خواننده گرامى
نشريه حکمت يک نشريه مجانى نيست. اما باتوجه به اينکه کسانى که خواهان دسترسى به آن هستند ممکن است از امکانات مالى يا امنيتى مناسب براى خريد آن برخوردار نباشند، نشريه را از طريق اينترنت، بصورت رايگان قابل دسترس کرده ايم. اما در هرحال توليد اين نشريه، چاپ آن و اداره امور مربوط به آن همگى هزينه زيادى را در بر دارد. خريد نشريه، آبونه شدن آن و بويژه کمک مالى به ادامه کار نشريه کمک خواهد کرد. براى انجام هريک از اين کارها اينجا را کليک کنيد.

جستجو     Search

بازگشت به صفحه اول


مجيد حسيني

حزب جديد و روشهاي کهنه!

پيش بسوي انقلاب دوم ايدئولوژيک

پيرامون سخنان حميد تقوايي در پلنوم ۲۴ حککا*

مقدمه

نگاهي گذرا بر آنچه گذشت!

تاريخ ما و تاريخ آنها!

پيش بسوي انقلاب دوم ايدئولوژيک

سوسياليسم و تقسيم سهم ها!

بازهم "تولد ديگر...."!

انقلاب ايدئولوژيک در حزب کمونيست کارگري ايران!

معضل قدرت سياسي!

داستان تغيير زندگي

مقدمه

ترديد داشتم اين مطلب را بنويسم، نمي دانم بغير از تعدادي در حزب حکمتيست و حزب کمونيست کارگري ايران (حککا) چه کسان ديگري در اين اوضاع متلاطم سياسي حوصله خواندن اين گونه مقالات را دارند؟ اما سرعت دگرديسي در حککا و حال و هواي دروني امروز آنها اين نوشته را بر من تحميل کرد و خواندن اين نوشته را خالي از لطف نميدانم.

حميد تقوايي بر اساس سخنراني خود در پلنوم ۲۴، نوشته اي بنام "قدرت حزب ما در حزبيت ما است" در نشريه انترناسيونال هفتگي ۱۲۱، منتشر کرده است. در ابتدا نوشته است، به مساله حزبيت، اولويتها و وظايف دوره اي حزب شان مي پردازد و با وجود اين، يک بخش کامل آنرا به حمله به حزب حکمتيست اختصاص داده است.

توجه به اين نوشته براي درک موقعيت امروز رهبران جديد حزب کمونيست کارگري، مسير حرکت آنها، تناقضات آنها، شناخت متد و ديدگاه هاي چپ فرقه اي، جالب است و آموزنده.

براي شروع به همان ترتيبي که در نوشته حميد آمده است آغاز مي کنم.

در اين نوشته بازهم به اتهامات و تکرار شعارهاي ساختگي که در دوره جدايي ما و آنها از هم، به طرف کورش پرتاب کردند، روي آورده است و از تکرار کسالت آور آنها، خود به هيجان مي آيد و نيازي به آوردن دليل و مدرک و يا تحليلي در اثبات آنها نمي بيند.

اما تفاوتي هست. اينبار حميد ادعا کرده است بطور "ريشه اي" به تعريف جدايي ما ميپردازد. کسي که مثل من حميد تقوايي را مي شناسد ميداند هر بار که گفت بحث اش را به سطح "پايه اي تر،ريشه اي تر، عميق تر و.." ميرساند، منظورش اين است که به التقاط گويي يا سطحي نگري ريشه اي تر و عميق تري در مي غلتد و اين نوشته او هم از اين نظر نمونه است.

نگاهي گذرا بر آنچه گذشت!

بر خلاف آنچه حميد تقوايي مي گويد، اختلافاتي که منجر به دو تکه کردن حزب کمونيست کارگري ايران شد، بر سر اختلاف حميد و کورش نبود، برسر اين نبود کورش گفته سوسياليسم زود است و حميد "قهرمان" سر رسيده و گفته وقت اش است، بر سر ساختن دولت ائتلافي از طرف کورش و مخالفت حميد با آن نبود، بر سر حمله کورش به کمونيسم و دفاع حميد تقوايي از آن نبود، بر سر راست بودن کورش و چپ بودن حميد تقوايي نبود.

اين روايت ها ساختگي و نازل است، استدلال نيست، پوشش اصل اختلافات است و بيش از آنکه حقيقتي را بيان کند، سقوط آن کسي را ميرساند که به آنها پناه برده است. بر طبق اين روايت اکثريت کميته مرکزي حزب کمونيست کارگري ايران و اکثريت دفتر سياسي اين حزب در زمان منصور حکمت، ليدر سابق اين حزب، رييس دفتر سياسي حزب و همه کادر هايي در طي بيست و چند سال گذشته در کنار منصور حکمت جنگيدند و اين حزب را ساختند فريب کورش را خوردند و بازماندگان در آن هم لابد فريب حميد تقوايي را!! هر کسي در پناه حميد تقوايي قرار گرفت، اتوماتيک کمونيست است و مدافع سوسياليسم، بقيه ضد آن!

با همين متد و تفکر بود که آقاي تقوايي و حزب اش در عرض يک ساعت تصميم گرفتند که حزب کمونيست کارگري عراق مرتد است و چون به ايشان اقتدا نکرد ضد کمونيست و ضد سوسياليست است. حزب کمونيست کارگري عراق را، بدون اينکه در آن جدلها شرکت داشته باشد، بخاطر اينکه مواضع ايشان را رد نمود، مدال "سوسياليسم" را از سينه اش کند و در ظرف يک روز ضد سوسياليسم اعلام نمود!!

اگر ما و اين جريان بر سر اختلافاتي که داشتيم با هم سروکله زديم، سرهم داد زديم، در مقابل هم نوشتيم، عاقبت راه مان از هم جدا شد و لابد اين دوستان محتاج بودند انگي را به ما بچسبانند، حزب کمونيست کارگري عراق چه، چون به سوسياليسم حميد تقوايي "اشهد" نخواند ند، آني کافر شدند؟

اگر اين حزب مي گفت نظر حميد تقوايي درست است، سوسياليستي بودند؟ اين شيوه بيعت با مراجع تقليد از کجا آمده است؟ اين نوع تعبير از اختلافات در يک جريان کمونيستي بر اساس خير و شر و جن و ابليس چگونه ظهور کرد؟ با اين روش، تربيتي در آن حزب باب کرده اند، دير يا زود دامن خودشان را خواهد گرفت. البته برخورد به سبک مذهبي ها و مريدان بي اراده مراجع تقليد از طرف ايشان امري ابتدا به ساکن نيست و تاريخي را در حزب کمونيست کارگري ايران پشت سر دارد.

اين روش ها اخلاقي و ايدئولوژيک نيست. بايد ديد چه پراتيک و سنتي، محتاج اين روشها است؟ اما هر کسي که حتي از دور هم حزب کمونيست کارگري ايران و فلسفه سياسي منصور حکمت را شناخته باشد ميداند که اين روش ها را هر چه که هست با متدلوژي منصور حکمت فاصله عميقي دارد. از همه کساني که در حزب کمونيست کارگري ايران جا مانده اند حد اقل انتظار اين است که، اين ابداعات را از آن صاحبش بدانند، به منصور حکمت ربط اش ندهند، اين شرافتمندانه تر است.

سياست، هر که با ما نيست، عليه سوسياليسم است، معيارش تفکر و قضاوت فرقه خود است، نه جامعه و جايگاه اجتماعي جريانات و پديده ها. به فاکتها در همين نوشته توجه کنيد.

تاريخ ما و تاريخ آنها!

در همين پلنوم حميد ادعا ميکند تنها خودش و رهبري جديد حزب کمونيست کارگري سوسياليست و کمونيست اند و در معرفي حکمتيست ها چنين نوشته است:

نوشته است:

"ولي دوستان ما به اين دليل به اينجا رسيده بودند که سوسياليسم و کمونيسم و مبارزه طبقاتي را يکسره کنار گذاشته بودند. آنرا تبديل کرده بودند به "باورهاي ايدئولوژيک" که به مبارزه روزمره ربطي ندارد."

بعدا به حکمت جمله دوم اين نقل قول راجع به "باورهاي ايدئولوژيک" و"مبارزه روزمره" بر مي گردم و همين قدر بگويم که اين جمله نا مربوط به جملات ما قبل و ما بعد آن است و انگار با چتر نجات در وسط اين جملات فرودش آورده اند.

جمله اول نقل قول بالا، آخرين و جديدترين توضيح اختلافات سياسي درون حزب قبلي کمونيست کارگري ايران از زبان حميد تقوايي است. باز هم توجه کنيد. اکثريت کميته مرکزي و کادرهاي بالاي حزب "يکسره"، "سوسياليسم و کمونيسم و مبارزه طبقاتي را کنار" گذاشتند و رفتند پي کارشان!! عجب ژرف انديشي و ارزيابي عميقي!! براستي آيا کساني در ان حزب هستند اين فرمايشات را تحويل بگيرند و باور کنند اکثريت کميته مرکزي و کادرهاي ان حزب "يکسره" به همه چيز پشت کردند؟ متاسفانه جريانات دوره جدايي نشان داد چنين کساني هستند. اصلا چرا نباشند؟ وقتي که در اين عصر کساني پيدا شدند بطور شگفت انگيزي خود را گول بزنند، عکس خميني را در ماه ديدند و شيون زاري راه انداختند، چرا عده ديگري باور نکنند اکثريت کادر و رهبران حزب کمونيست کارگري ايران،"يکسره" کمونيسم و مبارزه طبقاتي را کنار نهادند و آقاي تقوايي با آن سابقه مدافع سوسياليسم شد؟

تا آنجا که به منصور حکمت مربوط است، در برخورد به همين روش برخورد از جانب عبدالله مهتدي به خودش در جريان رويدادهاي سال ۱۹۹۱ در کردستان عراق نوشت:

"اين سناريو بيش از حد مسخره و بچه گانه است. من مطمئنم رفيق مهتدي حاضر نخواهد شد تبين مشابهي، با همين متدولوژي، از تحولات و اختلافات درون بيربط ترين احزاب سياسي در دنيا بدهد و يا حتي کشمکش در درون يک محفل سياسي را اينگونه تبين کند. وقتي ديگران موضوع بحث هستند، همه الحمدالله در ديدن ريشه هاي سياسي و تاريخي اختلافات استاد هستند. اما وقتي نوبت به حزب کمونيست ايران ميرسد آخرين چيزي که به ذهن رفيق ما ميآيد اينست که شايد اين اختلافات ناشي از نگرشهاي مختلف به جامعه و سياست و حاصل اهداف سياسي و اجتماعي متفاوت باشد. اين نوع تبين ها همه را، از جمله خود نويسنده آنها را، تنزل ميدهد." ( از: "فقط دو گام به پس").

سوال اين است، اگر حميد تقوايي به بررسي مشکلات و نه جدايي، يکي از نهادهاي جانبي حزبش يا اختلاف با محفلي از دوستدارانش در شهرها بپردازد، آيا همين روش را بکار مي گيرد؟ آيا در وصف علل تاريخي و اجتماعي آن صفحاتي را سياه نمي کند؟ يا اگر نهادي و يا کساني در ان حزب راهشان را جدا کردند باز هم مي گويد "يکسره" به همه چيز پشت کردند و تمام شد؟ اين برخوردهاي سطحي و غير مسئولانه به پديده ها، به حزب، به اشخاص و به سياست از جمله عوامل اصلي دو شق کردن حزب قبلي بود.

فرضا اگر ما و ديگران از تقوايي هم قبول کنيم "يکسره" رفتيم، باز هم توضيح ميخواهد، چرا چنين شد؟ رگه تاريخي آن در حزب چه بود، پيوستگي "يکسره" رفتن اکثريت ان حزب با گذشته و اکنون چه هست، امتدادش چيست، توضيح جابجايي يکروزه نقش ما و آنها در رابطه با کمونيسم منصور حکمت چيست و ده ها سوال واقعي ديگر؟

دو تکه شدن حزب کمونيست کارگري ايران، يکي از رويدادهاي مهم سياسي اين دوره سياست در ايران بود. اثراتش همه جريآنهاي سياسي را در بر گرفت، بر جامعه و نسل جوان که به آن حزب اميد بسته بودند اثر گذاشت. کادرهاي اصلي و با تجربه و گذر کرده از دورآنهاي سخت سياسي بشدت در برابر هم ايستادند، جدل سياسي کردند، بدنبال آن حکمتيست ها از ان حزب جدا شدند، حزب خود را ساختند. نمي شود با تحويل دادن "يکسره" مبارزه طبقاتي را کنار گذاشتند خود را خلاص کرد. بايد کل آن ماجراها بطور دقيق و علمي بررسي شوند تا مبناي آموزش و تجربه اي براي نسل جوان امروز گردد. عده اي "يکسره" رفتند، جواب نيست، در همان حال تاسف آور است.

اما مشکل بدين جا ختم نمي شود. حميد تقوايي با اين تعريف از ان رويداد، نه تنها مخالفين سياسي، بلکه موافقين خود در آن حزب، و کل تاريخ حزب کمونيست کارگري ايران تا کنگره چهار آن را تحريف مي کند و به لجن ميکشاند.

انگار که حزب کمونيست کارگري ايران، عده اي از جوانمرد ها و عياران يا "کمونيست" هايي بودند که دست در دست و گردن هم داشتند، براي رسيدن به سوسياليسم به منصور حکمت، يا به قرآن مجيد قسم خورده بودند و ناگهان عده اي پيدا شدند و"يکسره" زير قول شان زدند و به همه چيز پشت کردند.!! قبل ازهر چيز اين تبين از حزب و جدايي هاي آن، تصويري از تاريخ ان حزب و کمونيسم منصور حکمت و از تشخيص سياسي و نقش کادر هايش بدست مي دهد که دشمنان ما قبلا بدست مي دادند و همه ما به همراه منصور حکمت عليه ان جنگ کرديم.

من با تاکيد بر اين حقيقت که اختلافات در حزب کمونيست کارگري ايران بر سر تقابل دو گرايش ريشه دار، دو جنبش، دو افق کاملا متفاوت درون آن حزب بود از حرمت شخصي و اساسا از انتخاب سياسي هر دو طرف اين کشمکش دفاع ميکنم.

هر دو اين گرايش ها از کنگره اول اتحاد مبارزان کمونيست (در سال ۱۳٦۱) تا امروز تاريخ معين و مکتوب، و بيشتر از زبان منصور حکمت، را پشت سر دارند که اتفاقا در نقد حميد تقوايي و رفقايش در رهبري جديد حزب کمونيست کارگري ايران است. اين تاريخ در تمام مراحل آن قابل ديدن و قابل بررسي و مطالعه است. ما نمي گذاريم اين تاريخ با کلاه برداري سياسي حميد تقوايي و رهبري جديد حزب کمونيست کارگري ايران و تراشيدن تاريخ ناموجود براي خود در وصف مجاهدت هاي ناموجود ايشان براي نجات "سوسياليسم" و "انقلاب" جعل شود.

رهبري جديد حزب کمونيست کارگري ايران به موازات باند زحمتکشان مهتدي و ناسيوناليست هاي کرد، جبهه ديگري براي وارونه کردن کمونيسم منصور حکمت باز کرده اند. بايد اين جبهه را جدي گرفت تا بتوان بستر مشترک آنرا با اين سنت ها و با انواع سوسياليسم هاي غير کارگري و ملي و خرده بورژوائي با معيارهاي ابژکتيو نشان داد.

يکي از عوارض جانبي اينگونه تحريفات، احياي روش هاي فعاليت چپ سنتي و مسموم کردن ذهن جواناني است که با تاريخ و زير و بم هاي اين سنت آشنا نيستند.

توضيح مسير امروز حزب کمونيست کارگري ايران و جدايي ما از آن با تقسيم کار "تيزبينانه" حميد تقوايي در مورد نقش خود و کورش مدرسي، و حتي با ضايعه از دست دادن منصور حکمت مقدور نيست. تاريخ يک سلسله رويدادهاي تصادفي نيست. مارکس گفته است عينيت تاريخ در قانونمندي حرکت آن است. آيا کار بست اينها براي ديگران است وقتي که نوبت به خود رسيد متد علمي مارکسيستي خاصيت خود را از دست ميدهد؟

بايد مسئولانه به اختلافات در حزب کمونيست کارگري ايران و به ماندگاري عده اي در آن و جدايي حکمتيست ها از آن توجه کرد و شنوندگان و خوانندگان خود را دست کم نگرفت. اما به دلايل قابل درک و مشخصي حميد تقوايي علاقه اي به چنين شيوه ارزيابي و تحليلي از حزب خود و جدايي ما از ان ندارد. چرا ندارد؟ چون بررسي علمي اين ماجرا، با تاج "سوسياليستي" که امروز بر سر خود نهاده است، با تقسيم نقش هاي ايشان از خود و کورش مدرسي و از حزب حکمتيست و حزب کمونيست کارگري ايران ، تناقض عيان دارد.

پيش بسوي انقلاب دوم ايدئولوژيک

حکمت جمله دوم:

تقوايي در جمله دوم ميگويد:

"(آنها) آنرا (سوسياليسم را) تبديل کرده بودند به "باورهاي ايدئولوژيک" که به مبارزه روزمره ربطي ندارد."

وقتي که تقوايي با گفتن اينکه ما "يکسره" کمونيسم و مبارزه طبقاتي و سوسياليسم را کنار گذاشته ايم و حساب مان را براي همه روشن کرده ايم، متوجه برخورد آشکار سطحي خود به ما ميشود، براي وصله کردن آن زرنگي بخرج ميدهد و اين جمله بي ربط را بدون مقدمه و بدون اينکه ربطي به جملات دورو برش داشته باشد، وارد کرده است تا از اين طريق ايراد روش خود را به گردن ما آويزان کند. ايشان با اين کار مچ خود را باز کرده است و محتواي برخورد ايدئولوژيکي خود در جملات قبل و بعد از آن را بدست خواننده مي دهد.

برخورد از زاويه ايدئولوژيک و تفکر صرف به پديده هاي سياسي و اجتماعي، بخشي از هويت و سبک کار حميد تقوايي است، نمونه يکي و دوتا نيست و در ادامه اين نوشته بارها با آن روبرو ميشويم.

سوسياليسم و تقسيم سهم ها!

نوشته است: " با سياست روز نميشد به جنگش رفت.(يعني به جنگ ما) بايد دست ميبرديم  به ريشه و يک بار ديگر بر اين متمرکز ميشديم که  کي هستيم و هويت و فلسفه سياسي ما چيست. اين کوته نگري است اگر فکر کنيم دعواي ما با منشعبين بر سر سرنگوني بود، يا بر سر استراتژي قدرت بود. خودشان آنطور فرموله ميکنند.  خير! دعواي ما بر سر سوسياليسم بود."

خيال نکنيد جملات مستدل و"ريشه" اي حميد تقوايي را حذف کرده ام. اين چند جمله، باز هم تکرار مي کنم اين چند جمله، به اضافه دو تا سه جمله ديگر، کل تحليل و ارزيابي "ريشه" اي ايشان در توضيح دو تکه شدن حزب کمونيسم کارگري ايران است. اگر تحليل قبلي او پشت اين جملات بود، مي شد اين چند جمله را بعنوان نظر "ريشه"اي که به آن تحليل متکي است پذيرفت، اگر روزهاي دوره جدايي بود باز هم مي شد از آن گذشت و بعنوان تاکتيکي موقتي براي جمع آوري نيرو به حسابش آورد و صبر کرد.

اما بعد از گذشت يکسال و نيم از ان جدايي، اين قيل و قال ها و فتوا دادن چيزي راجع به ما به دست خواننده نمي دهد، فقط وصف حال و معرف گوينده آن است. تکرار مکرر شعارهاي سطحي،"سوسياليسم، سوسياليسم"، تنزل دادن سوسياليسم بعنوان يک جنبش وسيع اجتماعي و طبقاتي به احکام دلبخواهي و عبارات پردازي، از سنت بازماندگان چپ پنجاه و هفتي است.

اينجا برخورد ايدئولوژيک او به روشني در برابر ما خودنمايي ميکند. اين متد مي تواند طرفداران ساده دل حميد تقوايي را به هيجان بياورد و هورا سر دهند و کف بزنند، حتي براي مدتي سرگرم کند، اما نه تنها خيري به جنبش اجتماعي و سوسياليستي نمي رساند بلکه به حال ان مضر است.

دفاع اين مدت حميد تقوايي از سوسياليسم شبيه قاعده بازي در مهد کودک ها است. قاعده بر اين است هر کودکي اول اسباب بازي را انتخاب کرد، کودکان ديگر حق ندارد آن را از او بگيرند و گيرنده اول هر اسباب بازي مجاز است تا خود از ان خسته شود با ان بازي کند. حميد تقوايي هم زرنگي کرده است، اول "سوسياليسم" را براي خود برداشته است، سهمي براي ما نمانده و به خود حق ميدهد خود را با آن سرگرم کند و با قسم خوردن به سوسياليسم، خود را سوسياليست جا بزند. سهم ما به پيش بردن عملي و واقعي اعتراض سوسياليستي طبقه کارگر در جامعه است، ايشان هم زحمت ادعا کردن حول سوسياليسم، انشاء نوشتن و شعار سر دادن "سوسياليستي" بدنبال جريان راست و ارتجاعي "هخا" و ناسيوناليست هاي قوم پرست "الاحواز" و فاشيست هاي کرد و بد دهني به نهادهاي مترقي از جمله "کانون دفاع از حقوق کودکان" در سنندج و به برگزار کنندگان مراسم روز ۸ مارس سال ۱۳۸۳ در اين شهر را از آن خود کرده است.

انصافا رهبري جديد حزب کمونيست کارگري ايران فعالتر از اينها است و خارج از اين محدوده به خود زحمت مي دهند و براي پاسداري از "انقلاب" و "سوسياليسم"، حزب کمونيست کارگري عراق را بي نصيب نگذاشته اند. در اوج جدال اين حزب با ناسيوناليست هاي کرد و رهبري اعتراضات توده اي مردم در شهرهاي، سليمانيه، کلار، کرکوک و رانيه و ... ، حزب کمونيست کارگري عراق را باند ريبوار احمد مي نامد و فتواهاي "سوسياليستي" حميد تقوايي را نثارش ميکنند و آنها را دو خردادي مينامد. جالب اينکه همزمان با "دو خردادي" اعلام کردن حزب کمونيست کارگري عراق که در راس آن اعتراضات بودند، صفحات سايت روزنه خود را با درج خبر آن اعتراضات طوري آرايش ميدادند که به خواننده بي خبر القا کنند گويا دستي در کار دارند.

اين نمودي از بي مسئوليتي و پرنسيپ سياسي اين جريان است. در جريان اعتصاب عمومي ۱٦ مرداد مردم در شهرهاي کردستان، اول در مقابل ان اعتصاب شانه بالا انداختند، اعتصاب يکپارچه مردم را پاسيفيستي اعلام کردند و رهبري اين حزب و جريان قوم پرست کُرد "پژاک" تنها جرياناتي بودند که فراخوان دادند مردم به خيابآنها بريزند و وقتي که کسي جواب اين فراخوان ها را نداد، به روي مبارک خود نياوردند و "زيرکانه" و "با حفظ موضع" با اعتصاب همراه شدند. اين هم نمونه بر جسته ديگري از اپورتونيسم عيان اين جريان است.

مي گويند دعواي شان با ما بر سر، جنبش سرنگوني و کسب قدرت سياسي نبوده است و ادعا کرده اند اينها فرموله کردن آن اختلافات از طرف ماست و اختلاف شان با ما بر سر سوسياليسم و هويت شان بوده است. اين فتوا ي"ريشه "اي چند اشکال دارد و با فاکتها جور در نمي آيد.

اول! اينکه تنها بر سر آن دو مورد با هم اختلاف نداشته ايم، شايد فراموش کرده است، اضافه بر اينها، اختلاف شديد و اما واقعي ما و آنها را برسر مساله ليدري حزب، برسر جلو کشيدن شعار"زنده باد شوراها" در تقابل با بحث حزب و قدرت سياسي و زدن بر سر حزب و تحقير آن و علم کردن "شورا" و تشکيل حوزه در تشکيلات خارج ايران و غيره هم بود!!

اين اختلافات دفتر سياسي و بعدا کل کميته مرکزي حزب را به دو قطب رو در روي هم تقسيم کرد. در همه اين موارد حميد تقوايي و همفکرانش از جايي شروع کردند و اسناد مکتوب همان دوره نشان ميدهد زير فشار ما مرتب عقب نشستند و سنگر عوض کردند. در سايه تلاش ما، حميد تقوايي و آنهايي که ليدر نمي خواستند، امروز تقوايي ليدر شان است، شعار "زنده باد شوراها" و تشکيل حوزه غيب شدند، پذيرفتند حزب بايد قدرت را بگيرد و امروز حميد تقوايي در وصف حزبيت"، قدرت ما در حزبيت ما است"، به نصيحت دور و بر خود ميپردازد!! اگر بدين خاطر از ما قدر داني نمي کنيد، نمک شناسي سنت خوبي است ياد بگيريد.

دوم! با بيان اينکه اختلاف سر سوسياليسم بود و سر آن موارد نبود، نمي توانيد سابقه اتان در طي ان جدال ها بر سر آن موارد را به حاشيه برانيد و فاکتور بگيريد. کجا گفته ايم کل اختلاف ما با شما بر سر آن دو موردي که نام برده ايد بوده است؟ آيا حميد تقوايي با ما جدل مي کند يا با ذهنيت خود؟

لطفا حريف تراشي نکنيد و قهرمان قلابي تحويل مردم ندهيد. هميشه تاکيد کرده ايم ما و شما به دو جنبش سياسي طبقاتي کاملا متفاوت تعلق داريم، گفته ايم حزب کمونيست کارگري ايران ترکيبي از حکمتيست ها و چپ راديکال بوده است، کورش مدرسي و بقيه براي مستدل کردنش چندين سمينار گرفته اند و در اين باره کتاب نوشته شده است. با وجود اين گفتيم اين جدايي اجتناب پذير بود و سخنراني کورش تحت عنوان "حزب کمونيست کارگري ايران بعد از منصور حکمت" در اولين پلنوم (پلنوم شانزدهم) بعد از دست دادن منصور حکمت به روشني اين را نشان ميدهد. در اين سخنراني کورش به مصافها و مشکلاتي که بعد از دست دادن منصور حکمت در برابر حزب کمونيست کارگري ايران قرار مي گيرد اشاره کرد و از جمله به وجود گرايشات مختلف حزب و ضرورت اعلام صريح نظرات و اختلاف ها و اهميت وحدت عمل در پراتيک اشاره کرد.

سوم! اما مشکل جدي تراز اينها است، قضيه به درک وارونه تقوايي از جنبش سوسياليستي و رابطه ان با جنبش سرنگوني، با حزب و جايگاه آن و با مساله کسب قدرت سياسي و ديگر عرصه هاي اعتراضي بر ميگردد. وقتيکه حميد تقوايي رابطه سوسياليسم با موارد مورد اختلاف فوق را سرو ته مي کند و نمي فهمد، شلوغ بازي در مي آورد.

مي گويد اختلاف بر سر سوسياليسم بود، بدون اينکه نشان دهد در چه عرصه هاي نظري، تئوريکي، سياسي و پراتيکي و در چه اشکالي، دارد سيستم فکري و متد چپ سنتي کهنه را بر روي ميز ما ميگذارد. مگر در همين نوشته ايشان حزبيت را از هويت خود نتيجه نمي گيرد، خوب، چرا نوبت به بحث ما رسيد همين نکته به هويت و سوسياليسم ايشان بي ربط ميگردد؟

بالاخره لااقل تبييني تحويل صفوف خودتان بدهيد که يک بار مصرفي نباشد، ما که ميدانيم مشکلتان راضي کردن صفوف خودتان با شيطان سازي از ما و توجيه بر هم زدن حزب قبلي در عشق به" سوسياليسم" و سر دادن شعارهاي "چپ" و راست روي در سياست و عمل است.

مساله اين است در اين متد، سوال ديرين پيش پاي کمونيستها در برخورد به اعتراضات روزمره سياسي و اقتصادي و محدود مردم و پاسخ بازهم ديرين و کليشه اي سنت چپ غير اجتماعي در برخورد به چنين اعتراضاتي قرار گرفته است.

اين مبارزات "سوسياليستي است يا دمکراتيک"؟ عنوان يک جدل جدي و ديرينه کمونيسم منصور حکمت با چپ قديم بود. تمام کتاب "آناتومي ليبراليسم چپ" و جدل منصور حکمت با وحدت کمونيستي بر سر همين مساله است. حميد تقوايي با فرض حذف پيوستگي تاريخ کمونيسم منصور حکمت و متد و روش سياسي حکمتيستي، بر اين توهم سوار شده است که گويا خواهد توانست با تکيه بر ليبراليسم چپ، تعبير خود را از ريشه هاي جدال گرايشات درون حککا به فروش برساند. منصور حکمت در همان جا در نقد روش ليبراليسم چپ مي گويد:

"...که تيوري "تدارک انقلاب سوسياليستي" بياني ليبرالي براي استنکاف از عمل سوسياليستي در بحرآنهاي انقلابي ايست که جامعه بورژوائي عملا از سر مي گذراند."

باز هم نوشته است:

"از نظر ما اين مهمترين مولفه در نقد ليبراليسم چپ محسوب مي شود، چرا که تمام خاصيت تئوريک اين جريان در اينست که به بهانه" تدرارک انقلاب سوسياليستي" با تقديس لفظي انقلاب سوسياليستي بطور مجرد، بي آلترناتيوي و انفعال در انقلاب واقعي و سپردن سرنوشت اين انقلابات به بورژوازي را توجيه نمايد."

ونيز

"تجربه همين جنبش چپ ايران نشان داده است که تنها با شرکت در بحث حول مسايل جنبش، تنها با قرار دادن آلترناتيو عملي در برابر فعالين کمونيست و در يک کلمه، تنها از طريق يک عملکرد سياسي مي توان بر آرايش و قطب بندي موجود نيروها تاثير گذاشت." (" در نقد وحدت کمونيستي: آناتومي ليبراليسم چپ" از منصور حکمت است.)

از نظر من حزب کمونيست کارگري فعلي سخنگوي تمام عيار جريان ليبراليسم چپ ايندوره است. رهبري اين حزب در دوره بحراني فعلي به جاي پراتيک کمونيستي براي تاثير گذاري بر رويدادها در جهت انقلاب سوسياليستي فکر مي کنند به زور شعار و لفاظي حول سوسياليسم، انقلاب سوسياليستي مي شود.

متد اين دوستان، سوسياليسم را از جامعه و حرکات اجتماعي طبقه کارگر و مبارزات روزمره منتزع مي کند و به مکتب و تفکر و "نبرد مواضع" تقليل مي دهد. در حاليکه تمام فلسفه کمونيسم منصور حکمت و حکمتيسم در اين است که کمونيسم جنبش فکري نيست و يک جنبش اجتماعي وسيع طبقه کارگر است و با مبارزات و اعتراضات روزمره و دايمي در جامعه و از جمله مواردي که سرش با هم اختلاف داشتيم ربط دارد. با اجاز حميد، اين جنبش وسيع، آزاديهاي سياسي، بهداشت مردم، برابري زن و مرد، لغو اعدام، جنبش سرنگوني، حقوق کودک، دستمزد، بيمه بيکاري و بسياري از موارد ديگر را که مطالبات برنامه اي ما است در بر مي گيرد. مبارزه براي اين نوع مطالبات و برقراري يک رابطه بين "اصلاحات" و "انقلاب اجتماعي" يک وجه مهم از تمايز کمونيستهاي دخالتگر و مارکسيسم پراتيک با وعظ و عبارت پردازي هاي "سوسياليستي" روشنفکران خرده بورژوا است.

چپ سنتي و فرقه اي اين را هرگز درک نکرد و با اين انشاء نويسي هاي حميد تقوايي به نظر ميرسد هرگز هم درک هم نمي کند. امر کمونيستها پيشبردن همه وجوه جنبش طبقاتي در تمام مراحل و دوره هاي آن است و کمونيستها نبايد بگذارند افق جنبش بورژوائي بر آنها تسلط يابد. اين درک از رابطه سوسياليسم با ديگر عرصه هاي اعتراضي جايگاه مهمي به پراتيک و دخالت آگاهانه کمونيستها در آنها مي دهد. تعريف "ريشه" اي آقاي تقوايي از ان اختلافات، نا مربوط اعلام کردنشان به سوسياليسم، دفاعيات هوايي ايشان از "سوسياليسم" نشانه خيزي است که پوپوليسم وارونه عصر حاضر در قالب حزب کمونيست کارگري ايران بر داشته است. بعدا به مشکلات و تناقضاتي که اين متد دامنگير فعالين آن جريان کرده است خواهيم رسيد.

منصور حکمت در برخورد به اين متد و درک وارونه آقاي تقوايي از سوسياليسم در" نامه شماره ۴ پيرامون مباحثات و نوشته هاي اخير رفيق تقوايي در باره جمهوري سوسياليستي ايران" در منتخب آثارميگويد:

" رفيق حميد، در اثبات ضرورت و فوريت شعار جمهوري سوسياليستي مخاطب خود را در درون و بيرون حزب در قامت يک چپ پنجاه و هفتي و"مرحله انقلابي" تصور ميکند و براي چنين ذهنيتي استدلال ميکند."

باز هم در همين نامه در معرفي و تعريف از سوسياليسم آمده است: " جمهوري سوسياليستي ايران چکيده برنامه و هدف سياسي حزب است به زبان خود مردم و در فرهنگ خود مردم. اين تکليف همه را با ما روشن ميکند." خط تاکيد زير از من است.

چکيده برنامه و هدف سياسي حزب يعني چه؟ به بخش هاي مختلف برنامه و بخش مطالبات آن، به جايگاه سرنگوني جمهوري اسلامي و اهميت کسب قدرت سياسي توسط حزب از نظر منصور حکمت مراجعه کنيد تا متوجه تصوير و حرکت معکوس حميد تقوايي از سوسياليسم و راه رسيدن به آن بشويد. باز هم در همان نامه منصور حکمت نوشته است:

" بنظر من طرح شعار جمهوري سوسياليستي که حميد بدرست روي آن انگشت ميگذارد ولي به اندازه کافي بازش نميکند، کنکرت کردن برنامه و اهداف ما براي مردم است." خط تاکيد از من است.

اينجا منصور حکمت از جهت ديگري براي معني کردن سوسياليسم وارد ميشود و دوباره در توضيح شعار جمهوري سوسياليستي، به معني کنکرت کردن برنامه و اهداف ما، در شعار جمهوري سوسياليستي بر مي گردد و در واقع مي گويد دفاع از سوسياليسم شمشير زدن در هوا نيست و بايد به مردم گفت يعني چه. منصور حکمت براي اين معني کردن در نامه هاي شماره ۴ و ۷ در نقد بينش حميد تقواي از سوسياليسم، بارها ما را به برنامه يک دنياي بهتر ارجاع ميدهد. برنامه حزب با همه محتواي تئوريک و سياسي و اجتماعي آن و تمام مطالبات کوچک و بزرگش به سوسياليسم ربط دارد و در ان شعار خلاصه شده است. حالا چرا اختلافات بر سر کسب قدرت، جايگاه حزب، مساله سرنگوني جمهوري اسلامي با همه ابعادش و غيره به سوسياليسم مربوط نيست، ولي اختلاف سر"خود" سوسياليسم، بعبارت دقيق تر، مکتب سوسياليسم، مربوط است؟ اين وارونگي و سروته کردن کل قضيه است که فکر ميکند سوسياليسم و تفکرش اعتراض سوسياليستي را بوجود آورده است. اگر سوسياليست بودن با سر دادن شعار آن، تکرار مداوم ان، سياه کردن صفحات نشريات با اين شعار مساوي باشد، ما و حميد تقوايي و خيلي از جريانات ديگر در اين باره کم نياورده ايم. دعواي ما با تقوايي و بقيه بر سر سوسياليسم، در خلاء انجام نمي گيرد و با داد و هوار هاي "سوسياليستي" ايشان به جايي نمي رسد. اينجا خواستم با آوردن اين فاکتها و توضيحات اين جدل را به زمين واقعي سفت مبارزه طبقاتي و سياسي برگردانم.

بازهم "تولد ديگر...."!

در وصف و اندر فوايد دو تکه کردن حزب کمونيست کارگري ميگويد:

"ما وقتي از اين جنگ بيرون آمديم حزب قويتر و منسجم تري شديم. حزب تولد ديگري پيدا کرد. يکبار ديگر بر گشتيم به ريشه هاي فکري و آرماني و هويتي مان."

در گرما گرم جدل روزهاي جدايي حميد تقوايي همين ها را گفت، گفت اين جدايي آنها را "قويتر و منسجم تر" مي کند. در ان روزها هم ما که جدا شديم و تقريبا نزديک به تمام آنهايي که در آن حزب جا ماندند، از دو تکه شدن حزب خوشحال نبوديم و به اين نظر نقد داشتيم و کسي حاضر نبود از آن دفاع کند. ما هنوز روي نظر خودمان هستيم و معتقديم که هيچ ضربه اي از جانب دشمنان ما و از طرف جمهوري اسلامي قادر نبود به اندازه اين جدايي تحميلي به اعتبار و جايگاه اجتماعي کمونيسم در ايران ضربه بزند. ما هنوز ما نتوانسته ايم زخمها و خلاء هايش را در جامعه پر کنيم.

اما تاکيد مجدد و "غرور" آفرين امروز تقوايي بر محسنات جدايي، تنها نشان پرتي آنها نيست، واقعياتي را در خود دارد و نشانه "بلوغ" آن حزب و در عين حال رو آمدن تناقضات دروني ان است.

با مرگ منصور حکمت، حزب کمونيست کارگري ايران ليدرش را از دست داد، حکمتيست ها رهبر گرايشي خود را. در نتيجه تعادل بين گرايشات درون حزب بهم خورد، چپ بي رهبر و مطيع گرايش کمونيستي درون حزب به تحرک افتاد. از دست دادن منصور حکمت به هر دو گرايش درون حزب ضربه عاطفي زد، اما اين ضربه براي حکمتيست ها دوبل بود،عاطفي و سياسي. با از دست دادن منصور حکمت، خود حزب براي حکمتيست ها بعنوان دستاورد يک عمر تلاش فکري، سياسي، پراتيکي و نظامي، عزيز تر و بر جسته تر شد. حزب را براي همين روزها ساخته بوديم که کاري با آن انجام دهيم. حزب بزرگي بود، پيشرفت کرده بود، توجه جامعه به آن جلب شده بود، در آستانه توده اي شدن بود، خود عامل تغيير تناسب قوا در جامعه به نفع کارگر و مردم زحمتکش بود، حفظ آن دفاع از گذشته و آينده همه ما بود و اين جنبه از احساس مسئوليت سياسي توام با احساس فکري و عاطفي عميق به ميراث منصور حکمت ما را در برخورد به اختلافات محتاط کرد. منصور حکمت گفت بعد از خودش بيش از آنکه نگران تغيير خط حزب باشد نگران از هم پاشيدن آن است، اين گفته او بخاطر حزب داري او نبود و به جايگاه سياسي اجتماعي حزب بر مي گشت.

در قطب مخالف ما گرايش چپ سنتي درون حزب علاقه اي به آن تاريخ و ادامه اش نداشت. به موقعيت گذشته خود در حزب راضي نبود، منصور حکمتي در ميان نبود، ميدان را خالي ديد و براي اولين بار در تاريخ آن حزب فرصتي براي تغيير آن به نفع خود گير آورده بود. فعالين اين گرايش در سرتاسر تشکيلات به تحرک در آمدند. به همان اندازه اي که حزب و قوانين آن، برنامه و اساسنامه آن، سلسله مراتب آن، سنت هاي آن، حفظ حرمت شخصيت کادرها و اعضاي آن، انسجام و سلامتي سياسي حزب براي حکمتيست ها با ارزش بود، براي چپ سنتي درون حزب مزاحم بود و بي ارزش. در نتيجه خارج از قوانين و موازين حزبي و قرار و مدارهاي دفتر سياسي و کميته مرکزي به جان حزب و تشکيلاتش افتادند و سنگ پراکني کردند. به سراغ همه رفتند، به هر شيوه تبليغي و به زدن هر نوع اتهامي به اشخاص روي آوردند، همه مرزهاي پرنسيب ها و اخلاق سياسي را زير پا نهادند تا کسي را به صف خود اضافه کنند. نسبيت سياسي در حزب و روشهاي محفلي را باب کردند و نمونه هايي از ان، بر خورد به مهرنوش موسوي، لغو خود سرانه کنفرانس انگليس، دور زدن پلنوم کميته مرکزي، توطئه کنار نهادن بهرام مدرسي دبير سازمان جوانان و کشيدن تصميمات محفلي آنها به داخل کنگره چهار و در جوار ان بود. اسناد همه اين تحرکات موجود است و ميشود عليرغم لاک گرفتنشان توسط حميد تقوايي و دوستانش به آنها مراجعه کرد.

مشکل بود گرايش چپ درون حزب از کانالهاي حزبي به جايي برسد، منبع قدرتش خارج از آن بود و دل خوشي از ضوابط و سنت هاي پيشرفته حزبي نداشت و طبيعي بود که حميد تقوايي داد بزند کميته مرکزي و ارگآنهاي حزب را دور مي زند و در مقابل به فراخوان کنگره مستقيم اعضا پناه برد.

روشهاي محفلي اين دوستان قبل از اينکه به محفليست بودن آنها مربوط باشد اساسا از نياز آنها به کسب تغيير موقعيت خود و بي علاقگي سياسي شان به حزب بود. تحريفات علل جدايي و تاريخ حزب قبل از اينکه به دروغگويي آنها بر گردد به بيگانگي آنها به تاريخ و مباني سياسي و تئوريکي و پراتيک کمونيستي اين حزب مربوط است. اين بيگانگي به حزب و سياست هايش پديده جديدي نبود، بخشي از تاريخ آن حزب بود و مساله جديد بهم خوردن تناسب قواي قبلي بين گرايشات درون حزب و شرايط عيني و سياسي جامعه ايران بود. در هر حال آنها لازم نديدند دستشان را در قيد وبند هاي حزبي محبوس کنند و بحال حزبي دل بسوزاندند که دلبستگي به آن نداشتند. آنها به حزب ويژه و منطبق بر سنتها و مناسک خود نياز داشتند. ما به حزب و جايگاه اجتماعي اش نگاه مي کرديم، مدتها تحمل بخرج داديم و مسئولانه حزب را چسبيده بوديم تا نگاهش داريم. از اين احساس مسئوليت و حزبيت ما داشتند دستمايه تعرض تبليغي به ما را مي ساختند، عوام فريبي به خرج دادند، به سبک عقب مانده و سنت پوپوليستي گذشته، خود را مدافع توده تشکيلاتي جا زدند و حتي بسيار نا مسئولانه بحث را بردند بر سر محل تولد و مليت و منشا "کميته کردستاني" براي اختلافات تراشيدند، که همين تبليغات ناسيوناليستي را اقليتي باور کردند. جنبش طومار نويسي و جمع آوري امضا را دامن زدند، از فرط "حزبيت" بودن، توده هاي تشکيلاتي را جلو انداختند و روي قوانين حزبي را کم کردند. از مکانيسم هاي حزبي به بيرون پريدند، گفتند خود آنها طرفدار دادن اسناد به تشکيلات هستند و ما حکمتيست ها نيستيم، گفتند همه براي رفتن به مناسک کنگره 5 به خط شويد و آنرا بعنوان نشانه اتکاي آنها به اعضا و بي اعتمادي ما در بوق کردند. بدين ترتيب قبل از"کنگره ۵" عملا مقررات و سنت هاي مدرن حزبي را زير پا نهادند و بي اعتبار اعلام کردند، در مناسک کنگره ۵ اصول و مباني سياسي و تئوريک و اعتبار کمونيسم را. منشا حرکت آنها محصول باطل کردن حزبيت و تمام قرار و مدار و مصوبات همان دوره کميته مرکزي و دفتر سياسي بود. حزب و پرنسيب هايش محصول يک عمر تلاش کادر و اعضايي بود که به شورش عليه آنها دعوت مي شدند. مگر تا حالا به آن صورت کنگره گرفته بوديم؟ مکانيسم هاي حزبي انتخابات و انتخاب نمايندگان کنگره کجا رفت، حزب کادرها چه شد، تا آن موقع کسي مي توانست کميته مرکزي آنرا دور بزند، پلنوم را لغو کند و عکس مار را بکشد، فراخوان شورش به توده هاي تشکيلاتي عليه حزب و رهبري بدهد و تحرکات فرقه اي را بنام حزبيت معرفي کند؟ اما اين تحرکات فرقه اي محصول ببار آورد و طيفي از فعالين اين خط و تعداد ديگر هميشه مشهور به فرصت طلب و حسابگر از دوران حزب کمونيست ايران و کومه له قديم را، از حاشيه به جلو آورد و شکوفا کرد. اين طيف به مقام سردمداري آن حزب ارتقا يافتند. بطور واقعي تعدادي مشغول ساختن حزب خود بودند و حزب خود را يافته بودند. بدينگونه حزبيت ما، پايبندي ما به اصول و موازين آن، به اهميت حفظ حزب، امکان تعرض آنها به حزب و به ما را بالا برد. آنها چيزي را در آن جدلها از دست نمي دادند و نفس پا بر جايي حزب مساوي خنثي شدن نصف نقشه اشان بود. با جست و خيزهاي خارج از مکانيسم هاي حزبي، حزب را فلج کردند. عاقبت با فرمان "داهيانه" لغو پلنوم کميته مرکزي و فراخوان به مراسم "کنگره ۵"، حزب رسما لغو شد و حميد تقوايي اين "افتخار" بزرگ را نصيب خود کرد.

حزب و کمونيسم و موقعيت آن در جامعه مبناي حرکت اين دوستان نبود و در نگراني منصور حکمت از سرنوشت حزب شريک نبودند. به خود و منفعت سکت خود فکر مي کردند و چه باکي بود اعتبار کمونيسم و وجهه اجتماعي ان ضربه ميخورد و هنوز هم نمي فهمند يکي از فاکتورهاي دخيل در سياست جامعه ايران را "فاتحانه" نابود کردند.

من هم نظر حميد تقوايي را دارم، با اين جدايي حزب او "قويتر و منسجم تر" شد، اما، با اين تبصره کوچک که حزب منصور حکمت متلاشي گرديد. حکمتيست ها بر همان مبنا و سنت حزب خود را ساختند. قبل از اين رويدادها، نيروي چپ در حزب قبلي پراکنده و مهار شده بود. حميد حق دارد بانگ سر دهد قويتر شده است. مگر اين چپ قبلا حزب داشت، رهبر داشت، انسجام و تشکلي داشت، اعتماد بنفس داشت، حالا که از دست حکمتيست ها خلاص شده است و حزبش را در قالب حزب قبلي درست کرده اند چرا ليدرشان نگويد "قويتر و منسجم تر" شده ايم؟ اين يک واقعيت تلخ براي کمونيستها است اما براي حميد تقوايي پيروزي است. معيار ايشان جمع و جور کردن فرقه خود بود و تا اينجا گامي را رو به جلو بر داشته است. اگر روزهاي اول در ان حزب به اين نقدي بود حالا شک کردن به ان جرم است. همه در اثباتش بخط شده اند تا اين فرقه را صيقل دهند و اندر فوايد رفتن ما و بهم زدن حزب منصور حکمت به منبر ميروند و روح خبيث ما را تابلو مي کنند و اضافه شدن چند عضو در برابر ان ضربه عظيم اجتماعي را به شاهدي ميگيرند!

درد ما اين بود، با اين سنت و تفکرات روبرو بوديم، با کسي که، بالا بردن که هيچي، حفظ اعتبار اجتماعي کمونيسم در جامعه مساله اش نيست، ضربه زدن به آن به دردش نمي آورد، از جمع کردن فرقه اش به شوق مي آيد و دستاوردش مي داند چکار بايد کرد؟ اين ادعاي من نيست و خودشان در هر سخنراني و نوشته اي تکرار ميکنند، اين جدايي قويتر و منسجم شان کرده است.

درست مي گويند حکمتيست ها ضربه خوردند و اعتبار اجتماعي ما و اميد به ما و آلترناتيو کمونيستي ما در جامعه کم شد. مگر حميد تقوايي به خواب مي ديد چپ سنتي صاحب حزب شود، آنهم در قالب خوشنام ترين حزب در ايران، در حزبي که بخشي از مشخصه و فلسفه وجوديش مرزبندي و به حاشيه راندن همين چپ بود. دوره هاي حاشيه نشيني حميد تقوايي در حزب قبلي، غيبت او، سکوت او، نقد مداوم نظراتش هرگاه خواسته چيزي را بگويد و البته دوره انتقاد پذيري ايشان و "بازهم خراب کردم" هايش که کساني را از فرط معصوميت و ساده مزاجي"رييس" به غش مي انداخت، تمام شد.

انگار که حميد تقوايي انتقام اول و آخر گذشته خويش و کل چپ سنتي را از کمونيسم منصور حکمت گرفته است. با اين حرکت، او قهرمان جبهه چپ فرقه اي ايران شده است و پرچم آنرا به اهتزار در آورده است. وقتيکه مي گويد"حزب تولد ديگري پيدا کرد"، اعلام موجوديت اين حزب جديد است، اعلام صريح آغاز جديدي در قالب حزب قديم است. به زبان بي زباني اعتراف مي کند، حزب ديگري متولد شده است، اين را از آقاي تقوايي بشنويد، اين حزب، حزب قبلي کمونيسم کارگري ايران نيست و تنها وجه اشتراک شان نام آنها است. هنوزدارند از قبل فعاليت و اعتبار حزب قبلي کمونيسم کارگري ايران ميخورند تا سنت و سياست خود را جا بيندازند.

اگر"تولد" اين حزب با ازهم پاشاندن حزب قبلي ممکن شد، بقاي آن از اين راه نمي گذرد. بيش ازيکسال و نيم از جدايي حکمتيست ها از آن گذشته است.

اين حزب جديد کمونيست کارگري ايران متولد شده در کنگره اولش، با انتخاب رهبري جديد، حيات سياسي خود را آغاز کرد. در اين مدت چندين پلنوم و ده ها کنفرانس و جلسات مختلف داشته اند، پراتيک و مواضعي را اتخاذ کرده اند، راهي را رفته اند، انتظار اين بود رهبري جديد حزب جديد کمونيست کارگري ايران در پلنوم رهبري جديدش، بعد از گذشت اين همه مدت واين همه ادعا و مدح گويي روزانه از پراتيک و نقش خود، رو پاي خودش مي ايستاد، و با اتکا به کارنامه اين مدت از فعاليتش به معرفي خود و تعين وظايف و تعريف از حزبيت و .... مي پرداخت. انتظار مي رفت قوامي گرفته باشند و از فحش دادن به ما بي نياز باشند.

شک دارم مانند دور گذشته فحش دادن به ما، شور و شوقي در آن حزب ايجاد کند، مايه کسب مقام کسي گردد و اين دوره تمام شد. با اين وجود حميد تقوايي در ميدان متروکه جدل هاي دوره جدايي جا مانده است و دليرانه سينه سپر کرده است و شمشيرش را مي چرخاند تا اعضاي حزبش را بدانجا بکشاند. ولي اکنون ديگر رويش بما نيست، به درون خودش است.

بنظر نمي آيد دگرديسي دروني آن حزب به جايي رسيده باشد، اين کاري نيست که حميد تقوايي بسادگي ازعهده اش برآيد و در اين مسير با مشکلات متعدد دروني و هم سياسي و اجتماعي روبرو است. اگر ما و مردم از اوضاع دروني شان بي خبر باشيم، در رابطه با حضور آمريکا در عراق، مساله اتمي در ايران،"هخا"، "الاحواز"، اعتصاب عمومي مردم در کردستان، دفاع از ناسيوناليست هاي کرد، اخيرا در برخورد غير مسئولانه به رهبران کارگران شرکت واحد و اعتراضات دو ماهه اين کارگران و بسياري موارد ديگر، ديديم افتضاح بالا آوردند، خراب کردند و مطيمنا روزبروز آمار افتضاحات سياسي آنها بالا خواهد رفت. رهبري جديد اين حزب، قبل از همه حميد تقوايي، بيش از هر وقت ديگري به ادامه انقلاب ايدئولوژيک براي سر و سامان دادن به اوضاع دروني و توجيه اين سياستها نياز پيدا کرده است.

انقلاب ايدئولوژيک در حزب کمونيست کارگري ايران!

کوبيدن بر طبل تولد ديگر حزب، تاکيدات مکرر حميد تقوايي "به ريشه هاي فکري و آرماني و هويتي" در اين پلنوم، چيزي نيست جزء ادامه انقلاب ايدئولوژيک ايشان که در اوج اختلافات ما و آنها با شعار"غسل تعميد" حزب و کميته مرکزي پرچمش را بلند کرد. همان موقع، حکمتيست ها محتواي واقعي اين انقلاب ايدئولوژيک را بر ملا کردند، جواب در خور به آن را دادند، و گفتيم اين انقلاب ايدئولوژيک خطابش به ما نيست، به آنهايي است که در ان حزب مانده اند و همين نوشته و سخنراني در پلنوم ۲۴ آن حزب يکبار ديگر صحت اين موضع ما را نشان ميدهد.

در اين پلنوم، ما در مقابل حميد تقوايي نيستيم، با اين وجود در همان جا او بر دو محور، يکي حمله به ما، دوم سرکوفت زدن به تشکيلات خودشان، انقلاب ايدئولوژيک خود را پي مي گيرد. در تعريف جدايي ما از ان حزب، بارها "به ريشه هاي فکري و هويتي"، و تکرار"هويت و فلسفه سياسي" خودشان، بنام توضيحات "ريشه" اي بر مي گردد. قبلا معني اين را توضيح دادم و اينجا اضافه ميکنم که خاصيت چنين روشي جلوگيري از هر گونه شک و گماني در بر خورد به اختلافات و جداييها است، بايد همه را ساکت کرد، دو تکه کردن حزب را دستاورد بحساب آورد، چون به "هويت" مربوط است، فرد منتقد اتوماتيک ضد سوسياليست و راست خواهد شد و راهي نيست جز شکر گذاري به بارگاه حميد تقوايي که از آن "بلايا " نجات شان داد. اتهامات به ما هر چه "هويتي" تر و سنگين تر باشد، کارايي انقلاب ايدئولوژيک در درون تشکيلات بيشتر است.

محور اول حمله به ما، مقدمه چيني بر قسمت دوم در رابطه با درون خودشان است. حميد تقوايي در تعريف از حزبيت، علل پيش نرفتن کارها در تمام عرصه ها، رفع موانع و مشکلات، شکوه از مسئولين کمپين ها که "حزب را جا گذاشته" اند، با صراحت بيشتري اجزاء مختلف انقلاب ايدئولوژيک خود را به نمايش ميگذارد. ايشان در آن پلنوم کيمياي هر ضعف و نواقصي در حزب کمونيست کارگري ايران را در هويت کمونيستي و باورهاي کمونيستي آحاد حزبش جستجو ميکند. به عناوين مختلفي به سرزنش اعضاي حزبش ميپردازد و فلسفه وجودي کادر و اعضاي آن را بارها و بارها به زير سوال مي برد. به چند نقل قول از سخنان ايشان در پلنوم توجه کنيد.

"چرا نميخواهيم ديگران مثل ما فکر کنند؟  چرا عضو گيري براي ما به امر دشوار و پيچيده اي تبديل شده است؟ براي اينکه اين حقايق، اين نقطه قوت خود و دليل وجودي خود را فراموش کرده ايم."

طرح سوال و جواب ايشان به آن سوال در نقل قول بالا جالب است و توجه کنيد.

"اينها بديهيات کار هر حزب کمونيست واقعي و کارگري است  مگر اينکه البته هويت مان را فراموش کرده باشيم ،.."

خط تاکيدها از من است.

خطاب حميد تقوايي به کيست؟ کدام ارگان و نهاد و اشخاصي در ان حزب مانع اند که ديگران مثل آنها فکر نکنند و يا اينکه "دليل وجودي خود" و "نقطه قوت" و هويت خود را فراموش کرده اند؟ مشکل هر چه باشد ربطي به نخواستن اعضا و فراموش کاري و ايمان آنها ندارد. شنودگان اين سخنراني در ان پلنوم يا بايد جواب آقاي تقوايي را بدهند و يا اينکه به باور کمونيستي خود شک کنند، به سر و روي خود بزنند و براي کمونيست ماندن و کمونيست شدن به سماع عارفانه بپردازند و به حالت خلسه روند. از قرار"غسل تعميد" تنها شامل حال کميته مرکزي نميشود، همه بايد امتحان کمونيستي پس دهند. در ادامه حميد تقوايي سوال مي کند:

"حالا بايد بر گرديم و از خودمان بپرسيم اين تاکيد بر هويت کمونيسم امروز چه جايگاهي دارد؟"

حميد تقوايي باز هم خودش جواب خود را اينطور ميدهد:

"بحث من بر سر هويت ماست. و به همين هويت کمونيستي  ارج ميگذارم و به همين ميگويم مبارزه و به همين ميگويم پيش شرط اصلي پيروزي و رهايي. اگر قدر اين را بدانيم، اگر بفهميم منبع قدرت ما اينست، منبع بشاش بودن ما اينست، منبع پيشروي ما در سنندج و در کانادا و در انگليس اينست، آنوقت کسان ديگر را هم مثل خودمان خواهيم کرد. آنوقت ميفهميم عضو گيري يعني چي."

پس تمام بحث بر سر هويت خودشان است، اگر اعضاي حزب کمونيست کارگري ايران، کمونيست مورد نظر تقوايي باشند، غل و غشي در هويت شان نباشد، همه چيز حل است، و اما بگفته ايشان کساني در آن حزب "قدر اين را"، يعني کمونيست بودن را، نمي دانند. نقطه حرکت تقوايي، فرض کمونيست بودن اعضا ي حزبش نيست، "ارج" نگذاشتن به "هويت کمونيستي"، از طرف اين اعضا وعدم درک آنها از"منبع قدرت" و "منبع بشاش بودن" و "هويت"شان است.

به زير سوال بردن ماهيت اعضاي ان حزب و رجعت دادن آنها به اعتقادات شان و تزکيه نفس بدور"کمونيسم"، نه کمونيسم است و نه کسي را کمونيست خواهد کرد، اين عين انقلاب ايدئولوژيک است. حميد تقوايي با آثار و عوارض فشار و سنگيني کمونيسم منصور حکمت در ان تشکيلات درگير است و ميخواهد کيلومتر همه را صفر کند، از اين رو سوت شروع نوع ديگري از کمونيسم را بصدا در آورده است. عمري را در جدل با چنين روشهايي صرف کرديم، به جاي برگشتن بدرون خود، موانع و سنت هاي نادرست و تحميل شده به جنبش کمونيستي و ايده هاي غلط و عوارض فشار بورژوائي را نقد نموديم و به کنار نهاديم. اعضاي ان حزب چکار کنند و چگونه امتحان پس دهند تا نمره قبولي کمونيست بودن خود را از ليدر شان بگيرند؟ اين روشي است سابقه دار از فعاليت چپ سنتي در ايران و در ميان جريانات ملي و مذهبي که به جاي بر خورد علمي به سياست و مبارزه طبقاتي و رفع مشکلات و موانع به کندکاو در درون اشخاص و باورها روي مي آورند. منصور حکمت، با بحث تفاوتهاي ما، نقد سوسياليستي تجربه شوروي، بحث عضويت، بحث حزب سياسي، حزب و قدرت سياسي، حزب و جامعه و کوهي ادبيات کمونيستي پايه هاي کمونيسم خود و حزب را محکم کرد و به اينجا رساند و آقاي تقوايي با فراري دادن روح خبيث در درون آدمها، دارد به سنتهاي عهد عتيق پوپوليسم و خود زني و "انتقاد و انتقاد از خود" مايوييستي رجعت ميکند!

البته انصاف بايد داشت و اگر گفته هاي ليدر را از زمان و مکان و بخصوص از دستاوردها و مسيري که کمونيسم منصور حکمت طي کرده است و از مبارزات کمونيستي بيش از سه دهه تعدادي از کادرهاي همان حزب و جنبش کمونيستي در ايران جدا کنيد، نکات قابل بحثي در ان هست. اما بحث در ان حزب و پلنومش انجام گرفته است، آن تاريخ هم هست و حکمتيسم آنقدر قوي هست که اينگونه چرنديات را سر جاي خود بنشاند. در هر صورت چاره اي نيست، اين مسيري است که حميد تقوايي مجبور شده است بهر قيمتي بدان قدم نهد، دگرديسي کامل ان حزب و انقلاب ايدئولوژيک تنها راه اجتناب ناپذير او است.

تمام انقلابات ايدئولوژيک در دنيا، از نوع مذهبي و غير مذهبي ان، از نوع تقوايي ان، جامعه و جنبش ها را ول مي کنند و به تهييج ايدئولوژيکي و سنجش اعتقادات افراد بر مي گردند و شيطاني را در برابر خود قرار مي دهند. کار هر انقلاب ايدئولوژيکي، پرده پوشي ناتوانايي و ناکامي ها و به فروش رساندن افتضاحات بنام پيروزي است. انقلاب ايدئولوژيک مجاهدين، انقلاب فرهنگي چين و جمهوري اسلامي نمونه هايي از آن است. در اين پلنوم حميد تقوايي ايدئولوژي و باورها را محور قرار مي دهد و آنقدر برجسته مي کند تا جاي سياست و تلاش براي رفع موانع فعالين ان حزب را بگيرد. به جاي سياست گذاري، به جاي جواب دادن به نيازهاي مبارزاتي سياسي و اجتماعي طبقه کار و راه نشان دادن به فعالين ان حزب، اعلام وفاداري و بيعت به کمونيسم مورد نظر خود را جلو پاي حزبش ميگذارد. همان بلايي که با لفاظي بدور شعار سوسياليسم آوردند، اينجا بر سر کمونيسم مي آورد.

نتيجه ديگر انقلاب ايدئولوژيک در حککا، دامن زدن به تعصبات فرقه اي و توليد هر چه بيشتر "همافر" قاطع و سازش ناپذير رو به ما و مخالفين سياسي و در عين حال ايجاد سر سپردگي به رهبر آن است. بهر درجه اي دگرديسي اين حزب به جلو برود تعدادي حاشيه اي ميشوند و تعداد ديگري رو مي آيند که با "نو" آوري هاي رهبري ان حزب خوانايي داشته باشند و پيش بردن اين پروسه با اعتراض و سکوت و تمکين تعدادي و شايد اعتراض از طرف تعدادي ديگر جواب مي گيرد.

معضل قدرت سياسي!

مساله کسب قدرت سياسي توسط حزب، بحث "حزب و قدرت سياسي" منصور حکمت، از جمله موارد اختلاف جدي حکمتيست ها با گرايش چپ سنتي درون حزب کمونيست کارگري ايران بود. در زمان حيات منصور حکمت مخالفين صريح تر اين بحث (مستعفيون)، حرف خود را زدند و با دريافت جواب سياسي از حزب کناره گرفتند. آن موقع حميد تقوايي حساب گري بخرج داد و سکوت کرد، بعد از مرگ منصور حکمت، در جلسه مورخ ۲٦ ژانويه ۲۰۰۴ دفتر سياسي گفت: "خيلي وقت است فکر ميکنم بحث حزب و قدرت سياسي حزب را به جلو نمي برد."، اين مخالفت با موارد قبلي از چند نظر تفاوت داشت.

يکي اينکه، اين بار ليدر جديد حزب، پرچم مخالفت را در دست داشت. ايشان به جاي دفاع از مواضع حزب و حفظ ان، مخالفت با منصور حکمت و سياست هاي رسمي حزب پلاتفرم اش بود. اگر قبل از انتخابات ليدري، حميد تقوايي اين نظرات را اعلام ميکرد، قطعا راي نمي آورد و حداقل راي حکمتيست ها را پشت سر خود نداشت. اما باز هم حسابگري و اپورتونيسم حميد بکار افتاد و منتظر ماند و سکوت کرد تا راي ها را بدست آورد و بعد برو بيايش را شروع نمود.

دوم! اينبار نزديک به نيمي از اعضاي دفتر سياسي و کميته مرکزي حزب، نتنها دفاعي از منصور حکمت و نظرات رسمي حزب نکردند، بلکه خود را به نفهمي و ناشنوايي زدند و پشت سر ليدر خود به صف شدند.

سوم! اينکه در موارد قبلي مخالفين کمونيسم منصور حکمت و سياستهاي او، نظر خود را مي دادند و مي رفتند، اينبار در درون حزب ماندگار شدند و نقشه تصرف حزب را در آستين داشتند. بدين ترتيب حزب و سياست هاي آن با صفي از مخالفين در درون خود روبرو بودند که تا آن وقت سابقه اش را بخود نديده بود.

از آن جلسه دفتر سياسي تا حالا رهبري جديد حزب کمونيست کارگري در اين زمينه پيشروي کرده است، بطور مستقيم و غير مستقيم، بنام دفاع از منصور حکمت، کل پايه هاي تيوري و متد او را زير حمله گرفته اند که سخنان حميد تقوايي در اين پلنوم گواه اين است. هيچ سياست قبلي حزب کمونيست کارگري ايران سر جاي خود نمانده است، تصوير کنوني اين حزب تماما با گذشته آن متفاوت است. در رابطه با قدرت سياسي از حميد تقوايي بشنويد:

"رفقا داستان زندگي ما، بر خلاف آنچه دوستان سابق ما گفتند و رفتند، قدرت سياسي نيست. اين داستان زندگي جلال طالباني و بني صدر و قاسملو و رجوي است و نه ما کمونيستها.  منصور حکمت ميگويد داستان زندگي من تغيير زندگي انسان است. ما ميخواهيم زندگي بشر را تغيير بدهيم."

اول به مساله قدرت سياسي بپردازيم و بعدا به درک حميد تقوايي از مساله تغيير زندگي و رابط آن با قدرت سياسي خواهيم رسيد.

مخالفت صريح و "جسارت" آميز ليدر ان حزب با قدرت سياسي در بالاترين مرجع حزبي و احتمالا کف زدن و هلهله حضار براي آن، معرف وصف حال اين حزب و مسيري است که در پيش گرفته است. اين ليدر "کاردان" قدرت سياسي را نمي خواهد، قدرت سياسي مال جورج دبليو بوش، جلال طالباني، بلر، احمدي نژاد و بني صدر است و نه کمونيستها! اينبار من مي پرسم، اگر قدرت سياسي را نمي خواهيد فلسفه وجودي شما چيست، ورد خواني و نوحه به دور "سوسياليسم" و "کمونيسم" است، "عضو گيري" است، "بشاش بودن" است، "قدر" کمونيست دانستن است، "مبارز" بودن و اعدام و زندان کشيدن نسل بعد از نسل در دنباله روي و خدمات دادن به جريانات بورژوائي است بنام تغير زندگي؟ کمونيسم منصور حکمت براي شرکت در جدال بر سر قدرت سياسي، براي کنار نهادن بستر اصلي چپ و همين ديد آقاي تقوايي، در بحث هاي"حزب و قدرت سياسي" و "حزب و جامعه: از گروه فشار تا حزب سياسي"، تيوري دارد سياست دارد که حزب قبلي در اين جهت گامهاي مهمي را به جلو بر داشت. منصور حکمت در سخنراني در کنفرانس تشکيلات آلمان، انگار که جواب امروز حميد تقوايي را مي دهد، توجه کنيد.

"ميگويند اجازه نداريد دست به قدرت سياسي بزنيد. بايد گفت به شما چه مربوط است؟"

و همانجا در ادامه مي گويد:

"ميخواهم بگويم قدرت براي ما تعيين کننده است و اين علامت فساد نيست. قدرت علامت فساد نيست. اين حرفهاي پدر بزرگي جبهه ملي چي ها است که بلد هستند وقتي نوبت کمونيستها ميشود آنرا بگويند و گرنه هيچ مشکلي ندارد دکتر شايگان رييس جمهور شود. مشکلش اين است که مبادا شما بخواهيد نخست وزير شويد. که مبادا شما بخواهيد کشور را بگيريد. آنجا يادش ميافتد که قدرت فساد ميآورد، که کمونيستها سنتا ديکتاتور اند، که کيش شخصيت وجود دارد، گويا کيش شخصيت در حزب ليبر انگليس وجود ندارد!".

باز در همان جا گفته است:

"بنا براين ما هم مثل احزاب بورژوائي براي قدرت خيز بر مي داريم، يعني ما هم مي خواهيم قدرت را بگيريم." (نقل قولها از سخنراني در تشکيلات آلمان است، متن کتبي اين سخنراني در منتخب آثار يک جلدي منتشر شده است)

قدرت سياسي و کسب آن امر کمونيستها هم هست. بخشش سخاوتمندانه آن به جلال طالباني و مسعود رجوي و قاسملو و بني صدر و غيره، چراغ سبز رهبري اين حزب است به نيروهاي راست و به چپ هاي فرقه اي، براي پاک کردن سابقه "سياه" اين حزب و تغيير تصوير گذشته از آن. اين پيام اطمينان خاطر دادن رهبري جديد آن حزب به نيروهاي سياسي است در پشت کردن به سياست هاي قبلي آن حزب. قدرت سياسي از نظر چپ سنتي ميوه ممنوعه است و"علامت فساد" و انحراف است و "کفر آلود" و اصلا مال بورژواها است، و بقول تقوايي "نه ما کمونيستها". اين را قبلا سربداران و توفان راه کارگر و جريانات چپ حاشيه اي و مستعفيون و مهدي خانبابا تهراني گفته بودند و تکرار مجدد آن در پلنوم اخير حزب حميد تقوايي و ياران، اعلام بازگشت علني حزب کمونيست کارگري ايران بدامان گرم اين خانواده است. در رابطه با همين مساله در بحث "حزب و قدرت سياسي" منصور حکمت مثالي مي آورد:

"اين من را ياد آن گراچو مارکس کمدين مشهور آمريکايي مي اندازد که مي گفت: من عضو باشگاهي که آدمي مثل من را به عضويت خود قبول کند، نمي شوم! ديدگاه طرف مقابل ما هم شبيه اين است. مي گويد که من حاضرم در جامعه تحت حاکميت دولت بورژوا ليبرالي زندگي کنم، حاضرم تحت حکومت کنسرواتيو زندگي کنم ، حاضرم تحت حکومت ليبرالي زندگي کنم، ولي تحت حکومتي که دولت آن از آدمي مثل من تشکيل شود، حاضر نيستم زندگي کنم! اين يک نکته و يک گوشه تئوريک مساله مورد بحث است که بايد به آن بپردازيم."

موضع تقوايي اين "گوشه تئوريک مساله" را جلو ما باز کرده است. ايشان قدرت سياسي و اداره جامعه را به امثال جلال طالباني و بني صدر تقديم مي کند و خود حاضر است در تحت حاکميت آنها مادام العمرمقام والاي اپوزسيون بودن را کسب کند و با تکفير مهمترين ابزار واقعي تغير زندگي انسآنها در ابعاد ميليوني، يعني کسب قدرت سياسي، به تغير زندگي بشر در عوالم اوهام و عبارت پردازي سر گرم خواهد شد! کسي که خود را مدافع سوسياليسم ميداند و ادعا دارد همين امروز سوسياليسم ميخواهد نمي بايست با اين صراحت و سرعت دست خود را رو مي کرد. پياده کردن سوسياليسم بدون کسب قدرت سياسي چگونه ممکن است؟ حتما رهبري حزب کمونيست کارگري ايران، راه کشف نشده اي را براي رسيدن به سوسيالسم اش کشف کرده است. شايد با فحش دادن به بورژوازي، يا با خواهش تمنا از ان، يا با گول زدنش و يا با دنباله رويي از جريانات ديگر و يا با عريضه نويسي به حاکمان وقت ميخواهند به سوسياليسم خود برسد. نمونه سر دادن شعار"سوسياليسم بپاخيز" اينها در سايه فراخوان هخا، البته از انصاف خارج نشوم گوياست.

انبوهي ادبيات کمونيستي در رابطه با مساله قدرت سياسي در سنت حکمتيسم و سنت لنين در انقلاب ۱۹۱۷ ، هست. اينجا احتياجي به اثبات مخالفت حميد تقوايي با آنها نيست و نوشته صريح خودش کار ما را آسان کرده است و اين نظر در تناقض کامل با نفس انقلاب اکتبر و کسب قدرت توسط لنين و بلشويک ها قرار دارد. من سعي کردم بطور مختصر جايگاه و معني مخالفت ايشان در آن حزب را روشن کنم تا بهتر حککا فعلي و مسير حرکت او را بشناسيم. فکر مي کنم توضيح بيشتري در اين رابطه لازم نيست و با يک نقل قول کوتاه ديگر از منصور حکمت در جلسه گفت و شنود استکهلم اين قسمت را پايان مي بريم و به داستان تغيير زندگي ميرسيم.

"کمونيستي که به نظر من از بحث قدرت سياسي پس ميزند و قرار نيست قدرت را بگيرد و خودش هم ميداند که علاقه اي به آن ندارد و با من که ميخواهم قدرت را بگيرم، دعوا ميکند، به نظر من جزء صورت مساله است نه جزء راه حل."

داستان تغيير زندگي

حميد تقوايي گفته است: "رفقا داستان زندگي ما، بر خلاف آنچه دوستان سابق ما گفتند و رفتند، قدرت سياسي نيست." و "ما ميخواهيم زندگي بشر را تغيير دهيم.".

اگر در اينجا داستان تغيير زندگي را آلترناتيو بحث حزب و قدرت سياسي نمي کرد، ايرادي به ان وارد نبود و مي شد در همان راستا و در رابطه با کسب قدرت سياسي در نظرش گرفت. اما وقتي که مي گويد قدرت سياسي مال کمونيستها نيست، ولي "تغيير زندگي بشر" هست، کل مساله به فاز ديگري ميرود.

يکي از ويژگيهاي چپ ۵۷ ي حميد تقوايي در طول ساليان و بويژه پس از کنگره اول اتحاد مبارزان کمونيست در سال ٦۱ اين بوده است که روايت خود را که همواره مورد نقد تيز منصور حکمت بوده است را به نام منصور حکمت قالب کند. اين تقلب در اتخاذ در تقلب مواضع، در دوران حيات منصور حکمت هميشه با يک انتقاد از خود مصلحتي توسط حميد تقوايي براي طرح مجدد در فرصت ديگري ذخيره ميشد. در دوران پس از منصور حکمت او ديگر نيازي به ذکر هيچ فاکتي از منصور حکمت نمي بيند. اگر نه چرا سرراست از بحثهاي اصلي او شروع نمي کند؟ چرا جمله اي از متن بحث را براي رد يکي از تئوريهاي اصلي منصور حکمت خارج کرده است و بکار مي گيرد؟ لطفا به من و بقيه بگو منصور حکمت در مورد قدرت سياسي چه گفته است؟ او گفته است قدرت سياسي مال کمونيستها نيست؟ شما "تغيير زندگي بشر" را جلو حزب تان مي گذاريد تا حزب و قدرت سياسي و حزب و جامعه را از فعالين آن قايم کنيد و منصور حکمت را دور بزنيد؟ اين را چه نام بگذاريم، شعبده بازي يا سفسطه گري؟ يا سوء استفاده اپورتونيستي از فقدان منصور حکمت؟

کسي که بطور واقعي خواهان تغيير زندگي انسان باشد، مي بايست بيشتر از هر کسي براي کسب قدرت سياسي بکوشد. حزب کمونيستي که به قدرت برسد، حتما در مسير کسب قدرت تغييرات زيادي را در زندگي مردم ايجاد کرده است، و با کسب قدرت مي تواند تغيير کيفي ايجاد کند، زندگي مردم را از پايه تغيير دهد و آزادي و برابري کامل بر قرار کند. کسب قدرت هر حزب کمونيستي مبتني بر سنت مارکس و لنين و منصور حکمت در هر جايي مي تواند چهره دنيا را عوض کند و با توجه به تجربه انقلاب اکتبر و سنت کمونيستي ما جنبه انترناسيوناليستي آن بر همگان روش است. حميد تقوايي اما، با جا زدن انواع کمونيست هاي بورژوائي و فرقه هاي مهجور غير اجتماعي به نام کمونيسم مارکس و لنين و منصور حکمت، و از روي تجربه منفي به قدرت رسيدن کمونيسم نوع استالين و مايو و انور خوجه، با يک تير دو نشان زده است. هم از کمونيسم همان را ميفهمد که بورژوازي و گروههاي کوچک فرقه اي تصوير کرده اند و هم حکم تصرف قدرت سياسي از جانب طبقه کارگر توسط حزب کمونيستي را باطل اعلام کرده است.

اما حزبي که امر خود را "تغيير زندگي بشر" قرار داده است، در همين محدوده به مبارزه ادامه دهد، کسب قدرت را به امثال سنجابي و بني صدر بسپارد، در حاشيه جامعه جا خوش کرده است. چنين حزبي حتي اگر در شرايطي بتواند حق تشکل و اعتصاب و بعضي از خواستهاي مردم را بدست آورد، در بهترين حالت حزب رفرميستي است در چهار چوب جامعه موجود که با انقلاب کمونيستي سر سازگاري ندارد. عقب نشيني از کسب قدرت سياسي به تغيير زندگي چيزي نيست جز توجيه فرهنگ سياسي چپ و تا ابد در مقام اپوزسيون ماندن و ايفاي نقش در پست گروه فشار به جاي تبديل شدن به حزب سياسي. حزب کمونيست کارگري ايران يک حزب چپ ليبرالي و رفرميست با جهت گيريهاي بشدت همنوا با ناسيوناليسم ايراني است. عاقبت سياسي آن جدا از ديگر همقطارانش در ايران و جهان نيست. راديکال ترين جريانات رفرميست در ايران دنباله رو خاتمي و ناسيوناليست ها و جريانات مذهبي اند و در سطح جهان جرياناتي کوچک و حاشيه اي هستند که نقشي در زندگي جامعه ندارند و اين حزب در موارد زيادي خويشاوندي خود را با آنها نشان داده است. ادعاي"تغيير زندگي بشر" تقوايي، يکي از فرمول هاي تغيير اين حزب است ربطي به گفته منصور حکمت در اين رابطه ندارد.

مساله کسب قدرت از نظر منصور حکمت، تنها محدود به کسب قدرت دولتي نيست، محدود به شرايط انقلابي نيست، اگر حزب کمونيستي نتوانست در شرايط انقلابي که مساله قدرت در دستور روز قرار دارد به پيروزي برسد و قدرت را کسب کند و اداره جامعه را بعهده گيرد، بايد حزب جدي و مطرح و درگير بر سر کسب قدرت در جامعه در شرايط غير انقلابي هم باشد. يک وجه فعاليت چنين حزبي تلاش دايمي براي بهبود زندگي مردم است و مشکل اينجا است که در شرايط انقلابي و غير انقلابي مساله کسب قدرت در دستور رهبري جديد حککا نيست.

در نوشته،"قدرت حزب ما در حزبيت ما است"، علاوه بر مواردي که اينجا به آنها اشاره کرده ام، موارد نادرست ديگري از قبيل، بحث "سلبي و اثباتي" و کابوس دايمي حميد تقوايي از آن، جلو کشيدن شعار انقلاب براي پس زدن بحثهاي حزب و جامعه و حزب و قدرت سياسي، و بيان "ريشه" نواقص فعالين حککا در اين جمله به ياد ماندني که ميگويد:" حزب را جا گذاشته ايم و يکسره رفته ايم توي جامعه رفته ايم توي کمپين ها." و ... وجود دارد. از اين سخنراني بجز سردرگمي و التقاط کسي رهنمودي نمي گيرد و گرهي از مشکلات فعالين حککا باز نمي کند.

خارج از اين موارد کل نوشته به نسبت اوضاع واقعي جامعه و نيروهاي سياسي موجود در ان و حتي در مقايسه با شرايطي که حککا در آن قرار دارد رو به عقب است و اجبارا نقاد اين بحثها از ان سهم مي برد. آنچه به خودشان مربوط است، اصول و موازين موجود حزبي، سياست هاي مصوب، چگونگي فعاليت فعالين حککا، نقطه حرکت حميد تقوايي نيست، بلکه درک خود و تفکراتش است. در رابطه با موقعيت حزب با جامعه و روندهاي سياسي همين ايراد را دارد و به اضافه اينکه کميته مرکزي و رهبري را از خطا مصون مي دارد و ضعف آنها را به گردن توده تشکيلاتي مي اندازد.

دوم مارس 2006