منصور حکمت

سرنگوني، انقلاب و سوسياليسم

نامه به حميد تقوائي و فاتح شيخ

توضيح

آنچه که ميخوانيد، نامه منصور حکمت به حميد تقوائي و فاتح شيخ در مورد متن اوليه مصاحبه اي است که حميد تقوائي با انترناسيونال، نشريه حزب کمونيست کارگري به سردبيري فاتح شيخ، در مورد شعار جمهوري سوسياليستي انجام داده بود.

موضوعات مورد نقد منصور حکمت در اين نامه و انطباق تام و تمام آن موضوعات با موضع امروز رهبري جديد حزب کمونيست کارگري را هر کس ميتواند خود قضاوت کند.

اختلاط سرنگوني با انقلاب و انقلاب با انقلاب سوسياليستي علامت ديرينه آقاي تقوائي است به شهادت اسناد، و نه تاريخ جعلي که امروز رهبري جديد حزب کمونيست کارگري سرهم کرده است، لااقل از کنگره اول اتحاد مبارزان کمونيست مورد نقد منصور حکمت بوده است.

کنه تفکر امروز رهبري جديد اين حزب نيز همين است. براي اينها سرنگوني جمهوري اسلامي مساوي انقلاب است و انقلاب مساوي سوسياليسم و از اين تناسب سياسي ميرسند به اينکه هخا، پژاک، سياست خارجي آمريکا و هر فاشيست سرنگوني طلب ديگري ميتواند به نفع آنها مردم را به خيابان بکشد. مرز محکمي با اينها ندارند. در واقعيت رهبري خط جديد حزب کمونيست کارگري يک خط ناسيوناليستي است که جناح ميليتانت تر و پيگير تر اين جنبش را تشکيل ميدهد.

اين نامه از جمله بر اين واقعيت تاکيد دارد که، همانطور که ما توضيح داده ايم، آنچه که در حزب کمونيست کارگري خواب نما شدن انقلابي آقاي تقوائي و يا به "راست چرخيدن" کورش مدرسي نيست. دعوائي ديرينه است. آنچه در حزب کمونيست کارگري رويداد دست بالا پيدا کردن سنت سياسي آقاي تقوائي بر سنتي بود که منصور حکمت مدافع و نماينده آن بود.

 

شماره: ٧٠٠٦

تاريخ: ١٧ ژوئيه ٩٩

منصور حکمت

----------

فاتح جان، حميد جان

مصاحبه را گرفتم. بنظر من اين مطلب حاوي تبيينى از مساله اوضاع سياسى و استراتژي سياسى حزب است که درج آن، نظر به اهميت موضوع و اعتبار مصاحبه شونده، به افق سياسى حزب و تلقى ما از روندهاي آتى در ايران يک قالب نامنعطف و خشک تحميل ميکند. به اين اعتبار اين مقاله عملا يک اعلام موضع نهايى روي روند عملى اوضاع سياسى بحساب خواهد آمد که بنظر من قرار مربوط به جمهوري سوسياليستى چنين قصدي نداشت. من با اين تبيين به اين دليل موافق نيستم که اوضاع آتى ايران را بشدت ساده ميکند و يک تصوير ايده آل از روندهاي آتى را بجاي کل احتمالات واقعى مينشاند و لاجرم نوعى يکجانبه نگري و انعطاف ناپذيري و حتى ساده انديشى در روش برخورد حزب ايجاد ميکند. بگذاريد توضيح بدهم.

تصوير مطلب حميد اينست. در ايران حتما انقلاب ميشود. انقلاب جمهوري اسلامى را سرنگون ميکند. طبقه کارگر، با حمايت اکثريت عظيم مردم جمهوري سوسياليستى را برپا ميکند. اين تصوير غلط نيست، چون بهرحال يکى از حالات ممکن هست. اما درست نيست، چون حالات ممکن ديگري را منتفى ميکند. نوشته، و سوال کننده، چند فرض ديگر هم دارند که جاي سوال دارد.

اينکه انقلابى در ايران شروع شده و در شرف وقوع است، اينکه حزب کمونيست کارگري با اتخاذ اين شعار انقلاب را محتوم اعلام کرده است. اينکه از اين پس ميتوان نيروها را به اردوي انقلاب و ضد انقلاب تقسيم کرد. اينکه اين انقلاب يک انقلاب همگانى است. اينکه منظور از انقلاب، انقلاب عليه رژيم اسلامى است و با سرنگونى رژيم انقلاب هم پيروز ميشود. اين مفروضات همه بنظر من جاي سوال دارد.

 ١- بنظر من سرنگونى و انقلاب به يکديگر گره نخورده اند. سرنگونى بدون انقلاب هم ممکن و محتمل است. سرنگونى ميتواند حاصل يک روند نظامى، بحران و هرج و مرج، پروسه نافرمانى سيويل و فعل و انفعالات انتخاباتى و غيره هم باشد. ميتواند حاصل پيروزي نيروهايى بجز يا علاوه بر نيروهاي انقلابى هم باشد.

بنظر من به احتمال قوي سرنگونى نه نتيجه انقلاب در ايران، بلکه يکى از لحظات شروع انقلاب در ايران خواهد بود. بنظر من انقلاب ايران با سقوط جمهوري اسلامى تازه آغاز ميشود و نبردهاي طبقاتى جدي تر بعد از آن است. بنظر من در سرنگونى خيلى ها شرکت خواهند کرد، اما در انقلاب، کارگران "اکثريت عظيم مردم" را با خود نخواهند داشت.

 

٢-  جمهوري سوسياليستى هم به انقلاب عليه رژيم گره نخورده است. بنظر من اعلام جمهوري سوسياليستى هم ميتواند حاصل پيروزي نظامى، قاپ زدن قدرت در خلاء سياسى، کودتا و هر چيز ديگري باشد. چرا که جمهوري سوسياليستى ميتواند بعنوان دولت دوره انقلابى، دوره بحران، ظاهر شود. ايجاد حکومت شورايى کارگري، پس از اعلام جمهوري، ممکن است کار سخت تري باشد. جنگ داخلى لازم داشته باشد.

تصوير حميد کمابيش تکرار پروسه انقلاب ٥٧ است. من اين را محتمل ترين حالت نميدانم. چون جناحهاي جمهوري اسلامى و نيروهاي سياسى دخيل در ايران، مجاهدين، راست غربى و کمونيستها و غيره، با يک ضربه ميدان را بدست نميگيرند و خالى هم نميکنند. قيام اينبار به احتمال قوي در اوائل انقلاب رخ ميدهد و نه اواخر آن.

برخى اظهارات در متن بيش از حد يکجانبه و بعضا نادرست است. مثلا:

٭ "در اينکه انقلاب ديگري در ايران در حال شکل گرفتن است جاي هيچ ترديدي باقى نمانده است"

بنظر من در اينکه مبارزه براي سرنگونى در ايران اوج خواهد گرفت جاي ترديد نيست. اما اينکه آيا اين به يک انقلاب ارتقاء پيدا ميکند جاي ترديد دارد. براي حميد انقلاب فرض است و سوال اين است که "انقلاب چه سيري را دنبال خواهد کرد". بنظر من يک سير محتمل اينست که کار به انقلاب نکشد، کودتا و ضد کودتا بشود. رژيم برود و مملکت وارد يک فاز پيچيده بى ثباتى سياسى و کشمکش نظامى بشود.

٭ "ما با شعار جمهوري سوسياليستى اعلام ميکنيم که در انقلابى که در راه است کارگران سرمايه داري را همراه جمهوري اسلامى دفن خواهند کرد".

ما اين را حتما ميخواهيم. اما با اين شعار چيزي راجع به حتميت در راه بودن انقلاب و اينکه کارگران چه خواهند کرد نميگوئيم، بلکه از حتميت سرنگونى و اينکه ما چه ميخواهيم حرف ميزنيم.

٭ "تکيه حزب بر اين شعار مبتنى بر حتمى ديدن وقوع انقلاب و سرنگونى رژيم است" (متن خود سوال دوم).

بنظر من خير. قرار از حتميت اوجگيري مبارزه براي سرنگونى حرف ميزند و نه انقلاب. تکيه حزب بر اين شعار، بنا به متن قرار، براي کنکرت کردن شعار حزب در متن مبارزه براي سرنگونى است.

٭ "همانطور که حزب ما انقلاب و سرنگونى رژيم را پيش بينى ميکند".

سرنگونى را پيش بينى کرده ايم، اما انقلاب را لزوما نه.

٭ "انقلاب در شرف وقوع ايران از اين اصل مستثنى نيست"

٭ "شعار جمهوري سوسياليستى در واقع بيان توده گير تر شعار حکومت کارگري در شرايط انقلابى امروز ايران است".

فکر نميکنم بشود شرايط امروز ايران را شرايطى انقلابى توصيف کرد اما شعار ما براي شرايط مبارزه وسيع براي سرنگونى است. حتى اگر انقلابى در کار نباشد.

٭ "جمهوري سوسياليستى تنها با انقلاب ميتواند برقرار شود چون رژيم ايران با زبان خوش کنار نميرود".

انقلاب تنها آلترناتيو "زبان خوش" نيست. رژيم ايران بايد با قهر سرنگون شود. اما هر قهري لزوما انقلاب نيست.

٭ "در اين انقلاب طبقه کارگر تنها نيست. اکثريت عظيم جامعه يعنى زنان، جوانان و بخشهاي وسيعى از اقشار محروم شهري در اين انقلاب کنار کارگرانند"

در کدام انقلاب؟ در نبرد براي سرنگونى شايد اين تصوير درست باشد (هرچند جوانان و زنان هم تقسيم خواهند شد) اما در انقلاب براي تبديل "رژيم اسلامى به آخرين رژيم سرمايه داري"، اتفاقا بنظر من کارگران اکثريت عظيمى را همراه خود نخواهند داشت.

خلاصه کلام، اين مطلب راجع به محتوميت انقلاب است و شعار جمهوري سوسياليستى را از آن نتيجه ميگيرد. مطلوبيت انقلاب، وحتى محتمل بودن آن، يعنى واقعى بودن احتمال آن، خيالى نبودن آن در ايران امروز، ميتواند موضع حزب باشد. اما حتمى دانستن انقلاب موضع رسمى ما نبوده است و بشدت دست و بال سياسى ما را ميبندند و ما را به يک سير از ميان چندين سير محتمل ميخکوب ميکند.

بنظر من، و بنا به متن قرار، بايد شعار را به مبارزه براي سرنگونى ربط داد و براي انقلاب از سر مطلوبيت آن براي ما و مردم تبليغ کرد. ايده حتمى بودن، تا چه رسد به در حال وقوع بودن، آن بنظر من درست نيست. لااقل قرار مصوب ما اين نيست. چنان تبيينى احتياج به يک قطعنامه اوضاع سياسى دارد که حتميت انقلاب را نشان داده باشد.

اگر حميد در بحث جداگانه اي درباره سير محتمل اوضاع از نظر خودش حرف بزند، همه اينها را ميشود چاپ کرد. اما اين تبيين در توضيح يک قرار مهم جديد، به معنى تصويب اين تبيين بعنوان خط رسمى است. و اين بنظر من اشکال دارد.

نکات ديگر:

٭ بيان سوال ٣ بنظر من خوب نيست. از اول مصاحبه شونده را در يک موضع تدافعى قرار ميدهد تا با هزار زحمت از خود و حزب رفع شبهه کند. حميد هم زيادي يادآوري کرده است که سوسياليسم ما با نوع روشى و چينى فرق دارد. بيشتر يک نگرانى خود ما را منعکس ميکند. شايد يک حالت اثباتى تر و کمتر مچگيرانه تر در سوال، جواب روشنگرانه تر و محکم تري را باعث بشود.

٭ پاسخ سوال ٥ ناقص است. علاوه بر بحث انقلاب که اشاره کردم، گمان ميکنم سوال کننده در مورد رابطه سرنگونى با مبارزات جاري و اصلاح طلبانه و شايد اقتصادي و اتصال حلقه به حلقه از امروز تا آن روز هم پرسيده است. اين وجه سوال پاسخ نگرفته.

خسته نباشيد.