جنبش سرنگوني طلبي آزاديخواهانه و جنبش سرنگوني طلبي قومپرستانه ارتجاعي

 

در طول چند روز گذشته جنبش قومپرستي ترک در صحنه سياسي ايران تحرک بيسابقه اي پيدا کرد. در تبريز و آذربايجان و حتي در تهران و شهرهاي ديگر ايران، ناسيوناليسم قومپرست ترک توانست در سطح چشمگيري، مردم ترک زبان و منتسب به مليت ترک را از مردم ديگر جدا کند و  به زير پرچم خود به خيابان آورد. نه تنها شعارها و مطالباتي که قومپرستان به دست مردم دادند، خلاف منافع مستقيم حال و آينده همه مردم است و کراهت و زشتي آن مطالبات و شعارها عيان است بلکه نفس اينکه ناسويناليسم توانست مردمي را بر مبناي قوميت و مليت و زبان بسيج کند و آنها را به ميدان آورد، خطرناک براي مردم و جامعه است. مسئله فقط اين نيست که در جريان تظاهراتهاي قومي در تبريز و در مقابل مجلس اسلامي و در دانشگاه علم و صنعت در تهران و ... ....شعارها و مطالبات نژادپرستانه و شعارهاي پاکسازي قومي طرح شد، بلکه همينکه نيرويي و جنبشي بر اساس زبان و قوميت و مليت ميداندار شده است در مقابل جنبش آزادي مردم، در مقابل جنبش آزادي زن، کارگر، کودک، در مقابل جنبش براي رفاه و سعادت، در مقابل جنبش وحدت خواهي انسانها و در مقابل جنبش آزادي و برابري است.

ناسيوناليستهاي قومي خود عنوان عنوان ميکنند که مسئله کاريکاتورها بهانه است تا آنها مسائل قومي و ملي خود را طرح کنند. احزاب سياسي قومي و غير قومي به آنها رهنمود ميدهند که از مسئله کاريکاتور روزنامه ايران فراتر روند و کل مسئله قومي و ستم بر ملت ترک را مطرح کنند. دوخرداديهاي سابق رژيمي و غير رژيمي همه يکصدا براي حقوق ملت ترک بسيج شده اند. همه بسيج شده اند تا طوق قومي و ملي را بر گردن مردم آويزان کنند و پيچهاي آن را سفت کنند.

 

 تاثيرات اين تحرکات ناسيوناليستي در جامعه بسيار عميق است و اوضاع سياسي در ايران را وارد دوره نويني کرده است.  تحرک قومي در خوزستان چنين نقشي نداشته است. تحرک قومي در خوزستان يک گسست در جنبش سرنگوني طلبي سراسري و آزاديخواهي مردم بوده است و اميد ميرفت که تحرکات کارگري و جنبش برابري طلبي زن و جنبش براي آزادي بيان و تحرکات دانشجوئي و...بتواند سکان جنبش سرنگوني را در مسير آزاديخواهي نگه دارد. اما تحرکات قومپرستانه اخير ديگر يک گسسست در يک جنبش نيست. ابعاد اين حرکت، درجه  برانگيخته شدن و وارد شدن نيروهاي سياسي و اجتماعي در آن و ابعاد کشوري و جهاني آن فراتر از آن است که آن را يک گسست در حرکت جنبش سرنگوني ديد. تحرک قومي در تبريز و اذربايجان، به کل جنبش و تحرک قومي در ايران دامن زده است. ناسيوناليستهاي قومي بشدت فعال شده اند. تا همينجا ناسيوناليستهاي قومي فقط مردم ترک زبان را ياد قوم و قبيله و ريشه هاي فرهنگي چندهزار ساله و تفاوت و جدائي شان با مردم ديگر نيانداخته اند، بلکه با پيش راندن هويت ترکي در جامعه، هويت فارسي، هويت کردي، هويت بلوچي و...هم پيش رانده شده اند.

 

 با اين تحرکات جنبش سرنگوني در ايران دو شقه شده است.  پس از شکست دو خرداد ما با طرح دو آلترناتيو در جنبش سرنگوني مواجه بوديم. آلترناتيو راست که اساسا رفتن جمهوري اسلامي را در دست به دست شدن دستگاه دولتي جستجو ميکرده است وتلاش آن اين بوده است تا مردم را به به راه حل خود، راه حلي که با کمترين آسيب به ماشين دولتي، جمهوري اسلامي را پشت سر بگذارد و به آن پايان دهد، جلب کند و آلترناتيو چپ که مبين خواستهاي عميق انساني و آزاديخواهانه کارگران و مردم براي کسب حقوق و ازاديهاي گسترده اجتماعي و سياسي و رفاهي و..بوده است و  بدنبال نابودي کامل دستگاه دولتي رزيم اسلامي و  برقراري  آزاديهاي گسترده سياسي و اجتماعي و تضمين رفاه مردم و.. بوده است.

 با تحرکات بيسابقه قومي اخير که فقط به تحرک قومي ناسيوناليسم ترک محدود نميشود، اوضاع عوض شده است. ديگر ما با دو آلترناتيو در جنبش سرنگوني مواجه نيستيم، بلکه با دو جنبش سرنگوني مواجه هستيم. جنبش سرنگوني قومپرستانه و جنبش سرنگوني آزاديخواهانه. از اين به بعد ما شاهد جدال ايندو جنبش براي کشيدن توده هاي مردم به ميدان مبارزه با رژيم اسلامي  هستيم. همين الان و در همين روزها که جنبش قومپرستي با قدرت به ميدان آمده شاهد  اين جدال هستيم. در حالي که در دانشگاه علم و صنعت جمعيتي بر اساس زبان و قوميت و براي مسئله قومي و فرهنگ قومي سمينار برگزار ميکنند و در مقابل مجلس اسلامي، شعارها و مطالبات قومپرستانه و نژادپرستانه سر داده ميشود، در دانشگاهها دانشجويان جدا از هر ملت و قوم و زباني با طرح مسئله مقابله با جداسازيها، مسئله آزادي تشکل و بيان و مطالبات صنفي ديگر، به مقابله با رزيم ميپردازند. فعالين زنان با مطالبه خواست ورود زنان به ورزشگاهها،  براي ورود به استاديوم ورزشي آکسيون ميکنند و بشدت سرکوب ميشوند. هم تحرک قومپرستانه ارتجاعي در مقابل رزيم جمهوري اسلامي قرار دارد و هم تحرک آزاديخواهانه و برابري طلبانه. هم جنبش ارتجاعي سرنگوني طلبي در ميدان است و هم جنبش آزاديخواهي و برابري طلبي.

 

تاکنون احزاب مختلف قومي و غير قومي، چپ و يا راست، با رفتن به زير پرچم دفاع از جنبش رفع ستم ملي از اين حرکت قومي حمايت کرده اند. برخي شان کمي از شعارهاي تند نژادپرستانه دل آزرده شده اند و از ناسيوناليستهاي قوم پرست خواستند که چنين شعارهايي ندهند. اما از براه افتادن اين جنبش قومي حمايت کرده اند و از مردم هم خواسته اند که در اين حرکتهاي قومي شرکت کنند. صف بندي احزاب و نيروهاي سياسي ايران هم با به ميدان آمدن جنبش سرنگوني طلبانه ارتجاعي قومي به شدت دستخوش دگرگوني شده است. اکثريت احزاب و جريانات سياسي مفتون قدرت بسيج ناسيوناليسم قومي شده اند. اکثريت، راه کارگر، حزب کمونيست کارگري، جبهه مشارکت، مشروطه خواهان، کومه له، دموکرات، حزب توده، حزب اعتماد ملي و...با انتقاد از شعارهاي تند نژادپرستانه به حمايت از جنبش قوم پرستانه، تحت عنوان جنبش رفع ستم ملي و جنبش مردم بر عليه رژيم اسلامي پرداخته اند. اين احزاب و جريانات بايد رسوا شوند. بايد اهداف و تاکتيکهاي اينها براي مردم افشاء شوند. حمايت اينها از حرکت قومي، بايد مانند حمايت برخي از جريانات سياسي از جريان اسلامي در سال 57 افشاء شود.

 

  جنبش ارتجاعي قوم پرستي فقط به دليل شعارهاي تند راسيستي و نژادپرستانه آن محکوم نيست، بلکه بدون اين شعارها هم اين جنبش بر مبناي زبان و قوميت ميداندار شده است و ارتجاعي است. هيچ جنبه ترقيخواهي در اين جنبش وجود ندارد، اين جنبش بر عليه آزاديخواهي و برابري طلبي است. خود ناسيوناليستهاي قومي اين حرکت و مطالبات آن را با حرکتهاي قومي در يوگسلاوي و چچن و آذربايجان وارمنستان و...مقايسه کرده اند و اين حرکتها را در دايره همان حرکتها قلمداد کرده اند. اگر تظاهرات در تبريز و اروميه و زنجان و مقابل مجلس اسلامي بطور خاموش هم برگزار ميشد و هيچ شعاري داده نميشد، اين حرکت، يک حرکت قومي و بر اساس قوميت و زيان و بر عليه خواست آزادي بيان شکل گرفته است و به همين عنوان بايد به آن برخورد ميشده است.

نقش جمهوري اسلامي و شرائط اختناق و سرکوب در ايران نقش زيادي در بوجود آمدن و پر و بال گرفتن جنبش قومي دارد.

تصور اينکه در ايران کش و قوس قومي و ملي بوجود بيايد سخت نبود. در شرائط آزادي سياسي چنين کش و قوسي به سرعت پشت سر گذاشته ميشود و به يک معضل جدي تبديل نميشود. اما سرکوبگري جمهوري اسلامي در برخورد به يک تکان قومي و مبارزه با "تجزيه طلبان" يک عامل تعيين کننده در خلق و يا تسريع شکل گرفتن اعتراض مردم در قالب قومي است. اگر هر بار که يک تکان قومي و ملي بوجود ميآمد، يکي در تهران بلند شود و بگويد تا سرکوبي کامل اين غائله چکمه هايم را در نمياورم و به نام مبارزه با تجزيه طلبان خون ريزي کند، آنوقت آنطرف هم قومگراها اين امکان را ميابند تا خشم مردم از جمهوري اسلامي را در قالب قومي و دفاع از حقوق قوم و ملت بريزند و به نام دفاع از حق قوم و ملت خود حقانيت و مشروعيت در ميان مردم بيابند. اين روندي است که به نظر ميايد شروع شده است.

 

حزب حکمتيست تنها حزبي است که به تقابل دو جنبش سرنگوني طلبي در جامعه آگاه است و تاکتيک خود را بر تقويت جنبش سرنگوني طلبي آزاديخواهانه در مقابل جنبش سرنگوني طلبي قوم پرستانه قرار داه است. حزب حکمتيست مردم را فراميخواند که در تحرکات جنبش قوم پرستانه ارتجاعي سرنگوني طلبي شرکت نکنند. خواستها و مطالبات آزاديخواهانه مردم ايران، مانند آزادي بيان و تشکل، لغو آپارتايد جنسي، کوتاه شدن دست مذهب از سر مردم، رفاه و شادي و دهها خواست و مطالبه ديگر خواسته هاي جنبش سرنگوني طلبي آزاديخواهانه است که قوم و مليت و مذهب نميشناسد. هر انسان تحت ستمي، حتي انسانهايي که از ستم مذهبي و ملي رنج ميبرند، بايد به اين جنبش بپيوندند. جنبشي که در سرلوحه آن آزادي زن و لغو آپارتابد جنسي و برقراري دولت سکولار غير مذهبي و غير قومي نقش بسته است. جنبش قوم پرستانه سرنگوني فقط جامعه را به طرف عراقيزه شدن و يوگسلاويزه شدن ميکشاند. با قدرت گيري جنبش سرنگوني طلبي قوم پرستانه، شيرازه جامعه از هم خواهد پاشيد و  نزاعها و جنگهاي قومي و مذهبي مدنيت را در جامعه نابود خواهد ساخت. زير شعار رفع ستم ملي و قومي از قوم ترک، پاکسازي قومي نهفته است. الان مطالبه شان قطع رابطه با ارمنستان است و فردا قطع نخاع ارمني. با به پيش رانده شدن سرنگوني طلبي قومي، جامعه در آستانه جنگ قومي قرار ميگيرد.

بايد تلاش کرد تا جنبش آزاديخواهي سرنگوني صحنه سياسي ايران را به اشغال خود در آورد و مردم را حول مطالبات و شعارهاي آزاديخواهانه و برابري طلبانه بسيج کند. سرنگوني جمهوري اسلامي بايد توسط اين جنبش صورت گيرد. جمهوري اسلامي را بايد با قيام مردم، مردمي که نه با هويت قومي و ملي، بلکه با هويت انساني و طبقاتي به ميدان ميايند انداخت. جنبش کارگري، جنبش آزادي زن، جنبش جوانان، جنبش سکولاريستي و کلا جنبش آزادي و برابري انسان ميتواند مبارزه بر عليه رزيم و سرنگوني رژيم را با آزادي و سعادت و خوشبختي همراه سازد.