خواننده گرامى
نشريه حکمت يک نشريه مجانى نيست. اما باتوجه به اينکه کسانى که خواهان دسترسى به آن هستند ممکن است از امکانات مالى يا امنيتى مناسب براى خريد آن برخوردار نباشند، نشريه را از طريق اينترنت، بصورت رايگان قابل دسترس کرده ايم. اما در هرحال توليد اين نشريه، چاپ آن و اداره امور مربوط به آن همگى هزينه زيادى را در بر دارد. خريد نشريه، آبونه شدن آن و بويژه کمک مالى به ادامه کار نشريه کمک خواهد کرد. براى انجام هريک از اين کارها اينجا را کليک کنيد.

جستجو     Search

بازگشت به صفحه اول


نظم نوين سرمايه و نظم نوين جهانى

اعظم کم گويان

جهان در فازي خونين و در کشاکش دو قطب ارتجاع تروريسم اسلام سياسى و ميليتاريسم و سلطه طلبى آمريکا قرار گرفته است. آخرين عرصه تجاوزگري آمريکا و کشمکش تروريسم اسلامى که در نقاط ديگر جهان نيز صدها قربانى به جاي گذاشته، سناريوي سياهى است که جامعه عراق را در چنگال خود مى فشارد. اين فاز خونين اساسا با هژمونى طلبى آمريکا پس از پايان جنگ سرد آغاز شد و با تبديل شدن اسلام سياسى بعنوان يک جريان جنگ سردي به يک پاي منازعات و تناقضات در خاورميانه که تاثيرات و تبعات خود را در نقاط ديگر جهان بجا گذاشته، معادلات سياسى جهان امروز را نقش مى زند. سرنوشت افغانستان، جنگ خليج، جنگ يوگسلاوي، حملات و تجاوزات ديگر آمريکا در نقاط مختلف جهان و سناريوي سياه حاکم بر عراق، همگى اپيزودهايى از اين نظم نوين جهانى و وجوه سياسى ـــ نظامى نظم جهنمى و تحميلى نوين سرمايه هستند. اين تهاجمات در متن اوضاع جهان پس از جنگ سرد و براي ايجاد تعادل جديدي در جهان و استقرار نظم جديدي است که به دنبال حذف بلوک شوروي بايد ايجاد مى شد. هزاران تن بمبى که در طى اين جنگها هر ساعت بر سر مردم محروم ريخت براي هموار کردن راه نظم نوين امپرياليستى بود. آمريکا بدنبال ژاندارمى دنياي پس از جنگ سرد و تقويت موقعيتش در قبال اروپا و در سطح جهان، محتاج يک بحران بين المللى بود تا بتواند بعنوان يک قدرت سياسى و نظامى که همه به آن تمکين کنند، ظاهر شود.

اين روند چگونه طى شد و پيش شرط هاي لازم تحقق اين نظم نوين و مختصات اقتصادي، سياسى، فکري، اين پروسه چه بودند؟

دنياي امروز دنياي نظم يکپارچه سرمايه و امپراطوري آن در عريانترين شکل و قامت در سراسر جهان است. سرمايه در ابعاد مالى، نظامى، ايدئولوژيک و نهادي يک سيستم يکپارچه و بشدت متمرکز و جهانى شده و با هژمونى سياسى و نظامى آمريکا قدرت آن در سراسر دنيا گسترش يافته است. گرايش بازار جهانى به يکپارچگى از طريق مستعمرات و سپس نظامهاي تحت سلطه در دنياي غير غرب، بخشى از اين روند جهانى شدن و جز جدائى ناپذير منطق سرمايه داري از همان ابتدا بود. اين پروسه از پايان قرن ١٥ تا آخر قرن ١٨ با ايجاد مستعمرات در آمريکا شروع و سپس در قرن ١٩ با مستعمره کردن کشورهاي قاره هاي آسيا و آفريقا به سرانجام رسيد. جنگ جهانى اول تلاش سرمايه داري براي باز تقسيم قدرت و نفوذ در ابعادي جهانى بود.

در قرن بيستم با ظهور جنبشهاي استقلال طلبانه، انقلاب اکتبر و سپس شکل گيري بلوک شرق در مقابل سرمايه داري غرب، مستعمرات جاي خود را به سلطه سرمايه غربى و نظم سياسى و اقتصادي متناسب با آن دادند. پروسه اي که به اضمحلال مستعمرات منجر شد با جنگ جهانى اول شروع شد، اما زوال نهايى مستعمرات در سالهاي جنگ جهانى دوم قطعى شد. آمريکا که يکى از چند قدرت رهبري کننده در جهان سرمايه صنعتى بود، با جنگ جهانى دوم به رهبر بلامنازع در کليه عرصه هاي توليد صنعتى، تمرکز مالى، قدرت نظامى و رهبري ايدئولوژيک تبديل شد.

با انقلاب اکتبر جنبشهاي آزاديخواهانه و ضد استعماري در مستعمرات غرب پرو بال گرفتند و سوسياليسم، قدرت سرمايه داري غرب را به يک مصاف بين المللى فراخواند. در جنگ جهانى اول، آلمان که بريتانيا و فرانسه را کنار زده بود و مانند آمريکا يک قدرت صنعتى بزرگ بود، شکست خورد. عروج نازيسم و جاه طلبى هاي راسيستى و فاشيستى در جنگ جهانى دوم نيز به شکست انجاميد و باخت. اما شکست آلمان و دست پائين بودن موقعيت بريتانيا و فرانسه هنوز به معنى قدرت مسلط و بلامنازع آمريکا نبود. از ١٩٤٦ آمريکا بيش از هفت تريليون صرف هزينه هاي نظامى کرده تا اين موقعيت هژمونيک را کسب کند: ژاپن را کنترل کند و اروپاي غربى را در موقعيتى پائين تر از خود قرار دهد، و با جنگ هاي سرد و گرم، بلوک شرق را به عقب براند و عليه رشد کمونيسم و آزاديخواهى در نقاط مختلف جهان مقابله کند. اين پروسه به از دست رفتن جان ٢٠ ميليون انسان در کشورهاي موسوم به جهان سوم منجر شد. دولت شوراها تا سال ١٩٢١، ١٠ درصد از قدرت اقتصادي خود و ٢٠ ميليون انسان را از دست داد. آمريکا در دوره بين دو جنگ ١٠ درصد رشد اقتصادي داشت و هيچيک از دو جنگ جهانى در خاک اين کشور روي نداد. علاوه براين دولت بر امکانات و منابع ساير کشورهاي صنعتى در پروسه جنگ دسترسى کامل داشت.

پيش شرط هاي لازم براي يک اقتصاد تماما جهانى شده و نظم نوين سرمايه دارانه از اين قرار بود:

٭ مستعمرات بايد کاملا مضمحل مى شدند تا جهان سرمايه داري زير يک هژمونى سياسى واحد قرار مى گرفت.

٭ يک قدرت بلامنازع ـ آمريکا ــــ بايد در راس اين روند قرار مى گرفت.

٭ بلوک شرق بايد مضمحل شده و زير سلطه بازار آزاد و سرمايه داري غرب قرار مى گرفت.

٭ درجه اي از صنعتى شدن مستعمرات سابق ضروري بود تا قدرت و نفوذ سرمايه بتواند به اقصى نقاط جهان کشيده شود.

٭ تکنولوژي مدرن براي ادغام بازار جهانى و متحرک کردن سرمايه توليدي ضروري بود.

٭ تکنولوژي نظامى مدرن يعنى "ميدانهاي جنگ اتوماتيزه شده" براي گسترش قدرت نظامى سرمايه و گوشمالى دادن خاطيان در گوشه و کنار دنيا لازم بود.

٭ و دست آخر اما بسيار با اهميت، شبکه پيچيده اي از فشارهاي اخلاقى، مذهبى، مشروعيت ايدئولوژيک و پذيرش فرهنگى لازم بود. رواج دادن و پروار کردن مذهب، هياهو بر سر شکست کمونيسم و پايان آرمان برابري طلبى، تئوريهاي پست مدرنيستى و سياست هويت و نسبيت فرهنگى، "پايان تاريخ" و شکست يونيورساليسم، همگى کارکردها و ابزارهاي ايدئولوژيک را در اين پروسه فراهم کردند.

اين پيش شرط ها متحقق شدند و در پايان اين پروسه، عليرغم مقاومتهاي اتحاديه اروپا، چين و روسيه، رهبري آمريکا سراسر جهان را فرا گرفته است و مى رود تا هر نوع مقاومت و تلاش براي حفظ جغرافياي سياسى پيشين را هر هم بشکند. يک سيستم يکپارچه از قدرت اقتصادي، سياسى، نظامى و ايدئولوژيکى با معماري و آرايش ژئوپليتيک خود شکل مى گيرد. مراکز سياسى و اقتصادي و مقرهاي فرماندهى بورژوازي غرب و آمريکا در واشنگتن دي. سى.، وال استريت، بانک بين المللى، صندوق جهانى پول، سازمان تجارت جهانى، ناتو و دهها نهاد برنامه ريزي مالى، صنعتى و تجاري ديگر قرار دارند. تمرکز و يکپارچگى مالى بمثابه يک سيستم واحد از طريق تکنولوژي مدرن، تصميمات کليدي مالى را در زمانى نزديک به صفر از يک گوشه جهان به گوشه اي ديگر عملى مى کند. اين سيستم يکپارچه، خط مشى ها و تعهدات و پيش شرط هاي واحدي در سراسر جهان دارد. کار صندوق بين المللى پول، هماهنگ کردن و کاملتر کردن اين پروسه از طريق ايجاد چهارچوبهاي قانونى و سيستم هايى از مقررات است که بايد دولتها به آن گردن بگذارند و قوانين کشوري و منطقه اي مداوما براي تطبيق و خوانايى با اين سيستم قانونى جهانى تغيير کنند.

رسانه ها و مذهب و سازمانهاي مختلف سياسى و تبليغى در اين جهاد سياسى، نظامى و اخلاقى سرمايه به رهبري آمريکا سهيم هستند. پروفسورهاي "اخلاق" و نخبگان دانشگاهى درباره "جنگ عادلانه" و "حق دخالت" آمريکا براي "دفاع از حقوق بشر" گلو پاره کرده و مى کنند. تکنولوژي مدرن و قدرت رسانه ها اين جهاد اخلاقى وايدئولوژيک را به سراسر جهان جهان سرايت داده و مى دهد. کشته شدن ميليونها انسان و مرگ روزمره و تدريجى هزاران کودک همگى "جنبه هاي تاسف آور" ولى "لازم" اين "جنگهاي عادلانه" تلقى شدند. اين تکنولوژي مدرن و رسانه ها هستند که چهره قربانيان سرنوشت افغانستان،جنگ خليج، بالکان و عراق را تا آنجا که توانستند مخفى کردند و جنايتکاران واقعى را پشت ماسکهاي دفاع از حقوق بشر پنهان نمودند.

طى دهه ١٩٩٠ درباره "دهکده جهانى" و "شهروندان جهان" حرفهاي زيادي شد اما در همين دهه و تا به امروز مردم فراري از جنگ و بى حقوقى در گروههاي چنگ صد نفره در مرزهاي آبى اروپا غرق شدند، خفه شدند يا ماننگ جنايتکاران جنگى با تکنولوژي پيشرفته رديابى و دستگير و زندانى شدند. در زمان جنگ سرد و وجود بلوک شرق، از رفت و آمد آزادانه مردم حرف زده مى شد. با پايان جنگ سرد و فروپاشى اين بلوک، رفت و آمد آزادانه سرمايه جاي رفت و آمد آزادانه مردم را گرفت و برداشتن پاسپورت حداکثر در محدوده معينى از اروپا عملى شد.

در اين روند اکثريت مردم بطرز بيرحمانه اي در معرض تهاجم اقتصاد بازار آزاد قرار گرفتند و اين دولتهاي حاکم بودند که اين تهاجم را با زدن رفاه، با بيکارسازيها و با خصوصى کردن ها هدايت کردند. سرمايه هاي انحصاري فرامليتى از بالاي سر آنها سرنوشت اقتصادي و زندگى هزاران کارگر را گاه حتى بدون اطلاع يا مشورت با اين دولتهاي ليبر و رفاه و ... رقم زدند. اين دولتها تمايلات سرمايه جهانى را با درندگى به اجرا گذاشتند.

در کشورهاي صنعتى غرب که اينهمه رياکارانه عليه نقش دولت و تمرکز دولتى در اقتصاد و پر خرج بودن آن تبليغات مى شود، قدرت دولتى سيستمى است که مالياتهاي گرفته شده از مردم توسط آن و درآمدهاي آن صرف ايجاد و گسترش تکنولوژي ارتباطى براي رشد و گسترش بيشتر سرمايه مالى، و پرداخت هزينه تکنولوژي جنگى و نظامى مى شود. دولتها اين هزينه ها را با گرفتن سيستماتيک از کارگران و مردم فقير و سرازير کردن آن به جيب سرمايه داران از طريق وضع قوانين دولتى انجام مى دهند. در اين کشورها، اين دولت است که ثبات سرمايه مالى را حفظ مى کند.

در سوي ديگر، کمپ ارتجاع و تروريسم اسلام سياسى قرار دراد که چنگال خونين خود را بر گلوي جوامع خاورميانه و آسياي ميانه مى فشارد و از از کانونهاي بحران و سناريوي سياه در عراق و توحش و تجاوز طلبى دولت اسرائيل تغذيه مى کند. اسلام سياسى پديده اي است جنگ سردي و متعلق به آخرين دهه هاي قرن بيستم و جنبشى است که تحت پرچم اسلام براي ايجاد جامعه اسلامى جهانى تلاش مى کند. اسلام سياسى متعلق به دوره اي است که جهان بطور واقعى ادغام و اقتصاد جهانى يکپارچه شده است. اسلام سياسى پرچم سهم خواهى بخشهايى از طبقه حاکمه در کشورهاي خاورميانه است. پرچمى است براي رقابت بر سر قدرت در منطقه؛ رقابت بخشهايى از بورژوازي محلى با بورژوازي و امپرياليسم در سطح جهانى. جريان خمينى و جمهوري اسلامى در ايران اولين بروز حکومتى اين جنبش بود که با سرکوب انقلاب ٥٧ روي کار آمد. بدنبال آن جنبشهاي اسلامى تاخت و تاز در خاورميانه را شروع کردند، در سودان به قدرت رسيدند و در الجزاير، فلسطين و مصر به اپوزيسيون قوي دولتهاي حاکم تبديل شدند.

اسلام سياسى يک پديده جنگ سردي است و در متن رقابتهاي بورژوايى در منطقه و در مقياس جهانى براي قدرت گيري بخشهايى از جامعه حرکت مى کند. جنبشى است دست راستى، ضد بشري، خشن و انسان ستيز که با قرآن و احکام دين اسلام به جنگ زنان، آزاديخواهى، حقوق مدنى انسان و هر نوع ابراز وجود انسان برخاسته است. اين جنبش بدنبال پياده کردن قوانين و سنتهاي وحشيانه عليه انسانها و کشتار و سر بريدن و قتل عام بوده است. اسلام سياسى در خاورميانه در متن جنگ سرد و اساسا عليه چپگرايى رو به رشد در ميان کارگران و روشنفکران اين کشورها و عليه انديشه هاي آزاديخواهانه احيا شد و بر متن بحران حکومتى رژيمهاي نظامى و پليسى طرفدار غرب حتى به قدرت سياسى رسيد. در مصر و سودان و الجزاير جريانات اسلامى شروع به احياي خود کردند. در ايران، بدنبال تلاش غرب براي جلوگيري از راديکال و چپگرا شدن انقلاب ٥٧ جريان خمينى براي سرکوب انقلاب بر سر کار آمد. بر متن بى افقى اجتماعى و سياسى جريانات ناسيوناليست، نبود هر نوع آزادي و حق انتخاب براي مردم در اين جوامع، و استيصال و تسليم مردم، جريانات اسلامى يا به قدرت رسيدند يا بصورت اپوزيسيونهاي قوي دولتهاي حاکم ابراز وجود کردند. اين جريانات همچنان در پى کسب قدرت و سهم خود هستند و در چهار گوشه جهان ترور مى کنند و خون مى ريزند.

در بخشهاي ديگر جهان توسعه نيافته و موسوم به جهان سوم تحت حاکميت دولتهاي مستبد و فاسد، با فقر و وضعيت انفجاري با خلا وجود جنبشهاي توده اي، سازمانهاي کارگري و اعتراض مردمى، موسسات مالى انحصاري "سازمانهاي غير دولتى" ايجاد کرده اند تا بر وضعيت هولناک فقر و بدبختى و بيماري مردم اين جوامع با اقدامات خيريه اي سرپوش گذارند. اين اقدامات تلاش براي دادن پوشش و چهره اي اخلاقى و انسانى از اين نظم نوين و مجموعه سياستها و عملکردهاي ضد بشري آن است.

نظم نوين سرمايه، سيستم مالى، نظامى، سياسى، ايدئولوژيک و نهادي سرمايه با مشخصه هاي تمرکز و رقابت بى نهايت، جنگ، بحران، اختناق و راسيسم و رياکاري است. ايدئولوژي سرمايه، تفاوت و تاکيد بر تفاوت است: تفاوت در مذهب، تفاوت در قوميت، تفاوت در جنسيت، تفاوت در زبان، تفاوت در منطقه و فرهنگ و تفاوت در همه چيز. همه چيز و هر چيز براي شقه شقه کردن مردم و پايمال کردن هر نوع همبستگى بکار مى رود. از نفرت قومى تا نژادي و جنسى تا نفرت مذهبى. تئوريهاي آشناي پست مدرنيستى، نسبيت فرهنگى، سياست هويت، پايان تاريخ و شکست يونيورساليسم همگى اجزاي ايدئولوژيک نظم نوين سرمايه هستند. مردم را تقسيم مى کنند و تقسيم مى کنند و تقسيم مى کنند تا هيچوقت هيچ نوع مبنايى براي نزديکى و هم سرنوشتى در بين آنها باقى نماند، تا ايده برابري هيچوقت سر بلند نکند، تا سرمايه داري پيروز بماند و انترناسيوناليسم شکست بخورد.

نظم نوين سرمايه دارانه امروز نه انسانى و نه تعديل مى شود. سوسياليسم، لغو مالکيت خصوصى و کارمزدي راه چاره اين وضعيت است. انترناسيوناليسم، همبستگى براي رسيدن به يک انسانيت واحد و بر پايه جهانشمولى حقوق برابر اقتصادي و سياسى و اجتماعى انسانها راه علاج است.

تغيير اين وضعيت، به عقب راندن ميليتاريسم و تروريسم، شکست سرمايه، رها شدن از چنگال خونين اسلام سياسى، به عقب راندن مذهب و رواج سکولاريسم، برقراري سوسياليسم و تعرض ايدئولوژيک به تئوريهاي تفاوت و نفرت و شکست، و تبديل اين وضعيت به برابري اقتصادي، انترناسيوناليسم و همبستگى انسانى، بر دوش ماست. نيروي عظم بشريت متمدن در اعتراض به اين توحش و نابرابريها بارقه هايى از قدرت خود را در جنبش اعتراض به جنگ آمريکا عليه عراق به نمايش گذاشت. اين نيروي عظيم جهانى بايد با پرچم انترناسيوناليسم و برابري طلبى به ميدان بيايد!