به نقل از کمونيست ١٤٢

 

اول مه تنها روز اعتراض به جمهوري اسلامي و خواست هاي صنفي نيست!

روز اعلام وجود طبقه کارگر، روز اعلام قصد رهائي بشر توسط اين طبقه است.     

 

اين متن اديت شده مصاحبه تلويزيون پرتو با کورش مدرسي است که در تاريخ ۲۴ فروردين  (۱۳ آوريل) پخش شده است. متن اصلي اين گفتگو از طريق سايت حزب و سايت تلويزيون پرتو قابل دسترس است.

 

مصطفي اسدپور: ۱۱ ارديبهشت روز جهاني طبقه کارگر نزديک مي شود. تحرک و تدارک در ميان جمع هاي کارگري شکل گرفته است.  مسئله اين است که اتحاد طبقه کارگر مي تواند اوضاع را عوض کند و دنياي بهتري را بجاي آن بنشاند. فضاي سياسي ايران تشنه چنين مناسبت و روزي است و تمام آن چيزي که اول ماه مه با آن متجلي مي شود يعني قدرت نمايي، تشکل و آلترناتيو کارگري است. اول ماه مه را بايد با چه ديدي نگاه کرد؟ مردم بايد چگونه براي آن آماده شوند؟

کورش مدرسي: بسياري از اوقات اول مه را با يک آکسيون عليه جمهوري اسلامي يا روز اعلام مطالبات صنفي طبقه کارگر يکسان ميدانند. اما اول مه بسيار فراتر از اين است. اول ماه مه روز طبقه کارگر است، در واقع مثل نوروز طبقه کارگر است. روز اعلام همبستگي طبقه کارگر در سطح جهاني است. روزي است که طبقه کارگر هويت خود را در تمايز از تمامي طبقات و اقشار ديگر به تصوير مي کشد. روزي است که طبقه کارگر اعلام مي کند که جامعه را مي شناسد و تفاوت خود را با بقيه طبقات تشخيص مي دهد. اعلام ميکند که مي داند در دنياي امروز منشاء ثروت طبقه کارگر است و  در عين حال طبقه اي است که از حاصل دسترنج خود محروم است. طبقه کارگر در اول مه اعلام مي کند که آگاه است که بر جامعه نظام بردگي مزدي حاکم است و طبقه کارگر بردگان جهان امروز ما هستند. در اين روز طبقه کارگر اعلام ميکند مي خواهد از قيد اين بردگي آزاد شود و همراه خود کل جامعه را رها کند. اول ماه مه طبقه کارگر بايد اعلام کند به حقيقت جامعه امروز واقف است، خود و جامعه اش را به خوبي مي شناسد. بر اتحاد جهاني طبقه کارگر آگاه است و تصميم دارد که دنيا را تغيير دهد.

درست است که در جامعه اختناق زده، فلاکت زده ايران اول مه بلاواسطه به رودرروئي با جمهوري اسلامي کشيده ميشود. اما اول مه فقط روز مبارزه با جمهوري اسلامي نيست بلکه روز مبارزه با کل اردوي بورژوازي در ايران و در سطح جهاني است. هدف اول مه حمله به نقطه اشتراک تمام بورژوازي در سطح جهان يعني زير نورافکن قرار دادن اعمال بردگي مزدي بر طبقه کارگر است. روز اعلام قصد طبقه کارگر براي رهايي بشريت است. بايد اول مه را به اين عنوان گرامي بداريم و به عنوان آن را سنت کنيم و به روزي تبديل کنيم که تعداد هر چه وسيعتري از طبقه کارگر را دور هم متحد کنيم.

 

مصطفي اسدپور:  شما به توصيفات زيادي اشاره کرديد. اما وقتي به طبقه کارگر در ايران نگاه مي کنيد با ضعف هاي زيادي رو برو است. کارگر پراکنده، کارگر گرسنه، تحت فشار، کارگري که نمي تواند گليم خودش را از آب بکشد. فاصله بين توصيفات شما از طبقه کارگر و موقعيت موجود شکل يک دره را بخود گرفته است. آيا بحث شما بر سر يادآوري آرمانخواهي است يا اينکه يک معناي واقعي و عملي براي طبقه کارگر در آن وجود دارد؟ منظور شما از اين توصيفات چي است؟

کورش مدرسي: فاصله و دره اي که به آن اشاره ميکنيد واقعي است. دره ميان موقعيت ابژکتيو طبقه کارگر و قدرت عملي او در صحنه جامعه. طبقه کارگر نه تنها در ايران که در دنيا شريان حيات جامعه را در دست دارد. براي لحظه اي تصور کنيد که کارگر برق، نفت، نانوائي ها، اتومبيل سازي و غيره.. تصميم بگيرند که کار نکنند، جامعه مي خوابد. توليد ثروت متوقف ميشود. خانه اي ساخته نميشود، ماشيني به حرکت در نمي آيد. بورژوازي قدرتش را از دست مي دهد. بنزيني نخواهد بود که ماشين هاي نظامي به حرکت در آيند. باروتي ساخته نخواهد شد که گلوله را با آن شليک کنند.  توپ هاي جنگي شان از کار خواهد افتاد. ماهواره هاي شان بيکار خواهد افتاد. هيچ بخشي از جامه چنين قدرتي را ندارد. بخش هاي ديگر جامعه با تمام اهميت شان اگر دست از کار بکشند چنين تاثير عظيم و بلاواسطه را نخواهند داشت. اگر امروز پرستاران دست از کار بکشند و معلمان و دانشجويان سر کلاسهاي درس نروند، حتما بخشي از زندگي مردم فلج مي شود. اما اگر کارگر نفت و برق و غيره دست از کار بکشد و چرخ توليد را بخواباند همان لحظه کل جامعه را فلجي کامل فرا مي گيرد. اگر رانندگان شرکت واحد و مترو تصميم بگيرند که کار نکنند همان روز و همان لحظه تهران مي خوابد. اين قدرت طبقه کارگر است. چرا اين قدرت در صحنه جهاني غايب است و با اين صلابت و مشخصات ظاهر نمي شود، فقط يک فاکتور ذهني است که هيچ پيش شرط  عيني ندارد. فاکتور ذهني اين است که طبقه کارگر قدرت و ضعف خود را ببيند. متوجه شود که پراکنده صدايش به جايي نخواهد رسيد که آسيب پذير ترين بخش جامعه است. اين طبقه بداند که اگر هر بخش آن، بخصوص بخش صنايع کليدي که کليد جامعه را دارند و کليد قدرت طبقه ما هستند دستشان را به کلاهشان بگيرند و کلاه بقيه جامعه را هم باد خواهد برد. مشکل فقط يک ذهنيت است. مشکل افکاري است که شب و روز ميان طبقه کارگر کار مي کنند و مانع اتحاد آنها با هم مي شوند. افکاري که  کارگر را به زن و مرد، کرد و فارس و عرب و ترک و بلوچ و ...، کارگر شاغل و بيکار، کارگر کارخانه ها و صنف هاي مختلف، کارگر مسن و کارگر جوان تقسيم شان مي کنند. چنين ذهنيت ها و چنين افکاري، شکاف هايي را در ميان طبقه کارگر بوجود مي آورد که سرمايه داري براي قدرت خود از آن استفاده ميکند. اين تقسيمات است که باعث ميشود وقتي که کارگر نساجي را به فلاکت کامل مي کشند و کارگر نفت بيصدا ايستاده است. وقتي تعرض به کارگر نفت ميشود ايران خودرو و نساجي ها ساکت مي مانند. کارگر ايران خودرو را که بيکار مي کنند کارگر برق ساکت است. اين واقعيتي است که ما با آن رو برو هستيم و فلسفه اول مه تلاشي براي نزديک کردن صفوف طبقه کارگر و متشکل کردن آنها است. طبقه کارگر بايد به جامعه اعلام کنند که جشن است تا بدين وسيله خودش را به خودش بشناساند. چرا اول ماه مه شهرها چراغاني نمي شوند؟ چرا سوت کارخانه ها به صدا در نمي آيد؟ چرا اول ماه مه چراغ همه وسايل نقليه عمومي روشن نمي شود؟ چرا رانندگان شرکت واحد و کارگران مترو در اين روز تصميم نمي گيرند که مردم را مجاني سوار کنند؟ و اگر کسي پرسيد که "چه خبر است؟ مگر تولد امام است؟" جواب دهند مگر نميداند امروز جشن تولد طبقه کارگر است!، جشن بشريت و انسانيت است. جشن رهايي از بردگي مزدي است!" 

همه اينها ممکن است. مسئله فقط تظاهرات عليه جمهوري اسلامي نيست. اين، روز شناختن خود است. بيش از هر چيز، روز برگشتن طبقه کارگر به خودش است. و اين را بايد مبنا قرار داد. همه فعالين کمونيست و رهبران کارگري بايد دستشان را در دست هم بگذارند و تلاش کنند اول ماه مه را به چنين روزي تبديل کنند. روز جشن همگاني جامعه! کسي که در اين جامعه مي خواهد زندگي کند بايد وجود طبقه کارگر و اهميت و نقش اين طبقه را به رسميت بشناسد. و بيش از هر کس و قبل از هر بخشي اين خود طبقه کارگر است که بايد اين واقعيت را به رسميت بشناسد. مشکل ذهني طبقه کارگر هم دقيقا همين است. ناسيوناليسم، مذهب، مردسالاري، ميهن پرستي و همه اشکال مختلف اين ايسم هايي که بشريت را تقسيم مي کنند براي ابدي کردن اين مشکل ذهني طبقه کارگر و بهره برداري از شکاف هاي درون طبقه است که خلق مي شوند. اينها هر کدام به سهم خودشان شکاف غير واقعي و غير طبقاتي را دامن ميزنند. کارگر را بر حسب جنسيت، قوميت، صنف، و هزار چيز ديگر از هم جدا مي کنند. اين اول مه است که کارگر بايد اعلام کند که هويت ملي و مذهبي و جنسي ندارد. يک هويت انساني دارد که مي خواهد جامعه را يکسان و از شر هر گونه ستم و استثمار رها کند. اين معني اول ماه مه است و بايد به اين سمت رفت. هر جا که اين آگاهي متحقق شود، عمر حاکميت بورژوايي در آن محل فقط چند ساعت است نه حتي يک روز!

 

مصطفي اسدپور: فراخواني که شما در رابطه با اول ماه مه مطرح مي کنيد زياد رايج نيست. گفته مي شود که کارگر جمع شود و اعتراض خودش را به جمهوري اسلامي بيان کند يا خواسته هاي کارگري و کشمکش با اداره کار و غيره را مطرح کند. آيا اينجا يک نوع دوگانگي بين چيزي که شما مي گوييد با انتظاري که از کارگر در اول ماه مه است بوجود نمي آيد؟

کورش مدرسي: بنظر من نه. موضوع بر سر محدود ديدن يا وسيع ديدن مسئله است. چيزي که من گفتم اعتراض به فلاکت روزمره طبقه کارگر را شامل مي شود. مبارزه عليه فلاکت، مبارزه براي شرايط کار بهتر، مبارزه براي بيمه بيکاري مبارزه هر روزه ما و از جمله مبارزه ما در اول مه هم هست. اما ماه مه يک هدف ديگر دارد. اتحاد طبقه کارگر حول هويت طبقاتي خود.  اگر مطالبات محلي را محور قرار دهيد کارگر انگليس که فلاکت زده نيست چرا بايد با طبقه کارگر ايران اتحاد اعلام کند. يا طبقه کارگر فلاکت زده ايران چرا بايد با طبقه کارگر انگليس و چين که اتفاقا اين روزها درآمد آن به يمن رشد سرمايه داري بالا مي رود همبستگي اعلام کند. من بحثم اين است که اعتراض به وجود فقر و فلاکت و ستم و اختناق بخشي از اين اول ماه مه است، محصول است نه معني اول مه. جنبش هايي در اين جامعه هستند که مي خواهند طبقه کارگر در چهارچوب محدودي به ميدان بيايد. کساني هستند که ميخواهند براي نمونه به احمدي نژاد فشار آورد که رفسنجاني سر کار بيايد، يا ميخواهند طبقه کارگر به ميدان بيايد به شرطي که با ضعيف کردن جمهوري اسلامي و بورژوازي سراسري، بورژواي محلي و قومي و تحصيلکردگان عقب مانده آن را به قدرت نزديک کند. بورژوا هاي کرد و ترک و عرب و غيره را به قدرت نزديک کند، به فدراليسم و يا به مشروطه شان برسند. همه اينها از اعتراض کارگر به جمهوري اسلامي در اول مه خوشحال ميشوند به شرطي که هويت طبقاتي اين طبقه عروج نکند. شرط ميبندم عبدالله مهتدي و عبدلله اوجالان هم در اين روز به کارگران پيام ميدهد. بحث من بر سر اين است که ما ميخواهيم طبقه کارگر به ميدان بيايد بشرطي که اعلام موجوديت خود را در سطح جهاني به کرسي بنشاند. در چنين حالي است که مبارزه عليه پايين بودن دستمزدها، اخراجها و بيکارسازي ها تقويت ميشود. بحث تناقض نيست، بحث محدود کردن و باز کردن يک دريچه بروي کارگر است. بحث باز کردن ذهن جامعه است بروي  موجودي که در جامعه است که محروم است و مي تواند اين جامعه را نجات دهد.

همه روزها بايد عليه دستمزد و سرکوب و اختناق مبارزه کرد منجمله اول ماه مه. منتها اول ماه مه مستقل از هر چيز اعلام خودشناسي طبقه کارگر و اعلام حضورش به کل جامعه و کل بورژوازي در پوزيسيون و در اپوزيسيون است. از بورژوازي که در عراق در قدرت است تا بورژوازي که در فرانسه و چين قدرت دارد. طبقه کارگر بايد اعلام کند که خود و جامعه اش را مي شناسد. اعلام کند که شمارش معکوس عمر بورژوازي آغاز و افق رهايي انسانيت پديدار گشته است.

 

مصطفي اسدپور: مي گويند اول ماه مه هر سال مستقل از همه خاصيت ها و معاني و مفاهيم طبقاتي که با خود دارد، مهر زندگي آنروز طبقه کارگر را هم با خود دارد. طبقه کارگر ايران با مسئله جنگ و آلترناتيو جنگي در منطقه روبرو است. فکر مي کنيد اول ماه مه امسال چه مهري را از مصاف هاي امروز طبقه کارگر ايران بر خود دارد؟

کورش مدرسي:  هر بخشي از مردم يا هر بخشي از طبقه کارگر، به هر دليلي، که جمع شوند خواست آن روز شان را بيان مي کنند. حتما به جنگ و به فضاي نظامي و ماجراجويي اعتراض مي کنند. همه اين کارها را بايد بکنند. منتها اينجا من بر فلسفه اول ماه مه تاکيد مي گذارم.  به نظرم اين دوره خدمتي که کمونيسم ما مي تواند به طبقه کارگر و جنبش رهايي بشر کند اين است که معني و مضمون واقعي اول ماه مه را جلو بگذارد.

اگر اول مه سي هزار نفر از کارگران صنايع کليدي کشور در تهران مستقل از رژيم دور هم جمع شوند و اعلام کنند که ما طبقه کارگر هستيم، عليه بردگي مزدي هستيم، ما همبستگي خودمان را با کل طبقه کارگر در سراسر جهان اعلام مي کنيم، ما شرم داريم که جهان پر از اين همه ثروت و در دست عده معدودي متمرکز است و بشريت محروم از اين ثروت است، اعلام کنند که طبقه کارگر رسالت رهايي بشريت را بر عهده دارد و يک کلمه هم راجع به دستمزد و ... چيز ديگري هم حرف نزنند، فرداي آن روز صحنه مبارزه طبقه کارگر با رژيم در مورد جنگ، دستمزد، اخراج و بيکاري ها کلا به نفع طبقه کارگر تماما عوض مي شود.             

مي خواهم بگويم که طبقه کارگر وجود و حضورش در جامعه به اسم خودش کل معادلات را عوض مي کند.                               

اين را بايد مبنا قرار داد و اتفاقا طبقه کارگر را هم دقيقا بر اين اساس ميشود متحد کرد. و گرنه اگر شما عليه بيکاري مبارزه مي کنيد ممکن است کسي که شاغل است با شما نيايد. اگر عليه دستمزد پايين مبارزه مي کنيد کارگري که دستمزد بالا دارد ممکن است به اعتراض شما نپيوندد. اگر عليه بستن نساجي ها اعتراض کنيد کارگر نفت اعتراض شما را به خود مربوط نمي داند. چيزي که به طبقه کارگر مربوط است واقعيت وجود طبقه کارگر بعنوان برده مزدي، خالق ثروت و محروم از ثروت و ناجي بشريت در اين دنيا است. و حول اين سياست است که بخش وسيعي از طبقه کارگر را مي توان جمع کرد. چشم طبقه کارگر را بايد بروي واقعيت وجودي باز کرد و از آن طريق بايد نشان داد که چرا دستمزدها پايين است، چرا بيکاري هست، چرا کارگر نفت بايد از کارگر نساجي حمايت کند، کارگر ايران خودرو بايد از کارگر نفت حمايت کند، همه بايد با هم متحد باشند و غيره. 

در غير اين صورت به سنديکاليستي تبديل خواهيم شد که در اوج قدرتش در کشورهاي غربي نتوانست و نميتواند حتي حقوق کارگران در چارچوب نظام بردگي مزدي دفاع کند. بورژوازي هنرش تفرقه ميان کارگران است.

 

مصطفي اسدپور: شما اگر در ميان محافل و رهبران کارگري حضور داشتيد که الان فکر مي کنند که اول ماه مه را چکار کنند و حول چه خواسته هايي جمع شوند، چه چيزهاي مهمي را براي برگذاري يک اول ماه مه پيروز روي ميز آنها پيشنهاد مي کرديد؟

کورش مدرسي: تصميم گيري در مورد اشکال اول ماه مه کار خود اين رهبران  در محل است. تناسب قوا بشدت متفاوت است. وضعيت اتحاد در صفوف طبقه کارگر بشدت متفاوت است. بيشتر از من يا هر کس ديگري رهبران و سازماندهندگان کمونيست طبقه کارگر ميتوانند در مورد شکل خاص اعتراض در هر محيطي اظهار نظر دقيق بکنند. اما اگر من با همچنين جمعي رو برو شوم اول تلاش مي کنم که بر سر هدف اول ماه مه نظرمان يکي شود. اگر بر سر اين توافق کنيم آنوقت مي توان خيلي کارها کرد. مي توان مجمع عمومي در کارخانه ها گرفت. مي توان تصميم گرفت که بمناسبت اول ماه مه سوت کارخانه ها و پالايشگاه ها را بصدا درآورد. مي توان تصميم گرفت که روز اول ماه مه، چراغ هاي وسايل نقليه عمومي توسط کارگران و رانندگانش روشن نگه داشته شوند. مي توان تصميم گرفت محلات کارگري را در اين روز چراغاني کنيم. مي توان جشن هاي بزرگي را در اين روز در گردشگاه ها سازمان داد و جمع شد و در آن به وضعيت طبقه کارگر در سطح دنيا و در سطح ايران و رسالتي که به عهده دارد و کاري که از دستش ساخته است، بپردازيم. مي توانيم محافلي بگذاريم که در آن ادبيات کمونيستي، کارگري و سوسياليستي مطالعه کنيم. مي توانيم ذهنيت و خودآگاهي را در طبقه کارگر گسترش دهيم. و همه اينها اعتراض مستقيم به جمهوري اسلامي است.

در کل، اشکال فعاليت به شدت متنوع است. پيروزي اول ماه مه تنها با شاخص اينکه چند نفر شعار "مرگ بر جمهوري اسلامي؛ سر دادند تعيين نمي شود، اين شاخص درستي نيست. شاخص اين است که بعد از اول ماه مه طبقه کارگر به وجود خودش و جامعه به وجود طبقه کارگر آگاه تر شده است يا نه. از سوت کارخانه ها تا چراغاني و جشن تا رايگان کردن وسائل نقليه عمومي و از مطالعات مارکسيستي و کمونيستي در محافل کارگري و تا جمع شدن در گردشگاه ها و غيره، خود طبقه کارگر و جامعه را متوجه يک موجوديت طبقاتي ميکند که فردا نمي توان به آساني از کنار آن گذشت و فراموشش کرد. در هر بعدي که اين هدف متحقق شود به همان ميزان صحنه رودروئي طبقه کارگر با بورژوازي از نو چيده خواهد شد.

 

مصطفي اسدپور: هميشه در چنين جمع ها و با شنيدن چنين حرفهايي کساني پيدا مي شوند که مي گويند "نميشود کاري کرد، شما وضعيت را نمي شناسيد، اوضاع خرابتر از اين حرفها است، عقل مردم و کارگر کمتر از اينها مي رسد، پراکنده تر اند، مسلمان تر اند،" همه اينها را جلو شما مي گذاريم. اول ماه مه امسال روي برگه سفيدي برگزار نمي شود. وضعيت امروز نه بعنوان تهييج بلکه بعنوان واقعيتي که مي تواند براي طبقه کارگر ايران باشد، توضيح شما چي است؟

کورش مدرسي: کارگر چه سفيد باشد چه سياه، چه ترک، فارس، کرد، ارمني باشد يا زن يا مرد هر چيز ديگري اتفاقا معني کارگر بودن مي فهمد. اين واقعيت زندگي طبقه کارگر است و تئوري لازم ندارد. دانش عجيبي نمي خواهد. کساني دنيا را پر از رمز و راز قومي، مذهبي، جنسي و غيره کرده اند، گرد و خاکي به پا کرده اند که کارگر واقعيت ساده را نبيند. حرفي که کمونيست ها ميزنند سر راست ترين و ساده ترين حقيقت زندگي است. کساي که فکر ميکنند کارگر فقط دستمزد و ساعت کار را ميفهمد يا شعور فردي کارگر را دست کم ميگيرند و يا نميخواهند در وراي گرد و خاک کارگر چيزي را ببيند. معلوم است که اول ماه مه روي يک صفحه سفيد برگزار نميشود. و اتفاقا مشکل هم همين است. اگر صفحه سفيد بود توضيح حقيقت طبقاتي جامعه ساد ترين کار دنيا بود. کاغذ سفيد نيست چون عده اي ذهنيت طبقه کارگر را به فارس و کرد و ترک و زن و مرد و شاغل و بيکار و غيره تقسيم کرده اند. اگر کسي اين نميشود ها را تحويل من بدهد در جواب مي گويم که رفيق خوبم اتفاقا اول ماه مه ابزار مقابله با همين نتوانستن ها و نشدني ها است. ابزار شکستن حصار هاي مذهبي، قومي، جنسي، ملي است. و طبقه کارگر را در سراسر جهان به هم ميبافد و يکپارچه مي کند.

امسال حتي اگر شاهد دست از کار کشيدن دو تا کارخانه هم باشيم اين مبنايي براي دست از کار کشيدن کارگران کارخانه هاي بيشتري در سال آينده خواهد بود. بالاخره کار را بايد از يک جايي شروع کرد. يا اينکه بايد تصميم بگيريم که برده ايم و برده داري سهم ماست. در جامعه هميشه ميان بردگان هم کساني پيدا ميشوند که فکر ميکنند که در دنيا يک عده ارباب اند و عده ديگر برده. و بايد دست ارباب را بوسيد تا از نان خوردن نيفتيم. در مقابل، يک عده از برده ها هم هميشه گفته اند که حق ما بيشتر است و عليه برده داري ايستاده اند. اين وضعيت را کارگراني مي توانند عوض کنند که تصميم گرفته اند اين ذلت و تقسيم بندي را نه براي خودشان و خانواده هاي شان و نه براي هيچ بخشي از جامعه قبول نکنند.