خواننده گرامى
نشريه حکمت يک نشريه مجانى نيست. اما باتوجه به اينکه کسانى که خواهان دسترسى به آن هستند ممکن است از امکانات مالى يا امنيتى مناسب براى خريد آن برخوردار نباشند، نشريه را از طريق اينترنت، بصورت رايگان قابل دسترس کرده ايم. اما در هرحال توليد اين نشريه، چاپ آن و اداره امور مربوط به آن همگى هزينه زيادى را در بر دارد. خريد نشريه، آبونه شدن آن و بويژه کمک مالى به ادامه کار نشريه کمک خواهد کرد. براى انجام هريک از اين کارها اينجا را کليک کنيد.

جستجو     Search

بازگشت به صفحه اول


محمود قزويني

در باره يک درس با اهميت از تجربه قيام ها

با مروري کوتاه بر جزوه درسهاي قيام مسکو اثر لنين

حزب کمونيست کارگري ايران- حکمتيست در قطعنامه منشور سرنگوني خود، پيروزي قطعي جنبش سرنگوني بر رژيم جمهوري اسلامي را توسط يک قيام مسلحانه، ساده ترين و سرراست ترين و تضمين کننده ترين راه پيروزي مردم و طبقه کارگر بر رژيم تعريف کرد و خواهان سازماندهي آن شد. حزب حکمتيست اعلام نمود بدون چنين قيامي، حتي اگر جمهوري اسلامي به طرق ديگري ساقط شود،.پيروزي مردم قطعي نيست.

اما اينکه چگونه اين قيام صورت ميگيرد و چگونه بايد آن را سازمان داد، داراي اهميت کمتري از خود قبول قيام به عنوان يک راه حل سياسي نيست. براي همين حزب ما بايد به اين جنبه قيام هم بپردازد. تا فعالين حزب و رهبران کمونيست تصوير روشنتري از قيام و چگونگي سازماندهي آن در ذهن داشته باشند. به مسئله قيام و درسهاي قيام هاي مختلف و نظر مارکس و لنين در باره قيام، بايد جداگانه و مفصل پرداخته شود. در اينجا من به همه جنبه هاي قيام و حتي به درسهاي با اهميت مارکس در باره قيام، مانند اينکه قيام مسلحانه مانند جنگ يک فن است و اينکه قيام بايد تعرضي باشد و نه تدافعي و....نميپردازم. حتما در اين مورد بايد جزوه هاي لنين و ديگر رهبران مارکسيست را منتشر کنيم و در باره درسهاي آن بنويسيم. من در اينجا به مسئله جلب ارتش به جنبش و قيام مردم، که لنين به عنوان يک درس مهم در جزوه درسهاي قيام مسکو به آن پرداخته است، ميپردازم.

در حالت معمولي و غير بحراني تصور ميرود که مردم و قيام کنندگان بايد در يک نبرد رو در رو با کل ارتش و نيروهاي نظامي رژيم هاي حاکم بر آنها چيره شوند، براي همين بسياري از مردم نتيجه ميگيرند که چنين پيروزي غير محتمل است و رژيم و طبقه حاکم را خلل ناپذير تصور ميکنند و يا برخي از فعالين و پيشروان با همين تصور در شرائط غير انقلابي و غير بحراني دست به سازماندهي هسته هاي مسلح بمنظور فراهم آوردن شرائط براي قيام ميزنند که بيشتر به هدر دادن نيرو و دور ساختن نيرو از کار بالفعل حاضر مانند سازماندهي اعتصاب و تظاهرات و کلا اشکالي که با توازن قواي موجود ممکن است، ميانجامد. هم مردم عادي و هم اين پيشروان تصويري از اين ندارند که قيام بعلاوه هميشه با نبرد بخشي از ارتش بر بخشي ديگر همراه بوده است و اساسا اين جزئي از خود خاصيت قيام است.

اثر کوتاه لنين در باره قيام مسکو، به درس هايي چند از قيام مسکو پرداخته است. مهمترين اين درس براي حزب ما که سرنگوني جمهوري اسلامي را با يک قيام مسلحانه در دستور خود قرار داده است، مسئله جلب ارتش و يا بهتر است بگويم جلب بخشي از ارتش به درون قيام ميباشد. بدون انجام اين وظيفه، بدون بحران در ارتش و بدون نبرد بخشي از ارتش بر بخشي ديگر، نميتواند حتي سخني از پيروزي در ميان باشد. هيچ قيام و انقلابي بدون کشيده شدن بخشي از ارتش بدرون قيام و انقلاب صورت نپذيرفته است. ارتش و نيروهاي مسلح رژيم در حالت غير بحراني محکم و خلل ناپذير جلوه ميکنند. براي همين تصور ميرود که براي پيروزي، بايد بر ارتشي خلل ناپذير و يکدست پيروز شد. اما تجربه همه انقلابات به ما نشان ميدهد که قيام کنندگان بر ارتش و نيروهاي نظامي خلل ناپذير پيروز نميشوند، بلکه قيام مسلحانه کارگران و مردم، هم چنين قيام بخشي از ارتش بر بخشي ديگر، قيام سربازان و بسياري از افسران بر عليه بخش باقيمانده ارتش که مقاومت ميکند است. در زمان قيام ارتش از درون فرو ميريزد و بخشي از آن به قيام کنندگان ميپيوندد وبه نيروي اصلي قيام تبديل ميگردد. اساسا يکي از نشانه هاي فروپاشي يک رژيم و يا دوران انقلاب، بحران در ارتش و نيروهاي نظامي رژيم است. تا زماني که جنبش توده اي در ميان ارتش و نيروهاي نظامي سوراخي ايجاد نکرده است و آنها را به ورطه جنبش نکشانده است، رژيم سياسي حاکم قادر خواهد بود استحکام خود را علي العموم حفظ کند.

کساني که تجربه انقلاب ۵۷ را به خاطر دارند و يا در باره آن مطالعه کرده اند، اين درس بديهي قيام بهمن را خوب ميشناسند. قيام بهمن با مقاومت و نبرد پرسنل نيروي هوائي در فرح آباد آغاز شد و به سرعت در عرض يک روز سراسر ارتش را فرا گرفت. اگر خميني و نيروهاي ارتجاعي ديگر به داد ارتش نميرسيدند، در عرض کمتر از يک هفته، احتمالا مردم مسلح سازمان يافته جاي ارتش حرفه اي را ميگرفتنند و انقلاب پيروز ميشد. اين درس قيام بهمن در همه انقلابات دنيا تکرار شده است. انقلاب اکتبر، اساسا با قيام بخشي از ارتش و کارگران مسلح بر بخش ديگر ارتش پيروز شده است. شوراي سربازان و افسران در پادگادنها و پيوستن بخش زيادي از پادگانها به قيام و خنثي شدن بخش زيادي از ارتش، پيروزي آسان بلشويکها را تضمين کرد.

براي همين کار در ارتش و نيروهاي نظامي، بايد يک جزء فعاليت مهم کمونيستها را تشکيل دهد. سربازان که نيروي عمده ارتش را تشکيل ميدهند، همگي از نيروي جوانان و نيروي کارگر و زحمتکشي هستند که ميخواهند از شر رزيم اسلامي و همه ستمها و بيعدالتي هاي آن رها شوند. بخش زيادي از افسران هم نه تنها از زندگي در جمهوري اسلامي ناراحتند و ارزو دارند که به اين وضع خاتمه داده شود، بلکه ميخواهند که از شر نظام ارتشي که زنديگي را بر آنها تلخ ميکند رها شوند. هر چند در روزهاي معمولي سربازان و ديگر نيروهاي ارتش نميتوانند کاري صورت دهند و مجبورند از اوامر بالا اطاعت کنند، اما کار فکري و سياسي در ميان آنها، آنها را آماده ميکند تا زماني که بحران عمومي جامعه را فرا ميگيرد، جايگاهشان را به سرعت در کنار طبقه کارگر و حزبش بيابند.

اما مهمتر از آن اين درس قيام مسکو و هم چنين قيام بهمن است که زماني که مبارزه حدت ميگيرد، جلب ارتش به جنبش کارگران و مردم، با ترويج آگاهي و تبليغ و آگاهگري صورت نميگيرد، بلکه جلب آنها بصورت واقعي و رو در رو صورت ميگيرد. به اين جنبه از جلب ارتش و نيروهاي نظامي، توده هاي عادي شرکت کننده در اعتصابات و تظاهراتها بيشتر از فعالين و سازماندهندگان آن توجه دارند. خطاب قرار دادن نيروهاي نظامي که شما از ما هستيد و به روي ما شليک نکنيد و به ما بپيونديد و حتي نزديک شدن به آنها براي تماس رودر، عموما از طرف توده هاي شرکت کننده عادي در تظاهراتها صورت ميگيرد. فعالين رهبران اعتصابها و تظاهراتها کمتر به اين بخش مهم از کار فکر ميکنند و يا بخشا آن را به عنوان " سازشکاري" رد ميکنند. لنين به اين جنبه مهم از درس قيام مسکو ميپردازد و مينويسد:

"ميگويند مبارزه بر ضد ارتش فعلي غير ممکن است و بايد ارتش انقلابي شود. بديهي است اگر انقلاب توده اي نشود و خود ارتش را نيز در بر نگيرد در اين صورت سخني هم ا زمبارزه جدي نميتواند در ميان باشد. بديهي است، فعاليت در بين واحدهاي ارتش امريست ضروري. ولي موضوع گرويدن ارتش به سمت ما را نميتوان بمنزله يک عمل ساده و منفرد و منفردي تصور نمود که از يکطرف نتيجه اقناع و از طرف ديگر نتيجه فهم و آگاهي باشد. قيام مسکو عاميانه بودن و فاقد حيات بودن اين نظريه را بطور بارزي نشان ميدهد. هنگاميکه مبارزه انقلابي حدت مييابد دو دلي و ترديد ارتش که در هر جنبش توده اي ناگزير است عملا به يک مبارزه واقعي براي جلب ارتش منجر ميگردد. قيام مسکو دست از جان شسته ترين و هارترين مبارزه ميان ارتجاع و انقلاب را براي جلب ارتش بما نشان ميدهد. دوباسوف خودش اظهار داشت که از نيروي 15 هزار نفري مسکو، فقط 5 هزار نفر قابل اعتمادند. دولت بوسائل کاملا گوناگون و مايوسانه اي دو دل ها را نگهداري ميکرد. آنها را متقاعد ميساختند، از آنها تملق ميگفتند..."

و يا در باره " آمادگي فکري" ارتش و در واقع کشاندن ارتش به ميان قيام و يا خنثي کردن بخشهايي ازآن مينويسد:

"پرولتارياي مسکو در روزهاي دسامبر در قسمت " آمادگي" فکري ارتش درسهاي شگرفي به ما داد. مثلا روز هشتم دسامبريعني هنگامي که جمعيت در ميدان استراستينايا قزاقها را محاصره نمود، با آنها مخلوط شد، دست برادري به آنها داد و وادارشان نمود راه بازگشت در پيش گيرند. يا روز دهم در کوي پرسيا وقتي دو دختري که ميان جمعيت ده هزار نفري پرچم سرخ بدوش ميکشيدند خود را جلوي قزاقها انداخته و فرياد کشيدند: بکشيد! تا زنده ايم پرچم را نخواهيم داد. قزاق ها شرم نمودند و چهار نعل مراجعت کردند و فرياد " زنده باد قزاقها" از جمعيت برخاست. اين نمونه ها دلاوري و قهرماني براي هميشه بايد در ذهن پرولتاريا نقش بندد."

در باره شيوه طبقه کارگر و مردم براي کشاندن ارتش به درون جنبش و قيام، ترتسکي در تاريخ انقلاب روسيه مفصل نوشته است و با شيوه بسيار ارزنده اي آن رابه تصوير کشيده است.

شرکت کنندگان انقلاب 57 هم خاطرات زيادي از تلاش مردم براي کشاندن نيروهاي نظامي بدرون قيام دارند. کمونيستها بايد توجه ويژه اي به اين مساله داشته باشند. سازماندهندگان حزبي ما که به سازماندهي قيام فکر ميکند، بايد توجه ويژه اي هم به اين درس همه قيامها داشته باشند.

جزوه درسهاي قيام مسکو، به درسهاي ديگر قيام مسکو نيز پرداخته است که موضوع بحث من در اينجا نيست، اما درسهاي گرانبهاي است که هر مارکسيست و کمونيست بايد آنها را فرا گيرد.

درسهاي قيام مسکو به تجربه قيام دسامبر 1905 در مسکو ميپردازد

لنين

درسهاي قيام مسکو

کتاب " مسکو در سال 1905" (مسکو-1906) فوق العاده بموقع از چاپ خارج شد. فراگرفتن تجربه قيام دسامبر وظيفه حياتي حزب کارگر است. متاسفانه اين کتاب بمثابه کوزه عسلي است باضافه يک قاشق قطران. مدارکش با وجود ناقص بودن بسيار جالب توجهست. ولي نتيجه گيريهايش بي اندازه بي سر و ته و بي اندازه مبتذل است. در باره اين نتيجه گيريها ما در جاي خود بخصوص صحبت خواهيم کرد و اکنون به موضوع سياسي روز يعني به درسهاي قيام مسکو ميپردازيم.

شکل عمده جنبش دسامبر در مسکو اعتصاب مسالمت آميز و تظاهرات بود. اکثريت عظيم توده کارگر فقط در اين شکلهاي مبارزه شرکت فعال داشت- ولي همانا جنبش دسامبر مسکو براي العين نشان داد که دوران اعتصاب همگاني، بمثابه شکل مستقل و عمده مبارزه سپري شده است و جنبش با نيروي خودبخود و مقاومت ناپذير اين دايره محدود را ميشکند و شکل عالي تر مبارزه يعني قيام را بوجود مياورد.

تمام احزاب انقلابي و تمام اتحاديه هاي مسکو وقتي اعلام اعتصاب کردند، از ناگزير بودن تبديل اين اعتصاب به قيام آگاهي داشته و حتي آن را احساس ميکردند. در 6 دسامبر از طرف شوراي نمايندگان کارگران مقرر شد " براي تبديل اعتصاب به قيام مسلحانه مجاهدت به عمل آيد" ولي در واقع هيچيک از سازمانها براي اين کار حاضر نبودند و حتي شوراي موئتلفه سازمانهاي ويژه مسلح( در 9 دسامبر) از قيام مثل يک موضوع مربوط به اينده دور صحبت ميکرد و بالنتيجه مبارزه کوچه اي بدون رهبري آنها و بدون اينکه آنها در آن شرکت داشته باشند جريان داشت. سازمانها از رشد و دامنه جنبش عقب ماندند.

اعتصاب تدريجا به قيام بدل ميشد و علت آن هم مقدم بر همه فشار شرائط عيني بود که بعد از اکتبر بوجود آمده بود. حکومت را ديگر نميشد بايک اعتصاب همگاني غافلگير کرد. زيرا اين حکومت ديگر يک نيروي ضد انقلاب آماده براي عمليات جنگي تشکيل داده بود. هم سير عمومي انقلاب و روس پس از اکتبر و هم توالي منظم حوادث در مسکو در روزهاي دسامبر، تاييد شگرفي بود بر صحت يکي از احکام عميق مارکس حاکي از اينکه، انقلاب ضمن پيشروي خود، يک ضد انقلاب به هم فشرده و محکمي را بوجود مي آورد. يعني دشمن را مجبور ميکند بوسائل تدائفي بيش از پيش شديدي متوسل شود و بدينطريق وسائل بيش از پيش نيرومندي براي حمله تهيه مينمايد.

هفتم و هشتم دسامبر: اعتصاب مسالمت آميز و تظاهرات مسالمت آميز توده ها. عصر هشتم، محاصره آکواريم. روز نهم: ضرب و شتم جمعيت بوسيله واحد هاي سوار در ميدان استراستنايا. عصر نهم: تاراج خانه فيدلر. روحيه بالا ميرود. جمعيت غير متشکل در خيابانها بطور کاملا خودبخوديو با عدم اطمينان به ساختن اولين باريکادها ميپردازد.

روز دهم دسامبر: آغاز شليک توپخانه بر ضد باريکادها و جمعيت در خيابانها. حالا ديگر باريکادها با اطمينان و کاملا بطور جمعي ساخته ميشود نه بطور منفرد. تمامي اهالي در خيابانها هستند. شبکه اي از باريکادها کليه مراکز عمده شهر را ميپوشاند. طي چند روز، پيکار پارتيزاني سخني بين گروههاي مسلح مردم و واحدهاي نظامي در ميگيرد. و اين پيکار واحدهاي نظامي را فرسوده نموده و د.باسف را براي دريافت نيروي تقويتي به التماس واميدارد. فقط در حدود 15 دسامبر بود که تفوق نيروهاي دولتي بحد کامل رسيد و روز هفدهم سربازان هنگ سمنفسکي، خيابان پرسنيا آخرين تکيه گاه قيام کنندگان را در هم شکستند.

اعتصاب و تظاهرات به ساختمان باريکادهاي منفرد مبديل شد. ساختمان باريکادهاي منفرد به ساختمان جمعي باريکادها و پيکار خياباني با نيروهاي دولتي مبدل شد. بدينطريق مبارزه توده اي پرولتاريا، بدون اينکه سازمانها بر آن رهبري داشته باشند، از اعتصاب به قيام مبدل گرديد. اين يکي از از بزرگترين موفقيت هاي انقلاب روس که در دسامبر سال 1905 بدست آمد. اين موفقيت نيز مانند جميع موفقيت هاي پيشين به بهاي قربانيهاي عظيمي تمام شد. جنبش از اعتصاب سياسي همگاني به مدارج عاليتري ارتقاء يافت. اين جنبش ارتجاع را وادار کرد که مقاومت خود را به آخرين حد برساند و بدينوسيله لحظه ايرا که انقلاب نيز در بکار بردن وسائل تعرضي به آخرين حد رسيد. بي اندازه نزديک نمود. ارتجاع از حدود شليک به سمت باريکادها، منازل و جمعيت توي خيابانها نميتواند پا فراتر نهد. ولي انقلاب ميتواند از گروه مسلح مسکو فراتر رود و بسيار و بسيار فراتر رود.- خواه در سطح و خواه در عمق. و انقلاب از دسامبربه بعد خيلي فراتر رفته است. دامنه بحران انقلابي اکنون بينهايت وسعت يافته است- حال بايد دم شمشير را تيزتر کرد.

پرولتاريا قبل از رهبران خود به تغييريکه در شرائط عيني مبارزه پيدا شد و پرداختن از اعتصاب به قيام را ايجاب ميکرد، پي برد. مثل هميشه عمل بر تئوري سبقت داشت. بلاقاصله پس از پي بردن به اين موضوع ديگر اعتصاب مسالمت آميز و تظاهرات، کارگرانيکه که ميپرسيدند، بعد چه؟ و خواهان عمليات مجدانه تري بودند. ما رهبران پرولتارياي سوسيال دموکرات در دسامبر به آن سرداري شبيه بوديم که در استقرار هنگهاي خود بقدري ناشيگيري به خرج داده بود که قسمت اعظم واحدهاي او نتوانستند فعالانه در نبرد شرکت جويند. توده هاي کارگر جوياي رهنمودي در باره عمليات مجدانه توده اي بودند ولي اين رهنمود را نمي يافتند.

بنا بر اين چيزي کوتاه بينانه تر از نظريه پلخانف نيست که تمام اپورتونيست ها به آن چسبيدند و بر طبق آن نميبايست به اعتصاب قبل از موقع پرداخت و " نميبايست دست به اسلحه برد". بر عکس از اينهم قطعي تر و جديتر و با قصد تعرضي بيشتري ميبايست دست به اسلحه برد. لازم بود به توده ها فهمانده شود که تنها اعتصاب مسالمت آميز غير ممکن است و لزوم يک مبارزه مسلحانه بيباکانه و بيرحمانه را به آنها توضيح داد. و بالاخره حالا ما بايد آشکار و با صداي رسا و به عدم کفايت اعتصاب هاي سياسي اعتراف کنيم. بايد قيام مسلحانه را در ميان وسيع ترين توده ها تبليغ نمائيم و ضمنا اين مسئله را با هيچگونه " مراحل مقدماتي" پرده پوشي نکنيم و هيچ لفافه اي روي آن نکشيم. هرگاه لزوم يک جنگ فداکارانه، يک جنگ خونين و نابود کننده را که وظيفه مستقيم عمليات آينده است. از توده ها مستور داريم هم خود را فريب داديم . هم توده هاي مردم را.

اين بود نخستين درس حوادث دسامبر. درس ديگر مربوطست به چگونگي قيام. طرز هدايت آن و شرائط گرويدن ارتش به سمت مردم. در مورد اين مسئله در جناح راست حزب ما نظريه بي نهايت يکجانبه اي حکمفرماست. ميگويند مبارزه بر ضد ارتش فعلي غير ممکن است و بايد ارتش انقلابي شود. بديهي است اگر انقلاب توده اي نشود و خود ارتش را نيز در بر نگيرد در اين صورت سخني هم ا زمبارزه جدي نميتواند در ميان باشد. بديهي است، فعاليت در بين واحدهاي ارتش امريست ضروري. ولي موضوع گرويدن ارتش به سمت ما را نميتوان بمنزله يک عمل ساده و منفرد و منفردي تصور نمود که از يکطرف نتيجه اقناع و از طرف ديگر نتيجه فهم و آگاهي باشد. قيام مسکو عاميانه بودن و فاقد حيات بودن اين نظريه را بطور بارزي نشان ميدهد. هنگاميکه مبارزه انقلابي حدت مييابد دو دلي و ترديد ارتش که در هر جنبش توده اي ناگزير است عملا به يک مبارزه واقعي براي جلب ارتش منجر ميگردد. قيام مسکو دست از جان شسته ترين و هارترين مبارزه ميان ارتجاع و انقلاب را براي جلب ارتش بما نشان ميدهد. دوباسوف خودش اظهار داشت که از نيروي 15 هزار نفري مسکو، فقط 5 هزار نفر قابل اعتمادند. دولت بوسائل کاملا گوناگون و مايوسانه اي دو دل ها را نگهداري ميکرد. آنها را متقاعد ميساختند، از آنها تملق ميگفتند، با دادن ساعت و پول آنها را تطميع ميکردند، به آنها عرق مينوشاندند، فريبشان ميدادند، ميترساندند، در سربازخانه ها را به روي آنها ميبستند، خلع سلاحشان ميکردند، و سربازاني که بيش از همه مورد عدم اعتماد بودند از راه خيانت يا زور از ميان ديگران بيرون ميکشيدند. و بايد شهامت داشت و صريح و آشکار اعتراف کرد که ما در اين مورداز دولت عقب مانديم. ما نتوانستيم از نيروهايي که در اختيار داشتيمبراي همينگونه مبارزه فعالانه، شجاعانه، مبتکرانه، و تعرض آميزي که دولت براي جلب ارتش متزلزل بدان دست زد و از پيش برد استفاده نمائيم. ما به کار " آمادگي" فکري ارتش مشغول بوديم. و باز هم با ابرام بيشتري آن را ادامه خواهيم داد. ولي ما فضل فروشان ناچيزي خواهيم بود اگر فراموش کنيم که در لحظه قيام مبارزه فيزيکي نيز براي جلب ارتش ضروري است.

پرولتارياي مسکو در روزهاي دسامبر در قسمت " آمادگي" فکري ارتش درسهاي شگرفي به ما داد. مثلا روز هشتم دسامبريعني هنگامي که جمعيت در ميدان استراستينايا قزاقها را محاصره نمود، با آنها مخلوط شد، دست برادري به آنها داد و وادارشان نمود راه بازگشت در پيش گيرند. يا روز دهم در کوي پرسيا وقتي دو دختر کاريکه ميان جمعيت ده هزار نفري پرچم سرخ بدوش ميکشيدند خود را جلوي قزاقها انداخته و فرياد کشيدند: بکشيد! تا زنده ايم پرچم را نخواهيم داد. قزاقها شرم نمودند و چهار نعل مراجعت کردند و فرياد " زنده باد قزاقها" از جمعيت برخاست. اين نمونه ها دلاوري و قهرماني براي هميشه بايد در ذهن پرولتاريا نقش بندد.

اما چند مثال از عقب ماندگي ما نسبت به دوباسف. نهم دسامبر در خيابان بالشايا سرپوخوفسکايا سربازان در حاليکه سرود مارسيز ميخواندند، ميرفتند که به قيام کنندگان ملحق شوند. کارگران نمايندگاني به سوي آنها ميفرستند. مالاخف در حاليکه سر از پا نميشناسد، شخصا به جانب آنان ميتازد. کارگران دير کردند، مالاخف بر آنها سبقت جست و بموقع رسيد و نطق آتشيني ايراد نموده و سربازان را دچار تزلزل ساخت. انها را با واحدهاي سواره محاصره کرد و به سربازخانه عودت داد و در را بروي آنان بست. مالاخف بموقع رسيد اما ما دير کرديم با وجود اينکه در اثناي دو روز 150 هزار نفر بدعوت ما بپاخاسته بودند که ميتوانستند و ميبايستي يک سازمان نگهباني در خيابانها تشکيل دهند. مالاخف سربازان را با واحدهاي واره نظام محاصره کرد، ولي ما مالاخف را با بمب اندازان خود محاصره نکرديم. ما قادر بهانجام اين عمل بوديم و ميبايستي اين عمل را انجام دهيم و مطبوعات سوسيال دموکراتيک ( ايسکراي سابق) مدتها بود خاطر نشان ميکردند که نابود کردن بيرحمانه سران کشوري و نظامي در موقع قيام از وظايفي است که ما بر عهداه داريم. آنچه در خيابان بالشايا سرخوفسکايا بوقوع پيوست ضاهرا بطور عمده هم در مقابل سربازخانه هاي نسويژيسکي و کروتيتسکي، هم وقتيکه پرولتاريا براي "منصرف ساختن" گارد يکاترينوسلاو تلاش ميکرد، هم در موقع اعزام نماينده نزد افراد مهندس در الکساندرف، هم هنگام بازگشت توپخانه ايکه از پادگان رستف بمسکو اعزام شده بود و هم در موقع خلع سلاح افراد مهندس در کالمنا و موارد ديگر تکرار شده بود. در لحظه قيام ما در مبارزه براي جلب افراد مردد و دودل ارتش وظيفه خود را بطور شايسته انجام نداديم.

دسامبر صحت يکي ديگر از اصول عميق مارکس را که اپورتونيستها آن را فراموش کرده اند، بطرز نماياني تاييد کرد. اين اصل چنين حاکي است: قيام فن است و قاعده عمده اين فن هم عبارت است از تعرضي که بايد با از جان گذشتگي جسارت آميز و عزم راسخ انجام گيرد. ما اين حقيقت را به قدر کافي فرا نگرفته بوديم. ما اين فن و قاعده تعرض را به هر قيمتي که باشد را نه خودمان بقدر کافي آموخته و نه به توده ها ياد داده بوديم. ما اکنون بايد با تمام انرژي جبران مافات بنمائييم. تنها گروهبندي در مورد شعارهاي سياسي کافي نيست، در مورد قيام مسلحانه هم گروهبندي لازم است. هر کس با آن مخالف است، هر کس که خود را براي آن حاضر نميکند او را بايد بيرحمانه از اعداد هواداران انقلاب بيرون کرد، او را بايد به نزد مخالفين انقلاب و ترسوها انداخت، زيرا نزديک است آنروزي که سير جبري حوادث و شرائط مبارزه ما را مجبور کند که دوست و دشمن را از روي اين علامت تشخيص دهيم. آنچه ما بايد تبليغ کنيم عدم فعاليت و انتظار ساده فرارسيدن لحظه " گرويدن" ارتش بهسمت ما نيست- خير. ما بايد طبل و شيپور لزوم تعرض متهورانه و حمله سلاح بدست را که ضمن آن بايد زمامداران را نابود ساخت و براي جلب افراد متزلزل ارتش دست به مبارزه جدي زد، اعلام داريم.

سومين درس بزرگ که مسکو به ما داد مربوط به تاکتيک و متشکل ساختن قوا براي قيامست. تاکتيک جنگيوابسته به سطح تکنيک جنگي است. اين واقعيت را انگلس جويده و در دهان مارکسيستها گذاشته است. تکنيک جنگي حالا ديگر تکنيک نيمه قرن نوزدهم نيست. دستجمعي رفتن جلوي توپخانه و دفاع از باريکادها با طپانچه سفاهت است. و کائوتسکس حق داشت وقتي نوشت پس از قيام مسکو ديگر هنگام آن رسيده است که در نتيجه گيريهاي انگلس تجديد نظر شود. زيرا قيام مسکو " تاکتيک باريکادي جديدي" را بوجود آورده است. اين تاکتيک جنگ پارتيزاني بود. سازماني که اين تاکتيک آن را ايجاد کرد دستجاتي بودند داراي قابليت تحرک و فوق العاده کوچک: گروههاي ده نفري، سه نفري و حتي دو نفري. در بين ما اغلب ميتوان سوسيال دموکراتهايي برخورد نمود که وقتي از گروههاي 5 نفري و سه نفري صحبت بميان ميايد پوزخند ميزنند. ولي اين پوزخند چيزي نيست جز ناديده انگاشتن مسئله جديد تاکتيک و سازمان که مبارزه کوچه اي با تاکتيک جنگي فعلي آن را پيش مياورد. آقايان داستان قيام مسکو را بدقت مطالعه نمائيد آنوقت خواهيد فهميد که گروههاي پيج نفري چه رابطه اي با مسئله تاکتيک باريکادهاي جديد دارد. مسکو اين تاکتيک را بوجود آورد ولي آنطور که بايد و شايد آن را تکميل نکرد و دامنه آن را به آن وسعتي که لازمه يک تاکتيک واقعا توده اي استنرساند. تعداد گروههاي پارتيزاني کم بود، شعار حملات متهورانه به توده کارگر نرسيده بود و توده کارگر آن را بکار نبرد. کيفيت دسته هاي پارتيزان فوقالعاده يکنواخت بود. اسلحه و طرز عمل آنان ناقص بود، توانائي آنان براي رهبري جماعت کامل نبود. ما بايد تمام اين نقائص را جبران کنيم و با تعليم گرفتن از تجربه مسکو و پخش آن در بين توده هاو استعانت از قدرت خلاقه خود توده ها براي تکميل روزافزون اين تجربه، اين نقائص را جبران هم خواهيم نمود. آن جنگ پارتيزاني، آن ترور دستجمعي که بعد از دسامبر تقريبا بلاانقطاع در تمام نقاط روسيه جريان دارد ، بدون شک کمک خواهد کردکه تاکتيک صحيح مخصوص به لحظه قيام به توده ها آموخته شود. سوسيال دموکراسي بايد اين ترور توده اي را قبول کند و آن را جزء تاکتيک خود بياورد. ولي بديهيست که بايد آن را سازمان بدهد و بازرسي کند. تابع شرائط و مصالح جنبش کارگري و مبارزه عمومي انقلابي نمايد و امکان سوء تعبير " اوباشانه" اين جنگ پارتيزاني را بر طرف و ريشه آن را بيرحمانه قطع کند. همانگونه که اهالي مسکو در روزهاي قيام و اهالي لتوني در ايام جمهوري هاي کذائي لتوني با آن طرز شگرف و بيرحمانه از عهده جلوگيري آن برآمدند.

تاکتيک جنگي در اين اواخر باز هم گامهاي جديدي به جلو برميدارد. جنگ ژاپن نارنجک دستي را وارد عمل نمود. کارخانه اسلحه سازي تفنگ خودکار را وارد بازار نموده است. استعمال هر دو اينها اکنون در انقلاب روس شروع شده ولي به نسبتي که بهيچوجه کافي نيست. ما ميتوانيم و بايد از تکامل تکنيک استفاده کنيم، طرز تهيه مقدار هنگفت بمب را بدستجات کارگر بياموزيم، به آنها و به گروههاي مسلح خود کمک کنيمتا مواد منفجره، چاشني و تفنگ خود کار ذخيره نمايند. هر آينه توده کارگر در قيام شهرها شرکت کند، هر آينه ما بدشمن به طور توده اي حمله کنيم، هر آينه با مهارت و عزم راسخ براي جلب ارتش، که پس از مجلس دوما و حوادث سوآبورگ و کرونشتادت، بيش از پيش دچار تزلزل گرديده است، مبارزه نمائييم، هر آينه شرکت روستائيان در مبارزه عمومي تامين گردد- در اين صورت پيروزي در قيام مسلحانه همگاني آتيه روس از آن ما خواهد بود!

پس با فراگرفتن درسهاي روزهاي کبير انقلاب روسيه بر توسعه دامنه فعاليت خود بيفزائييم و وظائف خود را شجاعانه تر تعيين نمائيم. شالوده کار ما بر اساس حساب صحيح منافع طبقاتي و مقتضيات فعلي تکامل همگاني مردم استوار است. ما اکثريا روزافزون پرولتاريا و دهقانان و ارتش را در پيرامون شعار: سرنگون ساختن حکومت تزاري و دعوت مجلس موسسان بوسيله حکومت انقلابي مجتمع ميکنيم و خواهيم کرد. بالا بردن سطح آگاهي توده ها کماکان بنيان و مضمون اصلي تمام فعاليت ما خواهد بود ولي در عين حال فراموش نکنيم که لحظاتي نظير آنچه که فعلا در روسيه ميگذراند وظيفه ويژه و خاصي را به اين وظيفه عمومي، دائمي و اساسي علاوه مينمايد. با استناد بيهوده بوظائيفيکه گويا در هر شرائط و زماني براي ما لايتغيرند، از زير بار اين وظائف مخصوص زمان و اين وظائفي که مختص به شکل هاي فعلي مبارزه است شانه خالي نکنيم تا به عالم نمايان و کوته نظران مبدل نگرديم.

به خاطر داشته باشيم که روز مبارزه عظيم توده اي نزديک ميگردد. اين روز، روز قيام مسلحانه خواهد بود. اين قيام بايد حتي الامکان در يک زمان شروع شود. توده ها بايد بدانند که به سوي يک مبارزه مسلحانه ، خونين و تا پاي جان ميروند. حس تحقير نسبت به مرگ بايد در بين توده ها شيوع يابد و پيروزي را تضمين کند. تعرض بر دشمن بايد فوقالعاده جدي باشد. شعار توده ها بايد تعرض باشد نه دفاع. نابودي بيرحمانه دشمن- وظيفه آنها خواهد گرديد. سازمان مبارزه شکل قابل تحرک و قابل انعطافي بخود خواهد گرفت. عناصر مردد و دو دل ارتش به مبارزه مجدانه کشيده خواهند شد. حزب پرولتارياي آگاه بايد وظيفه خود را دراين مبارزه سترگ انجام دهد.

اين مقاله در تاريخ 29 اوت سال 1906 در شماره دوم روزنامه پرولتاري به چاپ رسيد