-- Logo ---->

 

جنبش رهائی زن و وظایف حکمتیستها

مصاحبه کمونیست هفتگی با ثریا شهابی

 

 

کمونیست هفتگی: کنگره چهارم حزب طی قراری بیانیه کنگره اول حزب حکمتیست در مورد جنبش رهائی زن و وظایف حکمتیستها را دوباره تصویب کرد. چرا با گذشت چندین سال از کنگره اول و علی رغم تحولات سیاسی جدی در فضای سیاسی ایران٬ کنگره دوباره همان بیانیه و وطایف را تصویب کرد.

 

ثریا شهابی:  معرفی قرار خود شان نزول مجدد آن را بیان میکند.  از کنگره اول حزب تا به امروز اتفاقات زیادی افتاده است. یکی از این اتفاقات وضعیت جنبش دفاع از حقوق زنان و صف فعالین آن است. چهار سال پیش وقتی ما آن بیانیه را صادر کردیم، برای اکثر فعالین حقوق زن، چه در ایران و چه در خارج از کشور، مطالبات زنان در خطوط کلی روشن بود. به یک معنی صف دوستان و دشمنان حق زن، مخدوش نشده بود. در حالی که امروز چهار سال بعد از آن مقطع، و از برکت عروج جنبش اسلامی سبز، صف دوستان و دشمنان حق زن، مخدوش و مطالبات روشن و رادیکالی که داده بدیهی و مطالبه مفروضی بود برای هر فعال این جنبش، تماما به پشت صحنه رانده شده است. امروز چک و چانه زنی با مراجع کمتر مرتجع بر سر نحوه اجرای قانون اساسی و مجازات های شرعی و اسلامی، تفسیر "بهتر" از اراجیف اسلامی در مورد مقام زن، و "بهبود"  قانون اسلامی و ضد زن در مورد خانواده، بستر اصلی فعالیت بر سر مسئله زن در ایران شده است.  این مایه تاسف است که به دلیل این که موقعیت جنبش زنان چهار سال پیش از امروز به مراتب  جلو تر بود،  ما نمی توانیم امروز حرف پیشروتری از چهار سال قبل داشته باشیم.

از طرف دیگر، در شرایطی که ریاکاری، پوچ بودن و اسلامی بودن دپارتمان سبز جنبش زنان، امروز دیگر درک همگانی شده، و معلوم شده است که خانم های ملی – مذهبی، ناسیونالیست های شرقی و غربی، و صف رنگارنگ بورژازی در اپوزیسیون، قادر به کمترین بهبود جدی در وضعیت زنان در ایران نیست، امری که ما اعلام کرده بودیم، مطرح کردن مجدد مطالبات روشن و رادیکال کنگره اول در مورد حقوق زنان لازم و راهگشای فعالیت توده وسیعی از فعالین جنبش زنان است که از جنبش سبز و حواریون چپ و راست اش، به حق زده شده اند. امرزو فضا و فرصت برای فعالین رادیکال حنبش زنان، برای طرح خواستهای رادیکال و انسانی شان باز شده است. اجازه بدهید من اینجا مجددا مقدمه قرار مربوطه را بازگو کنم که خود گویا است. ما در مقدمه قرار گفته ایم که:

"حزب حکمتیست چهار سال پیش در بیانیه مربوط به حقوق زنان خود اعلام کرد که: رهایی زن نمی تواند کار ناسیونالیستها،  قوم پرستان و جریانات ملی و مذهبی و گرایشات سازشکار درون جنبش حقوق زنان باشد. آزادی و برابری زن و مرد نمی تواند امر جنبشی باشد که حقوق ابتدایی زنان را به مذهب و قومیت و جنسیت و منافع طبقاتی طبقات حاکم می فروشد. این جریانات نه خواهان کوتاه کردن دست اسلام و دین از زندگی زنان هستند و نه علیه مردسالاری لجام گسیخته حاکم از حقوق زنان دفاع می کنند. و سه سال پس از آن، جریانات ملی، ناسیونالیست های راست و چپ،  به یمن سرکوب جریان رادیکال مدافع حقوق زن در جنبش برابری زن و مرد، مطالبات زنان در ایران را به پشت صحنه راندند!  میلیونها زن و دختر تشنه آزادی را سرباز یک جنبش ملی – اسلامی جدید، این بار به زنگ سبز، کردند! تا بر سر رنگ حجاب و میزان مجازات های اسلامی و درجه فشار بر زنان، با مدعیان جدید قدرت و ثروت چانه بزنند، معامله و زورآزمایی کنند.

 

کمونیست هفتگی: موقعیت جنبش حق زن در چه حال است وارزیابی شما از جنبش زنان چیست و چه مصافهائی در مقابل فعالین این عرصه و کمونیستها و حزب حکمتیست قرار دارد؟

ثریا شهابی: من در سوال قبلی  مختصرا نظرم را در این مورد بازگو کردم. اینجا سعی میکنم کمی آن را باز کنم.

جنبش زنان یک جنبش سراسری است که اقشار و طبقات مختلف زنان در آن ذینفع اند.  این بخصوص جایی که حکومتی بر سرکار است که شنیع ترین و عقب مانده ترین شکل زن ستیزی سیستماتیک را سازمان داده است. حکومتی که تبعیض و زن ستیزی را تا اعماق جامعه، در قوانین و ساختار مدنی، فرهنگی و ایدئولوژیک  جامعه، گسترش داده است، به مراتب بیشتر صدق میکند. ما در مورد جامعه ای صحبت میکنیم که دور آن سی سال حصار اسلامی کشیدند، بچه مدرسه ها را با آیات قرآن، حلال و حرام و حجاب و توبه و اراجیف اسلامی شستشوی مغزی دادند. و تازه وقتی این نسل پا به سن بزرگ سالی گذاشت و توانست از روزنه و شکاف ماهواره و اینترنت و ساتالایت، دنیای بیرون را ببیند، تره به ریش اسلام و قوانین و انتظامات و پاسدارش خرد نمی کند.

جالب است عشاق سینه چاک غربی برقع و حجاب و آفتابه لگن شرقی، بعضی از فمنیست ها و طرفدران غربی عقب ماندگی در کشورهای اسلام زده، تلاش میکنند که حجاب را بعنوان حق زن در انتخاب لباس جا بزنند، در حالیکه در ایران نسل فرزندان آیات عظامی که به خاطر رعایت حجاب فرمان قتل و تعزیر صادر میکردند، نسل بعدی اقشار حاشیه جامعه ایران، کسانی که همیشه مذهبی و عقب مانده بودند، امروز زندگی فارغ از زن ستیزی اسلامی میخواهند. آیت الله زادگان که دوران کودکیشان در یک جامعه سرتاپا اسلامی تباه شده، در بزرگسالی میگویند بابا جان حجاب لباس نیست، سمبل زن ستیزی و جدایی جنسی بین زن و مرد است، و ما آپارتاید جنیسی نمی خواهیم. خانم های فمنیست غربی، بر سرو روی میکوبند که حجاب و برقع حق زن در انتخاب پوشش است! میخواهم بگویم که در ایران مخالفت با زن ستیزی اسلامی و آنچه که ما به آن آپارتاید جنسی میگوئیم، امروز داده طبیعی زندگی مردم است. به مردم، نحوه زندگی و معاشرت و لباس پوشیدن شان نگاه کنید و دنبال قوانین  اسلامی بگردید که چگونه و در چه سطحی قدرت اجرائی دارد. با این توصیف میخواهم بگویم که در ایران جنبش علیه زن ستیزی جمهوری اسلامی و قوانین ضد زن آن، ریشه در سرتاپای جامعه دارد. این جنبشی همگانی و سراسری است.

 

این جنبش را میشد، با دادن یک یا دو مطالبه حداقل، به سازش کشاند. سبز میتوانست آن را به سازش بکشاند، البته اگر نسبت به توانش در کنترل اوضاع اطمینان داشت. اما حتی این را هم نتوانست،  قادر نبود و نتوانست که کمترین گشایشی در وضعیت زندگی زنان و جوانان که بیشتری حامیانش را تشکیل میداد بوجود بیاورد. تلاش و مبارزه آنها را عقب زد. به اتکا به سنت توده – اکثریت که آزادیخواهی مردم را به عمامه خمینی گره زد، آن را به مقنعه خانم رهنورد و الطاف آیت الله صانعی گره زد. با هنرمندی خانم ها در رهبری "مطالبه محور" و "کمپین یک میلیون امضا"، سر فعالین جنبش زنان کلاه گشادی گذاشتند. شما هشت مارس های چهار – پنج سال پیش، مطالبات آن را با امروز مقایسه کنید. امروز شما اگر جرات کنید و علیه حجاب و این که حجاب کودکان خردسال عین کودک آزاری است، یا در دفاع از جدایی مذهب از حکومت، یا در مخالفت با قانون اساسی مطلبی بنویسید یا حرکتی براه بیاندازید، یا مثلا بگویئد "آزادی اندیشه با ریش و پشم نمیشه"، این احمدی نژاد و خامنه ای نیست که سعی میکند سرکوب و ساکت تان کند. بلکه امثال خانم عبادی و خراسانی و طیف دگراندیشان نان به نرخ روز خور، و احتمالا داریوش همایون که به "سبز" ذخیل بسته است، به شما حمله خواهند کرد که ساکت، تحریک نکنید و "وسیله خشونت" و اسباب تفرقه درست نکنید! این تمام دستآورد عروج اسلام سبز، اپوزیسیون بورژوایی حکومت (هم غربی و هم شرقی)، برای جنبش زنان است. این عقب گرد تحمیل شده، و تعرض راست به مطالبات انسانی، آزادیخواهانه و مترقی زنان را باید پس زد. باید روند اوضاع را به سمت طرح مطالبات رادیکال و انسانی زنان، که در بیانیه حزب آمده است، برگرداند. طرح مجدد بیانیه حزب در واقع اعلام این موضع و آمادگی حزب برای پیشروی در این عرصه است.  این یکی از مصافهای اصلی  زنان و جوانان در ایران است، که تنها با نقد پیگیر تحرکات ارتجاعی سبز، و در همبستگی و اتحاد با جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی، چپ و کمونیستی، ثمر جدی میدهد.

 

 

کمونیست هفتگی: در قرار مصوب کنگره آمده است که: " رهایی زن نمی تواند کار ناسیونالیستها،  قوم پرستان و جریانات ملی و مذهبی و گرایشات سازشکار درون جنبش حقوق زنان باشد". و در ادامه اشاره شده است: " سازمان دادن یک جنبش مترقی، رادیکال و ماکزیمالیست در دفاع از حقوق زنان در ایران و برای آزادی و برابری، کار کمونیست ها و کار طبقه کارگر است". در این مورد بیشتر توضیح دهید؟ مسئله بی حقوقی زن کجا  با نقد کمونیست ها به نظام سرمایه داری، تلاقی میکند؟ اکنون علاوه بر کمونیستها هزاران فعال و زن معترض در جامعه ایران خواهان برابری زن و مردند و در بسیاری از کشورها زنان از حقوقی برخوردارند٬ آیا فقط در ایران حل مسئله زن امر جنبش سوسیالیستی است؟

 

ثریا شهابی: مقدمتا اجازه بدهید مختصری در مورد مبانی فکری کمونیسم در مورد جایگاه تبعیض نسبت به زنان  بگویم، و سپس در مورد اینکه چرا امروز بخصوص در مورد ایران این فقط جنبش سوسیالیستی است که میتواند حقوق زنان را احیا کند، توضیح دهم.

حقوق برابر زن و مرد، همچون الغا سلطنت و برقراری جدایی مذهب از دولت، لغو آپارتاید نژاد، فی النفسه و بنابه تعریف تضادی با ساختار یک جامعه بورژوایی، و ذاتا تناقضی با کارکرد سرمایه  ندارد. یعنی مثلا با رفع تبعیض بر زنان و برابری زن و مرد، با برابری نژادی، و جایگزینی پارلمان به جای دربار، در یک جامعه سکولار که مذهب از دولت جدا است و آزادی عقیده و بیان و آزادی سندیکا و تشکل های کارگری و سایر آزادیهای مدنی برقرار است، سرمایه میتواند همچنان کار کند، سودآور باشد و ارزش اضافی تولید شود، و دو طبقه کارگر و سرمایه دار وجود داشته باشند. با فرض متحقق شدن همه این آزادیها و برابری ها، و حق تشکل و اجتماعات و ...، نظام تولیدی میتواند همچنان دو موقعیت طبقاتی اصلی و متخاصم، پرولتر و بورژوا را همچنان تولید و بازتولید کند و نظام سرمایه همچنان برجا باشد.

 

سودآوری و ارزش افزایی، یعنی منفعت مادی، خدای نطام سرمایه داری است. برای حفظ  آن، نظام سرمایه ظرفیت هر تغییر و اصلاحی را در هر گوشه ای از جهان دارد. میتواند صلح یا جنگ بخواهد. بمب اتم بر سر میلیونها نفر ببارد و خواهان زن ستیزی و نژادپرستی و حکومت کلیسا و جمهوری اسلامی باشد. میتواند برابری زن و مرد، برابری نژادی و پارلمان و سکولاریسم، بخواهد. هر تغییر و اصلاحی، جز لغو کارمزدی از طریق اشتراکی کردن مالکیت بر ابزار تولید، بنا به تعریف در ظرفیت نظام سرمایه داری هست و تناقضی با کارکرد این نظام ندارد. سرمایه اگر لازم داشته باشد و به نفعش باشد، دور افتاده ترین نقطه دنیا را آباد و آنجا را صاحب بهداشت و مسکن و آموزش و پرورش هم میکند. اگر برایش سود آور باشد،  زنان را، پیر یا جوان، باردار یا مادر، در شیف شب یا  روز، به سرکار میفرستد. و باز بنا به نیازش در شرایط دیگری بخصوص شرایط بحران و بیکاری در ابعاد میلیونی زنان را به خانه باز میگرداند. دستان زنان و کودکان ابزار تولیدی ویژه ای برای کارهای معینی در تولید است که همواره مورد استفاده قرار گرفته است. بورژوازی خیلی پایبند "اخلاق" و علاقمند به خفظ شون خانواده، اگر برایش سود آور باشد خانوداه های کارگری را متلاشی، زنان و دختران این طبقه را به فحشا و کودکانشان را از زمین بازی و پشت میز مدرسه می کند و روانه  کارخانه و کارگاه میکند. این قلم آخری را امروز در ابعاد دهشتناکی در ایران و سایر کشورهای جهان،  شاهدیم.   

 

نطام سرمایه داری در یک کلام عبارت است از مناسبات کالایی تعمیم یافته. مناسباتی که در آن همه چیز، از نیروی کار تا بهداشت و زندگی و احترام و محبت و سکس و اعضا بدن، کالا و قابل خرید و فروش در بازار است. مناسباتی که تولید و بازتولیدش مداوما مردم را در جایگاههای طبقاتی متفاوتی، کارگر و سرمایه دار، پرولتر و بورژوا، استثمارگر و استثمار شونده، قرار میدهد.  مناسبات کالایی که به تمام جوانب ریز و درشت زندگی خصوصی و  اجتماعی مردم، تعمیم یافته است.  تنها چیزی که امکان تولید و بازتولید دو موقعیت متفاوت طبقاتی کار و سرمایه، و به این اعتبار امکان بقا نظام سرمایه را منتفی میکند، لغو ماکلیت خصوصی بر ابزار تولید و جایگزین کردن آن با مالکیت اشتراکی بر آن است. تحولی که نتیجتا کار مزدی و بردگی مزدی را پایان میدهد. امری که ما میگوئیم به خاطر وجود دولت دیکتاتوری سرمایه، تنها از راه به زیر کشیدن دولت و کسب قدرت سیاسی و تشکیل یک حکومت کارگری، ممکن است. این واقعیت بنیادی نظام سرمایه داری است.

 

اما این واقعیت برای جاری شدن، روندهای پیچیده تر و چند وجهی تری  پیدا میکند.  روند ها و پیچیدگی هایی که در سیر خود طبقات مختلف را در مقابل و یا در کنار هم قرار میدهد.  زندگی در هر لحظه صحنه جدال دو طبقه  اصلی کار و سرمایه است که اشکال، سطوح، جبهه ها و روندهای متفاوتی دارد. جدالهایی که هرچند در تحلیل نهایی هریک از آنها را میتوان با منفعت مستقیم نظام سرمایه مرتبط دانست، اما مستقما و بلاواسطه به نیازهای پایه ای سرمایه مربوط نیست. یکی از این جدال ها، نابرابری زن و مرد است که ریشه نه در ذات سرمایه، که در مقتضیات امروز سرمایه دارد. نابرابری زن و مرد، همچون سلطنت و مذهب، یادگار عهد عتیق و متعلق به دوره قرون وسطی و عشیره ای است. نظام های اقتصادی این روبنا ها، با انقلابات بورژوایی در غرب و بخصوص با به  زیر کشیده شدن حاکمیت کلیسا در غرب، نابود شد. اما آن روبنای کهنه، طبق مقتضیات امروز سرمایه، بعنوان ابزار کناری برای استفاده،  صیقل داده شد و بکار گرفته میشود. سرمایه داری از نابرابری زن و مرد، و شکاف  و جدایی  در صف مردم کارکن، شکاف بر حسب جنسیت، ملت، مذهب، نژاد، سن، و .... مستقیما سود میبرد، میتواند سود ببرد. این یادگارهای عهد بربریت را همیشه کنار دست، و بعنوان ابزار کناری، نگاه میدارد. سرمایه از کار مفت و مجانی زن در خانه برای بازتولید نیروی کار، سود میبرد. از پرداخت کمتر و بی حقوقی زنان کارگر، کارگر خارجی و کودکان کار، سود میبرد. وجود میلیونها کارگر بی حقوق و ارزان  "زن، خارجی، بیکار، کودک، معلول و سالمند"  که بتوانند هر گاه مقتضیات سودآوری سرمایه ایجاب کرد جای کارگر "گرانتر" و متوقع تر را  بگیرند،  مبنع سود و ثروت است. کسانی که میتوان آنها را به سادگی بیکار کرد. برای بیکار کردن مذهب و خرافه و ناسیونالیسم و قوم پرستی هم در خدمت است که اعلام کند "وظیفه اصلی زن خانه ونگاهداری از بچه ها و گرم نگاه داشتن کانون خانواده است"  و یا "نه لبنان نه غزه جانم فدای ایران".  

 

خاصیت این نابرابری ها، مقتضیات سود آوری  بیشتر است، نه خود نفس سودآوری. تضیمن سود آوری بیشتر، که برای تحمیل آن به مردم، قانون، زن ستیزی، مذهب، فرهنگ، و میدیا و تمام روبنای جامعه، که تماما در اختیار و انحصار طبقه حاکم است، بکار گرفته میشود. این گره کاهی است که طبقه کارگر هر روز در آن با سرمایه در جدال است. چیزی که ما کمونیست ها به آن اصلاحات در چهارچوب نظام سرمایه داری میگوئیم و معتقدیم که طبقه کارگر باید پیشآپیش مبارزه برای آن باشد. ما طرفدار سرمایه داری اصلاح شد و خوب نیستیم و فرق ما با رفرمیستها این است که ما در هر لحظه حقایق پشت روندهایی که اتقاق میافتد را بازگو میکنیم و طبقه کارگر را در راه مبارزه نهایی اش برای یک انقلاب کارگری و به زیر کشیدن حکومت سرمایه و سازما ن دادن یک جامعه فارغ از استثمار و بردگی، تجهیز میکنیم.  برای ما انقلاب کارگری امری فوری و مربوط به امروز است اما ما در عین حال در صف مقدم مبارزه برای مثلا افزایش حقوق کارگر و کاهش ساعت کار و بهبود شرایط کار، مقاومت در مقابل قطع هزینه مسکن و بهداشت و رفاه اجتماعی و علیه نفوذ خرافه و دستگاه مذهب و زن ستیزی و نژاد پرستی و علیه جنگ و برای صلح و... هستیم. بدون این که پنهان کنیم که این ها تنها بهبودهایی در نظام بردگی مزدی است و طبقه کارگر باید تا نابودی نظام سرمایه و محو آن ادامه دهد. این نقطه تلاقی مبارزه کمونیستی ما با مبارزه علیه زن ستیزی و همه وجوه تبعیض و نابرابری در جامعه سرمایه داری است. برنامه حزب ما در بخش دولت و روبنای سیاسی "فرهنگ، ایدئولوژی و اخلاق" و  بخش "مطالبات رفاهی" و "برابری و رفع تبعیض" ، که من توصیه میکنم خوانندگان  آن را بخوانند، به خوبی توضیح داده است.  

اما در مورد قسمت دوم سوال تان و اینکه  پرسیده اید که، "اکنون علاوه بر کمونیستها هزاران فعال و زن معترض در جامعه ایران خواهان برابری زن و مردند و در بسیاری از کشورها زنان از حقوقی برخوردارند٬ آیا فقط در ایران حل مسئله زن امر جنبش سوسیالیستی است؟"

همانطور که بالا تر توضیح دادم در ایران مسئله زن، مسئله جامعه و همه مردم است و ریشه در عمق جامعه دارد. طبعا بخش اعظم زن و مرد جامعه ایران، در مقابل زن ستیزی سیستماتیک حاکم قرار دارند. جنبش دفاع از حقوق زن در ایران از وسیع ترین و قوی ترین جنبشهای اجتماعی است. اما دیدیم که در خلا یک رهبری کمونیستی -  چپ و کارگری بر این جنبش، در جریان عروج سبز، چطور این جنبش وجهه معامله جناح های مختلف بورژوازی ایران، سبز و سیاه، شرقی و غربی، شد.  مستقل از هر تئوری، امروز بطور ابژکتیو میتوان دو مقطع، یکی وقتی چپ و کمونیست ها در راس این جنبش بودند را با زمانی که ناسیونالیست ها، جریانات ملی – مذهبی در آن دست بالا داشتند، را مقایسه کرد. وقتی پلاتفرم طبقه کارگر بر این جنبش حاکم بود، جنبش زنان، حمایت از کودکان، علیه کودک آزاری، علیه خشونت قانونی و فرهنگی به زنان، برای جدایی مذهب از دولت و استقلال اقتصادی زنان، بیمه بیکاری برای همه زنان و دختران آماده به کار، تامین اجتماعی مردم، آزادی زن در معاشرت و زندگی خصوصی و جنسی و ممنوعیت حجاب اجباری و ممنوعیت هرنوع حجاب کودکان و  ... مطالبات مترقی و انسانی خود را مطالبه میکرد. امروز مسئله زن تبدیل شده است به رنگ متفاوت روسری خانم رهنورد، و تعدیل در مجازات ها اسلامی و تقسیر آقای صانعی یا تفسیر فلان مرتجع مذهبی دیگر از قرآن در راستای حقوق زنان و اراجیفی این چنین که موضوع جدل شخصیت های این جنبش است. مطالباتی که کمترین دردی از دختران و زنانی که اختناق اسلامی خفه شان کرده است، را دوا نمی کند. در مورد ایران بخصوص، به این خاطر که هرنوع بهبود و اصلاحات جدی، نه جایگزینی رفسنجانی به جای خامنه ای و نگاه داشتن احترام بیت امام و قالب کردن آن بنام "اصلاحات به نفع مردم"، در گرو به میدان آمدن چپ، جنبش سوسیالیستی  با یک پلاتفرم کمونیستی است.

بورژوازی در ایران نه از طرق یک انقلاب کلاسیک بورژوایی که روبنای کهنه را به نیروی انقلاب مردم منهدم کند، که از بالا و  توسط اصلاحات امپریالیستی و در راستای منافع سرمایه جهانی، به قدرت رسیده است. تا ایران سرمایه داری را بعنوان یک بازار کار وسیع و ارزان برای سرمایه جهانی در تقسیم جهانی سرمایه،  سازمان دهد. برای این کار سرمایه در ایران برای در تسلیم نگاه داشتن بردگان مزدی و ارزان، و برای مقابله با توقعات آنها، نیازمند اختناق رسمی و قانونی، دیکتاتوری و مذهب است. در ایران به محض کمترین گشایش سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جدی، تسلیم شدگان دیروز برای احقاق حق خود به میدان میآیند و میتوانند نظام سرمایه را با مخاطرات جدی روبرو کنند. طبقه کارگر ایران همچون طبقه کارگر در غرب نیست. طبقه کارگر در غرب توسط مکانیزمهای "غیر مستقیم" و پیچیده تری چون سنت تردیونیسم و پارلمانتاریسم و سلطه بلامنازع احزاب بورژوایی لیبر و سوسیال دمکرات بر اعتراضات این طبقه، و پس از پشت سر گذاشتن تاریخی از جدال متشکل با بورژوازی بر سر اصلاحات، امروز تماما به تسلیم کشانده و در تسلیم نگاه داشته شده است. طبقه کارگر ایران تنها و تنها به ضرب خشن ترین سرکوب سیستماتیک سیاسی، به ضرب زندان و شکنجه و پلیس، خاموش نگاه داشته شده است. رابطه بورژوازی ایران با طبقه کارگر تاریخا و سنتا سرکوب و نیزه و زندان بوده است. تحمیل اصلاحات جدی به بورژوازی، در چهارچوب نظام سرمایه و مثلا تامین حقوقی که طبقه کارگر آلمان و فرانسه دارد، در ایران پیش درآمد انقلاب سوسیالیستی خواهد بود.  ایران سرمایه داری، با روبنای دمکراسی و آزادیهایی که در غرب است، خوانایی ندارد. سر اختناق را شل کنید، کارگر دیگر نه به کار ارزان رضایت می دهد و نه خاموش میماند. قدرت خود را میشناسد و به آن دست میبرد. یک بار در انقلاب ۵۷ این کار را کرده است.

در خود کشورهای غربی پشت هر قانون و نهاد مترقی که به نفع مردم تصویت و تثبیت شده است، از حق اعتصاب تا پرداخت دستمزد برابر زن و مرد، از بیمه بیکاری تا تامین اجتماعی و بهداشت، تاریخی از مبارزات متشکل کارگری خوابیده است. دستآوردهای بورژوازی غرب برای مردم، حاصل تمدن و لطف و کرامت بورژوازی غربی نیست، محصول مبارزات وسیع سه قرن طبقه کارگر متشکل است. این را نمی توان یک شبه با اصلاحات به بورژوازی ایران، آنهم در شرایطی از حیات جهانی سرمایه، که تعرض وسیع به همه آن دستآوردها  براه افتاده است، تحمیل کرد.  هرکس ادعا میکند که ایران را میتوان به سوئیس یا سوئد تبدیل کرد، خود بیش از هرکسی میداند که دروغ میگوید. یا "توده – اکثریت" است یا مشروطه خواهی که هر دو میدانند این ادعا توخالی ترین ادعای سیاسی است. هرنوع بهبود جدی در وضع رفاهی مردم و طبقه کارگر و گشایش سیاسی جدی در جامعه ایران، به نحو غیر قابل انکاری به پیشروی جنبش سوسیالیستی – کمونستی طبقه کارگر گره خورده است.  به این اعتبار رفع تبعیض از زنان، آزادی و برابری زن و مرد در ایران بیش از هرچیز به پیشروی جنبش کمونیستی گره خورده است.

در مورد سایر کشورها، بخصوص کشورهای غربی هم این ادعا امروز صادق است. نگاهی به موقعیت زنان در کشورهای غربی و بخصوص با سیاست های سوپر راست دول حاکم در این کشورها در شرایط بحران حاضر،  خود گویا است. موج محرومیت، بیکاری و فقری که بر سر زنان و خانواده های تک والدین خراب شده و در حال گسترش است. باز شدن افسار مذهب و خرافه و ملیت پرستی برای ایجاد شکاف بین کارکنان جامعه، برای کمک به تعرض به معیشت مردم و مقابله با اعتراضات مردم، در کشورهای غربی هم نگاهها و امیدها را باز به سمت طبقه کارگر و مبارزاتش برگردانده است. تنها نیروی که میتواند در مقابل تعرض راست به همه مردم، ایستادگی کند! تنها نیرویی که میتواند  روند را بعکس خود برگرداند، در ایران و در کشورهای غربی طبقه کارگر و جنبش سوسیالیستی است.

 

کمونیست هفتگی: هم در بیانیه کنگره اول و هم در سخنان شما به موقعیت فرودست زنان تا حد  اعمال آپارتاید جنسی بر زنان صحبت میشود. در مقابل این وضع چه میشود کرد؟ آیا امیدی به تحمیل بهبودی در زندگی و حقوق زنان موجود است٬ چگونه؟

ثریا شهابی: در مقابل این وضعیت طبعا باید ابتدا روشن بود که صف دوستان و دشمنان مردم کدامها است. باید روشن بود که جنبش سبز یک جنبش عقب مانده، مذهبی و طرفدار وضع موجود است. تنها خاصیت شان عقب زدن گرایش رادیکال و مترقی در اعتراضات مردم بود. باید از این جنبش فاصله گرفت. باید میلیونها زن و جوانی که به این فریب امید دوخته بودند، و امروز احساس یاس و سرخوردگی میکنند، را روشن کرد که چه اتفاقی افتاده است. مشکل توانایی حکومت، احمدی نژاد و خامنه ای نیست و نبود. مشکل خود سبز بود که دعوایش ربطی به مطالبات زنان و جوانان نداشت. این ها دعوای درون خانوادگیشان را به مردم تحمیل کردند، البته در غیاب یک تحرک مترقی و کمونیستی. جای یاس و سرخوردگی نیست. باید به میدان جدال خود بازگشت. باید به نیروی خود متکی شد و مطالبات روشن خود را مطرح کرد. مطالباتی که بر پرچم کمونیستی طبقه کارگر، برنامه  حزب ما و بیانیه ما، آمده است. حتما میتوان بهبود و اصلاحاتی را به رژیم تحمیل کرد، همانطور که پیشتر تحمیل شده بود. اما نیرویی که آن را تحمیل کند نمی تواند اپوزیسیون بورژوایی حکومت و پسردایی و دختر خاله های حکومت باشد. این نیرو تنها نیرویی است که کمترین منفعتی در بقا قانون اساسی ضد زن و ضد بشر ایران، ندارد. نیرویی که کمترین منفعتی در زن ستیزی و خرافه  و حجاب و کودک آزاری و نابرابری ندارد. آن نیرو طبقه کارگر است و پلاتفرم سیاسی این طبقه در جدال برای حق زن، حق کودک،  حق کارگر خارجی، حق جوان، حق سالمند و حق اکثریت محروم جامعه. باید به چشم دوختن به بدنبال فرجی از این آیت الله به آن آیت الله و از این بخش از بورژوازی به آن بخش، که همه شان در حفظ نظام ذینفع و شریک  اند، خاتمه داد. امید هست، تا وقتی نیروهایی چون حزب حکمتیست هست.