اپورتونیسم و تاکتیک فرار به جلو

اندر فلسفه  نامه پراکنی اصغر کریمی

ایرج فرزاد

iraj.farzad@gmail.com

 

اصغر کریمی نامه ای خطاب به اعضای حزب ما نوشته است و من هم میخواهم به عنوان یکی از اعضای این حزب پاسخی به آن  بدهم. امیدوارم اینقدر پرنسیب داشته باشند که این پاسخ را هم در کنار نامه شان منتشر کنند.

 

ظاهرا ایشان ادعا دارد که کورش مدرسی در ماجرای لبنان از حزب الله دفاع کرده است و به کمونیست ها حمله. و ما را فراخوانده است که دقت کنیم و سکوت  نکنیم.  چشم، من هم با چشم باز یک بار دیگر مصاحبه کورش را خواندم. میبخشید که مجبورم نقل قول های طولانی از این مصاحبه و یکی دو نوشته دیگر بیاورم،  تحریف و ادعاهای سراپا کذب اصغر کریمی مرا ناچار از این کار میکند. بعلاوه به من مجال میدهد که بر بعضی از نکات مجددا تاکیدی بگذارم. به این امید که شاید کسانی در آن حزب هنوز وجدان بیداری داشته باشند.

 

کورش مدرسی میگوید:

 

" فلسطین در اشغال اسرائیل است. چهل سال است در اشغال است. بخشهایی از جنوب لبنان را اسرائیل تخلیه نکرده است. مردم لبنان از هر تیره و طایفه ای باشند حق دارند علیه یک فاشیسم لجام گسیخته مبارزه کنند. حق دارند مقاومت بکنند. اینکه کسی پیدا نمیشود مردم را سازمان بدهد، و یک جماعت جانی اسلامی پیدا شده اند که لباس حامی مردم را بر تن کرده اند، و همین جریانات به تنها نقطه حامی مردم تبدیل شده اند، این پدیده یک شرمندگی برای بشریت متمدن است."

 

" از طرف دیگر  یک عده جریان جانی و ضد انسان اسلامی پرچم دفاع از مردم را بر دوش گرفته اند"

 

" موضع "دو قطب ارتجاعی" تنها اتخاذ یک موضع بیطرف در این کشمکش خانمان برانداز است و بس. این یک موضع ظاهرا تند است ولی در واقع موضعی در خدمت اسرائیل و خدمت به حزب الله است. موضع امروز مبنی بر "جنگ دو ارتجاع" بزرگترین خدمت به حزب الله است. این موضع، موضع امریکا است. موضع انگلیس است. به این خاطر که انگلیس به دنیا خاطر نشان میکند که جنگ دو طرف دارد. میگوید که حزب الله باید از مرز کنار برود. در این میان کسی نیست که بگوید تنها نیرویی که همین امروز دارد در مقاب ویرانی حملات اسرائیل برای مردم جنگ زده لبنان سدی میسازد، با کمال تاسف، یکی از کثیفترین نیروهای دنیای امروز ما همان حزب الله است."

 

" قبل از حمله اگر طرفداری از حزب الله در لبنان حاشیه و در حال کوچک شدن بود، امروز همان دولت ضد حزب الله و طرفدار آمریکای لبنان دارد از جریان حزب الله حمایت میکند. گزارش رسانه ها حکایت از رشد چشمگیر حمایت از حزب الله در سراسر لبنان دارند. فاجعه از این بزرگتر ممکن نیست. مردم را دارند بیرحمانه بمباران میکنند. مردم چاره ای ندارند زیر پوشش و سرپناهی جمع شوند. این پوشش را بدبختانه یکی از مرتجعترین نیروهای منطقه در دسترس مردم قرار داده است. در این میان یک عده هم قاضی شده اند که اردوی ارتجاع کی هست و کی نیست، کی محکوم است و ..... روی سخن من کمونیستها و چپ ها و آزادیخواهان در ایران و عراق و لبنان و اسرائیل است. و در خود اروپا. روی سخن ما به اینهاست که باید جنبید."

 

"مردم فلسطین و لبنان حق دارند از خود دفاع کنند. کمونیستها و آزادیخواهان و طبقه کارگر آنجا غایبند و از دور برای آن مردم "دست تکان میدهند". از طرف دیگر  یک عده جریان جانی و ضد انسان اسلامی پرچم دفاع از مردم را بر دوش گرفته اند. هر دو پدیده های تلخی هستند. هر چند هم که تلخ، اما اجازه نداریم که عواقب آنرا بر سر مردم لبنان خالی کنیم."

 

" ... پارادوکس غمناک مد نظر شما را ما خود بوجود آورده ایم. منظور من، ما، کمونیست ها و آزادیخواهانی است که در این طوفان خانمان برانداز از درست کردن یک سرپناه عاجز بوده ایم. در این طوفان مردم سراغ یک جریان ارتجاعی رفته اند. بحث من این است که آیا باید نشست و قاضی شد که سرپناه کی خوب است و کدام یکی بد؟!  اگر کوچکترین مفری را تاکنون  باز کرده بودیم، آنوقت شاید  مجال برای اینگونه موضعگیریها باز بود. در غیر اینصورت، این مواضع چیزی بیشتر از  نازک دلی یکعده آدم بی غم  نیست."

 

" ما دشمن سر سخت حزب الله هستیم. این را حزب الله بهتر از هر کسی میداند. اما در این میان و همین امروز بحث بر سر مردم عراق و لبنان و فلسطین است. بحث من بر سر قربانی شدن مردم اسرائیل است که کودکان را به امضای بمبها میگمارند. بمب هایی که ساعتی بعدتر در میان کودکان فلسطینی منفجر میگردند.  بنظر من این اقدام از آدم سوزی کوره های آشویتس جنایتکارانه  تر است. چه کسی باید فریاد اش در مقابل این بلند شود؟" ( از متن کتبی مصاحبه تلویزیون پرتو با کورش مدرسی، خط تاکید ها از من است)

 

اگر این موضع "دفاع" از حزب الله است، اصغر کریمی و محفل حمید تقوائی در حککا در باره  "دفاع" منصور حکمت از جریانات قومی حاکم بر کردستان عراق چه میگويند؟

 

در آن زمان در مقابل لفاظی چپ در حزب کمونیست کارگری عراق در مقابل جریانات قومی حاکم در کردستان عراق و در توضیح اهمیت تلاش برای متحد کردن و سازمان دهی مردم، منصور حکمت گفت:

 

" چگونه میتوانیم در شهر سلیمانیه قدرت را بگیریم وقتی در همان لحظه دیگر سیب زمینی وجود خارجی ندارد و نمیشود نان درست کرد؟ دولت آمریکا و UN جلال طالبانی را دارد که کمک را سرازیر میکند. اگر من و شما سرکار بیائیم این پول قطع میشود. مردم این را میدانند، حتی اگر نمیگویند اما این را میدانند. چرا به ما توجه نمیکنند؟ چون این مسأله را میدانند. توجه کند که چه؟ اگر من هم یک کرد ساکن سلیمانیه بودم چهار دست و پا مواظب بودم جلال طالبانی سرنگون نشود. برای اینکه نمیدانستم لقمه نان بعدی این مملکت از کجا میآید؟ اگر جلال طالبانی میانه‌اش با آمریکا بد شود من چکار کنم؟ بچه دارم، خانواده دارم. داریم زندگی میکنیم و میگویند به هر حال خدا پدر اینها را بیامرزد که بالاخره خیابانها را امن کرده‌اند و میشود رفت از جائی غذائی گرفت و خورد."  ( منتخب آثار یک جلدی، اظهار نظردر سمینار کورش مدرسی در انجمن مارکس، کمونیسم کارگری در عراق، صفحه ۱۵۴۲، تاکید از من است)

 

آیا واقعا میتوان منصور حکمت را به این ترتیب به دفاع از جلال طالبانی و ناسیونالیسم کرد متهم کرد؟ اگر نه، چگونه میتوان در حالی چپ و کمونیسم در مبارزه مردم فلسطین غایبند، وقتی به واقعیت نفوذ جریانات اسلامی در میان مردم فلسطین اشاره میشود، آنرا طرفداری از حزب الله نام گذاشت؟

 

توقع بالائی از انصاف و وجدان سیاسی از اصغر کریمی و حزب شان نداشتم ولی جا زدن سیاه بجای سفید و اپورتونیسمی چنین آشکار ظاهرا در رشته ای که ایشان مشغول فعالیت است هنری شده است.  

 

اما ناراحتی اصغر کریمی و رهبری جدید حزب کمونیست کارگری از "آوانس" نا موجود ما به حزب الله نیست. خوشحالی و شعف مالیخولیائی و فرقه ای اصغر کریمی از "طرفداری ما از حزب الله" تنها از بی ربطی ایشان به معنی سیاسی این چنین فاجعه ای در زندگی مردم ایران یا لبنان  ناشی نمیشود. اتفاقا ایشان مسئله اش "حزب الله است" اما به شیوه اپوزیسیون راست طرفدار غرب ایران و به شیوه  آمریکا و اسرائیل که نشان خواهم داد.

 

در پس این اظهارات اصغر کریمی، "منطق" سیاسی واقعی تری هست. آدم توقع داشت که بعد دو سال از مضحکه دایره و دنبک "سوسیالیسم رم میدهد"، ایشان کمی مخاطب خود را پیچیده تر و باشعور تر بگیرند، اما چه میشود کرد؟ لابد بعضی ها در فریزر خوابیده اند و قانون تکامل را هم متوقف اعلام نموده اند.

 

با تخصص ناخواسته ای که در مورد سیستم فکری و جنبشی که این دوستان سابق مان پیدا کرده ایم  کمی کف روی این باتلاق فکری را کنار بزنیم و ببینیم داد اصغر کریمی از چه در آمده است؟

 

این عکس العمل دو دلیل دارد:

 

١ - "جنگ مواضع" و چپ بیمار غیر اجتماعی

 

آنچه داد اصغر کریمی را در آورده است حمله کورش مدرسی به نوع خاصی از چپ و نوع خاصی از ادراک سیاسی است که از نظر اصغر کریمی عین کمونیسم است و از نظر ما چپ بیمار غیر اجتماعی، چپی که جز اعلام مواضع کاری ندارد، چپی که کار خود را نه تصرف مواضع بلکه اعلام مواضع میداند و مانند آیت الله ها کار خود را اعلام حلال و حرام سیاسی و صدور فتوا در این مورد میداند. در دنیای سیاست این چپ تبدیل به پا انداز سلطه جریانات ارتجاعی اصلی تر اجتماعی و ارزش های آن میشود.  این احکام است که داد اصغر کریمی را در آورده است.

 

داد اصغر کریمی از این در آمده است که کورش مدرسی سیاست بیمار این چپ و تفکر واژگونه، غیر سیاسی و غیر اجتماعی این چپ را یکی از عاملین فاجعه لبنان و عراق و موقعیت اسفناک جنبش کمونیستی در جهان اعلام میکند.

 

در همان مصاحبه کورش مدرسی گفته است: "تاکید من اینست که ما داریم از خانه و زندگی مردم حرف میزنیم و نه از ریش و عبای شیخ حزب الله. ... چپ حاشیه ای و مریخی ... از دیدن واقعیت ساده جاری در منطقه عاجز است. این همان چپ بیربط است که در سی چهل سال گذشته نتوانسته کاری را برای مردم به سرانجام برساند. در این چپ در اوضاع عراق هنوز امید شان به این است که سربازان بین المللی بیایند و مردم آن کشور را نجات دهند. تا زمانیکه چپ و کمونیستها در همان عراق نتوانند سنگری در دفاع از مردم و زندگیشان در مقابل آن جهنم بسازند؛ زمین را به ارتجاعی ترین نیروها باخته اند. بجای دیدن این واقعیت، پناه بردن به تحلیل "تقابل قطب های تروریستی و ارتجاعی" چیزی بیشتر از یک پوشش کاذب برای انفعال آن چپ نیست. این چپ و اینگونه مواضع فضای دنیای را اشغال کرده اند. باید اینها را بیدار کرد. باید مردم را بیدار کرد. باید کمونیست های اسرائیلی را خطاب قرار داد که تفنگ را بسوی دولت "خودی" اسرائیل برگردانند. موضع "دو قطب ارتجاعی" تنها اتخاذ یک موضع بیطرف در این کشمکش خانمان برانداز است و بس. این یک موضع ظاهرا تند است ولی در واقع موضعی در خدمت اسرائیل و خدمت به حزب الله است. موضع امروز مبنی بر "جنگ دو ارتجاع" بزرگترین خدمت به حزب الله است." ... "در این میان کسی نیست که بگوید تنها نیرویی که همین امروز دارد در مقابل ویرانی حملات اسرائیل برای مردم جنگ زده لبنان سدی میسازد، با کمال تاسف، یکی از کثیفترین نیروهای دنیای امروز ما همان حزب الله است. امروز اسرائیل جنگ و خونریزی تحویل میدهد،  و در عوض حماس دارد به مردم فلسطین مهد کودک میدهد."  ...

 

و

 

برای این چپ " سیاست همه چیز هست بجز انسان. سیاست همه چیز هست بجز مجرایی که از جمله همین چپ و آزادیخواهان را موظف سازد  راه و چاره ای را در مقابل این انسانها  قرار دهند. این سیاست همه چیز هست، جز اینکه راهی را در مقابل مردم لبنان قرار دهد که بتوانند به زندگی معمول خود بازگردند. در مقابل کسانی که بر اسب "دو قطب تروریستی" سوار هستند میپرسم اگر خود شما امروز در لبنان بودید چه میکردید؟ آیا واقعا حزب الله را هدف تیرهای خود قرار میدادید؟"

 

" بنظر من انسانیست در این میان دارد قربانی میشود. بنظر من قبل از  کودکان و مردم لبنان،  این آزادیخواهان و چپ که در دالانهای پیچ در پیچ  تحلیلهای باصطلاح تئوریک  سرگردان هستند، خود از قربانیان این جنگ باید بحساب بیایند. نتیجه عملی این اوضاع چیزی بیشتر از تداوم کشته شدن مردم بیگناه در لبنان نیست."

 

آنچه که اصغر کریمی را بیش ازهمه برآشفته کرده است اعلام جنگ سیاسی حزب ما علیه این چپ  ضد کمونیست است. این اعلام جنگ ما است  که به حق داد اصغر کریمی را در آورده است. چپ "مریخی و هپروتی" ای که امروز رهبری جدید حزب کمونیست کارگری نمایندگی آنرا بر عهده گرفته است.  و معلوم میشود به خال زده ایم.

 

این همان چپی است که قبلا  به زبان صریح و گویای حمید تقوائی درست با همین استدلالات اعلام کرد که سازمان دادن مقاومت در مقابل حمله نظامی آمریکا به عراق در مارس ۲۰۰۳، "ناسیونالیستی" و طرفداری از اسلام سیاسی است  و عملا میدان مقاومت در برابر اشغال نظامی عراق و اجرای تمام نمای سناریو سیاه را به جریانات اسلامی و سکت های ملی و مذهبی واگذار کرد. اگر کمونیسم مذهب نباشد، شما در عراق متحد سیاسی آمریکا  و اسلام سیاسی هستید. "خاصیت تان" این است که نه علیه دو قطب ارتجاعی بلکه پا انداز دو قطب از کار در می آیید. سرتان را بالا بگیرید و لااقل از موضع تان شرمنده نباشید.

 

مراجعه به نوشته کورش مدرسی تحت عنوان "جنگ، مواضع و جنگ مواضع" سر نخ های خوبی را در شناساندن این چپ به دست میدهد. آنجا در رابطه با خطر حمله آمریکا به ایران گفته میشود که:

 

" مشغله این جریانات (چپ غیر فرقه ای) در رابطه با حمله آمریکا به ایران موضوعی در مورد چه باید کرد خاص کمونیست ها، طبقه کارگر و مردم ایران و جهان در این اوضاع خاص نیست. همه چیز و همه بحث ها در مورد خود این جریانات و دنیای خودشان است. در مورد این است که خودشان چه فکر میکنند و نه دیگران  چه باید بکنند. جنگ بر سر مواضع است نه بر سر تصرف یک موضع روی زمین جامعه. عرصه، عرصه نظرات و تحلیل ها به اضافه، حداکثر، یک چاشنی آکسیونی- سازمانی است. فاعل در همه این جدال و جست و خیز نه مردم و طبقه کارگر است و نه اصولا اینها میتوانند فاعل نسخه های سازمانی اینها باشد. فاعل و بازیگر این صحنه تنها خودشان و سازمان خودشان و نیروی سازمانشان است."

 

اضافه میکند که " چپ سنتی و هپروتی در هفتاد - هشتاد سال گذشته زندگی سیاسی اش را نه در یک جنگ سیاسی بلکه در یک جنگ مواضع گذرانده است. سیاست برای این چپ اعلام موضع، بیانیه عقاید و موضوعی عمیقا ایدئولوژیک است. سیاست وسیله ابراز عقیده و در بهترین حالت اوراد انقلابی است که گاهی با یک جست و خیز سازمانی تکمیل میشود. جنگ سیاسی جنگ بر سر عقاید است و نه راه حل ها. و وقتی هم که پای راه حل واقعی به میان کشیده میشود، وقتی که واقعیت کوبنده بیرون دیگر هیچ حریم ذهنی را برای هیچ جمعی باقی نمی گذارد، وقتی که دیگر باید در مقابل جامعه راهی گذاشت، مثل درگیر شدن جنگ، آنوقت این جریانات با اصلاحاتی یکی از راه حل های موجود در جامعه را انتخاب میکنند."

 

" از اینها بپرسید کارگران بصره و بغداد، مردم کوت و سامره، مردم رمادیه و موصل برای نجات از فاجعه ای که هر روز و هر ساعت توسط آمریکا و اسلام سیاسی و ناسیونالیسم فاشیست عرب بر سرشان می  آید چه کنند؟ چگونه باید از خود دفاع کنند؟ چگونه باید شورا و اتحادیه های خود را محفوظ بدارند؟ چگونه امنیت و معاش خود و خانواده شان را تضمین کنند؟  پاسخ غیر قابل باور است. "زنده باد کمونیسم" "زنده باد سوسیالیسم" "پیش بسوی تشکیل اتحادیه های کارگری"... دست دعا به دامان سربازان بین المللی بردارید تا به ضرب تظاهرات در خارج (در بغداد که نمیشود تظاهرات کرد) این فرانسوی های لعنتی را راضی کنیم بیایند با اسلامی ها برای ما بجنگند!! این کل سیاست مشعشع این حزب است. اطلاق پاسیفیسم به این سیاست آوانس به آن است."

 

"موضوع سیاست مردم عراق نیستند. خودشان و دوستان شان هستند که میتوانند در خارج آکسیون کنند. سرنوشت کودک بصره ای و کارگر نفت کرکوک به دست اسلامی ها و فاشیست های قومی سپرده شده است. اینها از دور برایشان سرود انترناسیونال میخوانند!"

 

" ... خطر حمله آمریکا وجود دارد؟ جواب ساده است. فورا بساط رمل و اسطرلاب تضادها پهن میشود. در افزوده حمید تقوائی به اندیشه مائو، البته بعد از انقلابات مکرر ایدئولوژیک، این است که نه این ور تضاد و نه آن ور تضاد بلکه مرگ بر هر دو طرف تضاد! "نه به آمریکا"، "نه به جمهوری اسلامی"، "این جنگ تروریست ها است"! مردم ایران و جهان باید به هر دو "نه" بگویند.  اگر بپرسید دقیقا چگونه باید "نه" گفت؟ جواب سر راست است:  کمپین و آکسیون در خارج کشور و دعای سوسیالیستی در داخل کشور. همین."

 

" منطق جامعه و سیاست طبقاتی هر جریان سیاسی هرچند پرت و هپروتی  را هم در ماتریس جنبش های سیاسی و اجتماعی در جای معینی قرار میدهد. و این جای معین است که به موضع گیری این چپ معنی سیاسی و یا مضمون ناسیونالیستی میدهد."  (نشریه کمونیست شماره ٩٤- تاکید ها از من است)

 

درد اصغر کریمی این است که خود و رهبری حککا را نمونه مجسم این چپی میداند که کارش به جای سازماندهی مردم، به جای آنکه به فکر ایجاد اتحاد و سازمان دادن قدرت برای مقابله با اوضاع سناریو سیاه آماده کند، به انجمن های جعبه مداد رنگی و مداد قرمز و...اتکا میکنند که تازه تق ابنها هم در آمد.

 

این چپ مورد انتقاد ما همانی است که با تحرک جریانات قومی الاحواز و پژاک و پان ترکیستها، و زیر سایه آن موجهای تماما ارتجاعی و پیام آوران ساختن گورهای دسته جمعی، به فکر چیدن گل "انقلاب" افتادند، همان چپی است که در سایه هخا، سوسیالیسم اش گل کرد. این چپ همان چپی است که با دمق شدن اپوزیسیون راست دمق میشود و وقتی جنگ اسرائیل در لبنان تا خلع سلاح حزب الله و تسری جنگ به ایران ادامه پیدا نمیکند، فریادش بلند میشود که مرزبندی با "حزب الله کمرنگ شد"!! برای درک علت عصبانیت اصغر کریمی از کورش مدرسی، باید به موضع سران جریانات اپوزیسیون راست و ناسیونالیست ایران رجوع کرد.

 

اصغر کریمی به تمامی "لبه تیز انتقاد" کورش مدرسی به این نوع "چپ" را به خود و البته حمید تقوائی گرفته است، و حق دارد.

 

 

 

٢ –فلسطین و باز هم "حزب الله"

تغییر موضع حزب کمونیست کارگری وتدارک انقلاب ایدئولوژیک دیگری از کیسه ما!

 

محرکه دوم نامه اصغر کریمی پوشاندن یک چرخش اسفبار و آشکار دیگر در حزب کمونیست کارگری در قبال مسئله فلسطین و نقش دولت های اسرائیل و آمریکا است. موضع تاکنونی حزب کمونیست کارگری، و البته حزب ما، در قبال مسئله فلسطین را قطعنامه ای تعیین میکند که در سال ٢٠٠٢ به تصویب رسید.  در این سند اسرائیل بانی مسئله فلسطین اعلام میشود و خروج اسرائیل از سرزمین های اشغالی و تشکیل دولت مستقل و متساوی الحقوق فلسطین با دولت اسرائیل شرط حل این مسئله اعلام میشود. این موضعی که در بیانیه حزب ما در مورد مساله لبنان و همچنین در مصاحبه کورش مدرسی منعکس است.

 

ادعای دفاع از حزب الله از جانب اصغر کریمی در واقع پوشیده نگاه داشتن چرخش حزب کمونیست کارگری از این سیاست قدیمی و جا افتاده حزب کمونیست کارگری است. سیاستی که در دوره لیدر کورش مدرسی در آن حزب و در دوره ای که ما اکثریت دفتر سیاسی آن حزب را تشکیل میدادیم، و دقیقا در مقابل ابهامات و سوالات حمید تقوائی و اصغر کریمی، به تصویب رسید. این سند در آخر این نوشته به عنوان ضمیمه آمده است.

 

در مقابل سیاست کمونیستی، واقعی، منصفانه و انسانی آن قطعنامه، حمید تقوائی اعلام کرده است که:

 

" امروز نمیتوان بدون کوتاه کردن دست اسلام سیاسی از سر مردم فلسطین و خاورمیانه، مساله فلسطین را به نفع مردم حل کرد."

 

مروز بطور مشخص راه حل مساله فلسطین از تعیین تکلیف با اسلام سیاسی در خود فلسطین میگذرد."

 

" تا زمانیکه نیروهائی مثل حزب الله و حماس از هژمونی در جنبش فلسطین برخوردارند هدف تشکیل جامعه و دولت متساوی الحقوق در فلسطین تامین نخواهد شد."

 

واقعا حل مسئله فلسطین به تعیین تکلیف با اسلام سیاسی بستگی دارد یا با از میان برداشتن اشغال فلسطین توسط دولت اسرائیل؟  این موضع حمید تقوائی با موضع شیمون پرز و جرج بوش چه فرقی دارد؟  واقعا این موضع را توانسته اید به خورد تشکیلات تان بدهید؟

 

گمان نمیکنم. اما با شناختی که من شخصا از تک تک شخصیتهای محافل گوناگون رهبری حککا دارم، همه چیز بر این دلالت دارد که تعرض اصغر کریمی به کورش مدرسی پا تک به ناراضیان در صفوف خودشان است. هر انقلاب ایدئولوژیکی علیه انتقاد و برای مرعوب کردن منتقد است. رهبری جدید حزب کمونیست کارگری که دو سال پیش با اعلام انقلاب ایدئولوژیک تلاش کرد خط حکمت را به نفع چپ سنتی پاک سازی کند،  امروز هم دارد همان تاکتیک را بکار میگیرد. این بار برای مرعوب کردن مخالفت با این چرخش سیاسی آشکار به طرف اپوزیسیون پرو غرب و سیاست رسما پرو آمریکائی و پرو اسرائیلی.  تلاشی  است که اصغر کریمی برای پوشاندن این "تغییر ریل" با یک انقلاب ایدئولوژیک دیگر از کیسه ما شروع کرده، اما زیادی ناشیانه است.

 

سوال من این است چرا اصغر کریمی با سر افراشته دفاع از آمریکا و اسرائیل را در "تزها"ی حمید تقوائی بر عهده نمیگیرد؟

 

چرا سقوط کامل به دفاع از دخالتگری های نظامی آمریکا و اسرائیل را در بیعت عرفانی و سالوسانه به تئوری "جنگ تروریستها" بیان میکنند؟  آیا واقعا صفوف حککا این درجه دفاع آشکار از قطب "غیر اسلام سیاسی" را در میان نمایندگان سیاسی اپوزیسیون راست و ناسیونالیست دیده اند؟  

 

چرا حمید تقوائی و اصغر کریمی به جای چشم بندی و بیرون آوردن کبوتر از کلاه، جرات و شهامت این را ندارند که اعلام کنند در صف آرائی نیروهای سیاسی، اینها در حاشیه "چپ" اپوزیسیون راست و ناسیونالیست پرو غرب جا گرفته اند؟

 

و بالاخره سوالم این است که این جریان قدرت هضم یک انقلاب ایدولوژیکی دیگر را دارد؟  و آیا تلاش ساده لوحانه اصغر کریمی برای پنهان کردن این تغییر خط موجب ریشخند در صفوف خود آنها نخواهد شد؟

 

توصیه من به صفوف حککا این است که حتما مباحث و تمایزات سیاستها را در قبال جنگ لبنان به دقت تعقیب کنند. توصیه ام این است که صفوف حککا از حمید تقوائی و اصغر کریمی سوال کنند: پس آن همه رشادت و جهاد و گریه و کمپین برای علنیت و شفافیت را کجا مخفی کردید؟  یک بار مصرفی بود؟

 

  ۱۹ اوت ۲۰۰۶

 

ضمیمه:

قطعنامه دفتر سیاسی حزب کمونیست کارگری ایران

در رابطه با مساله فلسطین

ژوئن ٢٠٠٢

 

مساله فلسطین مشقت بارترین مساله ملی جهان امروز است. بیش از نیم قرن است که ابتدائی ترین حقوق مردم فلسطین، از حق حیات و سکونت تا برخورداری از ضروریات زندگی مدنی و متعارف امروزی، به خشن ترین شیوه توسط دولت اسرائیل پایمال شده است. بخش اعظم این مردم، بر اثر اشغال مناطق، کشتار جمعی، قهر و تروریسم دولتی از محل سکونت خود بیرون رانده شده و بخش دیگر تحت شرایط مادون انسانی به اسارت کشیده شده اند٠

مردم فلسطین تاریخا قربانی بهره برداری شوونیستی دولت اسرائیل از ستم تاریخی بر مردم یهود شده اند. مساله یهود یک معضل قدیمی جهان است. یهودستیزی، اذیت و آزار و کشتار جمعی یهودیان، شرم آورترین صفحات تاریخ ستمگری حکومت ها بوده است. اوج این توحش آنتی- سمیتیستی، قلع و قمع یهودیان توسط نازیسم آلمان در سالهای جنگ جهانی دوم بود. دولت اسرائیل این ستم تاریخی بر مردم یهود را مبنا و دستاویز ستم بر مردم فلسطین قرار داده است.

سرنوشت مردم فلسطین در نیم قرن گذشته از هر دو سو دستخوش جدال قدرت و جنگ دولتها، احزاب و گروههای ناسیونالیست و قوم پرست و مذهبی بوده است: در یکسو دولت اسرائیل که سیاستهایش علیه مردم فلسطین، مورد حمایت دائم دولتهای غربی بویژه آمریکا بوده است؛ و در سوی دیگر دولتهای مرتجع و مستبد عرب و جریانات ناسیونالیستی و اسلامی، که از بیحقوقی مردم فلسطین برای اشاعه نفرت و دشمنی قومی و مذهبی، گسترش یهودستیزی و تحمیل حاکمیت و تثبیت موقعیت خود در جدال قدرت در منطقه بهره برداری کرده اند. ارتجاع حاکم در کشورهای عرب در عین حال همواره یک رکن بیحقوقی مردم آواره فلسطین و نسلهای بعدی آنها بوده است. در نتیجه این جدال قدرتها، مساله فلسطین به یک بحران مزمن و دامنه دار منطقه ای مبدل شده و همواره از جانب ناسیونالیسم عرب، دولت های ارتجاعی منطقه و اسلام سیاسی مورد بهره برداری ارتجاعی قرار گرفته است. حل اصولی و قطعی رهائی مردم فلسطین و خلاصی از ستم و تحقیر و بیحقوقی، در گرو تحقق آزادی و برابری و رفاه و استقرار سوسیالیسم است. اما در فقدان این شرایط راه حل فوری حزب کمونیست کارگری ایران برای مساله فلسطین به قرار زیر است:

١- تشکیل کشور مستقل فلسطین در کنار کشور اسرائیل گام اول حل قطعی مساله فلسطین است. دولت فلسطین میباید نظیر هر دولت دیگری در سطح بین‌المللی از کلیه حقوق متعارف یک دولت برخوردار باشد. طرحهای تاکنونی با محروم کردن دولت فلسطین از حق کنترل مرزها، کنترل هوایی، ذخائر آبی، ... و قطعه قطعه کردن سرزمینهای فلسطینی عملا طرحهایی برای تحمیل دائم کولونیالیزاسیون (بانتوستان) بر حیات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی این مردم بوده است.

٢- حل مشکل چهار میلیون آواره و پناهنده فلسطینی در اقصی نقاط جهان جزء لاینفک حل مساله فلسطین است. برسمیت شناختن حق تابعیت و شهروندی این مردم در کشورهای کنونی محل سکونتشان، جبران خسارت ناشی از اخراج و آوارگی، و برداشتن مانع بازگشت، اجزاء راه حل مساله آوارگان فلسطینی است. گزینش هر کدام از این راه حل ها به انتخاب خود این مردم است.

٣- یک مانع جدی در راه حل مساله فلسطین، سیاست ایجاد "شهرکهای یهودی نشین" در سرزمینهای فلسطینی توسط دولت اسرائیل است. این سیاست باید سریعا متوقف گردد. در عین حال تشکیل کشور فلسطین مستلزم اعمال حاکمیت این دولت بر تمامی سرزمینهای فلسطینی و از جمله این "شهرکها" است.

٤- در شرایط فعلی بخشی از سرزمینهای فلسطینی همچنان تحت اشغال دولت اسرائیل هستند و این دولت با تداوم سیاست اشغال و اشغال مجدد، مردم فلسطین را تروریزه و بطور دسته جمعی مجازات میکند. از طرف دیگر گروههای تروریست اسلامی با عملیات انتحاری خود امنیت و آسایش مردم غیرنظامی اسرائیل را از بین برده‌اند. حل این معضل قبل از هرچیز مستلزم خروج فوری نیروهای اسرائیل از مناطق اشغالی و بازگشت به مرزهای قبل از سال ١٩٦٧ و همچنین مستلزم استقرار نیروهای حافظ صلح سازمان ملل در منطقه است.

٥- صلح خواست انکار ناپذیر مردم اسرائیل و فلسطین است. صلح واقعی و پایدار در منطقه فقط میتواند صلحی مبتنی بر آزادیخواهی، انترناسیونالیسم، انساندوستی و برابری طلبی باشد. اما پروژه‌های جاری صلح نیز تا آنجا که به کاهش مشقات مردم فلسطین، قطع کشتار مردم غیرنظامی در دو طرف، و ایجاد کشور مستقل فلسطین کمک کند باید به سرانجام برسد.

٦- دولت آمریکا در راس یک قطب بین المللی تروریسم در کنار دولت تروریست و اشغالگر اسرائیل، حامی بی قید و شرط و تامین کننده منابع مالی و تسلیحاتی آن دولت است. یک محور تلاش برای حل مساله فلسطین اعمال فشار جهانی بر دولت آمریکا برای قطع حمایت از تجاوزگری دولت اسرائیل است.

حل مساله فلسطین یک رکن مهم مقابله با اسلام سیاسی و تروریسم اسلامی در منطقه است. حل مساله ملی فلسطین راه را برای عمل مستقیم توده‌های کارگر و زحمتکش در فلسطین و اسرائیل و جنبشهای سیاسی و آزادیخواهانه هموار میکند. ما بار دیگر تاکید میکنیم که آزادی و رفاه و برابری در منطقه تنها با انقلاب اجتماعی و خاتمه دادن به اسارت طبقاتی بدست خواهد آمد.

دفتر سیاسی حزب کمونیست کارگری