مشخص بروز آن، علل ویژه و کاراکتر ویژه دارد. اما ویژگی هر بحران، تنها در پرتو عملکرد گرایشهای عام و حرکت تضادهای بنیادی تولید سرمایه داری قابل توضیح است. تئوری مارکسیستی بحران بر مبنای قانون گرایش نزولی نرخ سود، منشا بحرانهای دوره ای و مکانیسم بروز آنها را توضیح می دهد و اثبات می کند که پایان هر بحران دوره ای، تنها زمینه ساز بحران فراگیرتر و مخربتر بعدی است. نظریه پردازان اقتصاد سیاسی بورژوازی، هیچگاه این کشف بزرگ مارکس را نپذیرفته اند؛ چراکه این قانون، صرفا تبیین اثباتی منشا بحرانها و مکانیسم بروز آنها نیست، بلکه مهمتر از آن، نقد سلبی مناسبات ملکی سرمایه داری و استثمار نیروی کار از زاویه دید و موقعیت طبقه استثمارشونده است. مارکس اثبات می کند که هر بحران دوره ای، یک گام نظام سرمایه داری را به پایان عمرش نزدیکتر می کند. کشف مارکس، اعلام محدودیت تاریخی نظام سرمایه داری و بیان سیر حرکت عینی آن به سوی نابودی است.

     بنا به قانون گرایش نزولی نرخ سود، در پروسه تولید سرمایه داری، همگام با افزایش انباشت سرمایه، مدام نسبت بخشی از سرمایه که صرف خرید وسائل تولید و مواد خام می شود (سرمایه ثابت)، به بخشی که صرف خرید نیروی کار می شود (سرمایه متغیر) بیشتر و بیشتر می شود (ترکیب ارگانیک سرمایه بالا می ررد)؛ و ازآنجاکه فقط نیروی کار ارزش اضافی و سود می آفریند، افزایش نسبت سرمایه ثابت به متغیر، باعث گرایش نرخ سود به کاهش می شود. این گرایش، مدام امکان بحران را چون شمشیر داموکلس روی سر پروسه تولید و انباشت می گیرد، با بالفعل شدن گرایش و افت عملی سود شمشیر بحران فرود می آید و پروسه تولید را قطع می کند. سرمایه از سودآوری می افتد و تولید متوقف می شود. 

   

اما در پروسه تولید سرمایه داری، عوامل کند کننده و خنثی کننده ای هم هستند که مانع از کاهش سود و بروز بحران می شوند. این عوامل شامل تشدید استثمار طبقه کارگر، افزایش ساعت کار، جذب تکنولوژی جدید به پروسه تولید، جلب نیروی بیشتر به کار مزدی (شامل نیروی کار کودکان)، رقابت بخشهای مختلف سرمایه و بلعیده شدن سرمایه های ضعیف توسط سرمایه های قویترند. با بروز هر بحران، پیامدهای آن بحران هم به فاکتورهای خنثی کننده اضافه می شود، بر حدت آنها می افزاید و مجموعا مکانیسمهای خروج از بحران را فراهم می کنند. تعرضات بورژوازی بر متن بحران، تپش مبارزات طبقاتی را تندتر می کند؛ نتیجتا یا طبقه کارگر با تعرض متقابل خود در اقتدار سیاسی و اقتصادی سرمایه شکاف ایجاد می کند، یا بورژوازی با تشدید استثمار و تحمیل مشقات بیشتر بر گرده طبقه کارگر، بحران را به کنترل در می آورد؛ و به این ترتیب پروسه تولید ارزش اضافه مطلق و نسبی از نو راه می افتد و سرمایه مجددا سودآور می شود.     

 بحران حاضر از ژوئیه و اوت ٢٠٠٧ با ورشکستگی چند بانک بزرگ اعتبار مسکن در مرکز سرمایه مالی جهان، آمریکا و بریتانیا، آغاز شد، انفجار زلزله وار آن در نیمه سپتامبر ٢٠٠٨ در والستریت روی داد، ظرف یک ماه به بخشهای صنعت و تجارت اقتصاد آمریکا و ظرف دو ماه به همه اقتصادهای بزرگ جهان و متعاقبا به همه جهان حتی به کشورهای حوزه کار ارزان و تولید فوق سود، سرایت کرد. تلاشهای پرهزینه دولتها برای کنترل دامنه بحران، تا به حال موثر نبوده است، برعکس، صحبت از ورود بحران به فاز انهدام اقتصادی و سقوط صنعت است. ابعاد بیسابقه و شتاب عمق و گسترش این بحران چنان است که از آن به عنوان بزرگترین بحران تاریخ سرمایه داری نام برده می شود.

 بنا به کاراکتر ویژه و شرایط اجتماعی و سیاسی خاص این بحران، پیامدهای آن صرفا به عرصه تقابل طبقاتی اردوهای کار و سرمایه و تعرض به معیشت و دستاوردهای طبقه کارگر محدود نمانده است، بلکه به تصفیه حساب گسترده بخشهای مختلف سرمایه و تشدید رقابت قدرتهای امپریالیستی بر سر تقسیم مجدد جهان هم کشیده شده است. در چشم انداز آتی بحران، برپائی جنگهای امپریالیستی بر زمینه تشدید رقابت قدرتهای جهانی بر اثر بحران و بروز بحران انقلابی در ادامه نبردهای طبقاتی هر دو امکانپذیرند. مسیر جنگهای امپریالیستی، قطعا پیامدهای ویرانگر بحران را در ابعاد دهشتناکی خواهد افزود. در مقابل، مسیر بحران انقلابی، با حضور و دخالت فعال و مستقل طبقه کارگر و احزاب کمونیستی، می تواند به پیروزی انقلاب پرولتری در حلقه های ضعیف اقتدار سیاسی و اقتصادی بورژوازی تکامل یابد.  

 

۲- اغتشاش استراتژیک ایدئولوژیک در اردوی سرمایه

 همزمانی بحران اقتصادی با دو تحول مهم سیاسی و ایدئولوژیک، دو بحران سیاسی و ایدئولوژیک فراگیر در صفوف بورژوازی، همه دولتها، جناحها و جنبشهای بورژوایی و کل اردوی سرمایه را دچار اغتشاش و سردرگمی بیسابقه ای کرده است. منشا این دو تحول و این دو بحران سیاسی و ایدئولوژیک چنین است: 

اول: تحول سیاسی مهم و بحران سیاسی بزرگی که همزمان با بحران اقتصادی، گریبان اردوی جهانی بورژوازی را گرفته است، پایان سرکردگی اقتصادی و سیاسی آمریکا بر جهان و خلا جهانی ناشی از آن است. افت موقعیت آمریکا، بعد از یک دوره طولانی سلطه بلامنازع اقتصادی، سیاسی و نظامی تاثیرات مهمی بر موازنه قدرتهای امپریالیستی و از این راه بر کل اوضاع جهان بجا می گذارد. به دنبال بیش از شصت سال قدرت درجه اول بودن آمریکا و سرکردگی آن بر بخش اعظم دنیا، اکنون جهان شاهد پایان "رویای آمریکائی" تبدیل شدن به یک امپراتوری جهانی است، شاهد شکست دو دهه تلاش هیات حاکمه آمریکا برای تحمیل خودد به عنوان ابرقدرت یگانه از راه اعمال قلدری نظامی، شاهد گم و گور شدن پروژه نظم نوین جهانی آمریکا و بن بست استراتژی میلیتاریستی آن دولت است. افت موقعیت مسلط آمریکا در جهان، در قیاس با سقوط دو دهه پیش ابرقدرت شوروی، تحولی بسیار مهمتر است و دامنه تاثیرات آن بسیار گسترده تر است. پیامدهای جهانی این تحول، پدید آمدن یک خلا بزرگ در مناسبات قدرتهای بزرگ امپریالیستی و آرایش جهانی آنها، تشدید رقابت و جدال قدرت بر سر هژمونی بر دنیا در میان این قدرتها، باز شدن دریچه فرصت به روی انواع رقابتهای ناسیونالیستی در سطوح محلی و منطقه ای، گسترش دامنه عمل مستقل بورژوازی حاکم در کشورهای توسعه نیافته و در یک کلام باز شدن کامل پرونده تقسیم مجدد جهان است. پروسه تجدید تقسیم جهان، عملا از دو سال پیش با آشکار شدن نشانه های شکست استراتژی میلیتاریستی آمریکا در عراق شروع شده است. بروز بحران اقتصادی جهانی که اقتصاد آمریکا در مرکز آن است، به این پروسه سرعت و جدیت بیشتری بخشیده است و این در حالی است که خود بحران اقتصادی هم به یک کانال پیشبرد تقسیم مجدد جهان تبدیل شده است. به این ترتیب، بحران سیاسی بورژوازی جهان در شرایط کنونی از هر دو کانال بحران اقتصادی و جنگ پیش برده می شود و بشریت را با دورنمای تیره و خطرناکی روبرو کرده است.

  دوم: منشا بحران ایدئولوژیک، شکست استراتژی و خط مشی راست افراطی تاچریستی ریگانیستی است که طی سی سال گذشته، خواه مستقیم و خواه غیرمستقیم، کم و بیش بر سیاست و عملکرد همه بخشهای بورژوازی، بویژه در کشورهای پیشرفته سرمایه داری، حاکم بوده است. عروج تاچریسم و ریگانیسم در سه دهه قبل به دنبال بحران اقتصادی دهه هفتاد، در اولین گام به یک دوره نسبتا طولانی دخالت دولت در اقتصاد خاتمه داد و از موضع راست ترین جناح بورژوازی جهانی، کل سرمایه و بویژه سرمایه مالی را از مقررات دولتی "دست و پا گیر" آزاد ساخت. استراتژیست ها و تئوریسین های جناح راست افراطی، مقوله های بازار آزاد و کوتاه کردن دست دولت از اقتصاد را تا سطح ایدئولوژی (نئولیبرالیسم) ارتقاء دادند. یک پیروزی مهم جناح راست در پیشبرد این استراتژی، به بن بست رساندن سرمایه داری دولتی اردوی بلوک شرق و به سقوط کشاندن ابرقدرت شوروی بود. تحولی که به سهم خود در به راست چرخانیدن دنیا و هموارتر شدن راه برای پیشرفت و گسترش جهانی استراتژی تاچری ریگانی نقش بزرگی بازی کرد. بورژوازی حاکم در آمریکا و بریتانیا و دولتها و هیاتهای حاکمه این کشورها که در واقع مراکز اصلی و قله های بلند عروج سرمایه مالی جهان در نیم قرن اخیر بوده اند، استراتژی راست افراطی و چهارچوب ایدئولوژیک آن را به سیاست رسمی خود تبدیل کردند. سلطه نئوکنسرواتیوها در آمریکا و همراهی نیولیبر حاکم در بریتانیا با میلیتاریسم افسارگسیخته آن، اوج تعرض استراتژی و ایدئولوژی جناح راست در ابعاد جهانی بود. اکنون شکست همین ائتلاف در جریان بحران اقتصادی جاری است که منشا بحران ایدئولوژیک فراگیر بورژوازی شده است. مساله این است که بازماندگان جناحهای طرفدار سنتی دخالت دولت در اقتصاد در موقعیتی نیستند که بتوانند آلترناتیو اقتصاد دولتی را در برابر آلترناتیو شکست خورده تاچری ریگانی قرار دهند. در نتیجه، یک خلا و سردرگمی و اغتشاش فکری و استراتژیک بر کل اردوگاه سرمایه غالب شده است. این سردرگمی به سهم خود به عمق و گسترش بحران اقتصادی جاری و ناتوانی دولتها و مدیران اقتصادی در کنترل دامنه آن میدان داده است.

 به این ترتیب، خودویژگی لحظه کنونی در اردوی بورژوازی جهانی، وجود یک بحران مرکب اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک است. این تصویر که گویا با روی کار آمدن اوباما و تغییر جهت استراتژی دولت آمریکا در ارتباط با تعدادی از مسائل جهان، دوره آتی تحول سیاسی درجهان را به سوی یک دوره صلح، هماهنگی و روابط برابرتر در مناسبات جهانی سوق خواهد داد، توهمی محض است که هیچ ریشه و اساسی ندارد. پیامدهای بحران همه جانبه بورژوازی جهانی، بخصوص تا آنجا که بیش از همه گریبان بورژوازی و هیات حاکمه آمریکا را گرفته است، به سرعت پرده توهم به اوباما (اوبامامانیا) را کنار می زند و واقعیت رقابتهای امپریالیستی و جدالهای طبقاتی را در زمین واقعی دنیای امروز آشکار می کند.

 

٣- بحران اقتصادی، جنگ، تقسیم مجدد جهان

بورژوازی در جریان بحران اقتصادی، علاوه بر تلاش برای تغییر در مناسبات کار و سرمایه از کانال تعرض وسیع بورژوازی به معیشت طبقه کارگر و اقشار محروم جامعه، دست به کار تغییر در مناسبات بخشهای مختلف سرمایه و دولتهای نماینده منافع سرمایه شده است. کانال تغییر دوم تشدید رقابتهای ناسیونالیستی در میان دولتهای بورژوایی در پروسه تقسیم مجدد دنیاست.

 اینکه این رقابتها به صورت مسالمت آمیز و با رعایت قواعد بازی تجارت بین المللی و یا حداکثر در شکل "جنگ تجارتی" (Trade war) پیش خواهد رفت، یک توهم پاسیفیستی بیش نیست. تاکید همه دولتها بر امتناع از پروتکشنیسم و در عین حال دست بردن به سیاستهای ناسیونالیستی و پروتکشنیستی نشانه آن است که توهم رقابت مسالمت آمیز عمر درازی نخواهد داشت. گسترش بیشتر و بیشتر جنگهای نیابتی جاری هم در عین حال که خود کانال تقسیم مجدد جهان به شمار میروند، پیشدرآمد جنگهای وسیعتری هستند که در نتیجه تشدید رقابتهای ناسیونالیستی دولتهای بزرگ و کوچک سرمایه برپا خواهند شد. ارتقای این جنگها و رقابتها به جنگهای امپریالیستی تمام عیار در دوره آتی، بخصوص با طولانی شدن دوره بحران، یک احتمال واقعی جدی است.

جنگهای امپریالیستی امروز بیش از هر زمان در یک قرن گذشته در تضاد مستقیم با منافع فوری و نهایی طبقه کارگر است. طبقه کارگر باید با تمام قوا در برابر جنگ افروزی دولتهای بورژواامپریالیست بایستد و در صورت بروز جنگ باید سلاحها را به روی بورژوازی کشور خود برگرداند. نخستین و مهمترین وظیفه طبقه کارگر در صورت بروز جنگ، بدست گرفتن سلاح اعتصاب و انقلاب خود با هدف پایان دادن به جنگ و به حاکمیت بورژوازی کشور خود است.

 

٤- اردوی طبقه کارگر و کمونیسم

 این حقیقت که کمونیسم تنها راه نجات جامعه بشری از استثمار و بربریت و مصائب سرمایه داری است و ضرورت حیاتی دنیای معاصر هیچگاه به اندازه امروز عیان نبوده است. بویژه بحران بزرگی که ارکان اقتصاد جهان را تکان داده است، این حقیقت را روشن تر نشان داده است. اما تناقض مهلک در این است که نیروی اجتماعی متحقق کننده کمونیسم، یعنی جنبش کمونیستی و اردوی طبقه کارگر، همچنان از پراکندگی و ناآمادگی در صفوف خود رنج می برد. کمونیسم طبقه کارگر در مقیاس جهان هنوز نتوانسته بر این تناقض مهلک فایق آید و سروسامان دادن صفوف خود را بطور جدی و موثری آغاز کند.

 واضح است که به هر درجه و هر جا که کمونیسم طبقه کارگر در علاج این تناقض پیشرفتی بدست آورد به همان درجه خواهد توانست نیروی اجتماعی خود را در صف مستقل طبقاتی و انقلابی اش در برابر بحران جاری به میدان بیاورد و به نیروی متحقق کننده آلترناتیو سوسیالیستی خود در مقابله با پیامدهای بحران تبدیل کند. کلید اصلی تلاش برای ایجاد احزاب سیاسی کمونیستی پرولتری و تقویت نفوذ توده ای آنهاست. احزاب قدرتمندی که قادر باشند طبقه کارگر را در دل نبردهای طبقاتی جاری تا برانداختن اقتدار سیاسی و اقتصادی بورژوازی رهبری کنند و به پیروزی برسانند.

 به رغم فشار شدید پیامدهای مشقتبار بحران بر پیکر طبقه ما، شرایط عینی و ذهنی برای اشاعه آگاهی و هویت طبقاتی در صفوف طبقه کارگر و تقویت گرایش کمونیستی و تحزب کمونیستی در صف مقدم مبارزه طبقاتی، در اوضاع و احوال امروز جهان بسیار مساعد است. ازجمله این عوامل مساعد می توان به موارد زیر اشاره کرد:

-         نفس بحران اقتصادی جاری که به عنوان بزرگترین بحران تاریخ سرمایه داری شناخته شده است، تاثیر بلافصل بزرگی بر افشای گندیدگی نظام سرمایه داری و روشن کردن ضرورت برانداختن فوری آن در اذهان پیشروان طبقه کارگر بجا می گذارد. حجم سرسام آور اتلاف ثروت جامعه بر اثر این بحران، فشار مستقیم پیامدهای ویرانگر آن بر معیشت طبقه کارگر، تعرضات عریان و وحشیانه بورژوازی بر متن بحران به معیشت و دستاوردهای طبقه و غیره، همگی فاکتورهای عینی و عیانی هستند که بازتاب ذهنی آنها آگاهی بر موقعیت خود بعنوان عضو طبقه استثمار شونده و فروشنده نیروی کار است.  

-         خصلت طبقاتی دولت سرمایه، هیچگاه به اندازه این دوره، برای وسیعترین توده های طبقه کارگر ملموس نبوده است. تلاش دولتهای سرمایه برای نجات بانکها به هزینه عمومی و در همان زمان فشار فوق برنامه بر طبقه کارگر از راه بیکارسازی و زدن مستقیم دستمزد و غیره، گویاترین سند افشای افسانه دولت "ملی" است.

-         سنگربندی و تحرکات اعتراضی طبقه کارگر در برابر تعرضات بورژوازی و دولتها موثرترین و نافذترین مدرسه آگاهی طبقاتی و اتحاد و سازمانیابی طبقاتی و مساعدترین زمینه نفوذ کمونیسم مارکسی در صفوف کارگران است.

-         جریانات سوسیالیسم غیرکارگری خواه طرفداران سرمایه داری دولتی و یا سوسیال دمکراسی و سوسیالیسم "جهان سوم" در این دوره قادر نیستند تتمه نفوذ خود در میان طبقه کارگر را حفظ کنند و به سرعت در برابر رادیکالیسم مورد نیاز مبارزه طبقاتی این دوره حاشیه ای تر می شوند.

-         جنبش یونیونیستی و سندیکایی موجود که در دو دهه اخیر قادر به سنگربندی دفاعی موثری به نفع مبارزه اقتصادی کارگر نبوده اند و به همین دلیل نفوذ خود را از دست داده اند، در دوره آتی علاوه بر این ناتوانی دیرینه در یک عرصه دیگر هم ناتوانی خود را نشان خواهند داد: ناتوانی در جلوگیری از تحرک رادیکال و میلیتانت طبقه کارگر و عمل مستقیم کارگران. روشن شدن نقش واقعی اتحادیه ها برای فعالین کارگری در این دوره راه را برای سازمانیابی آلترناتیو شورائی کارگران و جنبش مجمع عمومی و جنبش عمل مستقیم مترادف با آن هموار خواهد کرد.  

-         "بازگشت مارکس" عبارتی که در دوره اخیر زبانزد همگان شد، معنای دیگری جز بازگشت شبح کمونیسم در سطح جهان و آمادگی زمینه برای تعریف روشن هویت این شبح ندارد.

-         حضور یک کمونیسم مارکسی و کارگری به روایت منصور حکمت یک نقطه اتکای محکم احیای کمونیسم معاصر است. این ورژن از کمونیسم، کمونیسم کارگری منصور حکمت، نه تنها قادر است پرچمدار احیای مارکسیسم و کمونیسم زمان ما باشد بلکه همچنین قادر است زبان گویای مانیفست کمونیستی قرن ٢١ باشد.

-         ...

 غلبه کردن هرچه سریعتر بر تناقض مهلک ضرورت حیاتی کمونیسم در دنیای معاصر با پراکندگی و ناآمادگی نیروی متحقق کننده آن وظیفه درجه اول هر نیروی کمونیست است.

 

 ٥- چه باید کرد؟

استراتژی جهانی طبقه کارگر در شرایط امروز   

امروز بیش از هر زمان، پیشرفت مبارزه طبقه کارگر به یک استراتژی جهانی نیازمند است. واضح است که تقسیم عینی جهان به کشورهای جداگانه که قلمرو حاکمیت سیاسی بخشهای مختلف بورژوازی هستند، ایجاب میکند که طبقه کارگر در هر کشور، در مبارزه برای کسب قدرت سیاسی بدوا کار را با بورژوازی همان کشور یکسره کند. برای این کار، طبقه کارگر در هر کشور باید برنامه عمل سیاسی مشخصی برای کسب قدرت سیاسی و خلع ید از بورژوازی محلی و همچنین خط مشی عمومی تاکتیکی خود در مبارزات جاری را تدوین کند. با این حال، ضرورت داشتن برنامه عمل سیاسی و خط مشی مبارزاتی مشخص، هیچ بخشی از طبقه کارگر در هیچ کشوری را از داشتن استراتژی جهانی به معنای داشتن خط مشی واحد ناظر به مکانیسم پیشبرد سازماندهی انقلاب سوسیالیستی در جهان امروز، بی نیاز نمی کند.

خطوط کلی این استراتژی را می توان در این چارچوب عمومی بیان کرد:

-         تلاش برای سازمان دادن اتحاد جهانی کارگری علیه تعرضات بورژوازی بر متن بحران جاری، ایجاد یک شبکه گسترده و فعال حمایتی در عرصه مبارزه اقتصادی و دفاع از معیشت، دستاوردهای کارگری، حق اشتغال و بیمه بیکاری برای همه افراد بالای شانزده سال، حق اعتصاب و اعتصاب حمایتی، ٣٠ ساعت کار، افزایش دستمزد پابپای افزایش تورم و متناسب با سطح معیشت مرفه...

-         حمایت فعال از تلاش فعالین کمونیست برای ایجاد احزاب کمونیست طبقه کارگر با برنامه و پلاتفرم روشن ضدسرمایه داری و برنامه عمل سیاسی برای کسب قدرت و خلع ید اقتصادی از بورژوازی، برپا کردن جامعه سوسیالیستی مالکیت بورژوایی و کار مزدی و بر اساس شعار "از هرکس به اندازه توانش و به هر کس مطابق نیازش".

-         تلاش برای ایجاد یک اتحاد جهانی کارگری علیه جنگ، با شرکت احزاب، تشکلها و فعالین کارگری در سراسر جهان. شبکه سازی گسترده، برگزاری کنفرانسهای سالانه، شکل دادن به مرکزیت و رهبری آن بر اساس تجارب تاریخی جنبش کارگری جهان و در صدر آن انترناسیونال اول.

-         تلاش برای اشاعه خواست سیاسی عمومی آزادی عراق از اشغال آمریکا و دست اندازی جمهوری اسلامی ایران و رژیمهای بورژوایی منطقه،

-         حمایت از مبارزات حزب کمونیست کارگری عراق و حزب کمونیست کارگری کوردستان، حمایت از مبارزات طبقه کارگر و سازمانهای کارگری در عراق و در کردستان عراق، حمایت از کنگره آزادی عراق،

-         حمایت از حق بی چون و چرای فلسطین برای داشتن یک دولت مستقل و متساوی الحقوق با دولت اسرائیل و دولتهای مجاور. حمایت از خواست پایان دادن فوری و بی چون و چرای اسرائیل به اشغال سرزمینهای فلسطینی. حمایت از هر صلحی میان اسرائیل و دولتهای عرب که متضمن برسمیت شناسی دولت مستقل فلسطین و خروج اسرائیل از همه مناطقی باشد که از راه جنگ اشغال و به خود الحاق کرده است.

-         پی ریزی یک اتحاد گسترده با خط مشی و دیدگاه واحد پرولتری و کمونیستی با چشم انداز ایجاد یک اتحاد جهانی نوین زیر پرچم و شعار "کارگران جهان متحد شوید!" اتحاد جهانشمول و انترناسیونالیستی استراتژی جهانی انقلاب سوسیالیستی قرن بیست و یکم.

-          سازماندهی یک تعرض تئوریک مارکسیستی، نقد بنیادهای ایدئولوژیک سلطه سرمایه در جهان امروز، اشاعه مارکسیسم از راه کاربست امروزی نقد زیروروکننده مارکس به مبانی نظام سرمایه داری قرن ٢١ و مصافهای طبقاتی آن.

-         ترسیم چارچوب جهانی استراتژی حزب حکمتیست برای کسب قدرت سیاسی در ایران، با تمرکز بر موقعیت ژئوپولیتیک ایران و مکان رژیم اسلامی حاکم در کشمکش جاری قدرت در سطح جهان و منطقه.

-         ...

 ٦- تبدیل بحران به پرتگاه سقوط جمهوری اسلامی

در ایران بحران اقتصاد جهانی و سهم سرمایه داری ایران از این بحران بویژه در شکل سقوط شدید قیمت نفت، فاکتور مضاعف و مهلکی بر بحران اقتصادی دیرینه رژیم اسلامی اضافه کرده است. این موقعیت جدید به سنگین تر شدن وزنه بحران اقتصادی در مجموعه بحران همه جانبه اقتصادی، سیاسی، فرهنگی جمهوری اسلامی منجر شده است. جمهوری اسلامی قادر به ارائه راه حلی به این بحران لاعلاج نیست. درنتیجه این رژیم وحشی سرمایه و کل بورژوازی ایران، در ادامه سه دهه فشار شدید بر طبقه کارگر ایران، اساسا به تحمیل فشارهای فوق برنامه بیشتر بر توده های کارگر و زحمتکش، بر گسترش سرکوب و خفقان در جامعهّ بر باز گذاشتن هرچه بیشتر دست مدیران بنگاههای دولتی و سرمایه داران خصوصی بر اخراج و بیحقوق کردن کارگران متکی می شوند. بویژه رژیم اسلامی با همه جناحهایش در تلاش برای حفظ نظام هرچه بیشتر به حربه تشدید استثمار و سرکوب طبقه کارگر متوسل می شود. این پاسخ بورژوازی به بحران اقتصادی در ایران است 

 امواج بحران اقتصادی جهانی و تحولات جهانی مهم مقارن آن به اضافه شرایط مشخص بحران اقتصاد ایران هرگونه چشم انداز ثبات سیاسی رژیم اسلامی حاکم را کور کرده است، امکان برقراری موازنه و نقطه تعادل دیگری برای این رژیم در جامعه و در نتیجه نجات آن از تیغ مبارزه و خیزش طبقه کارگر و توده های مردم آزادیخواه را ناممکن کرده است. بحران اقتصادی جهانی، یک فاکتور استراتژیک تر و تعیین کننده تر را وارد سیاست ایران و معادلات سیاسی آن جامعه کرده است که کل صفبندیهای موجود را چه در درون رژیم و چه در صفوف اپوزیسیون دستخوش تغییر جدی می کند. رژیمی که در طول حیات خود هرگز نتوانسته گریبانش را از چنگ بحران اقتصادی لاعلاجش بیرون بکشد، این بار از زیر بار این بحران کمر راست نخواهد کرد.

 در ایران هم مانند دیگر کشورهای جهان، پاسخ ما به بحران جاری فراخوان به تعرض متحدانه برای برچیدن مناسبات سرمایه داری و برپائی جامعه آزاد و برابر از راه انقلاب سوسیالیستی است.

 تبدیل بحران اقتصادی جاری به پرتگاه نابودی جمهوری اسلامی کاملا امکانپذیر است. این کار طبقه کارگر و حزب کمونیستی آن حزب حکمتیست است.

.... 

 (توضیح: این متن سندی برای تصویب و رایگیری در کنگره نیست، متنی توضیحی است که هدف آن ایجاد آمادگی ذهنی نمایندگان کنگره برای بررسی مبحث برخورد کمونیستی به بحران اقتصادی جهان است)

 اسفند ١۳٨٧ –  مارس ۲٠٠٩