-- Logo ---->

 

اولویتهای حزب حکمتیست

مصاحبه کمونیست هفتگی با خالد حاج محمدی

 

کمونیست هفتگی: یکی از تمرکزهای سند اولویتهای کنگره چهارم حزب حکمتیست تقابل با جنبشهای بورژوائی راست و چپ در اپوزیسیون است ؟ دلیل این درجه از تمرکز روی اپوزیسیون بورژوائی چیست؟ در سند از تحمیل عقبگرد به جنبش آزادیخواهانه توسط جنبش سبز اشاره شده است٬ آیا این ندیدن جمهوری اسلامی بعنوان یک رژیم دیکتاتور در سرکوب مردم نیست؟

 

خالد حاج محمدی: اجازه بدهید از بخش دوم سوالتان شروع کنم. بدنبال انتخابات ریاست جمهوری در خرداد ٨٨ شاهد قطبی شدن دعوای دو بخش از بورژوازی ایران حول نتایج "انتخابات" و سهم هر جناح از قدرت بودیم. این دوقطب با تمام امکانات میدیائی و ابزارهای تحمیق خود و به کمک متحدین محلی و جهانی شان برای پیشبرد اهداف خود دست به کار شدند. جناح ناراضی که اکنون به سبز مشهور است٬ به نام اعتراض به "تقلب در انتخابات"٬ و با خواست لغو آن به میدان آمد. اگر آقای موسوی در انتخابات رای می آورد٬ خود تحرک دیگر معنی نداشت. یا اگر انتخابات ملغی میشد٬ این جنبش به اهداف خود رسیده بود.

کل اپوزیسیون جمهوری اسلامی از راست تا چپ در این جدال به این جناح پیوستند و رسیدن به اهداف خود را در چهارچوب موفقیت جناح سبز تعریف کردند. تمام این جریانات همراه این جناح و متحدین آن از رادیو بی بی سی٬ تا سی ان ان و بخش مهمی از دول غربی امید خود را به موفقیت این جناح از بورژوازی ایران  بستند. تلاش کردند جدال این جناح را به بستر اصلی اعتراض مردم ناراضی از کارگر و زن و جوان تا اقشار مختلف تبدیل کنند. تلاش کردند یک جنبش با سابقه و جا افتاده بورژوازی ایران را به نام مبارزه برای گشایش سیاسی و بهبودی در زندگی مردم به طبقه کارگر و مردم انقلابی حقنه کنند و آنها را زیر پرچم این جنبش جمع کنند. بخش مهمی از مردم معترض و متنفر از جمهوری اسلامی در این دوره تحت تاثیر تبلیغات وسیع آنها فریب خوردند و زیر پرچم این جنبش به خیابان آمدند.

 

عواقب این تحرک عقب راندن اعتراض رادیکال در جامعه بود٬ امید به سرنگونی و خواست فوری سرنگونی کلیت جمهوری اسلامی به مخالفت با جناح احمدی نژاد و خامنه ای تقلیل یافت. دفاع از برابری کامل زن و مرد و مقابله با آپارتاید جنسی٬ به تلاش برای کشف قوانین کمتر مشقت بار در قرآن و دین اسلام تقلیل یافت و و شخصیتهای ضد زنی چون زهرا رهنورد به عنوان ناجی و "نماینده" زنان به جلو صحنه رانده شد. دفاع از آزادی به قید و شرط سیاسی و آزادی زندانیان سیاسی به آزادی فعالیت برای خودیها و آزادی زندانیان بعد از انتخابات تقلیل پیدا کرد. مبارزه برای عدالت و رفاه به مبارزه برای اجرای قانون اساسی جمهوری اسلامی تبدیل شد. مراسم در سالروز مبارزات کارگر و زن و آزادیخواهی در این جامعه٬ جایش به مراسم در روز قدس٬ تجمع در نماز جمعه به امامت رفسنجانی٬ مرگ منتظری و عاشورای حسینی و.. داد و این روزها به میعادگاه طرفداران جنبش سبز از سوسیالیستهای سبز تا اکثریت و توده تا موسوی٬ کربی٬ رهنورد٬ خاتمی و... شد.  این اتفاقات با عقب راندن کارگر و چپ و کمونیست آن جامعه٬ با حمله خونین به جنبش برابری طلبانه در همه محیطها از مراکز کارگری تا دانشگاهها و جنبش حق زن و بر بستر سرکوب شدید این جنبش انسانی پا به میدان گذاشت. در دوره ای که جنبش سبز و خصوصا حامیان چپ و راست آن در اپوزیسیون وعده سرنگوی جمهوری اسلامی را در روز عاشورا٬ روز قدس٬ نماز جمعه رفسنجانی و رژه جمهوری اسلامی در ٢٢ بهمن  و ... میدادند ٬ زندانهای جمهوری اسلامی هر روز از کمونیست و کارگر حق طلب و زن برابری طلب و دانشجوی آزادیخواه انباشته میشد. نقش جنبش سبز تحمیل این عقب گرد به جامعه بود و بدون روشن کردن این حقیقت و افشای این جنبش٬ شکل دادن به یک جنبش مستقل سوسیالیستی و انسانی ممکن نیست. لذا افشای جنبش سبز به عنوان جنبشی ارتجاعی و عمیقا ضد رفاه و آسایش مردم قدم اول و پیش شرط جلب اعتماد طبقه کارگر و زن و نسل جوان حول جنبش برابری طلبانه برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی است. میخواهم بگویم که این نه تنها فراموش کردن جناح حاکم و مبارزه علیه آن نیست٬ بلکه قدم اول در راه سازمان دادن یک جنبش انقلابی علیه کل بورژوازی ایران٬ و برای سرنگونی جمهوری اسلامی به عنوان پیش شرط هر تحول انقلابی در جامعه است.

 

در مور اهمیت مبارزه علیه اپوزیسیون بورژوائی٬ این جریانات به نام اپوزیسیون جمهوری اسلامی٬ و بخشا به نام چپ و سوسیالیست و مدافع رفاه و آسایش مردم٬ در مسموم کردن فضا و خاک پاشیدن به چشم طبقه کارگر و ایجاد توهم میان طبقه کارگر و مردم انقلابی و کشاندن آنها به زیر یک پرچم سیاسی ارتجاعی سنگ تمام گذاشتند. فریب مردم و تحویل دادن یک جنبش ارتجاعی و ضد کارگری به آنها به نام گشایش سیاسی و مبارزه برای بهبود در زندگی٬ بر شانه ها و به همت این جریانات مقدور شد. افشای این اپوزیسیون و افشای ماهیت بورژوائی و غیر کارگری و غیر کمونیستی بخش به اصطلاح چپ آن٬ و نشان دادن اشتراک منافع آنها با بخشی از بورژوازی ایران ٬ یک ضرورت حیاتی است. این بخشی از پروسه خودآگاهی طبقه کارگر و زدودن توهمات در صفوف این طبقه است که  بدون این کار٬ شکل دان به جنبشی مستقل و سوسیالیستی طبقه کارگر ممکن نیست.

 

 

کمونیست هفتگی:: تمرکز دیگر سند روی جنبش کارگری بطور ویژه مراکز صنعتی و شبکه های رهبران عملی است. موقعیت فعلی حزب حکمتیست را در جنبش کارگری چگونه ارزیابی میکنید، تا چه حد به موفقیت در  جذب فعالین سوسیالیست کارگری و شبکه های رهبران عملی به حزب خوش بین هستید. موفقیت در این عرصه در گرو چیست ؟

خالد حاج محمدی: حزب حکمتیست منفعت جدائی از منافع عمومی طبقه کارگر ندارد. استراتژی این حزب انقلاب کارگری است و هر تلاش و فعالیتی را بر مبنای اینکه چقدر به نقشه عمومی ما برای خلع ید  از بورژوازی و کسب قدرت سیاسی کمک میکند نگاه خواهیم کرد. نیروی تحقق این انقلاب طبقه کارگر است و اگر کمونیستها در جامعه ای مثل ایران شانسی داشته باشند٬ تنها با اتکا به نیروی متحقق کننده این استراتژی که طبقه کارگر است٬ تحقق این شانس ممکن است. لذا هر تحولی در جامعه٬ هر انقلابی در جامعه٬ و هر جنگ و دعوائی در جامعه و حتی هر سرنگونی در جامعه٬ الزاما به معنی قدمی به پیش برای استقرار نه تنها سوسیالیسم٬ بلکه درجه ای از آسایش و امنیت و رفاه نیست. از نظر ما انقلاب کارگری همین امروز نه تنها ممکن بلکه یک ضرورت است. سازماندادن چنین انقلابی امر حزب ما است. تاکید سند اولویتها بر جنبش طبقه کارگر و مراکز صنعتی از این استراتژی بیرون می آید. مراکز صنعتی و مراکز کلیدی در جامعه شاهراه جامعه سرمایه داری و مرکز تولید ثروت و سود بورژوازی و همزمان مرکز قدرت طبقه کارگر به عنوان نیروی تولید کنند این سود است. نقش طبقه کارگر و قدرت این طبقه نه در نقش فردی به عنوان آحاد کارگر٬ بلکه در نقش اجتماعی این طبقه در تولید اجتماعی است. طبقه کارگر با خواباندن تولید میتواند کل نظام سرمایه داری و کارکرد آن را مختل کند و مراکز کلیدی و صنعتی قلب تولید این نظام و مرکز قدرت طبقه کارگر است. لذا برای حزب ما تاکید بر پرولتاریای صنعتی و تمرکز بر مراکز صنعتی به عنوان مهمترین مراکز کار و فعالیت جهت کسب قدرت و انقلاب کارگری٬ از اینجا ناشی میشود.

 گفتم حزب ما منافع متمایزی از منفعت عمومی طبقه کارگر ندارد. در این دوره طبقه کارگر زیر بیشترین فشارها بوده است. بیکاری وسیع و کار موقت و قراردهای سفید امضا٬ دستمزد پایین و عدم پرداخت همین دستمزد ها٬ گرانی و برداشتن سوبسیدها٬ نداشتن حق تشکل و اعتصاب و اعتراض٬ همراه سرکوب طبقه کارگر و دستگیری٬ زندان٬ اخراج فعالین و رهبران کارگری و حمله به تشکلهای آنها٬ تنها گوشه هائی از مشقاتی است که این طبقه با آن دست و پنجه نرم میکند. این وضعیت به انشقاق و پراکندگی در صفوف این طبقه به شدت دامن زده است و کل این طبقه و رهبران و فعالین کارگری  را زیر منگنه گذاشته است و طبقه کارگر را در موقعیت بشدت دفاعی قرار داده است.

موقعیت حزب حکمتیست جدا از این وضعیت نیست. اگر طبقه کارگر و فعالین و رهبران کارگری زیر فشارند٬ اگر انشقاق و پراکندگی بستن سدی در مقابل تعرض بورژوازی به معیشت طبقه کارگر را مشکل کرده است٬ حزب کمونیستی این جامعه نیز از این تاثیر میگیرد و تابع این موقعیت است. در چند سال گذشته کمونیسم نوع ما در جامعه ایران زیر فشار جدی بود. حزب حکمتیست مورد حمله وسیع قرار گرفت٬ از دستگیری و زندان حکمتیستها تا تهدید به ترور فعالین این حزب٬ تا ایجاد فضای پلیسی و امنیتی علیه حزب و تا قرار دادن لیست رهبران این حزب در لیست تحت تعقیب پلیس بین المللی٬ تا فشار کل اپوزیسیون چپ و راست علیه سیاست و جهت این حزب در کل این دوره٬ همگی بخشی از تعرضی است که به کمونیسم شد. در همین دوره فعالین کارگری و کمونیستها و برابری طلبان در این جامعه تحت فشار بوده اند. توجه کنید در دوره ای که بخش عمده چپ ایران امید به "انقلاب" در سر میپروراند٬ و برای انقلاب سبز امروز فردا میکردند و اعلام میکردند که در نازم جمعه یا روز قدس و یا عاشورا و ٢٢ بهمن انقلاب آنها پیروز میشود و کف میزدند٬ حزب حکمتیست و همه فعالین و رهبران کارگری از هر زمانی بیشتر زیر فشار بودیم.

 

حزب حکمتیست در دنیای سیاست ایران تا کنون پرچمدار دفاع از منافع طبقه کارگر بوده است. جهتی متمایز و حتی متضاد با بخش اعظم نیروهائی که خود را کمونیست و سوسیالیست میدانند٬ داشته است. این حزب در میان کارگران خوشنام است٬ توجه بخشی از رهبران کارگری و فعالین سوسیالیست را به سیاستهای خود جلب کرده است. در جدالهای سیاسی مهم جامعه ایران٬ در بسیاری از مقاطع تعیین کنند٬ از نظر سیاسی و خطی نزدیکی و تشابه زیادی میان سیاست و پراتیک این حزب با بسیاری از فعالین و رهبران کارگری مشاهده شده است. لذا این حزب برای طبقه کارگر و خصوصا در میان کارگران آگاه و کمونیست٬ حزبی خوشنام٬ معتبر و قابل احترام است. اما اینها برای حزبی کمونیستی که امر خود را انقلاب کارگری گذاشته است هنوز قدم اول و بسیار ناکافی است. از این جا تا تبدیل شدن به حزبی که ستون فقرات حزبی و سازمانی آن متکی به صفی از رهبران عملی و کمونیستهای بانفوذ در مهمترین مراکز صنعتی است٬ هنوز فاصله زیادی داریم.

این موقعیت را باید تغیر داد و باید تلاش کرد توازن قوا در جامعه را به نفع طبقه کارگر عوض کرد. تلاش حزب ما و اولویتهائی که در این سند آورده ایم و نقشه ای که گذاشته ایم در این جهت است. تاکید سند بر شبکه رهبران عملی در جنبش طبقه کارگر و در مراکز صنعتی در همین جهت است.

 طبقه کارگر همیشه بستر گرایشات و خطوط فکری متفاوت است که هر کدام برای بهبودی در موقعیت این طبقه و در زندگی طبقه کارگر راه حلهای خود را دارند. تلاش برای متحد کردن صفوف کارگران٬ تلاش برای کم کردن دامنه انشقاق در صفوف این طبقه و تلاش برای دامن زدن به مبارزاتی متحد و سراسری در دفاع از مطالبات اصلی این طبقه٬ از راه اتحاد رهبران و فعالین کارگری در مراکز مهم تولیدی ممکن است. گفتم که طبقه کارگر همیشه بستر گرایشات و خطوت سیاسی متفاوت است. تاکید و تمرکز حزب حکمتیست٬ هم مراکز مهم صنعتی است و هم متحد کردن و انسجام بخشیدن به صف رهبران عملی و طیف کارگران سوسیالیست در درون این طبقه است که منافع عمومی طبقه کارگر را نمایندگی میکنند. تلاش برای متحد کردن این طیف حول یک پرچم سیاسی و کمونیستی کارگری شفاف٬ تلاش برای نزدیک کردن این طیف به سیاست و جهت های حزب از اولویتهای مهم حزب است. این دقیقا از مصافهای مهمی است که در مقابل حزب حکمتیست قرار داد. بحث ما جلب تک تک این رهبران به حزب نیست که البته این ارزشمند است٬ مسئله اتحاد در صفوف طبقه کارگر از کانال انسجام بخشیدن به شبکه رهبران عملی٬ به طیف کارگران رادیکال و سویالیست طبقه کارگر است. تقویت این گرایش٬ روشن بینی و انسجام این طیف مهمترین حلقه در ایجاد اتحاد طبقه کارگر و پیشروی مبارزات کارگری است. لذا اگر بحث از بهبود در زندگی طبقه کارگر و سراسری کردن مبارزات جاری آن است٬ اگر بحث از اتحاد طبقه کارگر و بالا بردن خودآگاهی آن است٬ برای این کار اتکا به شبکه رهبران عملی و طیف کارگران کمونیست کلید اصلی است.

تحزب کمونیستی یکی از مصافهای جدی در مقابل ما و پیش شرط هر انقلاب کارگری است. طبقه کارگر در شرایط داشتن شورا و سندیکا و اتحادیه و هر نوع سازماندهی توده ای خود که بسیار حیاتی است٬ هنوز بدون حزب کمونیستی و تبدیل آن به ظرف مبارزه و فعالیت بخش مهمی از رهبران کمونیست و بانفوذ طبقه کارگر٬ انقلاب کارگری و کسب قدرت و پیروزی محال است. بی شک حزب ما برای تامین این امر میکوشد. اما تحزب کمونیستی در طبقه کارگر از همین کانال٬ از کانال متحد کردن و انسجام بخشیدن به کارگران رادیکال سوسیالیست٬ به بخش پیشرو و گرایش نزدیک به حزب در میان گرایشات موجد در طبقه کارگر میسر است.

 

موفقیت حزب در گرو این است که خود حزب و اولویتهای آن٬ مشغله و کارکرد و فعالیت روزمره این حزب در همین جهت باشد. مهم این است که حزب در میدان سیاست به عنوان یک حزب پیشتاز کمونیستی٬ به عنوان حزبی که نباید جهت خود را برای انقلاب کارگری در دل مشغله ها و سنتهای رایج گم یا کمرنگ کند٬ به عنوان حزبی که از تعرض به همه بنیادهای نظام سرمایه داری٬ به همه باورهای آن کوتاه نیاید٬ بماند. و در عین حال به عنوان حزبی واقع بین به استقبال مشکلاتی برود که در مقابل ما و انقلاب کارگری قرار دارد٬ راه حل تعیین کند٬ مشکلات را بشکافد و با اعتماد به نفس پیش برود. طبقه کارگر به حزبش محتاج است. حزب حکمتیست میتواند و باید به حزبی اجتماعی٬ به حزبی که ستون فقرات آن متکی به رهبران و فعالین بانفوذ و کمونیست طبقه کارگر است تبدیل شود.

 

کمونیست هفتگی: کردستان در این سند نقش ویژه ای دارد. چرا؟ نقطه قدرت حزب حکمتیست در کردستان چیست؟ جدالهای رویاروی حزب حکمتیست در کردستان کدامند؟

خالد حاج محمدی: کمونیسم در کردستان اجتماعی است. جامعه کردستان جامعه ای تحزب یافته است و کمونیستها همیشه یک طرف همه جدالهای اصلی در این جامعه بود اند. کمونیستها در کردستان در مقاطعی بخشی از شهرها و مناطق مختلف را در دست داشته اند. وجود یک کمونیسم اجتماعی در کردستان نه تنها برای جمهوری اسلامی بلکه برای احزاب و جریانات مختلف بورژوایی خطری بوده است. در سه دهه گذشته طبقه کارگر و مردم در این جامعه بارها شاهد اتحاد دولت مرکزی و احزاب و جریانات ناسیونالیستی کرد علیه رشد کمونیسم و احزاب کمونیستی بوده اند. احزاب ناسیونالیستی در محل٬ جریاناتی که بخشی از بورژوازی کرد را نمایندگی کرده اند٬ بارها علیه کمونیستها لشگر کشی کرده اند و برای قلع و قمع کردن ما بی توهم تر از جمهوری اسلامی جنگی خونین چندین ساله را سازمان داده اند و سرانجام شکست خورده اند. طبقه کارگر در کردستان تاریخا با کمونیسم و احزاب کمونیستی در مقابل احزاب بورژوائی تداعی شده اند. بخش مهمی از خوشنامترین و با اتوریته ترین رهبران و سازماندهندگان مقاومت در مقابل جمهوری اسلامی و مقابله و جنگ چندین ساله در مقابل یورش به شهرهای کردستان و همچنین مقابله با تعرض احزاب ناسیونالیست در اپوزیسیون به کارگر و کمونیست در این جامعه در صفوف این حزبند. تاکید ویژه این سند بر کردستان از این ناشی میشود و این دقیقا نقطه قوت حزب حکمتیست است.

در کردستان جدا از مصافهایی که حزب حکمتیست در کل ایران با آن روبرو است٬ ما با انواع احزاب و جریانات ناسیونالیستی٬ قومی و ارتجاعی و امروز حتی مذهبی طرف هستیم. همه اینها آماده اند در صورت توافق جمهوری اسلامی و در صورت کوتاه آمدن جمهوری اسلامی و به رسمیت شناختن و سهیم کردن آنها در قدرت٬ کوتاه بیایند و با جمهوری اسلامی توافق کنند. اما در مقابل طبقه کارگر و کمونیسم و حزب حکمتیست سر آشتی ندارند. خودآگاهی بورژوازی کرد و احزاب و جریانات تابع آن امروز بسیار بالاتر و روشنتر از سی سال قبل است که بارها علیه ما لشگر کشی کردند و تصمیم به قتل عام ما گرفتند. در کردستان ما یک جبهه اصلی نبرد با جمهوری اسلامی داریم و یک جبهه نبرد دیگر علیه همه احزاب و جریاناتی که طبقه کارگر و مردم محروم را به نیرو و سرباز بخشی دیگر از بورژوازی تبدیل میکنند. در کردستان همگی این احزاب تلاش میکنند با استفاده از توحش دولت مرکزی و تنفر عمیق توده های مردم از آن٬ به اسم کرد و غیر کرد٬ شیعه و سنی و.. به انشقاق میان طبقه کارگر دامن بزنند و افکار عقب مانده را اشاعه دهند و دشمنی کور از قومی تا مذهبی را باد بزنند و زنده کنند. مسلح بودن این احزاب و دخیل بودن اسلحه در سیاست یک ویژگی کردستان است که کمونیسم آن و طبقه کارگر نباید از آن غافل باشند. کردستان تاریخا و با حضور قوی کمونیستها٬ محل نفوذ کمونیسم و آزادیخواهی بوده است. اما اگر دخالت و نقش کمونیستها از این جامعه را حذف کنید٬ امکان تبدیل کردستان به محل تاخت و تاز دستجات فاشیستی٬ قومی٬ اسلامی که زندگی مردم را با مخاطره جدی روبرو میکنند و میتوانند شیرازه مدنیت را به هم بریزند بسیار بالا است. لذا حفظ چهره مسلح در کردستان٬ سازمان دادن گارد آزادی همین امروز و ایجاد امکان دفاع از خود برای کارگر و زن و صف آزادیخواهی در مقابل دستجات ترویست اسلامی٬ در مقابل باندهای قومی و ارتجاعی و هر نیرو جریانی که زندگی و امنیت مردم را به بازی بگیرد٬ از اولویتهای حزب ما است.

 

کمونیست هفتگی: عدم حضور کورش مدرسی در رهبری حزب یکی از خلاهای جدی حزب حکمتیست در دنیای سیاست خواهد بود. فکر میکنید رهبری آتی حزب  به چه مشکلات یا سختی هائی در سازمان دادن تعرض تئوریک و سیاسی مارکسیستی به باورهای بورژوائی، تامین رهبری منسجم، مارکسیستی با اتکا به یک ماشین حزبی کارا، دست و پنجه نرم خواهد کرد؟

خالد حاج محمدی: عدم حضور کورش مدرسی در رهبری حزب٬ قبل از هر چیز خالی بودن جای او در رهبری حزبی است که کورش مدرسی بیش از همه ما در ساختن آن و آوردن آن تا امروز نقش داشته است. دنیای بیرون ما این حزب را با کورش مدرسی میشناسند و این نه اتفاقی بلکه قبل از هر چیز نقش برجسته کورش را در سیاست و جهت این حزب٬ پیشرویهای این حزب و حتی پراتیک روزانه این حزب نشان میدهد. کورش مدرسی مهمترین چهره مارکسیستی و رهبر سیاسی و پراتیسین حزب حکمتیست٬ و راستش کمونیسم معاصر بعد از منصور حکمت است. امروز کورش در رهبری این حزب نیست و اولین چالشی که با آن طرف خواهیم بود تامین این نقش٬ تامین پیشتازی تئوریک و سیاسی و مارکسیستی  در حزب است. اینکه رهبری حزب در تندپیچهای سیاسی٬ در جدالهای مهم سیاسی و تئوریک٬ شفافیت مارکسیستی و خط کارگری و کمونیستی خود را از دست ندهد٬ قطب نمای حرکت خود را تحت تاثیر فشارهای جامعه٬ نیازهای مرحله ای و سنت و روشها و فشار جنبشهای دیگر از دست ندهد یکی از مسائل مقابل رهبری حزب است.

در ضمن ما با پدیده کورش مدرسی که اکنون نه در رهبری حزب بلکه خارج از دایره رهبری قانونی حزب طرف هستیم که فعالیت میکند و تلاش خواهد کرد در سیاست امروز ایران و دنیا نقش ایفا کند. چگونگی استفاده از نقش کنونی و آتی او٬ چگونگی برخورد با مباحثات و سیاستهائی که در پیش میگیرد٬ به شیوه ای که هم رهبری حزب در قامت رهبری ظاهر شود و این نقش را برای خود بگذارد٬ و هم از وجود چنین کمونیستی به بهترین وجه در جهت پیشروی جنبش خود استفاده کند. رهبری حزب باید این نقش را برای خود قائل شود و با هوشیاری و با اعتماد به نفس این نقش را برای خود بگذارد٬ در عین حال بسیار هوشیارانه و عاقلانه و به شیوه یک رهبری سیاسی سنجیده از وجود کورش مدرسی برای اهدافی که مقابل کمونیسم این دوره و حزب حکمتیست است استفاده کند.

نکته دیگر این که خارج از حزب جنبشها و جریانات دیگر از حاکم تا اپوزیسیون به این حزب چشم خواهند دوخت و تلاش خواهند کرد به هر شیوه ممکن در راه کار و پیشروی آن سد ایجاد کنند. مخالفان این حزب کم نیستند٬ و امیدواری به اینکه میتوانند این صف را بشکنند در کوتاه مدت رشد خواهد کرد٬ به نظرم جواب اینها سخت نیست و در گرو تامین همین نکاتی است که در اول طرح کردم. ما در دوره معینی هستیم و این حزب تنها امید کمونیسم و کارگر و صف آزادیخواهی است. در دوره سختی فعالیت میکنیم و چالشهای زیادی در مقابل ما است. رهبری حزب از هر دوره بیشتر به تبادل نظر٬ ایجاد فرجه برای اظهار نظر٬ ایجاد فرجه برای ارزیابی از کارکرد و نقشش محتاج است. در عین حال بیش از هر زمان به بکار گرفتن کل انرژی حزب در پراتیک خود محتاج است٬ لذا همراه بیشترین فرجه برای ابراز نظر٬ احتیاج به بیشترین دیسپلین در پیشبرد پراتیک مشترک و تصمیمات اتخاذ شده دارد.  در این راه حزب از هر زمان بیشتر باید به عنوان یک حزب سیاسی٬ رسمی و متکی به مصوبات خود جلو برود. گفتم بیشترین بحث و جدل و فرصت٬ اما هیچ تصمیمی و هیچ مصوبه ای نباید زمین بماند. هیچ حزب سیاسی جدی و مسئول بدون چنین جهتی نمیتواند در دنیای امروز نقش مهمی ایفا کند. این برای حزب حکمتیست بیش از همیشه مهم است. حزب حکمتیست باید به عنوان حزبی سیاسی٬ حزبی لنینی٬ حزبی متکی به تصمیمات رسمی ارگانهای رهبریش پیش برود و این برای ما حیاتی است.